امام خميني در مدرسه آيت الله حائري يزدي؛ محمدکاظم تقوی
مقدمه
قم از قرون اوليه اسلامي يکي از مراکزي بود که شيعيان در آن حضوري پر رنگ داشتند و به خصوص وجود قبر حضرت معصومه (س) ويژگي خاص و سرمايه معنوي ممتازي به آن داده بود.
کاروان علم و دانش و تعليم و تعلّم معارف و احکام اسلامي که سرچشمه نخست آن قرآن کريم و به دنبال آن سخن و سنّت پيامبر اکرم(ص) و ائمه طاهرين(ع) بوده، مراکز و مدارس تعليم و تعلّم را شکل داده که در ادبيات بيش از هزار ساله جوامع شيعي به «حوزههاي علميه» ناميده ميشوند.
در شهر قم و از ديرباز، در جوار مزار حضرت معصومه(س) حوزه علميه شکل گرفت که به مانند ديگر حوزهها و مراکز علمي، فراز و فرود و شکوفايي و کم فروغي را در کارنامه خود داشته است.
يکي از ادوار فعاليت حوزه علميه قم، دوره اي است که با زعامت و درايت فقيه خبير آيت الله شيخ عبدالکريم حائري(ره) موفق به پرورش فقهاي زيادي شده و بستري شده تا در ادامه و با زعامت آيت الله بروجردي در عرصههاي علمي و اجتماعي در کارنامه اين حوزه ثبت شود. آيت الله حائري که پس از تکميل تحصيلات خود در سامرا و نجف، در دو مقطع به مدت پانزده سال در حوزه علميه اراک حوزه درسي و تربيتي موفق و معروفي داشت، در آغاز قرني که اکنون و در سال 1401 ش يکصد سال از آن گذشته؛ در نوروز 1301 ش، براي زيارت به قم سفر کرد و در همين سفر بود که بزرگاني از علماي با اخلاص قم از ايشان دعوت کردند تا به قم هجرت کرده و حوزه علميه پرسابقه اين مرکز شيعي را رونقي دهد.
آيت الله شبيري زنجاني در اين باره ميگويد:
«علماي قم موقع ورود مرحوم آقاي حاج شيخ، از خودگذشتي نشان دادند و مرحوم حاج شيخ را براي ماندن در قم و تشکيل حوزه تشويق کردند و حتي مرحوم آقا شيخ ابوالقاسم کبير قمي خودش در درس ايشان حاضر شد. مرحوم حاج شيخ از وي تقاضا کردند که چنين کاري را ادامه ندهند. مرحوم حاج شيخ هم کساني را که از قم و اطراف آن ميآمدند و ميخواستند وجوه بدهند به آقايان قم ارجاع ميدادند.[1]
ايشان چگونگي دعوت از آيت الله حائري توسط علماي قم را چنين شرح داده است:
«حاج شيخ عبدالکريم حائري(ره) وقتي به قم ميآيد، به منزل آقاي حکمي ـ که هر دو از اصحاب سامرا بودند ـ وارد ميشود. دو نفر از رؤساي قم براي ديدن آقاي حاج شيخ(ره) ميآيند؛ يکي حاج ميرزا محمد ارباب، که مالک و سن او بيشتر از سايرين بود و ديگران پيش وي کوچکي ميکردند و خيليها نزد وي درس خوانده بودند و از نظر سني پانزده سال از حاج شيخ مسن تر و طبقه او مقدم بر طبقه حاج شيخ و جامع بين معقول و منقول و ملا و رئيس بود، و ديگري مرحوم آقا شيخ ابوالقاسم کبير(ره) که هم از جهات علمي و هم از جهات اخلاقي و تقوا مقام اول را در قم داشت و خيلي موجه و فوق العاده بود… حاج آقا شهاب ميگفت که چون هر دوشان اهل اين بودند که در جلسه صحبت علمي بشود، لذا مسأله اي را مطرح و درباره آن بحث علمي ميکنند. پس از آنکه بيرون ميآيند، داخل کوچه حاج ميرزا محمد ارباب; به آقا شيخ ابوالقاسم; ميگويد که اين آقا اُفقش از ما بالاتر است، اگر از او خواهش کنيم در قم بماند، قم يک حوزه حسابي ميشود. آقا شيخ ابوالقاسم; ميگويد: من ميخواستم اين را به شما عرض کنم! مرحوم ارباب ميگويد همين الان برگرديم، از همان جا بر مي گردند و ميگويند که ما آمده ايم از شما چنين خواهش بکنيم. اين بزرگوارها حق زيادي بر حوزه دارند… از آقاي خميني; شنيدم که ميفرمود: اين علماي قم آدمهاي صالحي بودند که اين جور تسليم آقاي حاج شيخ شدند و در مقابل وي همه جور خضوعي داشتند».[2]
بايد اشاره کرد که در جريان دعوت از آيت الله بروجردي و هجرت ايشان به حوزه علميه قم، همين گونه فداکاري از سر اخلاص ديده ميشود؛ که آيات ثلاث: صدر، خوانساري، و حجت با پيشنهاد آيت الله صدر و با تلاش علما و اساتيد ديگر به ويژه امام خميني ـ حاج آقا روح الله و استاد برجسته دروس عقلي و نقلي و اخلاق آن سالها ـ اين مهم را محقق کردند.
