آزاداندیشی علمی حاج‌آقامصطفی خمینی

 استاد مسیح بروجردی

در سالگرد شهادت آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی نشست علمی «آزاد اندیشی علمی حاج آق مصطفی خمینی»، در مؤسسه مفتاح کرامت برکزار شد. در این نشست استاد مسیح بروجردی، خواهر زاده آن مرحوم، ابعاد تازه ای از آزاد اندیشی آیت الله شهید را برملا کرد که متن کامل آن تقدیم می گردد:

حجت الاسلام والمسلمین تقوی: آبان‌ماه، در نهضت امام خمینی، هم یادآور تبعید رهبر نهضت از ایران به ترکیه است که با انتقال به نجف و پاریس به مدت 15 سال طول کشید و هم یادآور شهادت فرزند عالم و بزرگوار ایشان؛ جرقه‌ای که برای اوج‌گیری مبارزات و به ثمر رساندن آن، موثر بود.

به همه بزرگواران، خیرمقدم عرض می‌کنیم که در سلسله نشست‌های فقه‌پژوهی موسسه «مفتاح کرامت» در خدمتشان هستیم.

 موضوع بحثی که امشب از بیانات استاد گران‌قدر، حجت‌الاسلام و المسلمین بروجردی، بهره‌مند خواهیم شد، «آزاداندیشی علمی آیت‌الله شهید حاج‌آقامصطفی خمینی» است. مقدمتاً چند کلمه عرض می‌کنم و سپس از بیانات ایشان استفاده خواهیم کرد.

همه بزرگواران می‌دانند که آیت‌الله حاج‌آقامصطفی خمینی با استعداد فوق‌العاده، حافظه کم‌نظیر، و پشتکار بسیار زیاد، شخصیتی علمی و برجسته بود و کارنامه‌ای پربار از خود در حوزه علمیه به جای گذاشت. ایشان از محضر اساتید بزرگی چون آیت‌الله بروجردی، حضرت امام خمینی، علامه طباطبایی، و آیت‌الله محقق داماد در فقه، اصول و فلسفه بهره بردند. همچنین پس از انتقال به حوزه نجف، در دروس بزرگان آن حوزه نیز به‌صورت محققانه، شرکت کردند که این ویژگی در نوشته‌های محدود ایشان، مانند «دروس الاعلام و نقدها» آشکار است.

ایشان مدرسی بسیار پرکار بودند. در حوزه علمیه قم، هم فقه و هم فلسفه تدریس می‌کردند و شاگردان درس شرح منظومه ایشان، افراد شناخته‌شده‌ای مانند مرحوم آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی و مرحوم آیت‌الله مؤمن بودند. حتی در حوزه علمیه قم، یک دوره مختصر درس خارج اصول نیز برگزار کردند. بخشی از آثار علمی ایشان قریب به 30 جلد منتشر شده و بخشی دیگر مفقود بود، ولی خوشبختانه در سال‌های اخیر، برخی از این آثار مفقود، مانند نوشته‌های مربوط به درس خارج اصول ایشان در قم، پیدا شده است.

در حوزه علمیه نجف نیز ایشان فقه تدریس می‌کردند که کتاب‌هایی مانند «صوم» ایشان این دوره است. ایشان یک دوره مفصل اصول گفتند که متاسفانه به پایان نرسید و همچنین تفسیر گفتند و نوشتند که معرف حضور بزرگواران است. در یافته‌های جدید، یک دوره مفصل فلسفه اسلامی نیز از ایشان کشف شده که هنوز کامل به دست نیامده، اما بخش‌هایی از آن -که چند جلد است- نشان‌دهنده عمق و گستردگی کار ایشان است.

در بازجویی‌های سال 1343 در ساواک، ایشان عناوین تألیفات خود را ذکر کردند و درباره نوشته فلسفی خود گفتند که کتاب «حکمت قدیم» را نوشته‌اند که حدود هزار صفحه است. نیز گفته‌اند که اندکی از آن باقی مانده است. همچنین فقه استدلالی صلات را نوشته‌اند که در حدود هزار صفحه است و یافته شده، و فقه استدلالی اجاره را نیز تالیف کرده‌اند.

ویژگی‌ای که امشب، پیرامون آن، از بیانات استاد بروجردی، خواهرزاده فاضل ایشان استفاده خواهیم کرد، این است که دوستان و شاگردان ایشان همواره تأکید داشتند که آیت‌الله حاج‌آقامصطفی شخصیتی علمی و محقق بود نه مقلد. او در محضر بزرگان، کلمات و دیدگاه‌های آن‌ها را به مناقشه می‌کشید و بررسی و نقد می‌کرد و نظرات خود را با جرأت، بیان می‌داشت. برای مثال، نظریه «خطابات قانونی» امام خمینی را با تعبیر «بارقه ملکوتی» توصیف کرد، اما در برخی مقدمات آن، مناقشه نمود و اجتهاد و استنباط خود را نشان داد. همچنین، در تعلیقات خود بر «اسفار» نظرات بزرگان را مطرح و دیدگاه‌های خود را ارائه کرد.

اجازه دهید نقل‌قولی کوتاه از مرحوم دکتر محمود بروجردی، پدر استاد بروجردی بخوانم. ایشان می‌گویند: «در زمستان سال 1345 هجری شمسی که من به نجف مشرف شدم، شبی در خدمت امام، از ایشان راجع به وضع علمی حاج‌آقامصطفی سوال کردم. ایشان فرمودند: مصطفی از آن وقت من در این سن، به‌مراتب، بهتر شده است» ایشان در ادامه و بعد از نقل قول حضرت امام می‌نویسد: «قابل ذکر است که این موضوع مربوط به 36سالگی حاج‌آقامصطفی بوده است».

رحمت و رضوان الهی بر روح این شهید بزرگوار و پدر و مادر و عزیزانش نثار باد.

