اقتضائات دوران فقه حکومتی؛ اکبر هاشمی رفسنجانی
چکیده
فقه شیعه در تاریخ خود دوره¬های مختلفی را پشت سر نهاده است؛ از دوره «تقنین» و «تبیین و تفسیر» در عصر حضور تا دوره «تدوین منابع حدیثی» و «تفقه و اجتهاد» و فراز و فرود هر کدام تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران. اما تأسیس نظام جمهوری اسلامی بر مبنای فقه اهل بیت: تاریخ فقه شیعه را به دوران جدیدی وارد کرده که می¬توان از آن به «دوران فقه حکومتی» یاد کرد. این دوره به دلیل مسؤولیت فقه و فقهاء در اداره مطلوب جامعه و ضرورت پاسخگویی به نیازهای بشر معاصر، اقتضائاتی دارد که از جمله آنها «تأسیس حوزه¬ای جدید» در عرض «حوزه سنتی» است؛ حوزه¬ای که مجتهدان متجزی با یکی از علوم مورد نیاز جامعه آشنا شده و تا مرحله تخصص پیش می¬روند تا با تسلطی که بر فقه از یک سو و بر یکی از علوم روز از سوی دیگر پیدا می¬کنند، نیازهای متنوع جامعه و حکومت را در زمینه¬های مختلف برآورده سازند.
واژگان كليدي
اجتهاد، فقه، فقه حکومتی، جمهوری اسلامی، حوزه علمیه
بخش اول
تاریخ فقه شیعه
○ بسم الله الرحمن الرحیم. از اینکه وقتی را در اختیار مجله تخصصی «مطالعات فقه معاصر» قرار دادید، تشکر میکنم. در جلسهای که قبلاً با هیئت مؤسس مؤسسه «مفتاح کرامت» خدمتتان رسیدیم، در خصوص اهداف انتشار این مجله صحبت کردیم، در همان جلسه مقرر شد برای برخی از موضوعات فقهی خدمت شما برسیم و از محضرتان استفاده کنیم. اجازه میخواهم اولین سؤال را اینگونه مطرح کنم که اگر تاریخ فقه شیعه را مرور کنیم، می¬بینیم ادوار مختلفی را پشت سر گذاشته است. در این زمینه بین فقهاء، دیدگاههای مختلفی وجود دارد؛ به گونه¬ای که تاریخ فقه را به ادوار مختلف، از ۵ دوره تا 12 دوره تقسیم میکنند. با نهضت اسلامی ملت ایران به رهبری امام راحل و تأسیس نظام جمهوری اسلامی بر مبنای فقه اهل بیت: فقه شیعه، دورة جدیدی را تجربه میکند. سؤال اول این است که حضرتعالی برای این دوره جدید، در مقایسه با ادوار گذشته فقه، چه اقتضائاتی قائل هستید و چه توقعی از حوزههای فقاهت شیعه برای پاسخگویی به اقتضائات این دوره دارید؟
● بسم الله الرحمن الرحیم. مسائلی داریم که اصول موضوعة ما محسوب شده و فرض و عقیده ما بر این است که اینها هستند و باید بر اساس آنها کار کنیم. بالأخره اسلام، دین خاتم است و کسی شک ندارد که بعد از اسلام تا قیامت، دین جدیدی نخواهد آمد و هیچ یک از مسلمانها ـ جز گروهی مثل بهاییها و امثال اینها ـ در این زمینه، تردیدی ندارند. این واقعیتی است که از قرآن هم استفاده میشود و خاتمیت اسلام کاملاً روشن است.
نکته دوم این است که اگر بناست این دین تا قیامت بماند، چه نیازهایی دارد؟ باید توجه داشته باشیم که این دین برای همة جهان است؛ یعنی دینی نیست که مثلاً برای عربستان یا ایران و یا منطقه خاورمیانه باشد. این دین برای همه دنیاست و این هم از مسلّماتی است که کسی روی آن شبهه ندارد. در قرآن هم بر آن تأکید میشود. فارغ از ادله، این نکات، مهم و جزء عقاید قطعی ما می¬باشند.
۱. دوران تقنین
در دورهای که پیغمبر اسلام9 قانونگذاری میفرمودند؛ یعنی در آن ده سالی که برای اداره اجتماع و حکومت کار میکردند با یک جامعة بسیار قدیمی، مواجه بودند که بسیاری از آداب را از دوران جاهلیت به ارث برده بود، آن هم نه در معمورههای دنیا، مثل ایران، یونان، مصر و یا حتی حبشه، چین و هند که تمدنهای بزرگ داشتند، بلکه منطقهای را که اداره می-کردند، منطقة کوچکی از عشایر بود که مرکزشان مدینه بود که بیشتر در حال جنگ بودند و چون بیشتر مسائل پیغمبر9 در آن چند سال جنگ با کافران بود، فرصت اینکه بخواهند کشور را جلو ببرند و یک تمدن بزرگ مثل تمدنهای دنیا به وجود بیاورند، پیش نیامده بود. لذا مسائل اساسی جامعه را که از آن زمان مطرح میشود، از قرآن کریم و تصمیمات خود پیامبر گرامی اسلام داریم. پس اولین دوره، دورة تقنین در دوران پیامبر9 است.
۲. دوران تفسیر و تبیین
از این دوره که عبور میکنیم، به دوره خلفا میرسیم. اگر چه دورة خلفا تا چند قرن هم ادامه داشته، اما تا زمان ائمه: را شامل می¬شود. بر این اساس که دورههای فقه شیعه را تقسیم می¬کنند، دورههای بعدی مربوط به تفسیر و بیان است؛ چون بنا نبوده به آن صورت حکم جدیدی بیاید. ائمه معصومین: در آن دو و نیم قرنی که با راشدین و بعدها اموی و سپس بنیعباس هم¬عصر بودند، مشغول تبیین و تفسیر احکام اسلام بر اساس قرآن و روایات نبوی بودند؛ چون آنها راسخوان فیالعلم بودند و بطون قرآن را میدانستند و آنچه که در هر زمانی، قابل استفاده بوده، برای آن زمان تفسیر میکردند. هر چند متأسفانه آن دوره با تقیه گذشته است؛ یعنی در دوره طولانی دو ـ سه قرنی که ائمه اطهار کارشان را انجام میدادند، عمدتاً دچار تقیّه بودند. مذهب رسمی جوامع اسلامی هم که آنها ترویج میکردند، تشیّع نبوده و مردم احکام اسلام را طبق دیدگاه صحابه و سپس تابعین، اخذ می¬کردند.
