آیت الله هاشمی رفسنجانی و رواداری در دین؛ استاد سیدضیاء مرتضوی
در نخستین سالگرد رحلت آیتالله هاشمی رفسنجانی محافل و مجالس گرامیداشت فراوانی در کشور شکل گرفته است که هر یک در جای خود قابل تقدیر میباشد اما محافلی که بدین مناسبت در قم برگزار شدند، از جهات مخنلفی حائز اهمیت میباشد. از یک سو قم خاستگاه پرورش فرزانگانی چون آیتالله هاشمی بوده و از آنجا که آیتالله هاشمی نیز فرزند خلف حوزه و نمونه مثال زدنی از دستاورهای این شجره کهنسال میباشد، حوزه احق به گرامی داشت فرزندان خود میباشد. از سوی دیگر مجالس حوزوی فارغ از رویکردهای سیاسی و احساسی، با نگاه علمی به بررسی شخصیت هاشمی پرداخته، در تلاش است با قاعده سازی فرهنگ هاشمی بودن را در حوزه و کشور نهادینه سازد و از سوی سوم عدهای در سالهای اخیر با جوسازی و نامروتی تلاش کردهاند به گونهای وانمود کنند که حوزه علمیه با تفکر امثال هاشمی بیگانه است، در حالی که استقبال بینظر طلاب، فضلا و علمای استخواندار حوزه از محافلگرامی داشت آیتالله هاشمی نشان داد که حوزه همچنان بر عهدی که با امام خمینی بسته است، استوار مانده است. از جمله جلسات علمی که به همین مناسبت در قم برگزار شد، هجدهمین نشست از سلسله نشستهای علمی موسسه مفتاح کرامت میباشد که در آن، استاد سید ضیاء مرتضوی از اساتید دروس خارج حوزه، رواداری یا احتیاط در دین را با تاکید بر نظر آیتالله هاشمی رفسنجانی، به بحث گذاشت. در این مجال این بحث تقدیم علاقمندان میگردد.
شخصیت اعتدالی آیتالله هاشمی رفسنجانی
شکلگیری شخصیت آقای هاشمی رفسنجانی و اندیشه اعتدالی ایشان در همان روزها و ماههای اول ورود ایشان به قم در سال 1327 و پیوند و ارتباط با حضرت امام خمینی(ره) آغاز شد. ایشان در سالهای نخست طلبگی، به جهت ارتباط و آشنایی با خاندان مرعشی که در جوار بیت حضرت امام بودند، با معظم له آشنا شده و به بیت ایشان رفت و آمد میکند و در سال 1334 این قابلیت را مییابد که به طور مستقیم در جلسه درس امام در مسجد سلماسی حاضر شود و این حضور تا زمان تبعید امام به ترکیه ادامه داشت.
آقای هاشمی بارها و طبق منابعی که در اختیار بنده بوده، 8 بار به مبدا شکلگیری شخصیت اعتدالی و میانهروی و رواداری خود و نقشی که حضرت امام و مرحوم آیتالله بروجردی در این زمینه داشتند، با اشاره به روایت معروف: «انّالله یحبّ ان یوخذ برخصه، کما یحبّ ان یوخذ بعزائمه» اشاره کرده است. من بخشی از سخنان ایشان را که در مقاطع مختلف بیان شده، اشاره میکنم. متن یکی از این سخنان چنین است:
«من یک نظر مبنایی دارم، از جوانی اعتدال در ذهنم شکل گرفته و هنوز هم همانطور باقیست. ریشهاش در اظهارات آیتالله بروجردیست. مقلد و شاگرد ایشان بودم. ایشان در درس بحث میکردند و میگفتند: این احتیاطهایی که ما میکنیم، خلاف احتیاط است، چون از بس سختگیری میکنیم، افراد پشیمان میشوند. نباید بیشتر از همان مقدار که خدا خواسته است، از مردم بخواهیم. این احتیاطها ضدّ احتیاط است. ایشان در فتوا هم محتاط بودند.»