استاد بروجردی:

بسم الله الرحمن الرحیم. طبق معمول، با مقدمات و خطبه، وارد بحث نمی‌شوم و مستقیم به موضوع می‌پردازم. موضوع این جلسه، «آزاداندیشی علمی آیت‌الله حاج‌آقامصطفی خمینی» است. ابتدا تعریفی از آزاداندیشی ارائه می‌دهم و سپس درباره ایشان صحبت می‌کنم.

درباره دایی بزرگوار، از اینجا سخن را شروع می‌کنم که مراتب علم و –به تعبیری که به دل می‌نشیند- مراتب سواد، چند مورد است که –به ترتیب یا با ترتیب- عبارتند از:

1. حفظ (حافظه): کسی که حافظه قوی‌تری دارد و مطالب بیشتری را به خاطر می‌سپارد، باسوادتر تلقی می‌شود. این امر، ملموس است؛ مثلاً وقتی مسئله‌ای می‌پرسیم، کسی که پاسخ را از حفظ می‌داند، نسبت به کسی که برای یافتن پاسخ باید به آیات و روایات مراجعه کند، ممتاز است. آیت‌الله حاج‌آقامصطفی به داشتن حافظه‌ای بسیار قوی و حفظ مطالب، شهرت داشتند.

2. فهم: مرتبه دیگر، فهم دقیق مطالب است؛ به‌گونه‌ای که مناقشه در آن، دشوار باشد. فهم می‌تواند در تعیین محل نزاع و دعوا در بحث‌های علمی است؛ گاه در خلاصه کردن دقیق یک مطلب و بیان چکیده آن، که دیگران قادر به درک آن نیستند، و گاهی نیز در درک بهتر ریزه‌کاری‌ها، کنایه‌ها، و استدلال‌های یک متن و ارائه آن‌ها.

فهم‌ها در بسیار اوقات، متفاوت است به طوری که گاهی کسی مطلبی را به دیگری منتسب می‌کند اما با مراجعه به منبع، به نظر نمی‌رسد که فهم شخص انتساب‌دهنده، درست باشد؛ لذا مناقشه شکل می‌گیرد و امر مشکل می‌گردد.

حاج‌آقامصطفی در فهم مطالب نیز دارای این برجستگی بودند؛ هرچند که خلاصه‌نویس بودند و آنچه از اشان در اختیار ماست، چکیده مطالب است بدون آن‌که تفصیل داده باشند و مطالب دیگران را با توضیحات بیشتر و استخراج ریزه‌کاری‌ها همراه باشد. این ویژگی موجب شده که گاهی مطلب چند صفحه را در دو یا سه خط، خلاصه کرده‌اند و محتوای سخن را ارائه داده‌اند. این کار در آثارشان بسیار تکرار شده و این می‌تواند نشان‌دهنده این خصوصیت در ایشان باشد.

3. نقد: برخی افراد توانایی نقد قوی مدعاها و استدلال‌های دیگران را دارند و وقتی مدعا یا استدلالی پیش رویشان قرار می‌گیرد، می‌توانند آن‌ها رابه خوبی، نقد کنند و پاسخ دادن به نقدهایشان دشوار است به طوری که مقبول طبع اهل فن قرار می‌گیرد. آیت‌الله حاج‌آقامصطفی نقاد بسیار خوبی بودند و کوشیده تا بسیاری از آرای دیگران را نقد و حاشیه‌نویسی کنند.

4. استدلال: برخی افراد برای هر مدعایی می‌توانند استدلال قوی ارائه دهند که به‌آسانی قابل رد نباشد. این هنر کسانی است که این توانایی را دارند و هر نقاد خوب نمی‌تواند مستدل خوبی برای مدعاهای مختلف باشد. آیت‌الله حاج‌آقامصطفی در این زمینه نیز برجسته بودند.

5. ایجاد مدعای جدید: مرتبه بالاتر، توانایی ایجاد مدعای جدید است. مثلاً در مسئله‌ای که دو قول وجود دارد، شخص قول سومی را مطرح می‌کند و برای آن استدلال می‌آورد. این مدعاهای جدید -حتی اگر استدلال کاملی نداشته باشند و ناشی از احساس یک عالم یا فقیه باشند- دیگران را به فکر بر می‌انگیزند تا استدلالی بر آن بیندیشند و لذا می‌توانند علم را پیش ببرند. اهمیت ساختن مدعا، زمانی اهمیت پیدا می‌کند که افراد کمی این قابلیت و استعداد را دارند و صاحبان این مراتب در حوزه‌های علمیه، کسانی چون شیخ انصاری هستند که با ورود به مسئله، مدعای جدید می‌سازند یا برای هر نظر، استدلال جدید می‌آورند؛ استدلال‌های دیگران یا حتی خود را به بوته نقد می‌گذارند.

6. ساخت نظریه: مرتبه‌ای دیگر، تولید نظریه‌ای است که مسائل متعدد یک علم را به‌صورت پیوسته، پاسخ جدید دهد نه صرف ادعای جدید. این کار از عهده هر کسی بر نمی‌آید و در طول تاریخ نیز افراد زیادی نتوانسته‌اند در علوم مختلف، نظریه ارائه کنند.

7. ایجاد مکتب فکری: بالاترین مرتبه، پایه‌گذاری یک مکتب فکری است که با رعایت شاخصه‌هایی، در تعامل با دیگر مکاتب علمی در هر علم، به پایه‌ریزی ابتدایی از مبانی آن علم –حتی مبانی پیش از آن علم- می‌انجامد و علم را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

آیت‌الله حاج‌آقامصطفی به ایجاد مکتب فکری یا نظریه جامع نرسیدند و به رغم کرّ و فرشان، موسس مکتب علمی در هیچ‌یک از علوم فلسفه، عرفان، اصول، فقه و علوم دیگر نبودند. ایشان نظریه‌ای نداشتند که تعداد عمده‌ای از مسائل یک علم را با هم متاثر سازد و خود نیز مدعی نظریه‌ای نبودند که به کمک آن بتوان بسیاری از مسائل فن و علم را حل کرد. در مورد مراحل دیگر نیز باید گفت که حفظ در ایشان را باید به‌صورت حضوری، درک کرد و کسانی که با ایشان معاشرت داشتند، بر این مرتبه، صحه می‌گذارند اما از آثار ایشان هم استفاده می‌شود که مراحل فهم، نقد جدید به آراء دیگران، استدلال‌های نو و مدعا در آثار ایشان به فراوانی دیده می‌شود و بسیار غنی است. آثار ایشان نیز شامل آثاری است که در دسترس ما بوده و منتشر شده که حدود 30 جلد است و منبع خوبی برای بررسی مراتب علمی ایشان به شمار می‌رود و در تفسیر، فلسفه، فقه، و اصول، مجموعه‌ای غنی را در اختیار قرار می‌دهد.