در واقع، اهل سنت اینگونه بودند. به طبقات آنها نگاه کنید. بعد از پیامبر9 که دوره تقنین است، دوره صحابه است و دوره سوم هم دوره تابعین است که تا حدود صد سال از تابعین استفاده میکردند و نظرات آنها را میگرفتند و از آن به بعد به اجتهاد رسیدند. در حقیقت، آنها در سومین مرحلهای که داشتند به اجتهاد رسیدند و اجتهادشان خیلی متفرق و فراوان شد و مکتبهای متعدد اجتهادی ظهور کرد. هر عالمی هر جا بود، بر اساس نظر خود و شاگردانش اجتهاد میکرد. این دورة سوم محسوب می¬شود. این تکثر بیحساب مکاتب در اهل سنت، هرج و مرج ایجاد کرد و بالأخره با دستور خلفاء باب اجتهاد مسدود شد و فقط چند مکتب پذیرفته شد و بدین ترتیب، قرنهای طولانی اهل سنت از اجتهاد محروم بودند؛ گرچه در قرون اخیر بار دیگر فضا را باز کردهاند. اما در آن دوره، دست آنها باز بود و هرگونه میفهمیدند و تمایل داشتند، فتوا میدادند. ولی در شیعه، دورة دوم، دوره تبیین و تفسیر است. البته در دورة تبیین و تفسیر، اجتهاد هم داشتیم که بیشتر برای راههای دور بوده؛ یعنی به افرادی که صالح میدیدند، اجازه میدادند که در مسجد بنشینند و برای مردم فتوا بدهند. می-گفتند ما اصول را به شما می¬گوییم و شما فروع را در بیاورید. ما کلیات را می¬گوییم و شما جزئیات را برای مردم بگویید.
بدین صورت، در آن دوره هم، اجتهاد داشتیم، اما به صورت فوق و اگر هم در مسألهای، مشکل پیدا میکردند، حتی گاهی در یک سفر به دیدار میرفتند امام7 و یا کسی را به محضر معصوم میفرستادند. با اینکه آن موقع خیلی سخت بود که مثلاً از خراسان به مدینه یا سامراء بروند، آن هم با آن حالت تقیه و خطراتی که بود، پس در آن دوره اجتهاد هم داشتیم.
۳. دوران نقل حدیث
دورة بعد از ائمه: دورة محدثین است. محدثین نوعاً همان متن کلمات معصومین را به عنوان فتوا ارائه میدادند؛ یعنی بیشتر اینگونه بوده است. البته این همیشه کافی نبود و در این دوره، گاهی خودشان استنباطهایی می¬کردند و حتی گاهی برای معنای متن، اختلاف نظرهایی هم پیش می¬آمد.
۴. دوران اجتهاد
در کنار دوران محدثین به سرعت اجتهاد به شکل معمول زمان ما نیز شروع شد و فقهای نامداری همچون «ابن ابی عقیل عمانی»، «ابن جنید اسکافی»، «ابن قولویه»، «شیخ مفید»، «سید مرتضی» و … اجتهاد را رشد دادند و به این شکل، علم اصول فقه هم به وجود آمد. منتها سیر آرامی داشت تا به مرحوم «شیخ طوسی» رسید و ایشان آنچه را که تهیه کرد، درس داد، نوشت و منتشر نمود که از جمله کتابهای بسیار مهم در این دوره، «سیوطی» است. همین الآن نیز فتاوای اجتهادی ایشان با آنچه که ما در این هزار سال میخوانیم، خیلی تفاوت ندارد. ایشان همه ابواب را آوردند و بحث کردند. در واقع، یکی از اهدافشان این بود که چون گاهی اهل سنت، شیعیان را تحقیر میکردند و میگفتند شما فقه ندارید و حرفهایی از این قبیل که شما بیشتر از من میدانید ـ چون کار شما همینهاست و به صورت روزانه سروکار دارید. ما حرفهای قدیم را میگوییم؛ یعنی آنچه را که آن موقعها میخواندیم و حرف میزدیم، میگوییم ـ هم ایشان، هم سید مرتضی و هم آنهایی که «خلاف» و «مختلف» را نوشتند، برای این بود که مطالبی را که گذشتگان میآوردند، با مطالبی که خودشان میآوردند، مقایسه و اثبات کنند؛ یعنی میگفتند نه تنها ما فقه داریم، بلکه فقه بهتری هم داریم و این کارشان بود.
لذا انصافاً یکی از کارهای بزرگ و خوبی که انجام دادند و باید به خاطر کارهایی که آن زمان کردند، خیلی بهاء داد، اثبات وجود فقه و اجتهاد در جوامع شیعی بود.
۵. دوران تقلید
بعد از این مرحله، تقلید شروع میشود؛ البته نه تقلید اجباری مثل اهل سنت که در حدود یک قرن ادامه داشت. الآن ما به تقلید یک مقدار بُعد سیاسی دادیم و خیلیها اگر ببینند امام در مسألهای فتوا دادهاند، حتی اگر فتوای دیگری داشته باشند، نمیخواهند با امام مخالفت کنند. ما زمانی که خدمت ایشان بودیم ـ چه زمانی که درس میخواندیم و چه زمانی که با ایشان کار سیاسی میکردیم ¬ـ نظراتی داشتیم که گاهی با نظرات ایشان اختلاف داشت، منتها تابع ایشان بودیم. البته انسان نمیتواند در مسائل فقهی و اجتهادی تابع باشد و این یک بحث دیگری است. من درباره مسأله شهرهای بزرگ دوـ سه بار با امام1 صحبت کردم. مخصوصاً اواخر عمر ایشان که رفت و آمد در تهران خیلی دچار مشکل شده بود و اداریها میخواستند از این طرف شهر به آن طرف شهر بروند، با ایشان صحبت کردم و ایشان گفتند: من دیگر حال مطالعه ندارم و همان حرفی را که در قدیم زدم، میگویم. واقعاً ایشان اواخر از نظریههای فقهی خودشان دفاع نمیکردند.
به هر حال، چنین حالتی بعد از مرحوم شیخ، مدتها بر حوزههای علمیه ما حاکم بود و این هم یک دوره بود؛ یعنی دورة تقنین، دوره تفسیر و بیان، دورة محدثین و چهارم دورة فقهاء. البته در دورة فقهاء، محدثین بزرگواری هم بودند که خیلی با ارزش هستند و خیلی هم خدمت کردند و متون احادیث را حفظ، جمع و باببندی کردند. لذا نمیتوان به آنها فقط محدث گفت. حقیقتاً سرمایههای فقه شیعه از آنها درآمده است؛ چه اینکه فقهای بعدی مقدار زیادی ریزهخوار سفرة آنها بودند؛ یعنی از آنها استفاده می¬کردند. به دوران فقهاء نگاه کنید، مثل دوران ما بوده و فقهایی بودند که خیلی شجاعت داشتند و فتوایی میدادند، مثل «آقا شیخ یوسف» و سایر مراجع و یا مثل «ابن ادریس حلّی». اینها چند مجتهدی بودند که ضمن تکامل، شجاعانه فتوا میدادند.
