انقلاب اسلامی و حق تعیین سرنوشت

حجت الاسلام و المسلمین سیدجواد ورعی

«مؤسسه فقه‌پژوهی مفتاح کرامت»

چهارشنبه 12 بهمن‌ماه ۱۴۰۱

بسم الله الرحمن الرحیم

مجری: با عرض سلام و احترام خدمت اساتید و اندیشمندان گرامی که بار دیگر به‌شکلی که یادآور نشست‌های اولیه و سال‌های نخست مؤسسه فقه‌پژوهی «مفتاح کرامت» است، دعوت مؤسسه را لبیک گفتید و در این جلسه، در خدمت شما هستیم. ماه رجب و ایام مبارکات ماه رجب است که با سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به‌رهبری امام خمینی1 هم‌زمان شده و همان‌گونه که در سوابق برنامه‌های مؤسسه به یاد دارید، به‌مناسبت سالگرد انقلاب و رحلت حضرت امام، برنامه‌های خاصی، تدارک دیده می‌شود که ازجمله، امسال هم در این مناسبت از محضر استاد محقق، حضرت حجت الاسلام و المسلمین «ورعی» در موضوع «انقلاب اسلامی و حق تعیین سرنوشت» بهره خواهیم برد. در ابتدا از باب مقدمه و تمهید، عرض می‌کنم که امام خمینی انقلاب اسلامی را برای محقق کردن خواسته‌ها، آرزوها و آرمان‌های ملت ایران، رهبری کرد که در شعار محوری و اساسی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بروز یافت و خود را نشان داد و واقعاً این سه شعار، هم‌چنان اهداف و خواست‌های محقق‌نشده ملت است و درواقع، صرف شعار نبود. حضرت امام نیز هم اندیشه و هم سیره‌اش به‌واقع، ترجمان آیه شریفه بود که حق تعالی در خطاب به رسول الله6 می‌فرماید: «یا أَیهَا النَّبِی حَسْبُک اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَک مِنَ الْمُؤْمِنینَ». امام در همان حال که به‌صورت کامل، منقطع الی الله و متوکل بر خدا بود، تکیه‌ای تمام بر مردم، بندگان خدا و ملت داشت که خود را در جلوه‌های خاصی نشان می‌دهد؛ هم در مخاطب ساختن آن‌ها، پیام دادن‌ها و سخن گفتن‌ها؛ و هم در نپذیرفتن مبارزات مسلحانه. از جمله در این میان، نه صرفاً بر تکریم و احترام مردم، بلکه بر حق بنیادین آنان در تعیین سرنوشت، تأکید مکرر داشت و در سخنرانی استدلالی‌شان در «بهشت‌زهرا3» و در مواقع مختلف دیگر بر این مسأله، پای فشرده‌اند. من فقط چند جمله از حضرت امام می‌خوانم تا از بیانات استاد ورعی، استفاده بکنیم. ایشان می‌فرماید:

  • «از حقوق اولیه هر ملتی است که باید سرنوشت و تعیین شکل و نوع حکومت خود را در دست داشته باشد».
  • «باید اختیار دست مردم باشد. این یک مسأله عقلی است. هر عاقلی این مطلب را قبول دارد که مقدرات هرکسی باید دست خودش باشد. رئیس‌جمهور، معنایش این است که مقدرات دست خود مردم است».
  • «همه مقدرات مملکت به دست خود مردم باید اداره بشود. مردم حق دارند که یک نفری را به‌عنوان سلطان؛ به‌عنوان رئیس‌جمهور؛ به هر عنوانی انتخاب کنند. این صحیح است».
  • «با روی کار آمدن رضاخان، سه اصل اسلامی در امر حکومت، پایمال شد: اول: اصل لزوم عدالت در حاکم اسلامی؛ دوم: اصل آزادی مسلمین در رأی به حاکم و تعیین سرنوشت خود؛ و سوم: اصل استقلال کشور اسلامی از دخالت اجانب و تسلط آن‌ها به مقدرات مسلمین».

حضرت استاد ورعی هم ده‌ها سال است که با اندیشه امام، سروکار دارد و پژوهش‌های مختلف و کتاب‌های متعددی را در این زمینه به ثمر رسانیده و از جمله آن‌ها جدیدترین اثر ایشان در تبیین نظریه «ولایت مطلقه فقیه» است که ایشان به‌درستی آن را تفسیر کرده‌اند به این‌که این ولایت و اختیارات، برای حکومت و سیستم حکومتی است، و بسیاری مقالات پژوهشی و کتاب‌های پژوهشی دیگری از ایشان در دست است. از ایشان خواهش می‌کنم که جلسه را در موضوع «نسبت انقلاب اسلامی و حق تعیین سرنوشت» مستفیض بفرمایند.