البته این جمله اخیر ایشان نیاز به تفسیر دارد که شاید در ادامه به تبین و تفسیر آن بپردازم؛ اما مرحوم آیتالله بروجردی این دیدگاه را خود و با توجه به ادله و آیات و روایات میگفتند. این نقطه آغاز شکلگیری شخصیت اعتدالی آقای رفسنجانی در ضمن ارتباط با آیتالله بروجردی بوده است.
در سخن دیگری فرموده است:
«معمولاً اساتید در درس آخر به خصوص وقتی که طلبه برای تبلیغات محرم و صفر یا ماه رمضان میرفتند، نصایح اخلاقی و اجتماعی داشتند. امام در یکی از این مواعظ بحث اعتدال را مطرح کردند که برای ما سازنده بود. ضمن آن بحث، حدیثی خواندند که در قلب من جای گرفت و سپس همین مضمون را به صورت دیگری از امام راحل یاد گرفتیم. در حدیث این جمله است: « انّالله یحبّ ان یوخذ برخصه، کما یحبّ ان یوخذ بعزائمه » ترجمه هم فرمودند. امام نصیحت میکردند که در زندگی و در برخورد با مردم و در آموزشها و منبرها، همیشه خواستهای خشکه مقدسها و احتیاطهای سخت را مطرح نکنید که مردم بتوانند به طرف اسلام بروند. ما که نمیخواهیم بیشتر از خدا و پیامبر مسلمان باشیم. بعد از این جمله امام، من خیلی مطالعه کردم. بعد از مطالعه دیدم این حرف خیلی مهم است. سعی کردم در زندگیم و در همه زمینهها معتدل باشم.»
در جای دیگر گفته اند: «من اولین درس اجتماعی را که در این بخش از امام خمینی گرفتم این بود و هنوز هم خدشهای در ذهنم پیدا نکرده است. نصیحتی که ایشان در درس میکردند این بود که فکر نکنید همه مردم میتوانند مثل ما طلبهها باشند و از شیرینیهای مباح زندگیشان صرف نظر بکنند و مثل بعضیها زندگی کنند. ایشان روایتی خواندند که آن روایت در دل من نقش بسته است. « انّالله یحبّ ان یوخذ برخصه، کما یحبّ ان یوخذ بعزائمه». بنابراین کسانی که سختگیری میکنند، از حدود معیارهای اسلامی تجاوز میکنند. ما حق نداریم کسانی را که به مباحات عمل میکنند با سلیقه خودمان تحت فشار قرار دهیم و سرزنش کنیم و با دیده بد به آنها نگاه کنیم. اگر مباحات را برای مردم آزاد بگذاریم و ضدّ ارزش نکنیم، مردم ما راحت زندگی میکنند.»
در یک گفتار دیگری ایشان تفصیل قائل شده که من میخواهم در این بحث از آن استفاده کنم:
«انسان در مسائل اخلاقی و معاشرتی، نه خشک باشد، نه آنچنان ولنگار باشد که حدود شرعی را مراعات نکند. اگر بخواهیم خشکی کنیم، تحقیقاً بخش زیادی از مردم از ما جدا میشوند. مردم تحمل خشکیهای ما را ندارند و این برای کسی که میخواهد حکومت را اداره کند، امکان ندارد. اما برای کسی که میخواهد خودش یا خانوادهاش را اداره کند، میتواند خشک هم باشد؛ ولی ما باید مردم را در حدّ اسلام نگه داریم و نه بیشتر.»
