آيا سياست ما عين ديانت ماست؟ (2) جابجا كردن ارزش‌ها

سيدضياء مرتضوي

1- بارها خوانده و شنيده‌ايم اميرالمؤمنين(ع) پس از دريافت خبر شبيخون سپاهيان شام به شهر انبار و دست‌اندازي به حريم بانوان مسلمان و نا‌مسلماني كه در پناه مسلمين و حكومت وي مي‌زيستند، چگونه خشم ديني و انساني خود از يارانش را نشان داده است، زنان بي‌دفاعي كه در برابر آن غارتگران، جز التماس كردن راهي براي رهايي نداشتند و غارتگران، پيروزمندانه بدون اينكه حتي زخمي بردارند، برگشته بودند. علي(ع)، چنان كه در نهج‌البلاغه آمده، با نكوهش شديد ياران مسامحه‌كار خود، تلخي اين دست‌درازي را كه تازه محدود به ربودن زيورآلات زنان بود، با اين جمله بيان فرمود:
“اگر مرد مسلماني در پي اين كار از اندوه بميرد جاي سرزنش او نيست بلكه پيش من شايسته همين است!”
اين امام همام(ع) كه بي‌ترديد به همه احكام اصلي و فرعي شرع و اسرار و مقاصد اهم و مهم و غير مهم شريعت آگاه بود، و چنين واكنش نشان داد، در جاي ديگر، به نقل سيد رضي، يكي از آرزوهاي خود را اين گونه بيان مي‌فرمايد: “اگر از اين لغزش‌گاه‌ها استوار بگذرم، بر آنم چيزهاي بسياري را دگرگون سازم.” و اين نشان مي‌دهد ايشان، در پي دگرگون ساختن امور نارواي بسياري بوده است كه از گذشته مانده بود اما زمينه را فراهم نمي‌ديد؛ چنان كه به رغم اينكه روش بازمانده دادرسي را كاملاً قبول نداشت، بنا بر نقل ابن‌ابي الحديد، به قضات خود دستور داد: “همان گونه كه (در گذشته) قضاوت مي‌كرديد، قضاوت كنيد تا زماني كه مردم داراي يكپارچگي شوند.” و وقتي عزل شريح قاضي را كه چندان صالح براي قضاوت نمي‌دانست، مخالف همين هدف و غايت ديد، نه تنها ابقاي مشروط او را پذيرفت بلكه خود نيز در محكمه او حاضر شد!
اميرالمؤمنين(ع) خود، چنان كه جناب كليني آورده، فهرستي شامل سي و يك مورد از اموري را كه نيازمند تغيير مي‌ديده برشمرده است. يكي از آنها بدعت برگزاري نماز نافله‌ به جماعت در ماه رمضان بود كه معروف به “نماز تراويح” است و هنوز در ميان بخشي از برادران مسلمان ادامه دارد! امام(ع) با اشاره به واكنشي كه حتي برخي از سپاهيان ايشان در برابر اقدام اوليه‌ حضرت در جلوگيري از اين بدعت نشان دادند و با اشاره به نگراني از شورش بخشي از سپاه، دليل عدم پي‌گيري و تغيير موارد يادشده را كه گويا محدود به آنها نيز نبوده، در واقع همان نكته محوري مي‌داند كه به قضات خود خاطرنشان فرمود؛ يعني پاي‌بندي به قاعده عقلايي و شرعي رعايت اولويت “اهم” و “مهم”. اين در حالي است كه مي‌دانيم، به نقل سيد رضي، در آغاز زمامداري خود با قاطعيت تمام اعلام فرمود در برابر ويژه‌خواري‌هاي گذشته در اموال عمومي كوتاه نخواهد آمد و آنها را به جاي خود برخواهد گرداند؛ حتي اگر در خريد كنيزكان يا مهر دادن به زنان هزينه شده باشد.

2- روزي يكي سران سرشناس مذاهب اسلامي بر امام‌صادق(ع) وارد شد تا سخني از ايشان آموزد. امام(ع) با تكيه بر عصايي، از اندورن خانه بيرون آمد. آن شخص كه عصا را در دست امام(ع) ديد گفت:‌اي پسر رسول خدا! هنوز به سني كه نيازمند عصا باشي نرسيده‌اي! فرمود: درست است اما اين عصاي رسول خداست كه خواستم به آن تبرك جويم. او كه اين را شنيد به سوي امام(ع) جست و گفت: (اجازه مي‌دهي) آن را ببوسم‌اي پسر رسول خدا؟
اما بنا بر نقل جناب مجلسي، حضرت آستين خود را بالا زد و با اشاره به دست خود فرمود: به خدا سوگند مي‌داني اين پوست رسول خدا(ص) و اين از موي اوست ولي آن را نبوسيدي و عصايي را مي‌بوسي؟!