۶. دوران فقاهت
دورة بعدی دورة فقاهت است. در دورة فقاهت که با ابن ادریس آغاز شد، خود منطقه حلّه خیلی مؤثر بوده. منطقه لبنان هم مؤثر بودند و کارهای زیادی در آن موقع کردند. اگرچه با آنچه که در زمان شیخ طوسی و دیگران بوده، تفاوتی دیده نمی¬شود؛ البته یک مقدار تفاوت هست که آن هم معمولی است.
۷. دوران اخباریان
همزمان با صفویه، ظهور محدثین تقویت شد؛ یعنی دوره عوض شد و محدثین آمدند که ما در این مقطع به آنها اخباری میگوییم؛ چون ایرانی بودند. هنوز هم در بین فقهاء از این اصطلاحات داریم. عدهای هستند که خیلی روایتی هستند و یک عده عقلانیتر فتوا میدهند و یک مقدار به عقل اهمیت میدهند. این هم یک دوره بوده است.
۸. دوران احیای مجدّد تفقّه
بعد از اخباریها، حضرات آیات «وحید بهبهانی»، «شیخ انصاری» و امثال اینها مجدداً تفقّه را احیاء کردند و ما در واقع، وارث اینها هستیم. شاگردان شیخ انصاری و صاحب جواهر، فتاوای ارزندهای دارند که اوجشان در حضرت امام;، متبلور بود.
۹. دوران فقه حکومتی
حضرت امام1 تحول جدیدی از نوع دیگر درست کردند؛ چون آنها تا آن مقطعی که من اشاره کردم، هیچ وقت حکومت دستشان نبوده است که حرف و حکمشان برای همه حجت باشد. فقهایی بودند که با اینکه خیلی هم محترم و با نفوذ بودند و خیلیها تحت تأثیرشان بوده و قدرت زیادی هم داشتند، اما حکومت نداشتند. آنچه که امام درست کردند، یک تحول کیفی بود که در دورة ما اتفاق افتاد؛ چون ما فقه حکومتی میخواستیم. البته بعضیها فقه سیاسی میگویند، اما بیشتر از فقه سیاسی، فقه حکومتی است؛ سیاسی، بخشی از حکومت است. اما همه زندگی مردم، از سرتا پا؛ یعنی از موقعی که انسان در رحم مادرش خلق میشود تا به گور میرود، همیشه احکامی دارد. خودش در مقاطعی تکلیف ندارد، ولی احکام دارد. لذا شرایط جدیدی پیش آمد و افکار جدیدی هم در آن پیدا شد. منتها این افکار جدید به خاطر شرایطی که میدانیم، خیلی میدان رشد آنچنانی پیدا نکرد؛ البته شبه تقلیدهایی بود که این دفعه از حکومت نمیترسیدند، اما از حوزه و علما ملاحظه میکردند. میبینید که حضرت امام1 خیلی از خشک مقدسین میگویند و خون دلهایی که از دست این جماعت خورده¬اند؛ یعنی در جو عوامزدگی که وجود داشته، مصلحت نمیدیدند آنچه را که میفهمند، بگویند؛ هر چند گاهی کلماتی را در فلسفه و فقه میگفتند. کاملاً یادم هست که بعد از درس فلسفه، ایشان از حرم که بیرون آمدند، ما همراه ایشان تا درب خانهشان رفتیم¬ ـ خانة ما هم در همانجا بود ـ ما تا درب خانهشان بحث کردیم. من بیشتر از روش رئالیسم آقای طباطبایی و حاشیههای آقای مطهری که مسائلی در آنجا بود، میگفتم و ایشان حرفهای مهمی میزدند. در آخر وقتی دیدند من تسلیم نمیشوم و انتظار نداشتیم که ایشان هم تسلیم شوند، زمانی که یک پای ایشان در درگاه خانه و پای دیگرشان در کوچه بود و میخواستیم خداحافظی کنیم، فرمودند: «تو خیال نکن فلسفه را همه فهمیدند»، بعد از ایشان خداحافظی کردیم. من تحت تأثیر ایشان بودم و با این جمله در عالم دیگری افتادم.
ایشان در فقه نیز همینگونه بود. گاهی میخواستند مطالبی را بگویند، ولی ملاحظات سیاسی داشتند. حتی زمانی که قدرت پیدا کردند و رهبر شدند، باز هم مراعات میکردند؛ چون تنها ایران نبود، بلکه همة دنیای اسلام با احکامی که میگویند، سروکار و نظر داشتند. ما چند بار فهمیدیم که ایشان مطالبی دارند و نمیخواهند آنها را بگویند، حتی در بحث هم خیلی وارد نمیشدند. ولی آن واقعیتی که حس میکردند این بود که اگر بخواهند حکومت اسلامی باشد و مسؤول امور کشور باشند و بخواهند جواب همه امور اخلاقی، سیاسی، نظامی، اقتصادی و روابط خارجی جامعه و مردم را به اسم خدا، پیغمبر9 و قرآن بگویند، هنوز آن فضا مناسب نیست که همة حرفها را بزنند. اما در حدی که لازم بود، کلیات را میگفتند. حتماً آخرین مطالبی را که راجع به حوزه گفتند، مکرر خواندید. اینها گوشهای از آن حرفهاست. از اینها میگذرم و میخواهم بگویم دورههایی که بر ما گذشته، حدود 9 دوره بوده است تا این دوره که ما به فقه حکومتی رسیدیم.
بخش دوم
اقتضائات دوران جدید
ما در فقه حکومتی خیلی جوان هستیم و پیش از آنکه حوزه بتواند وارد شود و یک فقه حکومتی واقعی داشته باشد، امام1 را از دست دادیم و دیگر کسی نمیتواند آن مسائل را به آن شکلی که شخصیتی مثل امام مطرح میکردند، مطرح کند. حضرت امام را همه مراجع قبول داشتند. حتی در آغاز کار هم نمیتوانستند بگویند که ایشان جوان است و سیاست ندارد. همة کسانی که بودند، اندیشههای فقهی امام راحل را قبول داشتند. آن موقع چند مرجع مثل آیةالله گلپایگانی و آیةالله اراکی و افراد دیگری بودند که یا از امام پیرتر و یا هم دوره ایشان بودند و بقیة مراجعی که الآن هستند، عمدتاً شاگرد امام بودند. امام1 مراعات همه مراجع، مانند آیات عظام خوئی و آقا سیداحمد خوانساری و اینگونه شخصیتها را میکردند و نمیخواستند که یک¬دفعه از حد تحمل اینها بگذرد.