نکته اي که تذکر و توجه به آن لازم است اينکه اخلاص، علميت و درايت آيت الله حائري چنان شکوفايي و ثمر دهي به حوزه علميه قم داد و تمايزي ميان اين دوره با ادوار گذشته ايجاد که بازسازي حوزه توسط ايشان به مثابه «تأسيس» تلقي شد و «آيت الله مؤسس» از القاب ايشان شده است.
يکي از شاگردان و تربيت شدگان حوزه علميه حاج شيخ و مکتب فقهي ايشان امام خميني است، که در اين مقاله چگونگي تحصيل، تدريس و تأليف آثار علمي توسط ايشان گزارش و واکاوي ميشود.
آقا روح الله تا سن نوزده سالگي در خمين بوده و مراحلي از تحصيل را در منزل، مکتب خانه و از محضر بعضي از اساتيد و علماي محلي فرا گرفت و در نوزده سالگي آوازه حوزه پررونق اراک با زعامت آيت الله حائري او را جذب خود کرد و در آن حوزه بود که به مدت يک سال مشغول تحصيل و فراگيري سطح حائل و خواندن کتاب شرح لمعه و ديگر دروس هم سطح آن بوده است.[3] اما هجرت حاج شيخ از اراک به قم، هجرت همه شاگردان او را نيز در پي داشت و معناي استخاره او محقق شد که اين آيه شريفه بوده: «وأتوني بأهلکم أجمعين» و آقا روح الله نيز از مهاجرين از اراک به قم بوده است.
حوزه حاج شيخ؛ حوزه جامع
در طي قرونی که مراکز تعليم و تعلم علوم اسلامي محل آموزش و آموختن دانشهاي متنوع بوده و علوم عقلي و علوم نقلي با تعدد و تنوع خود، موجب رشد و ارتقاء کاروان دانشوران و به واسطه آنان عموم مسلمانان و جوامع اسلامي ميشدند، مشخصاً حوزه علميه قم که با زعامت آيت الله حائري حياتي مجدد پيدا کرد، محل تعليم و تعلم علوم نقلي از فلسفه و عرفان و رياضيات و هيئت و علوم نقلي و خصوصاً فقه و اصول فقه بوده است. يکي از شاگردان مدرسه حاج شيخ، حوزه علميه قم را از اين منظر چنين توصيف کرده است:
«نويسنده [اين] سطور در سال 1339 قمري از حوزه علميۀ اراک به همراه موسس حوزه مرحوم آيت الله العظمي آقاي حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي، تقريباً با فاصله يک ماه به قم منتقل شدم؛ بدين قرار که آن مرحوم شب عيد نوروز براي زيارت به قم آمدند و به تقاضاي تجار تهران که در قم بودند، با تعهد آنان در قم ساکن گرديدند.
نويسنده در آن ايام در اراک غيبت داشته، به هواي مراسم نوروزي رفته بودم و بعد از يک ماه که برگشتم به همراه عده اي شاخص از طلاب سوار ارابه [دليجان] شده به قم آمديم. به محض ورود به قم، به ما بشارت دادند که فيلسوفي عديم النظير از پيران فلسفه در قم هستند، شاگرد مرحوم جهانگيرخان قشقايي، و بعد معلوم شد علاوه بر درس جهانگيرخان، از درس آقا محمدرضا قمشهاي معروف نيز استفاده کردهاند. معظم له درس فلسفه را شروع کردند؛ چنانکه مرحوم مؤسس حوزه آيت الله حائري فقه و اصول را. به همين مناسبت شوري در سرها پيدا شد و ما که به فاصلۀ يک ماه به قم آمديم، شاگردان مخصوص بوديم که ذوق فلسفي را در اراک بروز داده بوديم و از مقارنۀ اين نعمت دلشاد شديم که فقه و اصول (علوم ظاهري) و فلسفه و عرفان (علوم باطني) در تأسيس حوزه قم به هم دست دادهاند… درس آقاي حائري در مدرسه فيضيه بود… درس اصول کفايه حاج ميرزا سيد علي يثربي کاشاني اصول نجف بود و درس اصول حائري بزرگ اصول سامراء؛ درس اصول غوغايي به پا ميکرد، چه پاي درس آقاي يثربي و چه درس مرحوم حائري. اما درس استاد، فيلسوف بزرگ آقا ميرزا علي اکبر مدرس يزدي در مدرسه خان، واقع در ميدان آستانه بود، طلاب دور ايشان را گرفته بودند، حتي ميرزا هدايت گلپايگاني ـ که يادم هست مرد موقري بود ـ به آنجا آمد. در اولين روز که به مدرسه خان براي استماع درس آمديم، بحث از وجود به عقيده پهلويون بود که قائل به تشکيک مراتب وجودند… ما بياندازه سرمست ميشديم و دنبال کار درس را گرفته، هر روز يک قدم به استاد نزديک تر ميشديم، تا ما از مخصوصين ايشان شديم… کوشش خود را افزوديم تا طبيعيات منظومه و اخلاق را ـ که فصل آخر کتاب است ـ تمام کرديم».[4]