پيداست هدف امام(ع) ناديده گرفتن ارزش معنوي آن عصاي نبود و گرنه خود، آن را به قصد تبرك جستن در دست نمي‌گرفت، بلكه هدف توجه دادن به اين است كه اگر كاري مانند بوسيدن عصاي پيامبر به انگيزه دينداري و احترام به ارزش‌هاي ديني صورت مي‌گيرد، چگونه است كه به ارزش‌هاي بالاتر و مهم‌تري چون جايگاه خود امام(ع) و نسبتي كه با پيامبر دارد، اعتناء نمي‌شود؟ به راستي اگر از رسول خدا(ص) پرسيده مي‌شد كه ارزش و حرمت عصاي شما بيش‌تر است يا فرزندي از شما مانند جعفر بن محمد(ع)، چه پاسخي مي‌داد؟ فرزندي كه در نگاه كساني هم كه به امامت او باور نداشتند، عالمي شناخته‌شده و شخصيتي برجسته در جهان اسلام و در خاندان پيامبر(ص) بود. رفتار اين فرد چيزي جز جابه‌جا كردن ارزش‌هاي اصلي و فرعي و ظاهر‌بيني و در واقع نوعي فريبكاري نيست و جز وارونه نشان دادن دين، نمي‌توان نام ديگري بر آن نهاد و گويا در ذات خود از همان خاستگاه بر مي‌خيزد كه به عنوان يك “راه‌كار سياسي”، قرآن‌ها را براي شكست اميرالمؤمنين(ع) كه خود، “قرآن ناطق” و “دين مجسم” است، بر نيزه مي‌كند و يا دست‌كم در سطح نگاه سبك‌سراني از سپاه امام(ع) است كه احكام قرآن را فرو گذاشته و در پي حفظ اوراق و خطوط آنند و فريب دغل‌كاراني مانند عمروعاص را مي‌خورند!

3- در منطق امام صادق(ع) كه آن واكنش را در برابر آن چهره مذهبي سرشناس نشان داد، هر حكم و هر ارزش ديني جايگاه خود را دارد و جان و مال و آبروي و اصل دينداري مردم و در يك كلمه “امنيت” همه‌جانبه آحاد شهروندان از درون خانه تا هر جا كه در گرده زمين زندگي مي‌كنند، از مهم‌ترين احكام و مسئوليت‌ها به شمار مي‌رود و به ويژه بر زمامداران و مسئولان و قدرتمندان جامعه اسلامي سنگيني مي‌كند. از اين رو دغدغه بزرگ ايشان در زندگي شخصي نيز اين است كه مبادا ناخواسته مايه ترس و وحشت كسي شده باشد؛ كسي كه چه بسا خطايي نيز از او سر زده است، چه رسد به بي‌گناهان. شايسته است شاهد ذيل را ملاحظه كنيم و با برخي رفتارها در جامعه و حكومت بسنجيم و داوري كنيم چه اندازه نشان‌دهنده عينيت سياست ما با ديانت است؟
سفيان ثوري كه از فقهاي معروف غير شيعي است و با امام صادق(ع) نيز مراوده داشت، آن گونه كه “ابن‌شهر آشوب” آورده، يك بار كه به ديدن حضرت آمد، ايشان را رنگ‌پريده ديد و از دليل آن پرسيد. امام(ع) فرمود: (اهل خانه) را باز داشته بودم كه بالاي بام بروند، اما وارد خانه كه شدم ناگاه ديدم يكي از كنيزهايم كه برخي از فرزندانم را نگه‌داري مي‌كند، بالاي نردباني رفته و پسربچه نيز در بغل اوست. او وقتي مرا ديد ترسيد و دست‌پاچه شد و كودكم (از دست او رها شد و) سقوط كرد و مرد. با اين حال رنگ من به دليل مرگ كودك نپريد و تنها به دليل اينكه وحشت به دل كنيز انداختم پريده است. و حضرت به همين دليل دو بار به كنيز گفته بود: تو به خاطر خدا آزادي. و بدين ترتيب براي جبران اين ترس ناخواسته حتي پيش از رسيدن سفيان ثوري او را آزاد كرده بود!
اگر اين رفتار كه بايد آن را با آب طلا نوشت و منشورات “حقوق بشر” و “حقوق شهروندي” را در داخل و خارج به آن آراست، با برخي رفتارهاي ديگر كه در همان روزگاران به نام دين و از سوي برخي متظاهران به دينداري و تشرع صورت مي‌گرفت سنجيده شود، مي‌توان حدس زد كه از خاستگاه “ناآگاهي” و در واقع “جهل مركب” به دين و شريعت و ارزش‌هاي اصلي و فرعي آن، و يا از جايگاه استفاده “آگاهانه” اما ابزاري از آن، چه رفتارهايي مي‌توان داشت كه هيچ نسبتي با دينداري ندارد و چگونه “دين” مي‌تواند عليه خود “دين” عمل كند و عامل به آن از زيان‌كارترين آدميان باشد؛ چنان كه در اين آيه شريفه به آن هشدار داده شده است: “قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا”.