این نگاه کلی ایشان بود. مرحوم آیتالله هاشمی با همین نگاه معتدل و شاخص و معیار روادارانه، بخشی از مسائل اجتماعی و فرهنگی و مسائل پیرامون خود و وضع جامعه را ارزیابی و تحلیل میکردند که من نمونههایی را برای شما عرض میکنم:
این سخن ایشان در اسفند 1383، ایراد شده است:
« اسلام دین کاملی است که برای تمام امور زندگی بشر، حکم دارد. نباید در موارد مستحب و مباح و مکروه، بر مردم فشار وارد کرد. به خود آنها مربوط است. هر گونه تصمیمی مربوط به خود آنهاست و موارد زیادی است که حق اجبار نیست. چیزهایی اجباری بر دیگران تحمیل میشود؛ اما در مورد واجبات و محرمات وظیفه امر به معروف و نهی از منکر برای افراد با حکومت است. البته آن هم حدود و شرایطی دارد که گاهی به آنها توجه نمیشود. آنچه که دارد اتفاق میافتد، تحمیل سلیقههاست. هر کسی و هر گروهی به خودش این حق را میدهد که سلیقهاش را به دیگران تحمیل کند. یک نوع سختگیریهایی در جامعه به اصطلاح مذهبی به چشم میخورد که بخشی از اینها جنبههای اصولی ندارد و با منشا درست عقاید نیست. همان سلیقهها و سنتهایی است که شکل گرفته است و بعضی از آنها ریشههای درست دارد، خیلیها میخواهند همه مستحباتی را که فکر میکنند خوب است به مردم تحمیل کنند، ولی از یک اصل اسلامی و تربیتی غافل میشوند که اصل بسیار مهمی در اسلام است.»
در سال 1378 که حقیر، مسئولیت مجله حکومت اسلامی را بر عهده داشتم و برای مصاحبه در باره موضوع کارآمدی نظام جمهوری اسلامی، خدمت بعضی از برادران میرفیتم، یک بار هم خدمت آقای هاشمی رفتیم و در آن جلسه، ایشان در ارزیابی و تحلیل کاستیهای موجود، با توجه دادن به برخی تندرویها، به سخن و رهنمود حضرت امام و همچنین روایت «انّالله یحبّ ان یوخذ برخصه» استناد و اشاره کردند. بخشی از سخنان ایشان در آن مصاحبه چنین بود:
«در تحلیل شرایط موجود سختگیریها و خشکیهای بیجا را نباید نادیده بگیریم. در برخی موارد وضعیت موجود عکس العمل فشارهای نامعقولی است که بر مردم میآید. فرض کنید وقتی که بر خلاف حکم اسلام، چادر به عنوان حجاب برتر اجباری میشود و در خیابانها و… با کسانی که نسبت به این موارد کم توجه هستند، خشن برخورد میکنند. این رفتارها واکنشهای احساسی و روانی ایجاد میکند. اگر در دانشگاهها سختگیری کنند و زن و مرد را در کلاس از همدیگر جدا کنند… و با کسانی که لباسهای آستینکوتاه میپوشند، برخورد غیر اسلامی کنند و یا کلاً در چیزهایی که خداوند مباح کرده است سختگیری شود، این رفتارهای به نفع اسلام نیست و تبعات منفی ایجاد میکند. یکی از پیامدهای آن این است که مردم در برابر سختگیریها به تدریج رفتار دفاعی و مقابله اتخاذ میکنند. به عنوان مثال همین قانونی که مجلس گذراند که در بیمارستانها مرد، زن را نبیند و به گونهای تبلیغ شد که مردم فکر کردند حتّى قبل از تربیت زنان متخصص، این قانون اجباراً اجرا خواهد شد. ما که الان اینقدر متخصص زن نداریم. همه خانوادهها مریض دارند. میفهمند که این یعنی مرگ و یا درباره ماهواره نیاز به تصویب قانون نبود؛ زیرا عوامل اعتقادی و کنترلهای متعدد اجتماعی در جامعه به اندازه کافی در این مورد جوابگو میباشند و پلیس میتواند در موارد خاص، برابر با مقررات جاری دخالت کند. در این پنج یا شش سال اخیر (با توجه به زمان مصاحبه، یعنی از حدود 1372 به بعد) مجلس به این فکر افتاد که برای جلوگیری از تسامح و تساهل، قانونهای سختگیرانه وضع کند. مردم هم به این مسائل توجه دارند و در مقابل آن موضع میگیرند. اگر تحلیل جامعی از علل فاصله گرفتن جوانها بکنید، خواهید دید که یک مقدار تقصیر خشکه مقدسیهای ما میباشد، در حالی که ما باید به نقطه معتدله برسیم. یعنی به « انّالله یحبّ ان یوخذ برخصه، کما یحبّ ان یوخذ بعزائمه ». ایشان به صورت مکرر به این حدیث شریف، ارجاع دادهاند.