حاج ميرزا خليل کمرهاي در ادامه گزارش و توصيف حوزه جامع و متنوع حاج شيخ، سعه صدر و حسن معاشرت ايشان با اصحاب حکمت و عرفان را چنين کرده است:
«به ياد دارم روزي درس آخر اخلاق [شرح منظومه] را به تنهايي در مدرس زير کتابخانه فيضيه با استاد بوديم، در اين ضمن مرحوم آيت الله حائري به تمايل انس و مجانست با استاد نزد ما آمدند و نزد استاد جلوس کردند… از خوش خلقي فقيه بزرگ و نشستن بي آلايش پهلوي استاد و فيلسوف بزرگ نمونههايي بود… اين دو قطب با هم مينشستند و به آن صميميت صحبت داشتند… پس از ختم منظومه سبزواري، اسفار را شروع کرديم که مورد رغبت افاضل حوزه شد، حتي مرجع مقدس آيت الله [سيد احمد] خوانساري و مرحوم آيت الله حاج سيد محمد تقي خوانساري و مرحوم آقا ميرزا محمد تقي اشراقي ارباب هم شرکت ميفرمودند؛ و شنيدم بعضي ديگر مانند آيت الله حاج ميرزا سيد علي يثربي و آيت الله کبير هم به طور خصوصي در درس اخلاق استاد شرکت ميکردند… در آخر هفته به نام درس تعطيلي، نزد استاد رياضيات و فارسي و هيئت و حساب ميخوانديم. بعد از تدريس اسفار شروع کرديم به درس شرح فصوص محي الدين از قيصري نزد معظم له… به خاطر دارم در وفات مرحوم استاد معظم، آيت الله حائري درس را تعطيل کرده و با همه طلاب حوزه و جمع کثيري از قميها در تشييع جنازه آن مرحوم، با شکوه و جلال خاصي که کمتر در گذشته نظير داشت، شرکت نمودند [و] جنازة آن مرحوم در محل شيخان که مرکز مدفن علماست مدفون گرديد».[5]
نقل مفصل اين گزارش، به خوبي بيانگر روشن بيني و سعه صدر زعيم حوزه علميه قم ميباشد و همين سعه فکر و اخلاق نيکوي او بوده که بعضي از تنگ نظريها و بسته ذهنيها را به حاشيه ميراند تا مزاحم جدي کاروان دانش و اصحاب حکمت و عرفان نشوند. حضرت آيت الله سيد موسي شبيري زنجاني ميگويد:
«مرحوم حاج آقا رضا زنجاني ميگفت شخصي نزد من آمد و از من خواست که به او منظومه درس بدهم به او گفتم من منظومه نخوانده ام [بلکه] شرح اشارات را نزد پدرم خوانده ام … اگر ميخواهي، شرح اشارات درس بدهم. او منظومه ميخواست، لذا به او گفتم نزد آقا روح الله برو و پيش ايشان منظومه بخوان. (آقاي خميني در آن وقت به مکه نرفته بود، لذا در آن وقت به ايشان «آقا روح الله» ميگفتند)[6] آن شخص گفت ايشان منظومه تدريس نميکند. من گفتم: چرا ايشان منظومه درس نميدهد؟! گفت آقايان تدريس فلسفه را تحريم کردهاند. آقا سيد محمد باقر قزويني و حاج ميرزا مهدي بروجردي گفتهاند که فلسفه خواندن حرام است و آقاي خميني هم ترک کرده است. من گفتم خب حالا که اينها تحريم کردهاند، من با مطالعه درس ميدهم، البته تا وقتي که تحريم بشکند، وقتي تحريم شکست تو نزد آقا روح الله برو. او هم قبول کرد و قرار شد به همان شرط من منظومه تدريس کنم… .
يک روز خدمت حاج شيخ بودم، آسيد محمد باقر قزويني هم نزد آقاي حاج شيخ بود، حاج ميرزا مهدي بروجردي هم آنجا بود. آ سيد محمد باقر به من گفت شنيدم شما منظومه تدريس ميکنید. گفتم بله. گفت نکنيد! گفتم چرا؟! گفت مضرّ است. گفتم علم هميشه نافع بود نه مضرّ. گفت مضلّ است! گفتم علم هميشه وسيله هدايت بود نه ضلالت… آسيد محمد باقر گفت ميگويم نگوييد! گفتم خواهم گفت. حاج ميرزا مهدي هم قدري در بحث ما مداخله کرد و به کمک آسيد محمد باقر آمد. آقاي حاج شيخ که مشغول جواب استفتاء يا کار ديگري بود و متوجه شد که در حال يک و دو کردن هستيم، به آقا سيد محمد باقر قزويني رو کرد و فرمود: شما چه تدريس ميکنيد؟ ايشان مثلاً گفت شرح لمعه ـ تعبير ايشان يادم نيست ـ حاج شيخ گفت شما به همان تدريس مشغول باشيد. به حاج ميرزا مهدي هم فرمود شما هم به کارهاي خودتان مشغول باشيد. سپس آقاي حاج شيخ فرمود:
من معقول نخوانده ام ولي خيلي از بزرگان در همين رشته کار کردهاند و خيلي مواقع براي تحکيم عقايد از فلسفه استفاده کردهاند. اينکه من فلسفه نخوانده ام منشاء نميشود که ما فلسفه را تحريم کنيم! بزرگاني راجع به اين موضوع کار کردهاند، براي تحکيم عقايد از آن استفاده کردهاند.