بخشی از آثار ایشان هم مربوط به قم و مفقود شده و احتمال می‌رفته که به دست ساواک افتاده باشد اما اخیراً پیدا شده است. من هنوز به این آثار دسترسی نداشته‌ام تا مبنای اظهارنظر بنده باشد، اما نوشته‌های منتشرشده ایشان به‌جز حاشیه بر «اسفار» (به‌صورت چاپ سنگی) در نجف، به چاپ رسیده منابع مناسبی برای شناخت علمی ایشان هستند.

گفتیم که ایشان مکتب خاصی ندارد، بدین‌معنا که مبدع مکتبی نیست اما در عرفان، مانند امام خمینی، پیرو مکتب ابن عربی با گرایش شیعی بودند؛ در فلسفه، از حکمت متعالیه صدرایی تبعیت می‌کردند؛ در فقه، در مسیر مکتب صاحب «جواهر» بودند (اگر آن را یک مکتب مستقل بدانیم) و در اصول، پیرو مکتب شیخ انصاری (اگر آن را یک مکتب فکری اصولی در نظر گیریم). ایشان می‌کوشد که در این محدوده، مدعاهای جدید ایجاد و در مسائل، استدلال و نقد کند. بااین‌حال، بر سر سفره امام نشسته‌اند و بسیاری از آراء ایشان مبانی و نکاتی در خود دارد که در آثار امام هم موجود است؛ یعنی آن را به دست آورده‌اند و توسعه و تغییر داده‌اند. کاملا مشهود است که ایشان از امام خمینی، تاثیر پذیرفته‌اند و امام بر گردن ایشان حق استادی دارند و آزاداندیشی ایشان تحت تاثیر حضرت امام، شکل گرفته است.

آزاداندیشی

آزاداندیشی نیز مراتبی دارد:

– برخی افراد در استاد خود، محدودند و نمی‌توانند آزادانه و فارغ از نظرات استادشان تحقیق کنند که این امر در بسیاری موارد، ناخودآگاه اتفاق می‌افتد؛ لذا نظر استاد را حتی بدون استدلال می‌پذیرد

– برخی به آرای علمای دیگر، محدودیت دارند و خود را به دیدگاه‌های مشهور، محدود می‌کنند.

اما آیت‌الله حاج‌آقامصطفی این محدودیت‌ها را نداشتند. ایشان، هم آرای اساتیدشان و هم آرای علمای دیگر را آزادانه نقد می‌کردند و نظرات جدیدی ارائه می‌دادند.

– گاهی نیز انسان در خود، گرفتار می‌آید و اهمیت آزاداندیشی انسان در برابر خود، در اینجا برجسته می‌شود که انسان نظری را درست بداند و دیگر نتواند از آن، دست بکشد و با نادیده گرفتن شواهد محکم بر خلاف نظرش نیز حاضر به تجدیدنظر در خود نیست. این یک گرفتاری است که به آسانی، رخ می‌دهد و همه نیز در معرض آن قرار دارند؛ لذا در بسیاری از اوقات، نظرات پیشین افراد در آنان ادامه می‌یابد و شواهد مخالف نیز تاثیری در تغییر نظرشان ندارد.

– مرحله پنهان تری که دامن بسیاری از محققان را می‌گیرد و در آثارشان نیز هویداست، علاقه پیشین به یک نظر است. مثلا در جایی که دو نظر وجود دارد، حتی پیش از بحث و بررسی، به یک نظر، پیدا می‌کند؛ لذا با این‌که ادله دو نظر را منصفانه نقد و بررسی می‌کند، در انتخاب نظر درست، ادله بیشتری برای ادله مورد علاقه خود می‌جوید اما در یافتن ادله دیگر برای نظریه دوم، زحمتی نمی‌کشد با این‌که احتمال دارد ادله نظر دوم، محکم‌تر از نظر طرف مقابل باشد. این مرحله، علامتی است که نشان می‌دهد شخص، آزادانه نیندیشیده و در علائق خود، محبوس مانده است. بسیار اتفاق می‌افتد که انسان نظر دیگر را به این علت که دیگران استدلال کرده‌اند و غلط بوده، کنار می‌گذارد اما در تکمیل استدلالتشان نمی‌کوشد تا اگر به صحت، مقرون‌تر باشد، آن را بر گزیند.

اما آیت‌الله حاج‌آقامصطفی بسیار تلاش می‌کردند برای هر دو طرف یک مسئله، استدلال بیاورند و نقد کنند. این ویژگی، نشانه آزاداندیشی ایشان بود. انسان بر نیت‌خوانی در دیگران قادر نیست اما تلاش در تکمیل استدلال‌های دیگران نشانی از آزاداندیشی و ارزشمند است.