ورعی: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین.

در آغاز، ایام مبارک رجب و دهه مبارک فجر را خدمت اساتید محترم و عزیزان حاضر در جلسه، تبریک عرض می‌کنم و یاد و خاطره امام راحل عظیم الشأن، رهبر فقید انقلاب و شهدای گران‌قدر انقلاب اسلامی را گرامی می‌دارم و از خداوند متعال، علوّ اروح طیبه‌شان را خواستارم.

مفهوم‌‌شناسی «حق تعیین سرنوشت»

موضوع جلسه، «انقلاب اسلامی و حق تعیین سرنوشت» است. «حق تعیین سرنوشت» در ادبیات حقوقی، یکی از حقوق بنیادین بشر به‌شمار می‌رود؛ به‌طوری که بسیاری از حقوق دیگر بشر، از این حق، سرچشمه می‌گیرد. البته حق تعیین سرنوشت می‌تواند هم از جنبه فردی، مورد توجه قرار بگیرد -که هر فرد انسانی به این دلیل که آزاد آفریده شده، در حوزه زندگی فردی و شخصی، حق تعیین سرنوشت خود را دارد، اما این جنبه از بحث ما خارج است- و هم به‌عنوان حقی که هر شهروند و عضو جامعه‌ در مسائلی که به سرنوشت همه ارتباط پیدا می‌کند، مورد توجه باشد که معمولاً در دانش حقوقی، پیرامون آن صحبت می‌شود و در قلمرو دانش حقوق عمومی جای می‌گیرد و دارای دو جنبه و حیثیت است:

  1. جنبه داخلی و درونی؛
  2. 2.      جنبه خارجی و بیرونی.

جنبه داخلی و درونی آن، به این‌ معناست که هریک از افراد جامعه، حق دارند در سرنوشت اجتماعی خودشان تصمیم بگیرند. به موجب این حق در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و همه ساحت‌های زندگی اجتماعی، حق مشارکت برای مردم، ثابت است. گاهی از این حق به «حق مشارکت سیاسی» و گاهی به «حق آزادی‌های اجتماعی و سیاسی» تعبیر می‌گردد.

اما جنبه بیرونی و خارجی آن، مربوط به یک ملت است؛ یعنی یک ملت حق دارد در سرنوشت خود، تصمیم بگیرد و هیچ ملت، کشور و قدرت خارجی‌ای حق تعیین سرنوشت یک ملت را ندارد. از این جنبه حق تعیین سرنوشت به «استقلال» تعبیر می‌شود و زمانی که از استقلال، سخن به میان می‌آید، به‌معنای حق تعیین سرنوشت هر ملت در برابر قدرت‌های بیرونی و خارجی است.

حق تعیین سرنوشت در بعد داخلی و درونی آن، در برابر مفهوم «استبداد» و «دیکتاتوری» قرار می‌گیرد. زمانی که می‌گوییم آحاد مردم حق دارند سرنوشت خود را به دست خود، رقم بزنند و حق مشارکت سیاسی و مشارکت در امور اجتماعی دارند، به‌معنای «نفی تحمیل دیدگاه یک نفر یا قوم یا گروه یا حزب» بر شخص یا قوم و گروه دیگر است؛ و آنگاه که از حق تعیین سرنوشت در بعد خارجی، سخن گفته می‌شود، به‌معنای «نفی سلطه بیگانه، استعمار و استثمار یک ملت» است.

سابقه تاریخی حق تعیین سرنوشت

به‌لحاظ تاریخی، حق تعیین سرنوشت، مراحلی را پشت‌سر گذاشته تا امروز به‌عنوان یک حق مسلم حقوق بشر در دنیا به‌رسمیت، شناخته شده است. بحث تعیین سرنوشت، بعد از جنگ جهانی اول مطرح گردید؛ پس از آن‌که کشورهای مستعمره به دنبال رهایی از سلطه کشورهای بزرگ برآمدند، برای آن‌که یک استقلال نسبی برای مستعمرات را به‌رسمیت بشناسند، از اصلی به‌نام «تعیین سرنوشت» سخن به میان آمد؛ به‌تدریج، پس از جنگ جهانی دوم که استقلال این کشورها مطرح شد، بر اصل تعیین سرنوشت ملت‌ها تأکید شد و به‌تدریج با گسترش بحث حقوق بشر در دنیا و در اسناد حقوقی بین‌المللی، از این اصل به‌عنوان یک «حق» یاد شد، آن هم حق مسلّم بشر و از حقوق بنیادین که حقوق دیگر از آن ناشی می‌گردد.