در حال حاضر، از آن موقع و موقعیت؛ یعنی آن شرایطی که با پیروزی انقلاب پیدا شد، چند قدم عقب رفتیم. قبل از اینکه پیروز شویم، در زندانها بحث میکردیم. یکی از حرفهای مهم سایر گروههایی که بودند و با ما بحث میکردند این بود که شما میخواهید با بانکها چکار کنید؟ اگر اسلامی شد، چه سیستمی دارید که جای بانکداری فعلی را بگیرد؟ در این دنیا که نمیتوان بدون بانک و بانکداری زندگی کرد. شما میخواهید چکار کنید؟ ما هم جوابهایی میدادیم. الآن نمیتوانیم جوابهایی را بدهیم که آن موقع میدادیم. مثلاً آقای بهشتی در زندان نبودند، ولی در بیرون که بحث میکردیم، ایشان میگفت: در طول دورة فقاهت ما که هزار و چند صد سال است، فتاوای زیادی در مسائل مختلف داریم. اگر عالمی در مسألهای فتوا داده باشد، آن فتوا میتواند برای ما در همین شرایط هم ملاک باشد. اگر نیاز حکومتی بود، الآن هم میتوانیم به آن عمل کنیم. الآن کسی نمیتواند خیلی این حرف را بزند؛ یعنی فتاوای نادری در تاریخ فقه ما هست؛ با اینکه آنها هیچ وقت گرفتار فقه حکومتی نبودند و نیازی نداشتند که آنگونه فتوا بدهند؛ چون مسؤولیتی نداشتند. معمولاً حکومت دست ارتشیها و نظامیها بوده و آنها هم در کنارشان زندگی میکردند و حداکثر در قضاء و بعضی کارهای دیگر دخالت داشتند. لذا من فکر میکنم که موقعی میتوانیم فقه اسلام، اخلاق اسلام، معارف اسلام و بعد نظامی اسلام را برای دنیا مطرح کنیم که آزادی در حدی باشد که مشکلی در درون خودمان پیدا نکنیم. ما که نمیخواهیم جامعة خودمان را متفرق کنیم و اختلاف بیندازیم و دعوای حیدری ـ نعمتی شود.
من الآن ضرورت یک فقه کامل حکومتی را به شدت احساس میکنم. اگر یادتان باشد، ده ـ پانزده سال قبل به قم آمدم و یک سخنرانی کردم و گفتم اگر بخواهیم حوزهای داشته باشیم که در کنار آن و با فقه حکومتی، قوانین را اسلامی کنیم، باید مقدمات آن را فراهم کنیم. گفتم الآن شما در قم نشستید و مسؤول نیازهای روزمره مردم در اقتصاد، صنعت، تجارت، روابط خارجی و چگونگی تعاملات بینالمللی نیستید. در عین حال، توقعاتی از دولت دارید؛ یعنی آن طور که شما میفهمید، اسلامی عمل کند؛ این شدنی نیست. یا اینکه بیایید و مسؤولیت بپذیرید و خودتان جواب مردم را بدهید که این را هم بعضیها قبول نمیکنند. حتماً یادتان هست که امام1 در ابتدا اجازه نمیدادند طلبهها رئیسجمهور شوند و نگذاشتند آقای بهشتی، نامزد ریاست جمهوری شوند. ضربة اول را آن موقع خوردیم که ایشان نیامد!
اگر بخواهیم حکومت اسلامی را آن هم با فتواها اجرا کنیم، هر روز در سراسر کشور قوانین، بخشنامهها و آییننامهها و دستورات حکومتی داخلی، دولتی، قضایی و رویة قضایی اتفاق میافتد که خیلیهایش تازه است و هیچوقت در فقه ما دربارة آنها بحث نشده است. اگر شما میخواهید که اسلامی باشد، باید این مسائل حل شود. علاوه بر اینکه خیلی از مسائل در دنیا هست که بویی از آن در حوزه نشنیدیم. الآن این همه دانش در دنیا هست که حوزههای علمیه از جزئیات و حتی از کلیات آنها خبر ندارد. در آسمان و در اعماق زمین کارهای علمی برای رفع سؤالات احتمالی مردم نکردهایم. در دنیا نگشتیم. شرایط مختلف دنیا را نمیدانیم. وضع تقاضای دنیا را نمیدانیم. در حالی که همة اینها احکام خاصی دارند. اگر فرض کنیم که مردم تمام قاره آفریقا باید زیر پرچم اسلام باشند، کجا باید احکام خدایی را برای آنها بگوید؟ چه کسی باید بگوید؟
1. ضرورت ایجاد «حوزة جدید» در عرض «حوزة سنتی»
من فکر میکنم که حوزه در کنار مسائل سنتی که دارد در عین حال که این هم ضرورت دارد و باید در همین حد باشد، باید به مسائل جدید هم توجه نماید؛ یعنی باید در کنار این حوزههای علمیه با دروس سنتی، حوزة جدیدی خلق کنیم و شروعش باید از شاگردانی باشد که حداقل مجتهد متجزّی باشند و یک دورة خارج فقه، اصول و بقیه دروس را خوانده و فهمیده باشند. این طلبهها با قبولی در آزمون وارد بخش دوم میشوند که بخش تخصصی است. همة علوم دنیا ـ در درجة اول علوم انسانی و بعد علوم تجربی و بسیاری از علومی که الآن باید جزء زندگی مردم باشد ـ و همة تخصصها را در آن قسمت از دروس حوزه، جمع و تدریس کنیم تا متخصصین، مجموعهای اینگونه داشته باشند. این حالت ربطی به کار عمومی حوزه که الآن هست، ندارد و نمیخواهد آن را نفی کند. متخصصین علوم مختلف در حوزه، کارشان را میکنند و خودشان را برای یک فقه حکومتی جهانی آماده میکنند. یک مرحلة کار آنها در فقه و فتوا، مربوط به کارهای حکومتی در داخل کشور خودمان است و مرحلهای دیگر اسلامی است که شامل اهل سنت و همة مسلمانان دنیا میشود. حتی باید مرحلهای برای تعامل با پیروان دیگر ادیان داشته باشیم که میخواهیم با امتهای دیگر مثل مسیحیها، یهودیها، زرتشتیها و پیروان ادیان دیگر دنیا که پرجمعیت هم هستند، کار و همکاری کنیم. اگر میخواهیم حکومت اسلامی، همان حکومتی باشد که قرآن از ما خواسته، باید چنین کارهایی را انجام دهیم. میگوییم امام زمان(عج) میآید و یک پرچم، یک کتاب و یک قانون را در دنیا حاکم میکند، بالأخره این کار مقدماتی میخواهد. البته حضرت حجت(عج) که بیاید، خودش میداند و بر همه امور مسلط است و احتیاج به تحصیل مثل ما ندارد. او و گروهی که همراهش هستند ـ¬که میگویند 313 نفر همراه ایشان هستندـ ، لابد انسانهایی هستند که عمدتاً به درد همین کارها میخورند و خداوند، اینها را برای هدایت انسانها میآورد. الآن ما باید حوزه را اینگونه درست کنیم.
○ یعنی شما میفرمایید که طلبهها بعد از رسیدن به مرحلة اجتهاد، لااقل در حد یک رشته، متخصص شوند؟
● بله، البته اولاً: رشتهها باید در برگیرنده همه نیازهای جامعه باشد و ثانیاً: هر طلبهای میتواند بر اساس علاقه خود یک یا چند رشته را انتخاب کند.