بررسی جزئی آثار

  1. آثار تفسیری

 در تفسیر، 5 جلد از آثار ایشان منتشر شده که از سوره حمد تا آیه 46 سوره بقره را در بر می‌گیرد و منبعی بسیار خوب برای سنجش اطلاعات ایشان از رشته‌های مختلف علوم اسلامی است؛ چون در تفسیر خود، دربند آراء مفسران و روش‌های ایشان نیستند و روشی را که جامع دانسته‌اند، در کل آیات، پی گرفته‌اند. ایشان علاوه بر بحث‌های ادبی و لغوی و خصوصیات آیه، از دو جهت به بررسی رابطه آیه با علوم اسلامی (فقه، کلام، فلسفه، عرفان نظری و عملی) پرداخته‌اند:

  1. کاربرد آیه در علوم اسلامی، بحث‌های علما پیرامون آیه، تاثیر آیه در اثبات یا نفی یک نظریه فقهی، کلامی و مانند آن. ایشان گاهی یک آیه را با بیش از 5 بحث کلامی و فلسفی، پیوند می‌زنند و دلالت یا عدم دلالت آن بر یک نظر، بررسی می‌کنند. گاهی آیه، پیشنهاد ایشان است یا از نظر علمای دیگر گرفته‌اند و گویا تمسک به این آیه را در یک بحث خاص، پیشنهاد می‌دهند. ایشان رابطه آیه را با علم، برقرار و سپس صحت و سقم آن را بررسی می‌کنند تا روشن گردد که آیه قابلیت آن را دارد که به نفع یکی از آراء، بهره برد یا نه. ایشان همه را به‌صورت مستقل، بحث می‌کنند و این دست بحث‌ها مربوط به همان علم (مثلا کلام یا فلسفه) است. فقه، اصول، فلسفه، علوم نظری و عملی، ادبیات با انواع و اقسام شبعش (صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع و …) و گاهی علوم غربیه، مشمول این جهت هستند و نشان می‌دهد که ایشان پیگیر قضیه‌اند، نه این‌که در این زمینه نیز مانند زمینه‌های تخصصی و تحقیقی، متخصص باشند.
  2. یک عالم، با استفاده از اطلاعاتش چه برداشتی از آیه می‌کند؟ یک فقیه، فیلسوف، عارف عرفان نظری و استاد اخلاق، با اطلاعات و مبانی علمی خود، آیه را چگونه تفسیر می‌کند؟ در اینجا یک مجموعه هم جداگانه با این دیدگاه به آیه می‌نگرند که کاملا تفسیر است ولی به کمک مقدماتی که شخص از علوم مختلف دارد، انجام می‌شود. ایشان در هر آیه، این مسیر را در پیش می‌گیرند و به پیش می‌روند. این سبک و روش ایشان است که محدودیت‌هایی هم دارد؛ چون ایشان علوم انسانی جدید (مانند روان‌شناسی یا علوم سیاسی) را وارد این زمینه نکرده‌اند بلکه با علوم اسلامی متعارف، به این صحنه آمده‌اند و توجهی به دیدگاه روان‌شناس یا صاحب‌نظر اندیشه سیاسی، به آیه ننموده و الا اگر با تغییرات و تحولات رخ‌داده در علوم گوناگون، حتما احساس نیاز می‌شود که نگاه متخصص اندیشه سیاسی اسلام به آیه را نیز مورد توجه قرار دهد. لذا جا دارد که اگر بخواهد این روش را پیگیری کند، نباید به روش علومی که ایشان در این بحث دخالت داده، بسنده کند، بلکه باید به علوم دیگری که می‌توانند از آیات، بهره‌برداری کنند نیز بپردازد؛ چون علومی مانند جامعه‌شناسی با این‌که تجربی‌اند، می‌توانند یک آیه را به‌عنوان مدعا مطرح کنند و ذهن را آماده سازند که برای پذیرش یا عدم پذیرش مفاد آیه، تلاش کند. نگاه جامعه‌شناسی و استفاده جامعه شناس از آیه‌ای که درباره ناس، سخن می‌گوید، در علوم دیگر هم راهگشاست؛ حتی اگر مجبور باشد استدلال خود را از تجربه، اثبات کند، ولی خود مدعاها و ایده‌ها در علوم، راهگشایی می‌کنند.

نوآوری‌های فلسفی و کلامی

ایشان در فلسفه و کلام، نظرات جدیدی داشتند.

طبق تحقیقات ما ایشان حدود 50 مورد نظر جدید و خاص دارند. البته هرچه که تعداد ایده‌ها افزایش می‌یابد، امکان پذیرش آن نیز کاهش می‌یابد ولی یکی از مزایای امکانات امروزین، این است که اگر کسی نظری بدهد، گمان می‌شود که نظر خاصی داده، ولی وقتی آن را دنبال می‌کنید، منبع را در جای دیگر می‌یابید؛ لذا حاج‌آقامصطفی هم که فاقد این امکانات بوده‌اند، مدعی شده‌اند نظراتشان را کس دیگری ندارد. برخی از این عناوین و دیدگاه‌های خاص ایشان عبارتند از:

– در سرایت اجمال مخصص به عام، مطرح کرده‌اند که این رابطه بین حاکم و محکوم نیز می‌تواند جریان داشته باشد. این بحث را علمای پیش از ایشان هم مطرح کرده‌اند اما چون عنوان آن معروف نشده، گمان می‌شده که ایشان برای نخستین بار، به این نظریه دست یافته‌اند.

– ایشان در فلسفه، برخی مفاهیم را انکار کرده‌اند، مانند:

* کمِ متصل: این مفهوم معمولا انکار شده است. مثلا عدد 5، بیش از یک اعتبار نیست و این ماییم که اعتبار وحدت می‌کنیم و 5 چیز را که به هم ربطی ندارند، در کنار هم، یکی در نظر می‌گیریم و این، 5 را تشکیل می‌دهد و الا برخی اساتید، این عدد را یک واقعیت و عرض می‌دانند (یک 5 تا)؛ یعنی در مقابل وحدت، یک امر کثیر به شمار می‌رود. برخی نیز کلاَ اعداد را اعتبار ذهن، معرفی می‌کنند و می‌گویند این ماییم که همه را در کنار هم در نظر می‌گیریم.