پس حق تعیین سرنوشت به این معناست که هر انسانی چون آزاد به دنیا آمده، و همه انسانها با یکدیگر برابرند،  باید سرنوشت خود را با اراده خودش رقم بزند. در گزارشی از اسناد سازمان ملل، در باره حق تعیین سرنوشت، آمده است: «تعیین سرنوشت حقی است بنیادین که بدون آن، سایر حقوق نمی‌توانند به‌طور کامل، تحقق پیدا بکنند. تعیین سرنوشت فقط یک اصل نیست، بلکه مهم‌ترین حق در میان حقوق بشر است و پیش‌شرطی است برای اعمال همه حقوق و آزادی‌های فردی، تلقی می‌شود».

در برخی از کتاب‌های حقوقی نیز گفته شده که می توان به حق تعیین سرنوشت دو حیثیت قائل شد:

1) جنبه فعالانه: از این جنبه، ظهور و بروز این حق در مشارکت سیاسی مردم است. مردم در جامعه‌ای که در آن زیست می‌کنند، حق مشارکت سیاسی دارند.

2) جنبه منفعلانه: این جنبه مثل تحریم انتخابات، دست زدن به اعتراض یا نافرمانی مدنی است. این­گونه فعالیت­ها هم نوعی حق تعیین سرنوشت به‌شمار می‌رود.

پس این حق، یک بُعد اثباتی دارد که از آن به «جنبه فعالانه» تعبیر می‌شود و یک بُعد سلبی که «جنبه منفعلانه حق تعیین سرنوشت» است.

امام و باور به حضور و نقش‌آفرینی مردم

پس از ذکر این مقدمه، به «نسبت حق تعیین سرنوشت با انقلاب اسلامی ایران» می رسیم. در انقلاب اسلامی ایران -که به رهبری امام رض آغاز شد؛ شکل گرفت؛ تداوم یافت و به پیروزی رسید- حضرت امام از ابتدا برای مردم و حضور و نقش‌آفرینی آنان در ایجاد تحول و تغییر در نظام سیاسی، نقش تعیین کننده قائل بود. ایشان تعیین سرنوشت را از حقوق مردم می‌دانستند؛ معتقد بودند که مردم حق دارند و باید به صحنه بیایند تا تحولی اتفاق بیفتد و تغییری در جامعه، رخ بدهد. همان‌گونه که جناب آقای تقوی در ابتدای جلسه اشاره کردند، امام روی خوشی به مبارزات مسلحانه و چریکی، نشان نمی‌دادند و معتقد بودند که تا مردم پای به میدان نگذارند، تحول اساسی رخ نمی­دهد. از آغاز، مردم را باور داشتند. در همین رابطه، دوستان را به مطالعه مباحثه‌ای که بین حضرت امام; و مرحوم آیت‌الله العظمی حکیم در نجف، رخ داده، توصیه می‌کنم. زمانی که امام به ترکیه و از آنجا به نجف تبعید شدند، کتاب­های تاریخ نهضت در دیدارهای امام با علما و مراجع نجف، مباحثه­ای را بین ایشان و مرحوم آقای حکیم، ثبت کرده‌اند؛ امام در بخشی از آن می‌فرمایند: من از ابتدا بر این باور بودم که اگر شما از مظالم رژیم پهلوی، مطلع شوید، سکوت نمی‌کنید. ایشان هم پاسخ‌هایی می‌دهند، تا مباحثه به اینجا می‌رسد که مرحوم آقای حکیم می‌فرمایند: مردم حاضر نیستند به میدان بیایند و به تعبیر ایشان، مردم دروغ می‌گویند که حاضرند وارد میدان مبارزه شوند. اگر ما وارد میدان مبارزه شویم و خونی از بینی کسی بریزد، اعتراض می­کنند و نمی‌توانیم پاسخ‌گو باشیم. امام به مرحوم آیت‌الله العظمی حکیم، پاسخی می‌دهد که نشان می‌دهد از ابتدای مبارزه، یعنی از همان سال 42 که مبارزه را آغاز کردند و مردم به میدان آمدند و حادثه‌ای مانند 15 خرداد رخ داد، مردم را باور داشتند. حداقل، بعد از تجربه‌ای که در سال 42 شکل گرفت، امام باور کرده بود که مردم پای کارند. من فقط فرازی از پاسخ ایشان را به مرحوم آقای حکیم، نقل می‌کنم. فرموده‌اند: «چطور مردم دروغ می‌گویند؟ این مردم که جان دادند؛ زجر دیدند؛ حبس کشیدند؛ تبعید شدند؛ اموالشان به غارت رفت. چطور مردم بقال و عطار سر محل که سینه جلو گلوله دادند، دروغ می‌گویند؟ … مردم در 15 خرداد، جون‌نمردی و صداقت خود را نشان دادند. ما که قیام کردیم، از احدی جز مزید احترام و سلام و دست‌بوسی ندیدم و هرکه کوتاهی کرد، حرف سرد شنید و مورد بی‌ارادتی مردم واقع شد».