○ یعنی همه دانشهای روز، مثل علوم انسانی و علوم تجربی را شامل میشود؟
● بله، باید در همة دانشها باشد؛ چون ما میخواهیم با دنیا سروکار داشته باشیم و این تعامل فقط برای همین فقه و اصولی که خودمان داریم، محقق نمی¬شود. من میگویم باید حوزهای تشکیل شود که همة تخصصها در آن باشد. اگر این حوزه تشکیل شود، آن موقع شورای نگهبانی که برای تطبیق قوانین مجلس شورای اسلامی با قانون اساسی و شرع مقدس خلق میکنیم، باید از این نوع باشد؛ یعنی همة تخصصها به صورت گروههای مشاور، کنار شورای نگهبان باشند تا قانونی که میآید، گروههای متخصص هم دربارة آن نظر بدهند و همة تبعات را ببینند. اسلام برای اداره جامعه، قوانین جدّی و کاملی دارد. صحبت از اداره جمعیت میلیاردی جهان است. در مورد اداره دنیا مسائلی هست که باید به آنها توجه شود، مگر اینکه بگوییم خواست ما این نیست. مگر ما نمیگوییم که دین اسلام تا قیامت و برای همه دنیاست؟ اگر این است، فرصت ترویج آن برای اولین¬بار برای تشیّع و ایران پیش آمده است که این کار را بکند. اگر بخواهیم منهای تشریع بگوییم، صحبت از نوع حکومت و اداره جامعه میشود که با اداره دینی و اسلامی فرق دارد. اگر بخواهیم حکومت را اداره کنیم، باید با اطلاع کار کنیم. هر کاری تخصص، لازم دارد و باید تخصص آن را در نظر بگیریم. باید شوراهای مختلفی وجود داشته باشد. آن موقع میتوانیم بگوییم آنهایی که در مجلس مینشینند و آنهایی هم که نظارت میکنند، باید چه شرایطی داشته باشند و این قانون، برای همة دنیا واجب الاطاعه میشود. می¬خواهد این اتفاق بیفتد. اینگونه نیست که اگر امام زمان(عج) بیایند، روز به روز فرمان بدهند، باید سازمانی باشد و با آن سازمان، کشور را اداره کنند و بعد از او هر کسی که میآید، طول میکشد تا این کار انجام شود. من همان موقع این را گفتم و هیچکس اعتراض نکرد. در یک جلسه جامعة مدرسین حوزه علمیه قم این را گفتم که خیلی مورد استقبال قرار گرفت؛ چون رئیس جمهور بودم، گفتند: «خودت این کار را شروع کن». من گفتم: «این کار رئیسجمهور نیست؛ یا کار رهبری است که به نوعی بر حوزه اشراف دارند و یا کار مراجع است که بیایند تصمیم بگیرند و در کنار حوزه این کار را درست کنند و ما هم کمک کنیم و اگر شما به استاد، کتاب، متن و یا ترجمة متون از هر زبانی نیاز دارید، ما در موقعیت ریاست جمهوری و امکاناتی که داریم، برای شما تهیه کنیم و این کار را شروع کنید».
همان موقع در قم، آقای «مسعودی» متولی حرم حضرت معصومه3 بود که گفت: «ما آماده هستیم تا همة امکانات آستانه را در اختیار این کار بگذاریم و زمین و ساختمان بدهیم». شهردار قم آمد و گفت: «ما چه چیزهایی را میتوانیم بدهیم». در جلسة خبرگان که معمولاً یک شب شام پیش من میماندند، همین مسأله مطرح شد و آقای [واعظ] طبسی گفت: «ما الآن چنین دانشگاه اسلامی را در شهر مشهد داریم. امکانات آستان قدس هم هست و این را به ما بسپارید». همه دنبال این بودند. من به آیةالله خامنهای گفتم: «شما بیایید بنیان این کار را در دورة خودتان بگذارید و پیگیری کنید و ما هم به شما کمک کنیم تا در حوزه یک تحول عمده ایجاد کنیم». ما نمیخواهیم فقه سنتی، بحثهای فتوا، رسالهها و تبلیغات را متوقف کنیم، اینها کارشان را میکنند، ولی این طور حوزهای را باید خلق کنیم.
2. نقش قرآن در فقه حکومتی
○ یادم هست که بعد از انقلاب، نهادهایی که با قصد خدمت به حوزه، در کنار حوزه تأسیس شدند، تقریباً ایدهای شبیه ایدة حضرتعالی داشتند. مشخصاً آیةالله موسوی اردبیلی که قبل از تأسیس دانشگاه مفید خدمت ایشان رسیده بودم، چنین توضیحی دادند. البته نه در همة رشتهها، ایشان مشخصاً چند رشته مثل اقتصاد، حقوق و امثال اینها را نام بردند که میخواهیم مجتهدینی را جذب کنیم که در یکی از رشتههای روز تحصیل کنند و صاحبنظر شوند که بتوانیم نیازهای نظام را برآورده کنیم، اما عملاً این اتفاق نیفتاد؛ یعنی فارغالتحصیلان دانشگاه مفید این هدف را تأمین نمیکنند. لابد به موانعی برخوردند و مجبور شدند تحت پوشش وزارت علوم در بیایند. به¬طور طبیعی موانعی برای کار هست. این ایده حداقل در بین شاگردان امام; مثل حضرتعالی، آقای موسوی اردبیلی و برخی از اساتید دیگر مطرح بوده، اما این اتفاق نیفتاده. به نظر میرسد اگر چنین نهادی بخواهد در حوزه تشکیل شود، باید تضمینی وجود داشته باشد که نظام در آینده از فارغالتحصیلهایی که عمرشان را در این زمینه صرف می¬کنند، استفاده کند. لذا یک همکاری بین حوزه و نظام ضرورت دارد تا چنین اتفاقی بیفتد. اگر اجازه بدهید از این بحث عبور کنیم و با توجه به اشرافی که حضرتعالی نسبت به تحقیقات قرآنی دارید، ببینیم در این تحقیقاتی که حضرتعالی داشتید، قرآن به عنوان مهم-ترین منبع استنباط چه نقشی میتواند در این طرحی که الآن ارائه فرمودید تا حوزه به آن سمت حرکت کند، داشته باشد؟ چقدر میتوان در فقه حکومتی به قرآن، بهاء داد و به عبارت دیگر قرآن برای رسیدن به فقه حکومتی، چه نقشی دارد؟
● الآن به صورت کلی میگویم که به بحث قبلی برمی¬گردد. در قدم اول، کاری را که انجام شده، عرض میکنم تا مبنای آن بحث باشد. آیات الاحکامی را که در قرآن هست، خیلی بیشتر از تعدادی میدانم که الآن معروف است و آقایان 500 تا 700 آیه را به عنوان آیات الاحکام نام می¬برند. من خیلی بیشتر دیدم؛ چون در هر حکمی که به نوعی از قرآن استفاده شود، آیات الاحکام است. الآن آقایان دنبال همین احکامی هستند که میخواهند در رسالهها بنویسند. در قرآن کریم، حکم حکومتی زیاد هست که هر کسی کاملاً روشن میبیند؛ احکام اخلاقی، سیاسی و خیلی چیزهای دیگر هست که اصلاً در رسالههای ما نیست. خوشبختانه کاری در «فرهنگ قرآن» شد که میتواند به ما کمک کند. از دفتر تبلیغات خواستیم که هر جا کلمه «حکم» را آوردم و یا گفتم: «از این آیه یک حکم استفاده میشود» اینها را جمع کنید تا برای استفادههای بعدی به صورت متفرق نباشد. یکی ـ دو جلد فرهنگ قرآن، مشتمل بر اینگونه احکام است. شما اگر یک مراجعه سطحی به آن بکنید، می¬بینید از چه تعداد آیات به عنوان حکم استفاده میشود. این مسأله، خیلی مهم است.