* ماده: در تاریخ فلسفه ما شیخ اشراق و حضرت امام آن را انکار کرده‌اند و ایشان هم این مطلب را از حضرت امام، استفاده کرده که ماده را در عالم اجسام، منکر شده و فرموده ما فقط دو رابطه بالقوه و بالفعل داریم و زمانی که یک امر بالقوه به بالفعل، تبدیل می‌شود، وحدت دیگری به نام ماده نداریم که اتصال بین آن‌ها را برقرار سازد.

* تناهی ابعاد: ایشان معتقدند که تناهی اجسام داریم و ادله هم بیش از این را اثبات نمی‌کند، اما تناهی ابعاد، فاقد دلیل است.

* تقسیم صفات الهی به «صفت ذات» و «صفت فعل»: ایشان معتقدند که همه صفات (فعل و ذات) یک‌کاسه‌اند و نمی‌توان آن‌ها را به دو قسم کرد.

* صفت سلبی: با این‌که برخی همه صفات ثبوتی را انکار می‌کنند و همه را به صفات سلبی باز می‌گردانند، ایشان آن را منکر شده و فرموده است صفات سلبی، همگی به «سلب تحصیلی» و فقدان یک چیز در چیز دیگر، بازگشت می‌کند؛ یعنی صفت سلبی، همان فقدان یک نقص در خداوند است نه این‌که خداوند صفتی به نام صفت سلبی داشته باشد.

* وحدت عالم: ایشان در برخی مباحث، قائل به وحدت وجود و عالمند و به تعبیری، مشرب عرفانی را پیگیری می‌کنند و در انکار وحدت عالم، گویا نظر به این دارند که در فلسفه نمی‌توان ثابت کرد. اما به‌هرحال می‌فرمایند نه در یک عالم (عالم اجسام) وحدت حقیقی داریم بلکه هر شیء، مستقل است و عالَم، جایی نیست که اشیاء در آن جای داشته باشند، بلکه عالم اجسام، مرکب از همین اجسام موجود است نه جایگاهی که اجسام «در» آن در کنار هم، چیده شده باشند. عالم به نظر ایشان عبارت از خود اجسام موجود در عالم اجسام است و وحدتی اعتباری دارند نه حقیقی. اجسام، چیزهایی‌اند که ما در کنار هم در نظر می‌گیریم و عالم اجسام می‌نامیم. اما کسانی که با همین مبنا قائل به وحدت حقیقی‌اند، یک نقطه فرضی را در نظر می‌گیرند که از یک طرف عالم به طرف دیگر، امتداد دارد و از داخل اجسام می‌گذرد. آیا تصویر شما این است که وقتی این نقطه فرضی می‌خواهد وارد هوا شود و از آنجا به دیوار، ورود کند، از عدم می‌گذرد تا از هم منفک باشند یا هرچه نقطه فرضی در این عالم، حرکت می‌کند، در وجودی به هم پیوسته، راه می‌پیماید با این تفاوت که در هر یک، به‌شکلی مختلف، نمایان است؟ آیا عالم، یک‌پارچه است یا جدا؟

ایشان می‌فرمایند هریک از عوالم را اجسام، خیال (مثال‌ها) و عقول با هم وحدت اعتباری دارند و عوالم دیگر با هم، وحدتشان اعتباری است؟ آیا همه مخلوقات با هم یک عالم را تشکیل می‌دهند که یک بخش از آن به اجسام، قسمتی به عقول و بخشی به عالم برزخ، اختصاص داشته باشد؟ ایشان منکر این نظرند.

 ایشان نظرات جدیدی هم دارند که دارای حالت اثباتی است؛ مانند:

* مناط احتیاج به علت، خود علت است و دلیل نیازمندی معلول به علت را به خود علت باز می‌گردانند. خلاصه استدلال ایشان در مناط احتیاج، این است که معلول، قبل از تحقق خود باید محتاج به علت باشد.

* در واجب الوجوب بالذات که واجب من جمیع الجهات است، هر چیزی برایش امکان دارد، حتماً در خداوند هست؛ یعنی یا ممتنع است و یا اگر امکان دارد، حتما در خداوند، حاصل است. ملاصدرا می‌گوید این اختصاص به واجب‌الوجود بالذات ندارد، بلکه در عقول نیز همین وضعیت، حاکم است اما حاج‌آقامصطفی، این نظر را به همه اجسام و ممکنات، توسعه می‌دهد؛ چون موضوع، امکان وقوعی است و واجب الوجود بالذات، از همه جهات، هر چیزی که امکان وقوعی در خود داشته باشد، حتما وجوب وقوعی دارد و واقع است. همه موجودات، همین گونه‌اند که یا امکان وقوع ندارند؛ چون علتشان تحقق ندارد؛ یا اگر امکان دارد و علتش وجود یافهت، حتما در او محقق است و آن‌که نیست، نمی‌شده وجود داشته باشد.

* وجود ذهنی نیز از مشکلاتی است که در فلسفه، مطرح می‌شود. در وجود ذهنی، شبهاتی مطرح است که مرحوم ملاصدرا با حمل اولی و حمل شایع، آن‌ها را حل کرده و البته خود می‌گوید خواسته‌ام مساله را طبق نظر قوم، به این صورت حل کرده‌ام و الا با اتحاد عاقل و معقول، قابل حل است؛ یعنی وقتی که شخص یک تصویر کلی را در نظر می‌گیرد، در عالم عقول، با آن متحد می‌شود و آن عقل منفصل را حضوراً درک می‌کند. ایشان می‌خواهند وجود ذهنی را با اتحاد عاقل و معقول، حل کنند اما حاج‌آقامصطفی این معنا را از صدرا نمی‌پذیرند؛ چون اولا: حمل اولی و حمل شایع را قبول ندارند و همه حمل‌ها را حمل شایع می‌دانند. ولی ایشان بر نظر خود، استدلال نکرده‌اند و به کتاب‌هایی از خودشان ارجاع می‌دهند که در دست ما نیست.

