امام خميني و مهجوريت قرآن؛ مهدی پورحسین

بحث از مهجوريت قرآن سابقه ديرينه‌اي در ميان مسلمانان دارد به گونه‌اي كه در زمان حيات رسول گرامي اسلام نيز مطرح بوده است. دليل روشن آن آيه 30 سوره فرقان است كه بر اساس آن پيامبر اسلام در روز قيامت به خداوند متعال شكايت مي‌برد كه قوم من قرآن را رها كرده‌اند: “وَ قَالَ الرَّسُولُ يَارَبّ‏ِ إِنَّ قَوْمِي اتخََّذُواْ هَاذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُوراً”. اگر چه برخي مفسران مهجور بودن را به “كذب و هذيان پنداشتن آيات قرآن” توسط مشركان،1 و قبول نكردن دعوت پيامبر(ص)2، تفسير كرده‌اند اما بسياري از مفسران به اقتضاي معناي لغوي “هجرت”، آن را به معناي ترك و دور شدن از قرآن پس از پذيرش آن دانسته‌اند،3 كه شامل همه مسلمانان در تمامي ادوار تاريخي مي‌شود.
اميرالمؤمنين علي(ع) نيز با توجه به همين برداشت، وضعيت جوامع اسلامي پس از خود را اسفبارتر از سده اول ترسيم مي‌كند چون در آن روزگار، چيزي پنهان‏تر از حق، و آشكارتر از باطل، و فراوان‏تر از دروغ به خدا و پيامبرش يافت نمي‌شود و براي مردم آن زمان كالايي زيانمندتر از قرآن نيست اگر آن را درست بخوانند و تفسير كنند! و متاعي پرسودتر از قرآن يافت نمي‏شود آنگاه كه آن را تحريف كنند و معاني دلخواه خود را رواج دهند! در شهرها چيزي ناشناخته‏‌تر از معروف، و شناخته‏‌تر از منكر پيدا نمي‌شود، حاملان قرآن، آن را واگذاشته و حافظان قرآن، آن را فراموش مي‏كنند. در آن روز قرآن و پيروانش از ميان مردم رانده و مهجور مي‏گردند، و هر دو غريبانه در يك راه ناشناخته سرگردانند، و پناهگاهي ميان مردم ندارند. قرآن و پيروانش در ميان مردمند اما گويا حضور ندارند، با مردمند ولي از آنها بريده‏اند، چرا كه گمراهي و هدايت هرگز هماهنگ نشوند گرچه كنار يكديگر قرار گيرند. مردم در آن روز، در جدايي و تفرقه هم داستان، و در اتّحاد و يگانگي پراكنده‏اند، گويي آنان پيشواي قرآن بوده و قرآن پيشواي آنان نيست، پس، از قرآن جز نامي نزدشان باقي نماند، و آنان جز خطي را از قرآن نشناسند.4
گويي حضرت، وضعيت سده‌هاي اخير مسلمانان را كه براي ما گذشته محسوب مي‌شود، مشاهده كرده و غربتِ اندوه‌ناك قرآن در اين دوره را با ابعاد مختلف آن گزارش كرده است. اين وضع البته براي هر اهل دركي، درد جانگاه بود كه در بدو امر درماني براي آن متصور نبود. حداقل پيامد چنين وضعي، عقب ماندگي امت اسلامي از ملل ديگر بود كه پرسش “علت عقب ماندگي مسلمانان” را نيز در سده‌هاي اخير در ميان برخي از انديشمندان مسلمان پديد آورد.