4- جناب مجلسي در بيان رفتار متضاد خوارج كه گروهي از آنان در مسير خود به نهروان با دو نفر، يكي مسلمان و ديگري مسيحي بود مواجه شدند. مسلمان را به دليل اينكه مي‌گفتند كافر شده كشتند و به فرد مسيحي به احترام ذمه و عهد پيامبر(ص) با آنان احترام گذاشتند! چنان كه وقتي با عبدالله بن خبّاب كه پسر شايسته صحابي جليل‌القدر، خبّاب بن ارت و از كارگزاران علي(ع) بود و قرآني به گردن خود آويخته و همراه همسر خود مي‌رفت، مواجه شدند، به او گفتند اين قرآني كه در گردن‌داري به ما دستور مي‌دهد تو را بكشيم! در همين زمان يكي از همراهيان آنان جست و دانه خرمايي كه از درخت افتاده بود را برداشت و به دهان گذاشت بخورد كه يارانش به او نهيب زدند و او نيز از سر “پرهيز” از حرام‌خواري آن را انداخت! نيز خوكي از كنار يكي از آنان گذشت و او آن را زد و كشت. يارانش به او گفتند اين كار “فساد در زمين” است و او را نكوهش كردند! پس از آن عبدالله را كنار نهر برده و خواباندند و سر بريدند. در نقلي ديگر آمده كه شكم همسر باردار او را نيز شكافتند و او را سر بريدند و كودك شيرخوارش را نيز روي پيكر پدر سر بريدند! خود عبدالله را نيز روي خوكي گذاشته و كشتند و به او گفتند سربريدن تو و اين خوك پيش ما يكسان است! همينان كه از اميرالمؤنين(ع) مي‌خواستند به دليل پذيرش “حكميت” كه اصلي قرآني است، “توبه” كند و با همين جنايات عملا وارد درگيري با حضرت شدند، به نقل مجلسي، خواستند خرماي يك درخت را از صاحب آن، كه يك مسيحي بود بخرند و در اين باره با وي چانه زدند. مسيحي گفت: اين (هديه) براي شما باشد. گفتند ما آن را مجاني نمي‌گيريم! او گفت: چه شگفتي‌اي! كسي مانند عبدالله بن خباب را مي‌كشيد اما ميوه يك درخت را نمي‌پذيريد!
چنان كه سال‌ها بعد يك بار كسي از عبدالله بن عمر درباره حكم خون پشه پرسيد. ابن‌عمر بنا بر نقلي جنب “اربلي” پرسيد: از كجايي؟ گفت: اهل عراقم. ابن‌عمر به كساني كه حاضر بودند با شگفتي گفت: بنگريد اين را كه از حكم خون پشه مي‌پرسد، در حالي كه همينان پسر پيامبر(ص) را كشتند؛ با اينكه از پيامبر(ص) شنيدم مي‌گويد: حسن و حسين گل‌هاي دنياي من هستند! نيز افزوده است كه كسي از عراقي‌ها از وي درباره مُحرِمي كه مگس مي‌كشد پرسيد. ابن‌عمر گفت:‌اي عراقيان! از من حكم شرعي كشتن مگس را مي‌پرسيد، در حالي كه پسر رسول خدا(ص) را كشتيد! و آن گاه سخن پيامبر(ص) را با افزوده‌اي نقل كرد.
پيداست اين مثال‌ها تنها و تنها براي نشان دادن اوج دوگانگي در ادعاي دينداري در يك جامعه است و نه تشبيه در همه باورها و انگيزه‌ها و رفتارها.
5- جوامع ديني و نيز اسلامي در طول تاريخ، كم و بيش گرفتار چنين آسيبي بوده و هست كه آموزه‌ها و احكام و ارزش‌هاي ديني به فراخور جايگاه و اهميت خود، محل اهتمام و پاي‌بندي قرار نمي‌گيرد و در نتيجه، صورتي كه در گفتار و كردار از پيكره دين نشان داده مي‌شود، تناسب اندام ندارد و گاه به هيكل بدنماي انساني مي‌ماند كه ناقص يا نا‌موزون ولادت يافته است و به تعبير گوياي علي(ع) در نهج‌البلاغه، وارونگي چنين اسلامي مانند پوستين پشمين است كه كسي وارونه بپوشد كه پيداست گه صحنه ترسناك يا خنده‌داري پيدا مي‌كند! بخشي از اين كاستي به نوع شناخت از دين و برداشت از جايگاه آموزه‌هاي آن بر مي‌گردد اما بخش عمده‌اي از آن ناشي از سستي و كوتاهي عملي خود افراد است و خاستگاه آن راحت‌طلبي، سودجويي و دنياخواهي است.