بعد از اين فرمايش مرحوم حاج شيخ، من به آن شخص گفتم تحريم شکست، لذا شما به سراغ آقا روح الله برويد».[7]
زعامت ناشي از چنين بينشي بوده که فضا و فرصتي به وجود آورده بود که در کنار اساتيد دروس نقلي، به ويژه فقه و اصول، اساتيد بزرگي دروس عقلي را تدريس نمايند، بزرگاني مانند: آيت الله ميرزا علي اکبر حکمي يزدي، آيت الله ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي، آيت الله سيد ابوالحسن رفيعي قزويني و عارف بزرگ آيت الله حاج شيخ محمد علي شاه آبادي؛ که يا در قم حضور داشتند و يا آوازۀ سماحت و سعه صدر حاج شيخ آنها را به حوزه تجديد حيات کرده قم رساند و از محضر آنها عالمان رباني و حکما و عرفاي بزرگي تربيت شدند.
تحصيل علوم گوناگون
به حاج آقا روح الله که پيش از تشرّف به حج «آقا روح الله» ميگفتند، در چنين فضا و فرصتي دانشهاي مختلف و متعدد عقلي و نقلي را از اساتيد بزرگ و با تقوا بهره برد.
اهتمام او به تحکيم آگاهيها نسبت به ادبيات عرب و علوم بلاغي، وادارش کرد که بخشهايي از مباحث کتاب مطوّل را از درسهاي آقا شيخ محمد علي تهراني معروف به «اديب تهراني» بياموزد و دروس فقه و اصول را به موازات و دوشادوش فلسفه و عرفان و ديگر دروس عقلي، از هيئت و حساب و رياضيات، فرا گيرد. او سطوح عاليه فقه و اصول را بيشتر از درسهاي آيت الله مير سيد علي يثربي کاشاني و کمي هم از درس آيت الله سيد محمد تقي خوانساري، بهرهبرد و هم زمان رياضيات، هيئت و حساب و شرح منظومه سبزواري را از محضر آيت الله سيد ابوالحسن رفيعي قزويني و نيز از درسهاي حساب آيت الله ميرزا علي اکبر حکمي يزدي استفاده کرد و پس از پنج سال پر تلاش، در حالي که تحصيلات ده ساله دروس اجتهادي فقه و اصول را در محضر آيت الله حائري آغاز کرد، به مدت هفت سال با آيت الله محمد علي شاه آبادي دمساز بود و عرفان نظري و عملي را از آن روح لطيف بهرهها برد. و البته هر وقت عالمي به حوزه علميه قم ميآمد و يا خود او تابستانها به محلی مانند خوانسار ميرفت از محضر عالمان رباني بهره ميبرد. او خود سير تحصيلي خويش را چنين بيان کرده است:
«پس از هجرت به قم، به دنبال هجرت مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالکريم; تتمۀ مطول را نزد مرحوم اديب تهراني موسوم به آقا ميرزا محمد علي، و سطوح را نزد مرحوم آقاي حاج سيد محمد تقي خوانساري مقداري يا بيشتر نزد مرحوم آقا ميرزا سيد علي يثربي کاشاني تا آخر سطوح و با ايشان به درس خارج مرحوم آيت الله حائري حاج شيخ عبدالکريم ميرفتيم و عمده تحصيلات خارج نزد ايشان بوده است.
و فلسفه را مرحوم حاج سيد ابوالحسن قزويني، و رياضيات، هيئت و حساب نزد ايشان و مرحوم آقا ميرزا علي اکبر يزدي، و عمده استفاده در علوم معنوي و عرفاني نزد مرحوم آقاي آقا ميرزا محمد علي شاه آبادي بوده است».[8]
حضرت امام در ادامه ميگويد:
«پس از وفات مرحوم آقای حائري با عده ای از رفقا بحث داشتيم، تا آنکه آقاي بروجردي; به قم آمدند، براي ترويج ايشان به درس ايشان رفتم و استفاده هم نمودم». (همان)
تدريس مستمر
حاج آقا روح الله در حالي که پانزده سال پر تلاش و پر بار در تحصيل دانشهاي گوناگون در محضر اساتيد بزرگ و برجسته را در زندگي علمي خود داشت، تدريس اين دانشها را در مراحل و سطوح مختلف، سخت کوشانه در برنامههاي خود قرار داد و البته اين بُعد از شخصيت علمي ايشان کمي بيش از پنجاه سال ادامه داشت.