این مربوط به اوائل مبارزه است و هنوز نشانه‌هایی از حضور عموم مردم در صحنه و اوج گرفتن انقلاب که در سال 56 و 57 رخ داد، دیده نمی‌شود، تا سال‌های اوج‌گیری انقلاب، فاصله بسیاری است و فقط یک قیام 15 خرداد، اتفاق افتاده و سرکوب شده، اما امام این‌گونه به مردم، ایمان و باور کرده که اگر علما حاضر باشند به میدان بیایند، مردم نیز پای‌مردی می‌کنند.

از ابتدا دیدگاه امام این بود. بعد هم در مقاطع مختلف دوران مبارزه، در بیانیه و اطلاعیه‌ها مردم را دعوت به حضور در مبارزه می کردند؛ چون معتقد بودند حق مردم است که سرنوشت خودشان به دست خودشان باشد نه در دست بیگانگان یا یک خاندان و جماعت مستبد و دیکتاتور که بدون خواست، اراده و رضایت مردم، بر آنان حکومت کنند. در طول دوران مبارزه، امام با استفاده از همین ظرفیت و از جنبه منفعلانه حق تعیین سرنوشت استفاده کرده و مردم را به اعتراض، راهپیمایی، نافرمانی مدنی و عدم تمکین در برابر رژیم پهلوی ترغیب می کردند.

شرائط بدین‌گونه، پیش رفت تا آن‌که در آستانه پیروزی انقلاب –زمانی که امام به پاریس، هجرت کردند-  فضایی فراهم شد، و در مصاحبه‌هایی که با خبرگزاری‌های بین‌المللی داشتند، با صراحت و شفافیت، حق تعیین سرنوشت مردم را مطرح ساختند که به برخی از آن‌ها اشاره خواهم کرد تا ملاحظه کنید که از ابتدا تأکید امام بر این مسأله بود.

برای این‌که دوستان جوان تا حدودی در فضای اوائل انقلاب، قرار بگیرند و بدانند که در فضای حاکم بر ذهنیت بسیاری از علما و حوزه‌های علمیه سخن گفتن از حق تعیین سرنوشت مردم و این‌که آنان باید برای خود و سرنوشت خودشان تصمیم بگیرند، کار چندان آسانی نبود؛ حتی بعد از این‌که مردم به میدان آمدند و مبارزه پیروز شد و سخن از نظام سیاسی جای‌گزین نظام شاهنشاهی مطرح شد و امام مدل «جمهوری اسلامی» را پیشنهاد کردند، هم مخالفت‌هایی صورت می‌گرفت و گفته می‌شد که مدل جمهوری، خلاف موازین اسلامی است؛ ما در اسلام، چیزی به‌نام جمهوریت نداریم و مردم نقشی در این زمینه ندارند؛ بلکه حاکمیت در عصر غیبت، حق طِلق فقهاست و در شریعت حقی برای دخالت مردم در حکومت در نظر گرفته نشده است. به دو مورد از اظهارنظرهای اوائل انقلاب که بحث «جمهوری اسلامی» در فضای کشور، مطرح شده بود، اشاره می‌کنم تا ببینید چه دیدگاه‌هایی وجود داشت که البته با رأی اکثریت قاطع ملت به جمهوری اسلامی، و استقرار نظام، رفته‌رفته به انزوا کشیده شد اما هم‌چنان بود و هست و بسا تقویت هم شد و قوت گرفت.

یکی از علمای معاصر در آن زمان، نامه‌ای به امام نوشتند و به انتخاب جمهوری اسلامی به‌عنوان جای‌گزین نظام شاهنشاهی اعتراض کرده و یادآور شدند که ما در اسلام، چیزی به‌نام «جمهوری اسلامی» نداریم و آنچه هست، «حکومت اسلامی» یا «خلافت اسلامی» است. ایشان در نامه خود نوشتند: «در فلسفه‌های‌ مادّی‌، یا در قوانین‌ غربی‌ که‌ از روح‌ توحید اسلامی، بهره‌ای‌ ندارند، مراکز تصمیم‌‌گیری‌ از کثرت‌ شروع‌ می‌شود؛ یعنی‌ افکار و اوهام‌ عامّه مردم؛ گرچه‌ در نهایت‌ ضعف‌ باشند، فقط‌ به‌ ملاک‌ اکثریت‌ حق‌ تعیینِ سرنوشت‌ و تصمیم‌‌گیری‌ در امور و حاکمیت‌ خود را دارند. در این‌ فلسفه‌ها حکومت‌ براساس‌ انتخاب‌ بوده‌ و کیفیت‌ آن‌ به‌ مشروطه سلطنتی‌ یا به‌ جمهوری‌ یا به‌ بعضی‌ از انحاء دیگر، تقسیم‌ می‌شود، بنابراین، جمهوری‌ بدین‌‌طرز رأی‌گیری‌ و انتخاب‌ اکثریت، قسیم‌ و نظیر مشروطه‌ از قالب‌های غربی‌ است‌ و با روح‌ اسلام‌ سازگار نیست‌.»