آنچه در اين فرصت محل توجه نگارنده است، ضعف و قوت برخي حساسيت‌هاي‌ناهمگون و آزاردهنده‌اي است كه در جامعه خود، در واكنش به كوتاهي يا پاي‌بندي در بسياري از موازين اسلامي و احكام شرعي و ارزش‌هاي ديني و مذهبي يا انقلابي در حوزه‌‌هاي مختلف سياسي، اجتماعي، فرهنگي، هنري، اخلاقي و اقتصادي داخل و خارج كشور، از سوي لايه‌ها و قشرهاي مختلف اجتماعي و ديني و حكومتي شاهديم و حتي در ميان كساني كه نخبگان جامعه به شمار مي‌روند و بيش از همه بايد عامل جهت دادن درست به حساسيت‌ها و متناسب ساختن خواست‌عمومي در بخش‌هاي مختلف باشند، وجود دارد. اين است كه چقدر نيروها و فرصت‌ها هزينه اموري غير مهم مي‌شود و به عكس آن، چقدر مسائل مهم و حياتي است كه بهاي لازم به آن داده نمي‌شود و يا اساساً ناديده گرفته مي‌شود.
به واقع اگر كسي يا گروهي با شناخت درست و جامع از دين و موازين و ارزش‌هاي طبقه‌بندي شده آن در سه حوزه “عقايد” و “اخلاق” و “احكام” به آسيب‌شناسي واكنش‌ها و عدم واكنش‌ها به مسائل موجود در چند دهه اخير از جمله در سال‌هاي كنوني بپردازد، ترديدي نيست كه در كنار خدمات و دستاوردهاي ارزنده و فراواني كه داشته‌ايم، فهرستي بلند و بس رنج‌آور را به دست خواهد داد.
پرسش اين است كه آن گونه كه برخي از ما حتي از موضع ديني و شرعي نسبت به برخي مسائل كم‌اهميت يا بي‌اهميت واكنش نشان مي‌دهيم و گاه طيف گسترده‌اي از رسانه‌ها و سخنگاه‌ها را در پي‌گيري آن بسيج مي‌كنيم، و يا براي تخريب و رسوا ساختن ديگران در درون و بيرون كشور، مسائل كوچك آنان را بزرگ جلوه مي‌دهيم، آيا از موضع ديني به فراخور اهميت مسائلي مانند فقر، اعتياد، بيكاري، ناامني جاني و مالي، رشد دوباره بي‌سوادي حتي در مركز كشور، به خطر افتادن بهداشت و سلامت جسمي و روحي جامعه از جمله گسترش بيماري ايدز و افزايش ابتلاي به سرطان (آن گونه كه يكي از مسئولان به تازگي گفت) به 90 هزار مورد در سال گسترش تهمت و اهانت، هتك حرمت و آبروي افراد، كم‌اعتنايي به حقوق شهروندي و ده‌ها مورد از اين دست، واكنش نشان مي‌دهيم؟
هدف ما از اشاره مصداقي به برخي مسائل گذشته، در پي نكات كلي كه در آغاز آورديم، زنده كردن و تكرار برخي رفتارهاي ملال‌آور و چنگ زدن به آن براي سرزنش اين و آن نيست، اما براي نشان دادن برخي آسيب‌ها كه ناشي از كم‌توجهي به “نسبت” ميان سياست و دين است، شواهد گويايي به شمار مي‌رود؛ به ويژه اگر توجه شود كه هنوز برخي افراطيان دست از رويه و سيره ناپسند خود دست نشسته‌و اينجا و آنجا و هر جا دستشان برسد، دست و پا مي‌زنند ثابت كنند هيچ چيز عوض نشده است!
پس به روح پاك شهيد والامقام آيت‌الله سيدحسن مدرس درود مي‌فرستيم كه 90 سال پيش گفت “ديانت ما عين سياست ما هست، سياست ما عين ديانت ما است” اما از خداوند بايد درخواست كنيم به نظام ما و مسئولان آن در سطوح مختلف، بيش از گذشته توفيق دهد كه سياست كلي و سياست‌هاي جاري را بر مدار ديانت استوار سازند و به همه جريان‌هاي ديني و سياسي با هر گرايش و هدفي كه باشد، توفيق دهد فعاليت‌ها و نيز حساسيت‌هاي خود را به فراخور ارزش‌هاي واقعي ديني و رعايت اهم و مهم سامان دهند، به ويژه وقتي از جايگاه دين و ارزش‌هاي انقلاب اسلامي سخن گفته مي‌شود. آمين يا رب العالمين.
اینجا را کلیلک کنید