مسأله دوم که ما در دوره جدید فقه¬مان این کار را نکردیم، «قاعده¬سازی» است. در دورههای فقهی گذشته وقتی به بعد از دورة تقلید رسیدند، تحولی انجام دادند که قاعدهسازی بود؛ یعنی بر اساس اسناد روایی یا قرآنی، قاعده خلق کردند؛ قواعد از آنجا درآمده است. آن قواعد، محور اجتهاد ما هستند. ببینید الآن چقدر از این قواعد استفاده میکنیم. یکی از این قواعد، قاعده «لاضرر» است، ببینید چقدر از آن مطلب در میآید و پیرامون آن بحث میکنیم. این همه قاعده خلق کردند و قواعد نوشتند و قواعد بر قواعد اضافه کردند. الآن اگر بخواهیم حکومتی رفتار کنیم، میتوانیم فوقالعاده قاعدهسازی کنیم. اولاً احتیاج به سواد، اطلاعات و تحقیق دارد و ثانیاً به شهامت و آزادی احتیاج دارد که انسان از این چیزها نترسد. در دورة جدید، قاعدهسازی متوقف شده و از قواعد قبلی استفاده میکنیم. چرا ما مثل آن دوره که یکباره 360 قاعده را در آوردند، رفتار نکردیم و قاعده در نیاوردیم؟ فرض کنید از آیة «أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» چقدر قاعده میتوانیم بسازیم. وقتی که صحبت از نظم میشود، «نظم امرکم» در کلمات حضرت علی7 زیاد دیده میشود. از این نظم چقدر میتوانیم قاعده بسازیم. در همة شؤون زندگی میتوانیم قاعدة فقهی بسازیم که باید از آن فتوا در بیاید. اگر قرآن را با این دید مطالعه کنیم، آیات الاحکام زیادی را میبینیم. مخصوصاً اگر تفاسیر روایی را ضمیمه کنیم، خیلی زیاد میشود که آن باقی است و هنوز به آن نرسیدیم. میخواهم بگویم که الآن واقعاً ما از فقه دوران متوسط که سازندگی زیادی داشت، جامدتر حرکت میکنیم!
○ تک نگاریهایی صورت گرفته است و افرادی بر اساس تشخیص خودشان، قواعد فقه سیاسی و یا قواعد فقه جزایی نوشتهاند. برخی از محققین احساس نیاز کرده، کار کردند و دو ـ سه جلد منتشر کرده¬اند.
● اتفاقاً امید من به همینهاست. فکر میکنم بالأخره فضلای حوزه به فکر میافتند و خودشان مجموعه، رساله یا قاعدهای مینویسند و کاری میکنند. شاید بعدها از بین اینها مجموعه حسابی و جامعی در بیاید. امیدوارم اینگونه شود. این حرکت، رشد تدریجی است که دارد اتفاق میافتد. اگر آن مدرسه و دانشگاهی را که من میگویم، بسازیم و همة رشتههای علوم را در آنجا وارد کنیم؛ چه مادی و چه غیر مادی، چه علوم دینی و چه انسانی و چه علوم پایه و امثال این علوم را بیاوریم، هر تخصص جدیدی را که در دنیا پیدا میشود، فوری صید و وارد کنیم و استادش را بیاوریم و یا شاگرد بفرستیم، همان برای دانش کشور اسلامی یک سرمایة بسیار عظیم، خلق میکند. ما باید روابط جهانی خود را به¬گونهای کنیم که بتوانیم اینگونه مسائل جدید را پیدا کنیم ـ¬ حالا یا میپذیریم و یا نمیپذیریم¬ـ ، ولی باید دانش آن را داشته باشیم.
○ نتیجه پیشنهادی که به آیةالله خامنهای دادید، چه شد؟
● ایشان مصلحت ندیدند که در حوزه وارد شوند، ولی مخالفت هم نکردند. غیر از ایشان هم در مجموعه مراجع و فضلای حوزه علمیه هیچ مخالفی ندیدم؛ یعنی کسی را ندیدم که بیاید و با من مخالفت کند، فقط عملی نشد. آن موقع شرایط بهتر بود و الآن شرایط خیلی تنگ شده است. اگر انسان بخواهد حرف کوچکی بزند، کلی از انسانهایی که خیلی عقب هستند، حرفهای نامربوط میزنند!