از همین مقدار می‌توان تفاوت دو نگاه از نگاه‌های رهبران مذهبی به مردم را به‌روشنی دید که یکی،  از «اکثریت مردم»، به «افکار و اوهام عامه مردم»، تعبیر می‌کند، و دیگری برای اکثریت مردم شأنیت و اعتبار قائل است. در ادامه نامه نوشتند:

«ابحاث‌ فقهیه وارده‌ در ولایت‌ فقیه‌، امر حکومت‌ را منحصر به‌ امام‌ یا فقیه‌ جامع‌ الشّرائط‌ می‌داند و در این‌ مسأله، احدی‌ از علمای‌ شیعه‌، خلاف‌ نکرده‌ است‌؛ یعنی‌ با وجود فقیه‌ جامع‌ الشّرائط‌، زمام‌ حکومت‌ مسلمین‌ را به دست‌ غیر فقیه‌ سپردن، خلاف‌ اجماع‌ است‌».

این نامه‌ در آن ایام به امام نوشته شده و رونوشت آن هم به رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی ارسال گردید.

 نمونه دیگر، مربوط به زمانی است که پیش‌نویس قانون اساسی منتشر گردید و بیانیه‌هایی در نقد آن، انتشار یافت که ازجمله آن‌ها این است: «شکل حکومت در اسلام بر خلاف نظام‌های غربی است. نظام اسلام، خلافت یا امامت است که خلیفه یا امام به‌وسیله بیعت اهل حل و فصل از امت، نصب می‌شود. خلیفه ملزم است که براساس کتاب خدا و سنت پیامبرش بر آن‌ها حکومت کند. حکومت خلیفه مدت معینی ندارد؛ زیرا مادامی که احکام خدا را اجرا می‌کند و مادامی که می‌تواند مسئولیت‌های خود را که به او واگذار شده، انجام دهد، مصدر امور می‌باشد. امت هر چند که او را نصب می‌کند، اما حق عزل او را ندارد. او در اجرای کتاب خدا و سنت پیامبر، مقید است نه رأی ملت؛ زیرا حاکمیت در اسلام از آن شرع است نه از آنِ ملت».

این دو نمونه می‌تواند اندکی از فضای آن مقطع تاریخی را ترسیم کند که امام در آن زمان و با وجود چنین مخالفت‌هایی، از «حق تعیین سرنوشت مردم» سخن می­گفتند.

استدلال‌های امام در حق تعیین سرنوشت مردم

 استدلال ایشان در برخورداری مردم از حق تعیین سرنوشت متفاوتند:

یک دسته از استدلال­های ایشان استناد به حکم عقل است و این که به حکم عقل هر انسانی در حق تعیین سرنوشت خود، آزاد است و هیچ‌کس حق ندارد برای دیگری، تصمیم بگیرد.

دسته دیگر، استدلال‌های مستند به سیره عقلا، اسناد بین‌المللی، بیانیه‌های حقوق بشر و آنچه در دنیا رایج بود، می باشد.

اما برخی از جملات امام، نشان می‌دهد از دیدگاه ایشان در اندیشه اسلامی، مردم دارای حق تعیین سرنوشت­اند. چند نمونه از بیانات متعدد ایشان را نقل می کنم.

  •  «از حقوق اولیه هر ملتی است که باید سرنوشت و تعیین شکل و نوع حکومت خود را در دست داشته باشد. طبیعی است که چون ملت ایران بیش از 90% مسلمانند، این حکومت بر پایه‌های موازین و قاعده اسلامی، بنا شود»
  • در یک مصاحبه، خطاب به رئیس‌جمهور آمریکا می‌گویند: «اول‌چیزی که برای انسان هست، آزادی در بیان است؛ آزادی در تعیین سرنوشت خودش است. همه عالم، این مطلب را قائل هستند که هر بشری نسبت به سرنوشت خودش آزاد است و می‌تواند رأی آزاد بدهد. هر مملکتی سلطان اگر بخواهد داشته باشد، تعیین کند؛ رئیس‌جمهور اگر بخواهد داشته باشد، تعیین کند؛ حکومت بخواهد تعیین کند برای مملکتش، هر شکلی که این افراد مملکت بخواهند اداره بشوند، به‌حسب حقوق بشر، آن شکل باید ممضا باشد؛ همه دولت‌ها هم باید او را تصدیق کنند. هر ملتی حق دارد خودش تعیین کند سرنوشت خودش را. این از حقوق بشر است که در اعلامیه حقوق بشر هم هست».