اگر چه برخي از افراد با شبيه سازي و نگاه به بسترها و نيز پيامدهاي رنسانس در غرب “دين گرايي” را عامل عقب ماندگي مسلمانان فرض كرده و دين زدايي را وجهه همت خود قرار داده‌اند اما غالب درد مندان اين حوزه، در كنار عامل “استبداد” و “استعمار”، دوري از قرآن و اسلام اصيل را عامل اصلي دور افتادن مسلمانان از پيشرفت‌هاي مورد انتظار دانسته‌اند. بنابر اين براي برون رفت از اين معضل، انديشه بازگشت به اسلام اصيل از اواخر قرن سيزدهم هجري در ميان مصلحان مسلمان به وجود آمد كه مسلمانان جهان را به شناخت و بازيابي مجدد قرآن فرا مي‌خواند و از اين طريق، بيداري و رستاخيز نوين فكري، سياسي و اجتماعي مسلمانان را خواهان بود تا هويت گم شده و تضعيف شده مسلمانان را زنده كرده و آنان را به مقاومت در برابر استبداد و استعمار و در نهايت احياي مجدد عزت و عظمت ديرين وا دارد.5
به لحاظ تاريخي، جامع‌ترين انديشه در اين زمينه از آنِ سيد جمال الدين اسدآبادي و ياران او بوده كه نخستين بار شعار بازگشت به قرآن را مطرح ساخته، و نوعي حركت فرهنگي، ‌در جهت اتحاد اسلامي براي تشكيل يك نظام ديني را شكل داد. آنان با فعاليت‌هاي فرهنگي از مبارزه اجتماعي و اصلاح ديني سخن مي‌گفتند و استدلال‌هاي خود را مشحون از آيات قرآني مي‌كردند و هدف آنان از اين شعار، مبارزه با استعمار، ديكتاتوري و حكومت‌هاي خودكامه در كشورهاي اسلامي و حاكميت يافتن قوانين اسلامي بود.6
اين حركت كه تا دهه‌هاي اخير ادامه يافت، اگر چه به لحاظ نظري دستاورد شگرفي به بارآورده و در مقطعي جهان اسلام از هند، افغانستان، ايران، تركيه، سوريه و لبنان، تا مصر و شمال آفريقا را تحت تأثير خود قرار داد اما از جهت عملي دستاورد مورد انتظار را به وجود نياورده است تا اين كه “مكتب امام خميني”، براي خارج كردن قرآن از هجران، ظهور يافت.
مكتب امام خميني در حوزه نظري ادامه نهضت بازيابي هويت ديني و بازگشت به اسلام اصيل به شمار مي‌رود اما از جهت عملي شيوه متمايزي را نسبت به اسلاف خود در پيش گرفته و با تئوري پردازي براي حكومت اسلامي، برنامه ريزي براي پايه‌گذاري و بر پايي آن، دستاوردهاي عميق‌تر و گسترده‌تري را كسب كرده است.
از دغدغه تا عمل
امام خميني از آغازين روزهاي حضور در عرصه اجتماعي، سياسي،7 تا وصيت نامه سياسي- الهي خود،8 دغدغه مهجوريت قرآن را مطرح مي‌كرده و ابعاد مختلفي از اين مهجوريت را در آثار علمي خود بررسي كرده است اما شاه‌بيت ديدگاه امام كه آن را از ديگران متمايز مي‌سازد، نگاه سياسي اجتماعي به قرآن و شكوِه از غفلت مسلمانان از اين بُعد قرآن است. به اعتقاد ايشان مسلمانان تصور كرده‌اند، اگر مثلاً صحيفه الهيّه را جلدي پاكيزه و قيمتي پوشيده و در وقت قرائت يا استخاره آن را ببوسند و به ديده نهند، آن را مهجور نگذاشته‌اند يا اگر غالب عمر خود را صرف تجويد و جهات لغوي و ادبي قرآن كنند، اين كتاب شريف را از مهجوريّت بيرون آورده‌اند و اگر قرائات مختلف را فرا گرفته و وجوه اعجاز قرآن را كشف نمايند، از شكايت رسول خدا صلّي‌الله عليه و آله و سلم خلاص شده‌اند،9 غافل از آن كه با اين سطحي‌نگري‌ها اين كتابِ زندگي و كمال و جمال را در حجابهاي خود ساخته پنهان كرده و اين گنجينه اسرارِ آفرينش را در دل خروارها خاك كج‏فكريهاي خود دفن و پنهان نموده‌اند و زبان انس و هدايت و زندگي و فلسفه زندگي‏ساز او را به زبان وحشت و مرگ و قبر تنزل داده‌اند.10