ایشان توضیح داده‌اند که موضوع بحث وجود ذهنی، علم حصولی است نه علم حضوری؛ و علم حصولی، به بحث اتحاد عاقل و معقول، مربوط نیست؛ چون در آنجا شخص عقول را به علم حضوری، درک می‌کند وقتی در قوس نزول، پایین می‌آید و می‌خواهد از عالم خیال وارد عالم جسم شود، در تصویر آن علم حضوری، بحث وجود ذهنی به‌عنوان علم حصولی، پیش می‌آید نه در جایی که عقل را به علم حضوری، درک کرده. بنابراین مشکل با اتحاد عاقل و معقول، حل نمی‌شود و مربوط به علم حصولی است. من به راه حل ایشان از مسئله، دست نیافته‌ام.

* ایشان تشکیک در ذات وجود را هم انکار می‌کنند و وجود را ذاتا مشکک نمی‌دانند، بلکه تشکیک را ناشی از اعتبار علت و معلول می‌شمارند نه در ذات وجود.

* قاعده «بسیط الحقیقه کل الاشیاء»: ایشان می‌فرمایند که این شِمایی از بحث عرفانی است که معتقدند کل الاشیاء، کل الاشیاء است؛ یعنی همه اشیاء، در موجودی وجود دارد و کمالات همه اشیاء در همه موجودات هست الا این‌که بروز یک یا برخی کمالات، در هر شیئی، پیدا می‌شود و الا همه چیز در همه وجودات، جای دارد؛ چون وجود با همه صفاتش، در همه جا هست و اختصاص به بسیط الحقیقه ندارد. ایشان می‌فرمانید این مدعایی است که از عراف گرفته شده اما به‌صورت کامل به فلسفه، انتقال نیافته است.

* عالم وهم: ایشان معتقدند همان‌گونه که عالم عقل داریم، عالم خیال منفصل یا عالم مثال یا عالم برزخ به نام‌های مختلف نیز داریم که صورت‌های جزئیه موجودات مادی در آنجا قرار دارد نه ماده‌شان. صور کلی در عالم عقل، جای دارد و صور جزئیه اجسام و موجودات مادی در عالم خیال است و عالم ماده هم جای اشیاء و اجسامی است که می‌بینیم. ایشان می‌فرمایند عالم وهم در عرض عالم خیال است به خلاف نظر دیگران که عالم وهم را به‌عنوان یک عالم مستقل در نظر نمی‌گیرند و شامل صورت‌های جزئی معانی می‌دانند نه اجسام. هر چیزی یک صورت جزئیه دارد که به عالم خیال، مربوط است اما شجاعت، یک معنای جزئی است که اصطلاحاً در عالم وهم، جای دارد (وهم به اصطلاح فلسفی آن، مد نظر است نه اصطلاح اخلاقی یا عرفی آن). وهم نیز همیشه وهم متصل، گرفته شده و تابع نفس انسان است، اما ایشان می‌گویند همان‌طور که عالم خیال مستقل داریم، عالم وهم نیز داریم که محل معانی جزئیه است.

بحث‌های سیاست، مربوط به عالم وهمند و از جنس مفاهیم وهمی‌اند و قوانین آن‌ها را دارد؛ لذا دوستانی در حوزه فلسفه و آراء سیاسی فلاسفه، کار می‌کنند، به دنبال خصوصیاتی می‌روندکه فلاسفه برای عالم خیال و خیال بر شمرده‌اند درحالی که معانی‌ای چون عدالت و سیاست و حقیقت از نظر فلاسفه، مربوط به عالم وهم است و این اشتباه، همیشه رخ می‌دهد.

حاج‌آقامصطفی در مواردی هم بدون آن‌که توضیحی دهند، نقد کرده‌اند و فرموده‌اند اختلاف بین برخی از فلاسفه و عرفا درباره بالاترین مرتبه عالم موجودات، شکل گرفته که وجود حق تعالی، طبق مشرب عرفانی، لابشرط مقسمی است یا لابشرط قسمی؟ ایشان هر دو قول را رد می‌کنند اما قول درست از نظر خود را بیان نمی‌فرمایند.

نوآوری‌های فقهی و اصولی

ایشان در فقه و اصول نیز همین مسیر را پیموده‌اند و با ورود به بحث‌ها، گاهی مدعای جدید می‌آورند؛ گاهی طرح مسئله می‌کنند و در بسیاری اوقات نیز جوابی به دنبالش می‌فرمایند ولی مدعی‌اند که این مسئله قبلا مطرح نبوده یا اگر هم تذکر نمی‌دهند، به‌عنوان یک مسئله جدید، با آن برخورد می‌شود. ایشان استدلال‌هایی به نفع طرفین می‌کنند و به نقد نظر مخالف می‌پردازند. برخی از این موارد، عبارتند از:

* قاعده «الناس مسلطون علی اموالهم»: ایشان بحث‌ها را یکی‌یکی نقل می‌کنند و با ذکر اقوال و عبارات آقای نائینی، ایروانی، امام و آقای خوئی، آن‌ها را نقد می‌کنند و خود نیز استدلال می‌کنند که آیا این قاعده برای قانون‌گذاری و حکم شرعی نیز به کار می‌آید یا نه؟ آیا به کمک «الناس مسلطون علی اموالهم» می‌توان قوانین را تنگ کرد یا نه؟

* حدیث «لاتعاد» شامل زیادت نمی‌شود و در استدلال به آن هم وارد می‌شوند و می‌فرمایند که این قاعده نمی‌تواند شالم زیادت باشد چراکه درباره طبیعی رکوع، سجود و مانند آن به کار می‌رود نه فرد رکوع.