آن دسته از بیانات ایشان که حق تعیین سرنوشت را به اسناد حقوقی بین‌المللی مستند کرده­­اند، در حقیقت با زبان دنیا با مردم، سخن می‌گویند و برای خبرنگاران و فعالان حقوقی در دنیای آن روز که اخبار انقلاب ایران را دنبال می­کردند، قابل فهم است. ممکن است کسی ادعا کند که آن استدلالها جدلی است و امام مطابق باورهای آنان سخن گفته، و این به معنای قبول داشتن حق تعیین سرنوشت برای مردم در اندیشه اسلامی نیست. اما آنجا که امام بر حق تعیین سرنوشت و حق انتخاب مردم به‌عنوان یک اصل اسلامی، تأکید می­کنند، نشان­گر آن است که آن استدلال‌ها و بیانات جنبه جدلی ندارد. ایشان در مصاحبه با خبرنگاری در پاسخ به سؤال از خصوصیات نظام سیاسی جایگزین نظام شاهنشاهی می‌فرماید:

«با روی کار آمدن رضاخان، این سه اصل اسلامی در امر حکومت، پایمال شد: اول: اصل لزوم عدالت در حاکم اسلامی»؛ که زمام‌دار اسلامی باید امین، عادل و قابل اعتماد باشد «و دوم: اصل آزادی مسلمین در رأی به حاکم و تعیین سرنوشت خود» این همان جنبه داخلی و درونی حق تعیین سرنوشت است که در ابتدای سخن، به آن اشاره و گفته شد که مردم حق دارند حاکم اسلامی را انتخاب و سرنوشت خویش را تعیین کنند. «و سوم: اصل استقلال کشور اسلامی از دخالت اجانب و تسلط آن‌ها بر مقدرات مسلمین» این هم جنبه بیرونی و خارجی حق تعیین سرنوشت است که ایشان به‌عنوان «اصل سوم اسلامی» از آن یاد می‌کنند. امام در این بیان، حق تعیین سرنوشت، را به‌طور کامل، هم از جنبه درونی و داخلی و هم از جنبه بیرونی و خارجی، یک اصل اسلامی می‌دانند و مردم را دارای چنین حقی می‌شمارند و معتقدند در اندیشه اسلامی، مردم می‌توانند سرنوشت خود را تعیین کنند. البته در هر جامعه‌ای، اکثریت، تابع هر مرام و مکتبی باشد، قهراً چون آن مرام و مکتب را به‌عنوان یک باور و عقیده برگزیده، ـ به‌تعبیر شهید آیت‌الله بهشتی در مجلس خبرگان قانون اساسی- انتخاب‌های بعدی در چارچوب انتخاب اول، تعریف می‌شود؛ ایشان در آن مجلس تأکید داشت که اگر اصل ولایت فقیه را در قانون اساسی می­گنجانیم، باز متکی به رأی مردم است؛ یعنی فقیه منتخبِ مردم دارای ولایت است؛ اگر هم بناست که فقیه انتخاب بشود، باید به دست مردم، گزینش گردد.

این نمونه‌ها نشان می‌دهد که امام از ابتدا مردم را باور داشت و معتقد بود اگر این انقلاب بخواهد به ثمر بنشیند، باید با حضور مردم باشد و مردم، خود را ذی‌حق بدانند و به میدان بیایند. اگر مردم دیدند که می‌توانند سرنوشت خود را رقم بزنند و حق­شان را استیفا کنند، قهراً پای کار خواهند آمد؛ چنان‌که آمدند و انقلاب به پیروزی رسید.

دوران رهبری امام و مراقبت از حق تعیین سرنوشت مردم

سیره امام در طول ده سالی که رهبری جامعه را بر عهده داشتند، بر اتکا به رأی مردم بود؛ در قانون اساسی هم اصول متعددی تصویب شد تا حق حاکمیت مردم به‌رسمیت شناخته بشود. اصل 56 قانون اساسی، مؤید این امر مهم است؛ ابتدا که اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان، به تصویب رسید، نظر شماری از علما این بود که دیگر تکلیف حکومت مشخص شد و معین گردید که ولایت از آنِ فقیه عادل است و مردم باید بیعت و تبعیت کنند؛ ابتدا سخن از «حق مردم» مطرح نبود بلکه سخن از تکلیف مردم مطرح بود، تا آن‌که اصل 56 قانون اساسی نوشته شد که می‌گوید: «خداوند انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچ کس نمی­تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروه خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طرقی که در اصول بعد می­آید، اعمال می­کند.»