او از همان سالهاي اوليه تحصيل در حوزه علميه قم، تدريس هم داشته است. تدريس کتاب «شرح شمسيه» و بخش منطق کتاب«شرح منظومه» سبزواري، در دانش منطق، تدريس کتاب «شرح منظومه» حکمت سبزواري و «اسفار» ملاصدرا در حکمت متعاليه و تدريس کتاب «شرح منازل السائرين» کاشاني در عرفان عملي و کتاب «شرح فصوص الحکم» قيصري و … در عرفان نظري و نيز درس اخلاق به مدت هشت سال؛ تدريس علوم عقلي توسط ايشان بوده است. چنانکه تدريس «شوارق» در علم کلام توسط ايشان نيز گزارش شده است.[9]
ايشان خود درباره اين بخش چنين گفته است:
«از مدتها قبل از آمدن آقاي بروجردي، عمده اشتغال به تدريس معقول و عرفان و سطوح عاليۀ اصول و فقه بود».[10]
البته اين عالم سخت کوش حداقل يک نمونه تدريس ادبيات عرب و دروس مقدماتي حوزوي هم در کارنامه تدريس خود دارد؛ همسر ايشان بانو ثقفي چنين نوشته است:
«کلاس هشت بودم که ازدواج کردم. بعد از ازدواج پيش آقا مشغول خواندن جامع المقدمات شدم؛ البته نه مثل يک طالب فارغ از همه چيز، بلکه در سايه کارهاي خانه و بچه داري و رفت و آمد با دوستان بود. ولي دست از درس برنداشتم تا بچه چهارمم به دنيا آمد. فرزندي بسيار نا آرام و مريض احوال بود. راحتي روز و شبم را سلب کرده بود. ديگر وقتي براي مطالعه نداشتم، در آن هنگام شرح لمعه ميخواندم. آقا هم که صبح تا غروب، هفت مجلس درس داشت. لذا ترک تحصيل شد».[11]
مشخصاً درباره تدريس فلسفه توسط حاج آقا روح الله، از گزارشات مختلف چنين نتيجه حاصل ميشود که ايشان چهار تا پنج دوره شرح منظومه سبزواري تدريس داشتهاند که دوره اول از سالهاي 1305 ـ 1306 ش بوده و دوره آخر در دهه بيست و از سال 1322 ش بوده که با پايان آن و نيز پايان تدريس کتاب اسفار که دومين دوره آن بوده و تا سال 1328 ش ادامه داشته، ديگر ايشان تدريس عمومي کتب فلسفه نداشته است. گرچه در تابستان سال 1334 ش فرزند فاضل او آيت الله شهيد سيد مصطفي الهيات بالمعنى الاخص اسفار را نزد پدر درس ميگرفت.
«العلم الالهي بالمعني الاخص ـ ولقد شرعنا قراءة هذا الکتاب لدي والدي العلامة المحقق في بلدۀ تهران سنة 1374. السيد مصطفي عفي عنه».[12]
و اما تدريس دروس اجتهادي ـ خارج ـ فقه و اصول حاج آقا روح الله از اوائل دهه بيست آغاز و تا اواخر دهه پنجاه ادامه داشت. ايشان در اين باره ميگويد:
«پس از آمدن ايشان [آيت الله بروجردي به قم در سال 1323 ش] به تقاضاي آقايان مثل مرحوم آقاي مطهري به تدريس خارج فقه مشغول شدم و از علوم عقليه باز ماندم و اين اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت نجف مستدام بود و پس از انتقال به پاريس از همه محروم و به امور ديگر اشتغال داشتم».[13]
تدريس خارج اصول به مدت بيست سال بوده و تا سال 1343 ش و پيش از تبعيدشان از ايران ادامه داشت و سه دوره را شامل ميشده است. دوره اول از سال 1323 تا سال 1330 که استاد به موازات تدريس موفق به نوشتن آن مباحث شده و چند جلد کتاب، ثمره آن بوده است. دوره دوم از سال 1330 تا سال 1337 که دوره کامل اصول يعني مباحث الفاظ و نيز مباحث مربوط به أمارات و اصول عمليه بوده و ثمره بخشي از آن دوره، چند جلد کتاب شده است. دوره سوم تدريس خارج اصول استاد ممتاز خارج اصول در حوزه علميه قم در دهه سي شمسي، از سال 1337 تا سال 1343 به مدت شش سال ادامه داشت و به اثناء مباحث «اشتغال» رسيده بود که با قيام کوبنده اي که عليه استعمار آمريکا در جريان مسئله کاپيتولاسيون انجام دادند. از ايران تبعيد شدند و اين دوره به پايان نرسيد.[14]
ابواب و مباحثي که ايشان در دانش فقه در سالهاي تدريس خود به آنها پرداختند، بدين صورت بود که در سالهاي پاياني دهه بيست، نخست «مبحث خيارات» در فقه معاملات را درس گفتند که مدت آن طولاني نبود.[15]
و پس از آن چند ماهي مباحثي از «کتاب الزکاة» را در منزل براي جمعي از شاگردان فلسفه و اصول خود تدريس کردند که آن درس هم تا پايان مباحث زکات ادامه نيافت.[16]
اما از سال 1330 تا وقتي که در قم بودند در فقه عبادي «کتاب الطهارة» را به مدت هفت سال تدريس کرده و کتاب «المکاسب المحرمه» و «کتاب البيع» را تا نيمه سال 1343 تدريس داشتند که با تبعيد ایشان، فضلاي حوزه علميه قم از مباحث تحقيقي ايشان محروم شدند. درس خارج اصول ايشان در دهه سي و بعد از آن مهم ترين درس خارج اصول حوزه علميه قم بوده است. شهيد حاج آقا مصطفي خميني درباره جايگاه تدريس حضرت امام چنين نوشته است:
«ايشان اعلم در علوم عقلي و نقلي [هستند] و قسمت نقلي را در قم تدريس ميکنند و تعداد شاگردان ايشان بيش از يک هزار نفرند، که در حدود چهارصد نفر از اين شاگردان داراي درجه اجتهاد ميباشند».[17]
پس از آنکه تبعيد حضرت امام از ترکيه به عراق تغيير يافت و ايشان در جوار قبر مطهر اميرالمؤمنين(ع) مستقر شدند، از مهر ماه سال 1344 تا مهرماه 1357 مباحث مربوط به «بيع» و «خيارات» و«خلل در نماز» را تدريس کردند.