* عقد بیع: ایشان معتقدند که حقیقت بیع، مبادله خارجی است نه قراردادی که بسته می‌شود و به موجب آن، ثمن به ملکیت فروشنده و مثمن به ملکیت خریدار در می‌آید. بیع، عقدی است که پیش از پیدایش قرارداد و عقد، در بین افراد، برقرار بوده و چیزی می‌داده‌اند و در ازایش چیزی می‌گرفته‌اند و اگر این مبادله خارجیه محقق نشود، گویا عقد بیع اصلا منعقد نگردیده؛ لذا اگر کسی شرط کرد که مالش را مشروط به آن می‌فروشد که قبض و اقباضی در کار نباشد، خلاف مقتضای عقد است. عقد به این معناست که دو طرف بر تحقق مبادله خارجی، قرار می‌گذارند. پس اگر قرار باشد که «اوفوا بالعقود» این موضوعات را در بر گیرد –که خودشان هم قائل نیستند- معاطات را شامل می‌شود اما عقود را زیر چتر خود نمی‌گیرد؛ چون اولا: محتوایی بوده که معاملات (مثل قرارداد بیع) داشته و اگر با الفاظ، برگزار شود، «عقد» است و بدون آن، محتوای اصلی است که قرارداد به منظور آن صورت می‌گیرد. در اینجا دو طرف، قرار می‌گذارند که محتوا را ایجاد کنند. «اوفوا بالعقود» با این نگاه، شامل معاطات هم می‌شود و باید برای قرار گرفتن عقود لفظی در تحت عنوان آن، دلیلی بیابیم. ایشان می‌فرمایند دلیل نداریم که «اوفوا بالعقود» شامل عقود لفظی باشد؛ چون مردم، منتظر نبودند که برای صحت قراردادهایشان سوره مائده نازل شود؛ بلکه پیش از آن هم قراردادهایشان را می‌بستند. بنابراین، آیه راجع به چنین امری نسیت. ایشان چنین برداشتی ارائه می‌دهند.

* خیار عیب: در خیار عیب، یک نظر این است که شخص، مخیر است که فسخ کند یا ارش بگیرد، اما برخی معتقدند که اصلا حق ارش ندارد و فقط از خیار فسخ، برخوردار است، ولی ایشان قائل به ترتیب شده‌اند و معتقدند که اولاً مستحق ارش است و پس از آن، نوبت به خیار فسخ می‌رسد ولی باز هم اختیار با خود اوست و اگر می‌خواهد ارش بدهد، ارش مقدم می‌شود و اگر ارش نداد، خیار فسخ به او تعلق می‌گیرد. نظر ایشان در مقابل نظرات دیگران است.

* خیار عیب: ایشان در ورود به هر بخش، در همه جزئیات آن، نظری جدید مطرح می‌کنند. در خیار عیب نیز آن را متعلق به قبل القبض می‌دانند؛ بدین‌معنا که اگر تحقق یافت، طرف مقابل، صاحب خیار می‌شود و نمی‌توان مدعی شد که مال را سالم فروخته و عیب، بعد از بیع در آن حاصل شده و حادث است؛ چون جنس باید در موقع قبض، سالم تحویل داده شود. از یک سو اگر عیب، قبل از قبض، حادث شد، خیار عیب می‌آورد و اگر آن را با سالم، جابه‌جا کرد، دارای تفصیل می‌شود: گاهی عین شخصیه، مراد طرف دیگر نیست و همزمان که بر عین شخصیه، قرارداد بسته، در واقع اگر آن را تعویض کند و غیرمعیوب را هم تحویل دهد، کفایت می‌کند. در اینجا خیار در کار نیست.

* قاعده «تجاره عن تراض»: ایشان ذیل این آیه می‌فرمایند اطلاق ندارد؛ چون فقط برای بیان رضایت در معامله است، اما دلالت نمی‌کند که هر معامله‌ای با رضایت باشد، صحیح است و بدون آن، غلط. آیه از این نظر، اطلاقی درباره معاملات ندارد بلکه فقط اصل رضایت در معاملا را شرط می‌کند.

* مقدار آب کر و ملاک قلیل و کثیر: نکته جالب این‌که یکی از مشکلاتی که در گذشته هم حل نمی‌شده، آب قلیل و کثیر، و مقدار کر است. ایشان معتقدند که قلیل و کثیر، عرفی است. این نظر در میان اهل سنت نیز، نقل شده و حضرات می‌خواسته‌اند مصداق عرفی آن را بیان کنند و اختلافات نیز ریشه در مصداق عرفی دارد.

* شرط متاخر: ایشان در اصول، شرط متاخر را می‌پذیرند با استفاده از نظریه «دهر» آن را حل می‌کنند. ایشان با تفصیلی از این نظریه که میرداماد مطرح کرده، می‌فرمایند همه موجوداتی که در این عالم، تقدم و تاخری با هم دارند، و هر موجودی که از آغاز تا پایان عالم، قرار است در عالم اجسام، پیدا شود، در عالم دهر، همه با هم، یک‌جا کنار هم است و در اینجاست که تقدم و تأخر درک می‌شود. پس شرط متأخر، همیشه مقارن است و شرط متقدم نیز تقارن دارد و شرط و مشروط، با هم در عالم دهر، تحقق دارد، پس اشکالی ندارد که اگر قرار باشد چیزی که در این عالم، متاخر می‌یبنیم، مقارن محسوب شود، می‌تواند شرط فعل هم باشد و بدین‌گونه، اشکال عقلی در آن به ذهن نمی‌رسد.

* حکم مولوی: ایشان حکم مولوی را کلاً منکرند، یعنی در بحث حکم مولوی و ارشادی می‌فرمایند همه احکام، ارشادی است. البته سلطان‌العلماء در قدیم، چنین نظری داشه ولی مرحوم حاج‌آقامصطفی به ادله ایشان نقد وارد کرده‌اند و به تعبیری جداگانه می‌گویند همه احکام شرعی، ارشاد به وجود مصالح و مفاسد در اعمال است

* حدیث رفع: معانی مختلفی از این حدیث، ارائه شده و ایشان می‌گویند شارع در این حدیث، رفع، یک حکم عدمی وضعی است که شارع آن را بر نسیان، خطا و مانند آن، جعل کرده. این یک نظر جدید است که آثار و نتایج آن را هم پی می‌گیرند.