در مكتب امام، قرآن كتاب زندگي با همه ابعاد فردي، سياسي و اجتماعي آن است و براي اداره زندگي از گهواره تا گور نازل شده است لذا آنقدر كه در قرآن از حكومت و سياست و احكام آن سخن گفته شده، از احكام عبادي سخن به ميان نيامده است.11 و حكومتِ اسلامي بر آمده از قرآن، پديده الهي است كه با به كار بستن آن سعادت فرزندان خود را در دنيا و آخرت به بالاترين وجه تأمين مي‏كند و قدرت آن دارد كه قلم سرخ بر ستمگري‌ها و چپاولگري‌ها و فسادها و تجاوزها بكشد و انسانها را به كمال مطلوب خود برساند. اسلام قرآني، مكتبي است كه بر خلاف مكتبهاي غير توحيدي، در تمام شئون فردي و اجتماعي و مادي و معنوي و فرهنگي سياسي و نظامي و اقتصادي دخالت و نظارت دارد و از هيچ نكته، ولو بسيار ناچيز كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادي و معنوي نقش دارد فروگذار ننموده است؛ و موانع و مشكلات سرِ راه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها كوشيده است‏.12
اما متأسفانه اين منطق زندگي ساز از آنجا به انحراف گراييد كه قرآن بر خلاف توصيه رسول گرامي اسلام از ثقل قرين خود عترت پيامبر(ص) جدا افتاد و از آن پس، هر چه بر يكي از اين دو گذشته است بر ديگري گذشته و مهجوريت هر يك مهجوريت ديگري را در پي داشته است. اين فرايند پس از شهادت حضرت علي(ع) شروع شد. در اين برهه خودخواهان و طاغوتيان، قرآن كريم را وسيله‏اي براي حكومتهاي ضد قرآني كردند و مفسران حقيقي قرآن و آشنايان به حقايق را كه سراسر قرآن را از پيامبر اكرم- صلي‌الله عليه و آله و سلم- دريافت كرده بودند و نداي إِنّي تاركٌ فيكُمُ الثقلين در گوششان بود با بهانه‏هاي مختلف و توطئه‏هاي از پيش تهيه شده، آنان را عقب زده و با قرآن، در حقيقت قرآن را از صحنه خارج كردند؛ و بر حكومت عدل الهي- كه يكي از آرمانهاي اين كتاب مقدس بوده و هست- خط بطلان كشيدند و انحراف از دين خدا و كتاب و سنت الهي را پايه‌گذاري كردند. هر چه اين بنيان كج به جلو آمد كجي‌ها و انحراف‌ها افزون شد تا آنجا كه قرآن كريم را كه براي رشد جهانيان و اقامه قسط و عدل نازل شده، چنان از صحنه خارج نمودند كه گويي نقشي براي هدايت ندارد و كار به جايي رسيد كه نقش قرآن به دست حكومتهاي جائر و آخوندهاي خبيثِ بدتر از طاغوتيان وسيله‏اي براي اقامه جور و فساد و توجيه ستمگران و معاندان حق تعالي شد. و مع الأسف به دست دشمنان توطئه‏گر و دوستان جاهل، قرآن اين كتاب سرنوشت‏ساز، نقشي جز در گورستانها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آنكه بايد وسيله جمع مسلمانان و بشريت و كتاب زندگي آنان باشد، وسيله تفرقه و اختلاف گرديد و يا بكلي از صحنه خارج شد.13