ايشان درباره تدريس خود از همان سالهاي آغازين تحصيل در حوزه علميه قم چنين مرقوم داشته:
«اينجانب در زماني که ساکن مدرسه دارالشفاء بودم، مدتها فلسفه تدريس ميکردم و در سنه 1348 ق به واسطۀ تأهل از مدرسه خارج شدم».[18]
چنانکه يکي از هم دوره ايهاي ايشان گفته:
«حضرت امام (رضوان الله تعالي عليه) در همان زمان که از محضر اين بزرگان بهره ميبردند، در مدرسه دار الشفاء شرح منظومه را تدريس ميکردند».[19]
همسر مکرمه امام درباره اهتمام بسيار زيادشان به تدريس چنين گزارش کرده است:
«آقا تمام ذکر و فکر و تمام عشقش درس و تدريس بوده، از نيمه شب که براي نماز شب بر ميخواست مشغول مطالعه و سپس تدريس ميشد تا شب که ميخواست بخوابد. او خود بارها ميگفت من هيچ چيز را بر وظايف عبادي و درسي ترجيح نميدهم».[20]
تأليفات فراوان
بُعد سوم از ابعاد شخصيت علمي امام خميني نوشتن کتابهاي محققانه فراوان در رشتههاي گوناگون علوم اسلامي است. ايشان پس از آنکه به مدت هفت سال در مدرسه حاج شيخ عبدالکريم حائري فقه و اصول و فلسفه و عرفان را فرا گرفت، در سال 1347 قمري تأليف اولين کتاب خود «شرح دعاء السحر»را به پايان برد. توفيق قلم زدن در عرصههاي مختلف علوم اسلامي براي ايشان به مدت پنجاه سال و تا سال 1357 ش در نجف و با نوشتن کتاب «الخلل في الصلوة» ادامه يافت. البته پس از آن تاريخ به خاطر حوادث و اشتغال تمام وقت ايشان به رهبري انقلاب اسلامي و سپس تأسيس و رهبري نظام جمهوري اسلامي ايران، زمينه تدريس و تأليف به شکل مدرسه اي برايشان فراهم نشد و جز پنج جلسه تفسير سوره حمد در قم، درس رسمي ديگري نداشتند؛ ولي سخنرانيهاي عالمانه و سرشار از حقايق و معارف بلند اسلامي و نيز نامهها و بيانيههاي کوتاه و بلندي که از يک سو نمايانگر تحولات فکري و اجتماعي آن سالها و از سوي ديگر حاوي عصاره افکار وانديشه حضرت امام و بعضي از نوآوريهاي راه گشاي ايشان بوده، را داريم که توصيف و تحليل آنها حتي از زاويه نگاه علمي و تحقيقي مجال خود را ميطلبد. اما کتابهايي که به قلم امام خميني نوشته شده، علاوه بر اينکه از نظر رتبه بندي در سطح عالي ميباشند و ممتازترين مباحث و تحقيقات علوم اسلامي را در خود دارند، تنوع کمياب و جامعي نيز دارند. ايشان هم در علوم عقلي قلم زدند و هم در علوم نقلي، هم به فارسي کتاب نوشتند و هم به عربي، هم تأليف مستقل يک يا چند جلدي دارند و هم تعليقه و حاشيه، هم موضوع محور، کتاب نوشتهاند و هم به شرح مفصّل ادعيه و احاديث مأثوره و صادره از معصومين(ع) موفق شدهاند.
کتابهاي: 1. شرح دعاء السحر؛ 2. التعليقه علي الفوائد الرضويه؛ 3. مصباح الهداية إلى الخلافة والولاية؛ 4. التعليقه علي شرح الفصوص والتعليقه علي مصباح الانس؛ 5. سرّ الصلوة؛ 6. آداب الصلوة؛ 7. شرح چهل حديث؛ 8. شرح حديث جنود عقل و جهل؛ 9. کشف اسرار؛ 10. رساله طلب و اراده. در موضوعات فلسفه و عرفان و کلام نوشته شدهاند.