آخرین بخش از سخنان ایشان را که مورد استناد قرار میدهم، در سال 1382 و در نقد برخی از عملکردها و دفاع از دیدگاههای خود در خطبههای نماز جمعه در دهه 60 و به خصوص سال 63 ایراد شده است؛ کسانی که آن خطبهها را به یاد دارند، میدانند که چه بازتابهایی در حوزه و غیر حوزه داشت و برخی از بزرگان در انتقاد به آن، نامه نوشتند که در خاطرات مربوط به سال 1363 ایشان، ذکر شده است. دیدگاه ایشان به طور عمده در تاکید بر اعتدال در مسائل فرهنگی بود که با انتقاد برخی از محافل مطبوعاتی و مانند آن قرار گرفت. آقای هاشمی، سالها بعد، از مواضع خود در آن خطبهها دفاع کرده و نمونههایی را ذکر کرده است:
«مثلاً از من میپرسیدند که زن میتواند کت و دامن بپوشد؟ گفتم: چه اشکالی دارد. سرِ همین جواب خیلی حرف زدند. بحث رنگ مطرح شد. گفتند که رنگ را خدا تعیین نکرده است، رنگ سیاهی که ما انتخاب کردیم درست ضدّ آن چیزی است که اهل بیت انتخاب کردند. آنها سفید یا سبز میپوشیدند. بنی عباس بودند که سیاه را آوردند. گفتم: کاری به رنگ لباس مردم نداشته باشید، مگر اینکه جلف باشد. کاری به شکل لباس مردم نداشته باشید. باید زن پوشیده باشد. حالا لباس هر چه میخواهد باشد. نباید تبرّج باشد؛ چون یک اصل اسلامی است. بنابراین ما مسائل فرهنگی را در حدّ اعتدال قبول داریم. یعنی همان مقداری که اسلام خواسته است و نه آن مقداری که بخواهیم تحمیل کنیم. شاید یادتان نباشد که اگر استادی در دانشگاه ریش خود را میتراشید و یا لباس شیک میپوشید، مشکل داشت و سخت میگرفتند. میخواستند دختران و پسران را از هم جدا کنند. فکر میکنم بخشی از آنچه که الان اتفاق افتاده است، عکس العمل کارهایی است که اکثریت مجلس چهارم و به اصطلاح راست در مساله ماهواره، حجاب و خیلی چیزها مصوباتی را گذراندند و سختگیریها را رسمی کردند که برای جامعه، مخصوصاً در زنها و جوانها حالت فرار درست شد. »
این بخش اول عرایض بنده بود که با نقل عبارتهای مستقیم آقای هاشمی رفسنجانی، خط فکری اعتدالی و رواداری و میانهروی ایشان را بازتاب میداد. ایشان این خط فکری را علاوه بر زندگی فردی و خانوادگی، در کارهای مدیریتی خود؛ بلکه در تحلیل وضع موجود، ملاک قرار میداد و دنبال میکرد.
رواداری در متون دینی
بخش دوم بحث بنده، در باره موضوع رواداری و میانهروی در متون اسلامی است. در این بخش، نیازی به تفصیل نیست. استحضار دارید که مستندهای زیادی در این زمینه وجود دارد که برخی از آن، ادله عام است و برخی دیگر به حوزه خاصی مثل عبادت و انفاق و هزینه کردن در زندگی اختصاص دارد. هم در قرآن، آیات فراوانی در این زمینه وجود دارد و هم در روایات ما به این موضوع پرداخته شده است. مرحوم ملامهدی نراقی در کتاب اخلاقی و معروف خود، «جامع السعادات» خاطرنشان کرده روایاتی که در ستایش میانهروی وارد شده، بسیار زیاد و بیرون از حدّ شماره است. مرحوم کلینی در کتاب کافی بابی را به موضوع «رفق» اختصاص داده و شانزده روایت آورده است. بابی را نیز به لزوم میانهروی و به تعبیر خودِ مرحوم کلینی، «الاقتصاد» درعبادت اختصاص داده و شش روایت جداگانه ذکر کرده است. این تعبیر اقتصاد هم که از روایات گرفته شده، مرادف همان اعتدال است. در منابع حدیثی اهل سنت هم بابهایی به این موضوع لزوم میانهروی در عبادت و غیر عبادت، اختصاص یافته است. یکی از منابعی که میخواهم معرفی کنم، کتاب « بریقه محمودیه فی شرح طریقه محمدیه و شریعه نبویه فی سیره احمدیه » نوشته ابوسعید محمد خادمی حنفی، متوفای 1156 است. در فصل سوم از باب اول این کتاب و با عنوان «الاقتصاد فی العمل» به طور مفصّل در باره اقتصاد و میانه روی در امور مختلف و با استناد به روایات اهل سنت، سخن گفته شده است.