* خبر واحد: ایشان در خبر واحد، معتقدند که امروزه خبر واحد محفوف به قرائن نداریم و حجت نیست؛ چون همه خبرهای واحد یا بی‌پایه‌اند و لذا کسی طبقشان فتوا نداده؛ یا مشهور بوده و طبق آن، فتوا داده‌اند و چنین خبری، محفوف به قرائن صدق است. پس خبر واحدی نداریم که اگر محفوف به قرائن نباشد هم حجیت داشته باشد، بلکه خبرهای واحد ما یا محفوف به قرینه کذبند یا همراه با قرینه صدق.

نکته پایانی

یکی از نکات مهم ایشان در دو جا مطرح کرده‌اند، لزوم فتوا در میان اهل فن است. ایشان این مهم را در دو جا ذکر کرده‌اند: یکی در رساله‌ای که در بورسا پیرامون موضوعات مختلف نوشته‌اند و دیگری در ضمن بحث‌های استصحاب در اواخر عمر شریفشان. ایشان معتقدند امروزه با توجه به این‌که تغییر و تحول در علوم خیلی زیاد است و مطلبی که گفته می‌شود، بعداً نقد می‌گردد و اشتباه بودن آن، مشخص می‌گردد، ما هم در فقه نمی‌توانیم بگوییم کسی در خانه‌اش بنشیند و با روایات و ادله بیندیشد و فتوا دهد بلکه باید فتوا را در جمع اهل فن، ارائه دهد تا ببیند که آنجا پذیرفته می‌شود یا نه. فتوایی که فاقد این روند باشد، نه برای خودش حجیت دارد و نه برای مقلدان او.

اولاً خیلی تشکر می‌کنم که این مراسم را برگزار کرده‌اید و فرصت را در اختیار من قرار دادید تا درباره دایی خودم، انجام وظیفه کنم؛ چون در اوائل انقلاب هم برای ایشان مراسمی گرفته نمی‌شد.

این مطلب را هم ضمیمه کنم که در شب اول آبان یا شب اول این ماه بود که خدمت آقا بودیم. همسرشان وارد اتاق شدند و با قیافه‌ای درهم، نشستند و گفتند: امسال هم گذشت و تلویزیون حتی یک کلمه درباره مصطفی نگفت. این به این علت بود که آقا از قبل، تذکر می‌دادند که برنامه‌ای ساخته و سخنی در این باره گفته نشود. آقا هم با تلخی گفتند: این همه بچه‌های مردم شهید می‌شوند، حالا ما بیاییم بچه خودمان را مطرح کنیم!؟

لذا تشکر می‌کنم که لطف کردید و مراسمی درخور برای ایشان گرفته‌اید.

در پایان هم می‌خواهم نقصی را تذکر دهم که مختص به ایشان نیست بلکه تقریبا مربوط به همه گذشتگان ماست و هنوز هم ادامه دارد. ملاصدرا رساله‌ای به نام «شواهد الربوبیه» دارد که غیر از کتابی با همین نام است. ایشان در آن رساله، بیش از 180 نقطه را فهرست کرده که شامل نظرات و حرف‌های نوی ایشان است و به انسان کمک می‌کند تا برای یافتن حرف‌های نوی ایشان مجبور نباشد همه کتبشان را مطالعه کند. ایشان بدین‌سان، فهرستی در اختیار محققان قرار داده. این فهرست، چندین سال پیش، یافته و متنشر شده و در اختیار قرار گرفته شده. این کاستی در مورد شخصیتی مانند حاج‌آقامصطفی و دیگر علما هم رخ داده و با این‌که آثار بسیاری از خود به جای گذاشته‌اند، فهرستی از نظرات نوآورانه‌شان در اختیار محققان نیست تا کارها بقیه را کمی آسان‌تر سازند؛ مخصوصا امروزه که تقریرات (آنچه اساتید در درس می‌فرمایند) محور کتاب قرار گیرد و الا بخش زیادی از دروس، توضیحات سخن و نظرات دیگران است که شاید اهمیت چندانی برای محققان نداشته باشد. باید ابتکارات و نوآوری‌های بزرگان، جانمایی شود تا دسترسی به آن‌ها را برای دیگران، آسان سازد. این کار به دست خود محققان می‌تواند این مهم را محقق سازد.

پرسش و پاسخ

استاد سروش محلاتی: کتاب آقای شبیری زنجانی به نام «جرعه» است نکاتی درباره افراد فرموده‌اند. در بخشی از جلد سوم هم درباره مرحوم حاج‌آقامصطفی فرموده‌اند: «خیلی بانشاط و خوش‌حافظه بود و سرعت انتقال و جولان فکر داشت، ولی دارای سلیقه خاصی بود برخلاف آقای خمینی که چنین نبود». مراد ایشان از «سلیقه خاص» چیست؟

استاد بروجردی: اطلاع ندارم ولی شاید به تأمل دایی‌مصطفی باشد. ایشان در اصول، شهرت را حجت می‌دانستند و به جد، قائل به این حجیت بودند و می‌فرمودند که اجماع، همان شهرت است و بحث جداگانه از آن‌ها نیز پایه‌ای ندارد؛ لذا هر دو را حجت می‌شمردند، اما در عمل هم نباید ملتزم به شهرت بود. اما امام در اصول، شهرت را حجت می‌دانستند، اما در تعبدیات محض، با قید خاصی ملتزم به آن بودند. حاج‌آقامصطفی حرف‌های دیگران را آسان‌تر نمی‌پذیرند و رد آن را هم ابراز می‌کنند و گاهی از اکاذیب، معرفی می‌کنند. شاید نظر آقای شبیری، به همین ویژگی باشد اگر از لحاظ علمی باشد.

استاد سروش محلاتی: من احتمال می‌دهم طریقه خاص ایشان باشد که مثلا شرط متاخر را به عالم دهر می‌بردند و الا خود حاج‌آقاموسی از کسانی است که به اجتهاد و آراء جدید، اهمیت بسیار می‌دهد و شخصیت حر و آزاده است.