اما برخی با آن به مخالفت برخاستند و گفتند: گویا برای همراهی با روشن‌فکران، این اصل آورده شده و الا با اصل ولایت فقیه، دیگر نیازی به اصل 56  نداریم. سخن شهید بهشتی –که جلسات را اداره می‌کرد- این بود که «حتی اصل پنجم فارغ از نقش مردم نیست. فقیه فرد باشد یا شورا، به هر حال، با انتخاب مردم و با پذیرش مردم سر و کار دارد. تا انتخاب و پذیرش مردم نباشد، تمامیت ندارد و شأنیت هم ندارد.»

قانون اساسی هم بر این پایه تدوین شد، حق مردم در تعیین سرنوشت خودشان به‌رسمیت شناخته شد و انتخابات‌های مکرری در دهه اول انقلاب برگزار گردید که در راستای اعمال این حق مردم بود. هر جا و در هر انتخاباتی، امام احساس می‌کردند که گروهی، جمعی یا شخصی می‌خواهد حق انتخاب مردم را محدود سازد، به مخالفت بر می‌خاست که نمونه‌هایی از عبارات ایشان در این مقطع را هم نقل خواهم کرد. ایشان که جمهوری اسلامی را بر اصل «حق تعیین سرنوشت مردم مبتنی کردند، در دوران ده‌ساله رهبری خود نیز مراقب بودند این حق زیر پا گذاشته نشود و کسی حق انتخاب مردم را از آنان نگیرد و حق تعیین سرنوشت­شان را مخدوش نسازد.

متأسفانه، امروز، تنها کاری که هزینه ندارد، هجمه به امام است و چون نسل جوان با سیره امام در اداره و رهبری جامعه و دیدگاه‌های ایشان آشنا نیست، بسیاری از مشکلاتی را که چه‌بسا به سوءتدبیرها و سوءعمل‌کردها مربوط می­شود، در نظر آنان به مبانی فکری امام; استناد داده می‌شود.

در مقطعی (ظاهراً سال 62) در آستانه انتخابات مجلس، برخی از علما در دانشگاه‌ها سخنرانی کرده و اظهار داشتند: انتخابات یک امر سیاسی است و در شرع مقدس، دخالت در امور سیاسی، حق مجتهدان است و غیرمجتهدان اصلاً حق دخالت در این امور را ندارند.

با این‌که در آن زمان، مانند امروز، سخنرانی‌ها در سطح بسیار گسترده مثل فضای مجازی در این زمان، منتشر نمی‌شد و همه از آن آگاه نمی‌گشتند، اما امام واکنشی تند به این سخنرانی نشان دادند و در ضمن یک سخنرانی فرمودند:

«انتخابات در انحصار هیچ‌کس نیست، نه در انحصار روحانیین است، نه در انحصار احزاب است، نه در انحصار گروه‌هاست. انتخابات مالِ همه مردم است. مردم، سرنوشت خودشان دست خودشان است و انتخابات برای تأثیر سرنوشت شما ملت است. از قراری که من شنیده‌ام، در دانشگاه، بعض از اشخاص رفته‌اند و گفته‌اند که دخالت در انتخابات، دخالت در سیاست است و این حق مجتهدین است. تا حالا می‌گفتند که مجتهدین در سیاست نباید دخالت بکنند، این منافی با حق مجتهدین است. آنجا شکست خورده‌اند، حالا عکسش را دارند می‌گویند. این هم روی همین زمینه است. این‌که می‌گویند: انتخابات از امور سیاسی است و امور سیاسی هم حق مجتهدین است، هر دویش غلط است. انتخابات سرنوشت یک ملت را دارد تعیین می‌کند.»

«سرنوشت یک ملت با انتخابات، رقم می‌خورد و هیچ‌کس حق ندارد حق ملت را به ‌نفع خود، مصادره بکند.»

  • یک سخنرانی دیگر فرموده‌اند: «بارها گفته‌ام مردم در انتخابات آزادند و احتیاج به قیم ندارند و هیچ فرد و یا گروه و دسته‌ای، حق تحمیل فرد و یا افرادی را به مردم ندارند. جامعه اسلامی ایران -که با درایت و رشد سیاسی خود، جمهوری اسلامی و ارزش‌های والای آن، و حاکمیت قوانین خدا را پذیرفته‌اند و به این بیعت و این پیمان بزرگ، وفادار مانده‌اند- مسلم قدرت تشخیص و انتخاب کاندیدای اصلح را دارند».