اما در خصوص حدیث رخصت که بارها مورد استناد مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی بوده، در ابتدا به عنوان مقدمه عرض میکنم که باید رواداری و میانهروی در متون اسلامی را از ابعاد چندی، مورد توجه قرار بدهیم. یکی از بعد نفی عسر و حرج و احکام حرجی است. دوم مقابله با تحمیل و زیادهروی در اعمال مستحبی است. سوم مقابله شدید با بدعت و به ویژه تحریم حلال که به صورت خاص در آیات و روایات آمده است. این جدا از عنوان کلی حرمت بدعت است. چهارمین محور مقابله با گسترش قلمرو تکالیف و نادیده گرفتن سکوت شارع. پنجمین محور که جنبه ایجابی دارد، تشویق و بلکه تاکید بر التزام عملی به رخصتهای شرعی است
چیزی که در این بحث، مورد توجه حقیر است، دو محور اخیر است. روایتی هم که ایشان به کرات میخواند، یکی از شواهد این دو محور است. این روایت «انّالله یحبّ ان یوخذ برخصه» اولین بار مرحوم علی بن ابراهیم قمی در کتاب تفسیر خود آورده است. اصل این کلام و مطلب از پیامبر(ص) است که مرحوم علی بن ابراهیم از امام صادق(ع) نقل کرده است. بعد از ایشان، مرحوم سید مرتضی علم الهدی آن را در رساله «محکم و متشابه» و در ضمن روایت مبسوطی به نقل از تفسیر نعمانی آورده؛ منتهی نقل ایشان از امیر المومنین(ع) است و حضرت امیر(ع) هم از پیامبر اکرم(ص) نقل فرموده است. در منابع اهل سنت هم این روایت با اندکی اختلاف در نقل که مُغیر معنا نیست، بارها نقل شده است. در کنار این روایت، امام صادق(ع) در یک روایتی که معتبر است، به شرح احکامی پرداخته که پیامبر اسلام(ص) با تفویض خداوند، وضع کرده و سپس همین احکام، مورد تایید خداوند قرار گرفته است. امام صادق(ع) بعد از شرح این احکام، به صراحت فرموده است: « فصار الاخذ برخصه واجباً على العباد کوجوب ما یاخذون بنهیه و عزائمه» یعنی پایبندی به رخصتهای پیامبر(ص)، همانند پایبندی به الزامات و اموری که ایشان واجب کرده، بر مردم لازم است. به عبارت دیگر وقتی که ارزشگذاری میکنیم، حکم مستحب، مکروه و مباح به معنای خاص را باید در عرض احکام الزامی نگاه کنیم و همانگونه که در واجبات و محرمات، باید پایبندی خودمان را نشان بدهیم، در موارد مباح و مجاز هم باید انسان مومن پایبندی خود را نشان بدهد و کاسه داغتر از آش نشود!