3. دوران حاکمیت شیعه و ظرفیت فقه موجود
○ اگر اجازه بفرمایید من میخواهم برگردم به یک اشکال مبناییتر در گذشته و شاید سالهای آخر قبل از نهضت و اوایل انقلاب که به فقه ما مطرح میشد. مدتی این اشکال منسوخ شد، ولی الآن خیلی در مجامع علمی این اشکال مطرح میشود و آن این است که اولاً: آیا اساساً فقه موجود این ظرفیت و قابلیت را برای اداره جامعه دارد یا نه؟ ثانیاً: مشخصاً فقه شیعه در بستر فردی شکل گرفته است. علاوه بر آن مشکلی که به صورت کلی، امور ثابت را با امور سیالی که زودگذر هستند، مربوط میکند، آیا اصلاً این فقه این قابلیت را دارد یا نه؟ میگویند نشانهاش آن است که اول انقلاب با اینکه حضرت امام; و فقیهان روشنی مثل حضرتعالی حضور داشتید، نتوانستید کاری بکنید و مجبور شدید تمام معضلات را از طریق مصلحت حل کنید. شما قابلیت فقه را برای اداره امور جامعهای که شدیداً سیال است، به چه شکل میبینید؟
● الآن فقط بحث می¬کنیم. حضرت امام; کارهایی را که ضروری بود، انجام دادند؛ مثلاً بانکداری اسلامی. وقتی قانون بانکداری را در مجلس نوشتیم و ایشان هم مطالعه کردند، تأیید کردند. البته بانکها در عمل، درست مراعات نمیکنند. مشتریان و بانکها خیلی با آن قانون فاصله دارند، ولی ما آن را بر اساس همین فقه فعلی نوشتیم؛ یعنی آنچه را که نوشتیم، راههایی بود که میشد از این فقه در بیاید و بانکها میتوانستند کار کنند، منتها درست عمل نمیکنند و الآن شبهه میشود. امام به عنوان رهبر انقلاب، شش نفر را به عنوان شورای نگهبان گذاشته بودند که دیدند هر قانونی را که مجلس میگذارند، آنها رد میکنند. یک مدت اینگونه شده بود؛ یعنی هر قانون مهمی را آنها رد میکردند و تعداد زیادی قانون که بعد از انقلاب لازم شد، نوشته بودیم و آماده شده بود و از مجلس گذشته بود که بعضیهایش لایحة دولت بود، ولی شورای نگهبان آنها را رد کرده بود. شورای نگهبان چه کسانی بودند؟ شش نفر فقیه که مثل خود ما بودند و مثل آنها، عدة زیادی در مجلس هم بودند. امام وقتی دیدند قضیه گیر کرده است، با حکم دیگری این مسأله را حل کردند که تأسیس مجمع تشخیص مصلحت بود. ایشان تشخیص مصلحت را جزء احکام ثانویه نمیدانند. این از قدیم در فقه و اصول ما بود که وقتی دو چیز با هم تعارض دارند، صالح را بر غیر صالح و یا اصلح را بر صالح، ترجیح میدهیم. این از کارهایی است که در فقه ما هست. ایشان این را در زندگی مردم آوردند و گفتند که هر جا مصلحت و ضرورت کشور است، مجمع نظر دهد.
در ابتدا خیلی وسیع در نظر گرفتند و گفتند: «اگر در مجلس، اکثریت اینگونه تشخیص دادند، دیگر احتیاج به شورای نگهبان ندارد». انصافاً ایشان حریت داشت که برگردد. بعد دیدند که در مجلس یک عده هستند که اصلاً مسلمان نیستند و دارای ادیان دیگر هستند، یا مثلاً اهل سنت هستند که اصلاً منابعشان مثل ما نیست و چیز دیگری میگویند و یک عده هم هستند که رأی میآورند، ولی شاید خیلی مقیّد به این مسائل نباشند، لذا آن را محدود کردند. بعدها گفتند اگر دو سوم مجلس، رأی دهند و یا بنا بر ضرورت باشد، نیاز به تأیید شورای نگهبان نیست. امثال این قیدها را گذاشتند.
خود ایشان به من گفتند: «من این را حکم ثانوی نمیدانم، بلکه حکم اولی میدانم. وقتی که مصلحتی هست، حکم الهی هم همین است. مسأله امت، مردم و دین است». لذا مجمعی که درست کردند و گروهی که از اول انتخاب کردند، اگر همانگونه بود، مجمع خیلی میتوانست کارها را حل کند و نیاز بود یک مقدار قویتر شود و تخصصهای بیشتری وارد شوند. بعدها کم کم مجمع یک گروه سیاسی شد و الآن نظرات باندی مختلف در مجمع جمع شدند و این شدنی نیست. مجمع باید گروهی باشند که اصلاً مسائل باندی و امثال اینها را نداشته باشند و فقط ضرورت نظام و زندگی مردم و مصلحت دین را ببینند.
اگر چنین جایی به این شکل معتبر شکل بگیرد، خودش یک جواب کلی است و راهی که امام باز کردند، واقعاً میتواند بنبستها را بشکند. چون تشخیص می¬دهند، نظرشان میتواند مرجع نهایی باشد. فکر میکنم حضرت امام; راهی را نشان دادند و این راه هم در زمان خودشان و بعد از خودشان عملیاتی شد. اینگونه هم نبود که ما خیلیها را محدود کنیم، بلکه بعداً محدود شده. امام میگفتند که در هر مرحلهای که دیدید در مجلس دارند از مصلحت دور میشوند، میتوانید از آنها بگیرید و در اینجا قانون را تمام کنید. ایشان تا این حد دنبال بودند. ما گفتیم که الآن شدنی نیست و با مجلس دعوا میشود و برای ایشان توضیح دادیم و ایشان قبول کردند و مراحلش را کم کردند.
ساز و کار تشخیص مصلحت
○ سازوکاری را که مجمع میخواهد براساس آن مصلحت را تشخیص داده و احراز کند، چگونه است؟
● آنچه که باید باشد، این است که ما کمیسیونهایی از محققین ـ هم از حوزویان و هم از دانشگاهیان و هم کسانی که در همة زمینهها دستشان در کار است ـ داریم. وقتی حکمی اینگونه پیدا میشود و شورای نگهبان و مجلس اختلاف می¬کنند، در آنجا تحقیق میکنند و یک نظریه از آن در میآید که حتی ممکن است با اختلاف هم در بیاید، بعد در صحن مجمع میآید و در آنجا بحث میکنیم، بحثمان را آزاد گذاشتیم و محدود نمیکنیم و از تریبون هم پخش نمیکنیم که افراد بخواهند به صورت شعاری حرف بزنند، بلکه حرفی را که در آنجا میزنند واقعاً باید محققانه باشد. حدود سی ـ چهل نفر در آنجا هستند. البته ترکیب خیلی مناسب نیست. اگر ترکیب مناسبی باشند، بحث میکنند و تشخیص میدهند. همه نوع تشخیصها در آن هست.
○ این مبتنی بر یک مبنایی است و آن اینکه ما معتقد باشیم که مصالح همة احکام اولیه در زمینههای مختلف را میدانیم، آن موقع این مصلحتی را که تشخیص میدهیم، بر آن مصلحت ترجیح دارد.
● اینکه میگویید میدانیم، همیشه مسأله وسیع نیست؛ مثلاً بعد از دو یا سه ماه یک مسأله به اینجا میآید. همیشه نمیآید. وقتی هم که به اینجا میآید، کمیسیونهای مختلف، تحقیق و بررسی میکنند و به صورت جمعی میآیند و بعد موقعی که در مجمع مطرح میکنیم، متخصصین دانشگاه و وزراء و مجریان ذیربط میآیند. باید تحقیق واقعی شود که واقعاً تا آنجایی که ما میتوانیم تشخیص بدهیم که الآن بین نظر مجلس و نظر شورای نگهبان، کدام یک مصلحت است؛ این را باید تشخیص بدهیم.