چنانکه کتابهاي: 1. التعليقه علي وسيلۀ النجاة؛ 2. التعليقه علي العروة الوثقي؛ 3. حاشيه بر رساله ارث ملا هاشم؛ 4. حاشيه بر توضيح المسائل آيت الله بروجردي؛ 5. تحرير الوسيله؛ در فقه فتوائي؛ به قلم ايشان نوشته شده و کتابهاي: 1. کتاب الطهارة، چهار جلد؛ 2. کتاب المکاسب، دو جلد؛ 3. کتاب البيع، پنج جلد؛ 4. الخلل في الصلوه، يک جلد، در فقه استدلالي و در ابواب فقه عبادات و فقه معاملات به موازات تدريس اين کتابها و مباحث در حوزههاي علميه قم و نجف را نوشتهاند.
حضرت امام که در حوزه علميه قم استاد بزرگ خارج اصول بودند، به موازات تدريس در دوره اول و دوره دوم، يک دورۀ کامل مباحث و مسائل دانش اصول فقه را به قلم خود نوشتند که با اين اسامي به چاپ رسيدهاند:
1. انوار الهدایه في التعليقه علي الکفايه، دو جلد؛ 2. بدائع الدرر في قاعده لا ضرر، يک جلد؛ 3. الاستصحاب، يک جلد؛4. رساله تعادل و ترجيح و رساله اجتهاد و تقليد، در يک جلد؛ 5. مناهج الوصول الي علم الاصول، دو جلد؛4. رساله تقيه و رسائل و مسائل فقهي ـ اصولي مختصر ديگر ـ يک جلد. ايشان در دانش اصول فقه به مدت شش ـ هفت سال در درس آيت الله بروجردي شرکت و مباحث استاد را به قلم خود «تقرير» کردند که با نام «لمحات الاصول» در يک جلد چاپ شده است.
درسهاي تفسير سوره حمد نيز در يک جلد انتشار يافته، چنانکه مجموعه هزاران استفتاء از محضر ايشان که پاسخ آنها توسط هيئت استفتاء آماده ميشد و حضرت امام يک به يک آنها را ملاحظه و مهر ميکردند، در مجموعه «موسوعة الامام الخميني» در ده جلد تدوين و انتشار يافته است.
نگاه به تعداد فراوان و تنوع موضوعات اين پنجاه جلد کتاب ميطلبد که نويسنده آنها در شرايطي آرام و در حالي که همه امکانات برايش فراهم است موفق به چنين کارنامه درخشاني شده باشد؛ در حالي که سالهاي اوليه فعاليت قلمي حضرت امام در دوران سخت و سياه حکومت رضاخاني بوده که بر حوزهها و علماي اسلام بسيار سخت و دشوار گذشت و وضعيت عمومي کشور در دهههاي بيست و سي شمسي هم که حادثه و بحران و تلاطم نداشت و اما در دهه چهل و پنجاه و شصت، امام خود در وسط حوادث و اتفاقات و محور حوادث و مسائل سياسي ـ اجتماعي بوده است. ولي استحکام شخصيت روحي و ايماني و سرمايه کم نظير علمي با جامعيتي بس کمياب ـ اگر ناياب نباشد ـ حتي در تبعيدگاه ترکيه و با دوري از حوزه علميه قم و نجف، موفق به تأليف جلد اول کتاب ارزشمند «تحرير الوسيله» ميشود و جلد دوم آن را در نجف اشرف مينويسد و پس از قرنها فاصله با کتابهايي چون «شرايع الاسلام» و «قواعد الاحکام»، يک دوره فقه فتوايي شيعه اماميه را به حوزههاي فقهي تقديم مينمايد.