چیزی که در این دسته از روایات آمده، امری فراتر از مساله تشریع و بدعت در دین است. حرمت بدعت به حکم قرآن و روایات و عقل، بدیهی و روشن است. این روایات امری بالاتر و گستردهتری را تشریع میکند و آن این است که خداوند در مقام عمل و امتثال اوامر خود، اراده فرموده که بندگان رخصت و اباحه حضرت حق جل و علا را در مقام عمل، پاس بدارند و رد نکنند و بدون این که کار خود را به دین نسبت بدهند، همواره نسبت به انجام مباحات، ملتزم باشند. جالب است که برخی از فقها از جمله حضرت امام خمینی(ره) اشاره کردهاند که حضرات معصومین(ع) برخی از مستحبات را ترک و برخی از مکروهات را انجام میدادند تا به مردم، به شکل عملی، گوشزد کنند که آن کار مستحب، الزامی نیست و این عمل مکروه، حرمتی ندارد. ذکر این نکته از سوی، فقها گاهی برای جمع میان روایات متعارض بوده و گاهی با عنایت خاصی صورت میگرفته است. مثلا مرحوم بحرالعلوم در حلّ تعارض برخی روایات، یک قاعده کلی از روایت «انّالله یحبّ ان یوخذ برخصه» استخراج کرده که بر ائمه(ع) واجب بوده گاهی مستحب را ترک کنند و مکروه را انجام دهند تا برداشت خلاف واقعی از سوی مردم و مکلفین صورت نگیرد و امر مستحب را واجب و مکروه را حرام، به شمار نیاورند.
حضرت امام خمینی با استناد به حدیث مذکور فرموده است: امکان وصول به ثواب، در فرض ترک کار مستحب، با انگیزه عمل به این روایت، هست. به عبارت دیگر اگر کسی بگوید: من یک عمل مستحبی را ترک میکنم تا امر خدا را در این روایت، اطاعت و امتثال کرده باشم، خدا به او ثواب خواهد داد.
از طرف دیگر رخصتهای شرعی، دو قسم است. یک قسم را شارع به صورت مستقیم و به صراحت بیان کرده و مثلا فرموده: «احلّالله البیع» و یا فلان میوه، حلال است؛ اما بخشی از رخصتها وجود دارد که خداوند در باره آن سکوت کرده و چیزی نفرموده است. گر چه هر دو نوع، در نهایت به یک قسم و نوع بر میگردد و از نظر حکم شرعی یکسان هستند و مباح شمرده میشوند؛ اما به نظر میرسد که نسبت به این قسم، عنایت ویژهای وجود دارد. این قسم، همان چیزی است که امیر المومنین(ع) در خطبهای فرموده است: « انّالله ـ تبارک وتعالی ـ حدّ حدوداً فلا تعتدوها و فرض فرائض فلا تنقصوها و سکت عن اشیاء لم یسکت عنها نسیاناً لها فلا تکلّفوها رحمه منالله لکم فاقبلوها» امام فرموده چیزهایی که خدا نسبت به آن سکوت کرده و چیزی نفرموده، از روی فراموشی نیست. از این رو خودتان را نسبت به آن، مکلف نشمرید و به زحمت نیندازید؛ چون خداوند از روی رحمت و لطف در باره آن امور، تکلیفی معین نکرده، پس به سراغ آن بروید.
با استفاده از کلام مرحوم استاد مطهری عرض میکنم که این سکوت، در واقع، دستور آزاد بودن و آزاد گذاشتن مردم است و این دستور نباید هیچ قیدی بخورد. به فرموده استاد مطهری این سکوت به معنای نداشتن دستور و حکم در این زمینه نیست و نمیتوان گفت که پس اسلام ناقص است و در زمینههایی هیچ حکم و دستوری ندارد؛ بلکه خود این رخصتی که در قالب سکوت بیان شده، برخاسته از جامعیت اسلام و قرآن است و همان طوری که در عزائم الهی، مصلحت وجود دارد، مباحات و رخصتهای خداوند نیز ناشی از مصالح است و از این رو باید مردم را در این زمینهها آزاد گذاشت و نباید با احتیاطهای بیمورد و اعمال انواع محدودیتهای بیدلیل به نام دین، مشکلاتی را برای مردم به وجود بیاوریم. جالب این که مرحوم شهید مطهری در تاکید بر اینکه این سکوت، خود یک حکم و دستور است، به همین روایت شریف «انّالله یحبّ ان یوخذ برخصه»، تمسک کرده است و در کلام خود فرموده که مضمون این روایت، خیلی عجیب و شگفت آور است. نکته دیگر که، توجه به این معناست که خداوند طبق فرموده مولا علی(ع) نسبت به این موضوعات، دچار غفلت و نسیان نشده است: «سکت عن اشیاء لم یسکت عنها نسیاناً لها» و از روی توجه و اراده، نسبت به بعضی از مسائل و حوزهها سکوت اختیار کرده تا مردم، آزاد و مختار باشند. مرحوم شهید مطهری برخی از آداب و رسوم بشری را جزء این محدوده دانسته است. بر این اساس آنچه که ما برای غیر شرعی جلوه دادن برخی از امور، احیانا میگوییم که فلان عمل یا آداب و رسوم، مثل برخی اعیاد بومی و ملی، منشا دینی ندارد، در این محدوده میگنجد.