○ پس قاعدتاً مصوبات مادام المصلحه است. آن وقت آیا پیش میآید که در مجمع بررسی کنند که وقت مصلحت به سر آمده، آن حکم را لغو کنند؟
● بله، بعضی وقت¬ها مادام المصلحه می¬گوییم و زمان را در نظر میگیریم. اخیراً رهبری سیاستهای کلی را به مدت ده سال محدود کردند که آن ربطی به مصلحت ندارد. سیاستهای کلی را که رهبری میدهند، میخواهند مثلاً برای یک برنامه مثل برنامة ششم باشد. البته سیاستهای کلی همة موضوعات کشوری در مجمع تصویب میشود. ما بررسی میکنیم و طبق قانون اساسی به رهبری میدهیم. ایشان اخیراً یک مرحله را اضافه کردند و آن اینکه بعد از کمیسیونها که به جایی رسیدیم، به خودشان میدهیم و خودشان هم یک کمیسیون دارند و بررسی میکنند و به نظریهای میرسند و دوباره به مجمع میفرستند، بعد ما به شورای مجمع میآوریم و در مورد آن بحث میکنیم. الزامی هم نداریم که حرف ایشان را بپذیریم، در اینجا نظرمان را میدهیم. اگر درست انجام بدهیم، مراحل خوبی است، البته متأسفانه در آن سیاستبازی پیدا شده است!
○ مدل مورد نظر شما در حوزه اگر اتفاق بیفتد، ما را از مجمع تشخیص مصلحت مستغنی میکند؟
● بله؛ یعنی فرض این است که میخواهد به جای شورای نگهبان بنشیند؛ شورای نگهبانی میشود که همه به صورت کمیتههای تخصصی در اختیارش است. پیشنهاد من این بود که اگر روزی آن را درست کنیم، اولاً در مجلس هم قانونگذاران باید متکی به تخصصها شوند؛ چون در کشور تخصصها را داریم و مجلسیها هم دارند، منتها درباره بعد مذهبی مسائل افرادی نظر میدهند که مجتهد هستند؛ یعنی شاگرد همان دانشگاه در حوزههای علمیه هستند. یک گروه مجتهد هستند که چون همه تخصصها را دارند، با هم مینشینند و به مرحلة بهتری میرسند.
○ در نامه امام هست که اگر شورای نگهبان، رعایت جهات را میکرد، نیازی به این مراحل نداشتیم.
● بله در فرمایش امام هم هست.
○ چه الزامی هست که وقتی طلبههای مجتهدی که وارد یکی از وادیهای علوم روز شدند و در آن علوم، تحصیلات عالیه کردند، خروجیاش همان باشد که مد نظر حضرتعالی یا حاکمیت باشد؟
● اولاً همة علوم نیست و فقط چند رشته از علوم است. من میگویم که ما باید همة تخصصهای دنیا را داشته باشیم؛ این موضوع، محدود به یک یا دو یا پنج سال نیست. هدف این است که کسانی را برای همة تخصصها بفرستیم که یاد بگیرند و یا استاد بیاوریم که در اینجا آموزش بدهند؛ هر دو حالت میشود. میخواستیم موقعیت علمی دنیای اسلام را هم بالا ببریم که در آن شرایط، فوق همة دنیا میشویم. از تخصصها، آنچه را که میشود، در چین، در آمریکا و در هر جا هست، بگیریم. البته آنها علوم محرمانه دارند و بعضی چیزها را نمیگویند و ما از راههای دیگر کشف میکنیم. نظر من این بود که حکومت اهل بیت: جایی باشد که دانشهای دنیا در آن وجود داشته باشد. اگر شما میبینید که ما در قرن چهارم و پنجم توانستیم آن تمدن بزرگ را خلق کنیم، برای این بود که دارالترجمهای که داشتند همة کتابهای دنیا را آوردند و هر زبانی که بوده، در بغداد مترجم داشته و در بیت الحکمه نشستند و اینها را ترجمه کردند و بعد به مرحلة تحقیق رسیدند و بعد به آن تمدن رسیدیم که آن تمدن، پایة تمدن اروپا هم شد. الآن ما شرایط دیگری داریم و همة دنیا برای ما باز است. با همة رسانههای جمعی که وجود دارد، وقت این است که ما یک کار بزرگ اینگونه کنیم؛ البته این احتیاج به ثباتی در کشور برای مدیریت دارد.
○ با توجه به تجربه ۳۷ سال بعد از انقلاب و ضرورتهایی که پیش آمده، مسائل لاینحلی که به نظر حضرتعالی باقی مانده که هنوز فقه نتوانسته به آنها بپردازد، چیست؟ چند مورد مثال بزنید.
● خیلی مسائل لاینحل داریم؛ مثلاً این فسادها و خبرهایی که الآن به خاطر مسائل جنسی میشنوید، یکی از همان موارد است. در صدر اسلام، احکامی را برای زندگی و قیودی را برای ازدواج و برای اینکه عفت جامعه حفظ شود، گذاشتند. اما در کنارش امکاناتی بوده که افراد عزب و مجرد و نیازمند برای اطفای غریزه، گیر نکنند. آن موقع بردهداری بوده و هر کسی آسان میتوانست بردهای را بخرد و بعدها که نیاز جنسی نداشت، آن را میفروخت. اهل بیت و پیغمبر: متعه را گذاشتند تا در شرایطی که طرف امکان ازدواج ندارد، از آن استفاده کند. برای زنان بیوه، عدّه دائمی نگذاشتند که آنها وقتی که میخواهند، ازدواج کنند، یک مقدار دستشان بازتر باشد؛ یعنی در احکام واقعی اسلام، نیازی نداریم که خلاف اخلاق کاری کنیم. چرا جوانان ما فاسد شوند؟ چرا این قدر طلاق باشد؟ همة اینها دارد اتفاق میافتد. من فکر میکنم اگر احکام واقعی اسلام، آنچه که هست، اجرا شود ـ البته اجتهاد جدی میخواهد که انسان موارد مهم را در بیاورد ـ این همه فساد در جامعه پیش نمیآمد. الآن ما محدود کردیم و به قول معروف «سگها را رها کردیم و سنگها را بستیم». جوانی که تا سی سالگی نمیتواند ازدواج کند، چکار کند؟ همین طلبههای خودمان در حوزهها، با این وضع، شما توقع دارید که عفیف و عفیف و عفیف بمانند؟ البته طلبه¬ها راههایش را بلدند، اما آن بندههای خدایی که چیزی هم نمیدانند و در کنارشان دختری نشسته و با هم درس میخوانند و بحث میکنند، ممکن است مسائل زیادی پیش بیاید. ما اسلام را درست پیاده نکردیم. همة اینها با هم است و باید مجموعه را با هم ببینیم. من فکر میکنم با شعارهای اینگونه، انقلاب عالمگیر نمیشود. ما باید از این مرحله استفاده کنیم و پایههایمان را محکم کنیم. الآن دنیا خلاء دارد و ما میتوانیم مکتبی را ارائه دهیم و یک کشور نمونه بسازیم و بگوییم این اسلام است. اگر امروز چنین کاری را بکنیم، این دعوت را دنیا میگیرد و خیلی جاها قبول میکنند.
○ خیلی ممنون از محبتی که فرمودید.
● موفق باشید.