در مقطعی دیگر، گویا امام اظهارنظری کرده بودند که برخی در مجلس، به‌خلاف نظر ایشان رأی داده بودند. یکی از مسؤولان به ایشان نامه نوشت و از ایشان پرسید: اکنون که ما برخلاف نظر شما رأی داده‌ایم، مرتکب تخلف شده‌ایم؟ ایشان در پاسخ فرمودند: «در جمهوری اسلامی، جز در مواردی نادر که اسلام و حیثیت نظام در خطر باشد –آن‌هم با تشخیص موضوع از طرف کارشناسان دانا- هیچ‌کس نمی‌تواند رأی خود را بر دیگری تحمیل کند و خدا آن روز را هم نیاورد!».

ملاحظه می­کنید امام چقدر مراقب بود که حق تعیین سرنوشت مردم دچار خدشه نگردد؛ چون اصلاً از اهداف انقلاب، تسلط مردم بر سرنوشت خودشان بود و شعار «استقلال» و آزادی» که دو جنبه داخلی و خارجی همین حق تعیین سرنوشت بود، نشان می‌داد که مردم در بُعد داخلی، آزاد باشند و از استبداد رها گردند و در بُعد خارجی هم استقلال پیدا کنند و بیگانه بر آنان تسلط نداشته باشد. این امر در شعارهای مردم نیز هویدا بود و احساس مردم این بود که این اهداف در سایه نظام جمهوری اسلامی، جامه واقعیت خواهد پوشید و امام; در ده سال مدیریت و رهبری جامعه، مراقبت کردند که این هدف، آسیب نبیند و مردم احساس نکنند که در سرنوشت خودشان دخالت ندارند و این احساس به آنان دست ندهد که رأیشان دخالتی در سرنوشتشان ندارد؛ چون این احساس، امری خطرناک است و درصورت پیدایش آن، باعث بی‌اعتنایی و دل‌سردی مردم می‌شود. آنچه در سال‌های اخیر، رخ داده، همان چیزی است که باعث نگرانی بود. مردم با احساس عدم تأثیر رأی خود، دیگر به حضور در انتخابات و سرنوشت کشور، بی‌اعتنایی می­کنند. خداوند شهید مطهری را رحمت کند که می‌فرمود: اگر ملتی بخواهد رشد و پیشرفت کند، باید از نظر اجتماعی و فکری آزاد باشد، اگر صد بار هم در انتخابش دچار اشتباه بشود، کسی حق ندارد به این بهانه که ممکن است مردم مرتکب اشتباه گردند، کسی را بر آنان تحمیل کند. اما ما هشت سال بر سر مردم می‌کوبیم که شما در انتخاب­تان اشتباه کرده‌اید و اکنون گرفتار شده‌اید؛ پس ما برایتان انتخاب می‌کنیم تا گرفتاری‌تان برطرف بشود! این نگاه هیچ نسبتی با حق تعیین سرنوشتی که امام، پایه‌گذار آن بود و جمهوری اسلامی براساس آن بنا گردید، ندارد.

 حضرت امام که سخن گزاف نمی‌گوید و بر خلاف عقیده­اش حرف نمی­زند، می‌فرمود:

«اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری بکنیم. ما تابع آراء ملت هستیم. خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است؛ پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزی را تحمیل بکنیم. بله ممکن است گاهی وقت‌ها ما یک تقاضایی از آن‌ها بکنیم؛ تقاضای متواضعانه؛ تقاضایی که خادم یک ملت از ملت می‌کند».

ادبیات کسی در حد امام را که مردم حاضر بودند جانشان را فدا کنند، با ادبیات تحقیرآمیزی که یک ملت را به دلیل انتخابش مقصر و سزاوار تاوان می‌داند، چه نسبت و تفاوتی دارد؟

آنچه گفته شد، در باره نگاه امام به اصل بنیادین «حق تعیین سرنوشت» در نظام جمهوری اسلامی بود که اصلاً هدف از تشکیل این نظام بود تا مردم احساس کنند که سرنوشت­شان دست خودشان است؛ هرچه از این هدف، فاصله بگیریم و مردم احساس کنند که در تعیین سرنوشت خودشان دخالت ندارند و رأی، نظر، خواست و رضایت­شان تأثیری در امور اجتماعی و روند اداره امور جامعه ندارد، هم برای کشور خطرناک است و هم برای مردم و جامعه؛ چون با بی‌اعتنایی و بی­تفاوتی مردم، هم دیکتاتوری داخلی شکل می‌گیرد و هم به دنبالش سلطه خارجی پدید می‌آید؛ چراکه اگر دولتی متکی به ملت نبود، مجبور است که به یک قدرت بیرونی، اتکا پیدا بکند. بار دیگر به یاد و خاطره امام و شهیدان انقلاب را گرامی می­دارم و به ارواح پاک­شان درود می فرستم.  والحمدلله رب العالمین