نکته اعجاب آور در کارنامه تأليفات امام خميني جامعيت فوق العاده آن است، نويسنده «مصباح الهدايه» در عرفان نظري، اثر تحقيقي و کم نظير «کتاب البيع» را در پنج جلد با انبوهي از تدقيقات و تحقيقات در موضوع بيع و خيارات مينويسد. عالمي که بردو متن فقه فتوايي «وسيلة النجاة» و «العروة الوثقي» حاشيه نوشته؛ بر دو کتاب عالي عرفاني «شرح فصوص قيصري» و «مصباح الانس» ابن حمزه فناري هم تعليقه نوشته است و اعجاب بيشتر اينکه همو آن همه بيانيه رساله گونه به قلم فارسي و در سالهاي مبارزه و مجاهدت عليه استبداد و استعمار و مدت رهبري نظام جمهوري اسلامي ايران نوشته است! «منشور روحانيت»، «منشور برادري»، نامه به رهبر کمونيسم جهاني، وصيت نامه سياسي ـ الهي و بسياري نامهها و بيانيههاي ديگر که همه حاکي از جامعيت و هوشمندي و پويايي و بالندگي فکري ايشان است. جامعيتي که بي مبالغه و گزاف «جمع سالم» ميان علوم عقلي و علوم نقلي است که از مواد متنوع، معجوني گوارا و هدايتگر و روزآمد به دست ميدهد. مباحث معنوي و عرفاني آن، مطهريها را ميسازد و در شعاع جاذبه خود مجذوب ميسازد وانديشه فقهي آن، جمع ميان سنّت و تجدّد ميکند. «جمهوري اسلامي» را در عصر دين ستيزي و دين گريزي از يک سو، و تجدد و قشريگري از سوي ديگر، به منظور بهره مند بودن از اصالتهاي سنّت و دستاوردها و مظاهر سازنده مدرنيته، عرضه ميکند و براي زنده و سازنده بودن «اجتهاد شيعي» نظريه «تأثير دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد» را مطرح ميکند تا اصالت و طراوت شريعت محمدي را به مشام حقيقت جويان برساند. آنچه در اين مجال، مقاله تقديم گرديده؛ اولاً توصيفي از شخصيت و مدرسه آيت الله حاج شيخ عبدالکريم حائري; بوده و ثانياً ترسيمي از ابعاد و زواياي شخصيت برجسته و ممتاز اين مدرسه، يعني امام خميني در عرصه علمي؛ با گزارش از ساحات و سير تحصيلي، کارنامه پربار بيش از نيم قرن تدريس، و تأليف دهها جلد کتاب فاخر در رشته هاي: عرفان، فلسفه، فقه، قواعد فقهيه و اصول فقه با تنوعي که در آنها وجود دارد و گزارش گرديد.
فهرست منابع:
کتاب شیعه، دو فصلنامه، شماره 5، مؤسسه کتابشناسی شیعه، مدیر مسئول: رضا مختاری.
صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی، چاپ پنجم، 1389، ایران، تهران: موسسهتنظیم و نشر آثار امام خمینی.
لمحات الاصول، امام خمینی (موسوعه الامام الخمینی، ج 7) الطبعه الثانیه: 1392 / 1434، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
جرعهای از دریا، ج 2، آیت الله حاج سید موسی شبیری زنجانی، ناشر: انتشارات مؤسسه کتابشناسی شیعه، چاپ دوم، بهار 1392.
رخ نگار در صفای آستانه، خاطرات آیت الله محمدعلی امینیان، تدوین: محمدهادی فلاح، ناشر: مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ اول، 1395.
بانوی انقلاب خدیجهای دیگر، زندگینامه سرکار خانم خدیجه ثقفی، همسر امام خمینی براساس دست نوشتهها و خاطرات، به کوشش: علی ثقفی، نظارت و نشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1393.
تعلیقات علی الحکمه المتعالیه، السیده مصطفی الخمینی، تحقیق و نشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار الامام الخمینی، سنه الطبع: آبان 1376 ـ جمادی الثانی، 1418، الطبعه الاولی، مطبعه مؤسسه العروج.
استادان امام، مروری بر زندگی و آثار و نوشتهها، تدوین: محمدقاسم بهجت، ناشر: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول: بهار 1385.
خاطرات آیت الله ابراهیم امینی، تألیف: ابراهیم حاج امینی نجفآبادی، ناشر: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ: اول، بهار 1392.
خاطرات آیت الله حسینعلی منتظری، آرشیو کتابخانه تخصصی.
آیت الله مجاهد سیدمصطفی خمینی در آینه اسناد، به کوشش: احسان تقیزاده سالاری، ناشر: موسسه چاپ و نشر عروج، چاپ اول، 1396.
نهضت امام خمینی، نویسنده: سیدحمید روحانی، ناشر: مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ: پانزدهم 1381.
[1]. دو فصلنامه کتاب شيعه، ش 5، ص 14 و15.
[2]. همان، ص 23 و 24.
[3]. ر.ک: صحيفه امام، ج 19، ص 426 و 427.
[4]. استادان امام، ص 14 ـ 17.
[5]. همان.
[6]. يعني پيش از سال 1312 ش بوده است، چرا که ايشان در آن سال به مکه مشرف شده بودند.
[7]. جرعه اي از دريا، ج 3، ص 611 ـ 612.
[8] .صحيفه امام، ج 19، ص 427.
[9]. رُخ نگار در صفاي آستانه، خاطرات آيت الله محمد علي امينيان، ص 140.
[10]. همان.
[11]. بانوي انقلاب؛ خديجه اي ديگر، ص 140.
[12]. تعليقات علي الحکمة المتعالية، ص 597.
[13]. صحيفه امام، ج 19، ص 426.
[14]. لمحات الاصول، مقدمه به قلم آيت الله سبحاني.
[15]. خاطرات آيت الله ابراهيم اميني، ص 88
[16]. خاطرات آيت الله منتظري، ج 1، ص 194.
[17]. آيت الله مجاهد سيد مصطفي خميني در آينه اسناد، ص49.
[18]. نهضت امام خميني، ج 1، ص 55.
[19]. مجله حوزه، شماره 32، ص 50، مصاحبه آيت الله سيد مصطفي خوانساري.
[20]. بانوي انقلاب، خديجه اي ديگر، ص 74.