نکته اساسی در تمسک به رخصت این است که مقصود از رخصت چیست؟ ممکن است گفته شود که منظور از این رخصت، رخصت واقعی است که عندالله است و ما به آن دسترسی نداریم و بنابر این تمسک به آن جائز نیست و باید احتیاط کرد. این برداشت به نظر من روا نیست و اگر به آن ملتزم بشویم و رخصت را محدود به رخصتهای واقعی بکنیم، باید در خصوص عزائم نیز چنین روشی را در پیش بگیریم و بگوییم ما دسترسی به احکام واقعی در این زمینهها را نیز نداریم؛ چون احکام اکثر قریب به اتفاق احکام ما اجتهادی و ظنی است و به فرموده برخی از فقها تنها 5 درصد احکام ما قطعی و مسلم است و اجتهاد بردار نیست. بنابر این اگر ما حدیث «یحبّ ان یوخذ برخصه» را محدود به رخصتهای واقعی بکنیم، این روایات، تقریباً شبه لغو میشود و موردی برای اعمال آن، باقی نمیماند. رخصت یعنی آن چیزی که یک فقیه جامع شرائط با اجتهاد و پس از بررسی ادله به آن رسیده است. همانگونه که با اجتهاد فقهی به واجبات و محرمات و عزائم میرسد؛ چطور در خصوص «انّالله یحبّ ان یوخذ بعزائمه» وقتی از راه اجتهاد، فقاهت و استنباط «عزائم» را به دست میآوریم، خودمان را مکلف و ملتزم میدانیم و آنجا از حکم واقعی سخن نمیگوییم؟ در حالی که مفهوم «یوخذ» در اول روایت، با «یوخذ» پایان روایت، یک چیز است و یک معنا را القاء میکند و دو معنای متفاوت و جدا از هم، ندارند. بنده در این زمینه متنی را نوشتهام که میخوانم: « نکته اساسی در اخذ به رخصتهای شارع این است که منظور از رخصت، گرچه در مرحله نخست، رخصتهای واقعی شارع است؛ اما پیداست که در شناخت و وصول به آن، همانند احکام الزامیست و همانگونه که مثلاً امارات و اجتهاد، طریق شناخت و به عبارت دیگر، حجت بر احکام الزامی است، راه شناخت موارد رخصت نیز همین است.»
ممکن است گفته شود در مواردی که نمیدانیم حکم واقعی، رخصت است یا نه؟ با توجه به روایات وقوف یا احتیاط عند الشبهه، مثل اخباریها حکم به احتیاط وجوبی یا تحریمی در شبهات تحریمیه میکنیم. در جواب گفته میگوییم اگر ظاهر این روایات، مطلق یا عام باشد، بنابر انچه از مرحوم شیخ انصاری یاد گرفتهایم، عرض میکنیم که در برابر این روایات، ما روایات و ادله برائت هم داریم که در نتیجه و جمع بین این دو دسته روایات باید روایات احتیاط را بر محامل و وجوهی حمل کرد و یا آن را محدوده خاصی قرار داد که الان جای آن مباحث نیست.