از نظر امام خميني، مهجوريت قرآن در دوران اخير بدانجا رسيد كه سه اصل اساسي مورد اهتمام قرآن يعني: “وحدت”، “عدم تنازع” و “نپذيرفتن سلطه كفار”؛ كه مي‌توانست تمام مشكلات مسلمين را حل نمايد، به كلي مغفول واقع شده و به فشل شدن مسلمانان و از بين رفتن رنگ و بوي آنان انجاميد.14 در اين وضعيت دو عامل دروني و بيروني دخيل بوده است. در عامل دروني، نگرش محدود گرايانه مسلمانان به قرآن،15 دوري از عترت پيامبر (ص)،16 و آداب و رسوم نادرست مسلمانان،17 دخيل بوده است و در عوامل بيروني نقش استعماران پر رنگ مي‌نمايد. آنها چون قرآن را سدّ راه اهداف استعماري خويش مي‌ديدند مي‌كوشيدند با سوءاستفاده از بي‌اطلاعي مردم مسلمان و نسل جوان از قرآن، از همه طرف به قرآن يورش ببرند.18 و براي منزوي كردن و بي‌اثر كردن قرآن در تحولات سياسي و اجتماعي جدايي دين از سياست را ترويج نمايند. آنان بدين منظور از دو راه مرموز وارد شدند، يكي انكار وجود سياست در اسلام و القاي اين فكر كه رابطه‌اي ميان اسلام و سياست وجود ندارد19 و ديگري تحقير سياست و سبك شمردن آن براي علما به منظور دور نمودن آنان از صحنه سياست.20 چنان كه براي منفور نشان دادن سياست در اسلام، از ترويج شعار “دين، افيون توده‌ها است”، نيز فروگذار نكرده‌اند.21 آنان در اين راستا، حكومت‌هاي كشورهاي اسلامي را نيز به خدمت گرفته، در واقع نقشه‌ منزوي كردن احكام مترقي قرآن را به دست مسلمانان رقم زده‌اند.22
به اعتقاد امام علت‌العلل همه مشكلات پيش روي مسلمانان، عدم تشكيل حكومت صالح در ادوار تاريخ اسلام است. در اين منطق اگر گذاشته بودند كه در پناه اسلام، حكومت تشكيل بشود و مردم در پناه حكومت اسلامي قرار گيرند، اين همه گرفتاريها براي مسلمانان پيش نمي‏آمد.23 لذا از نظر ايشان تنها راه برون رفت از اين مشكل نيز تشكيل حكومت اسلامي و اداره امور مسلمانان به دست خود آنان است24 و خود نيز بر خلاف اسلاف خود كه تنها در عرصه‌هاي علمي و فرهنگي رفع مهجوريت قرآن را جستجو مي‌كردند، پا به عرصه عمل گذاشت و با تحمل مرارت‌هاي بسيار حكومت اسلامي مورد نظر خود را تشكيل داد و مهمترين مانع در اين راه را برداشت. اين “حكومت” اگر چه دستاوردهاي شيريني در اين زمينه داشته است،25 اما تا رفع كلي موانع رفع مهجوريت قرآن راه بسيار دارد.
پاورقي‌ها:
1. ر.ك: فخرالدين رازي، ابوعبدالله، مفاتيح الغيب، 24/455، بيروت،‌ دار احياء التراث العرب، 1420ق
2. ر.ك: طبري ابو جعفر محمد بن جري،جامع البيان في تفسير القرآن، 19/7، بيروت دارالمعرفه، 1412 ق
3. شيخ طوسي، محمد بن حسن، التبيان في تفسير‌القرآن، 486 ـ 487 بيروت،‌ دار احياء‌التراث، بي‌تا؛ زمخشري، جارالله،‌ الكشاف عن حقايق‌التنزيل، مصر، مصطفي‌البابي، 1996م.، 3/277؛ طباطبايي، حمدحسين، الميزان في تفسير القرآن قم، 15/205، نشر اسلامي، قم، چاپ پنجم، 1417ق؛ صادقي تهراني، محمد، البلاغ في تفسير القرآن بالقرآن، 21/299، قم، مؤلف، 1419 ق؛ امام خميني، صحيفه امام، 16/34، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، چاپ سوم، 1379.
4. نهج البلاغه، خطبه 47
5. ر.ك: خرمشاهي، تفسير و تفاسير جديد، 20 ـ 22، تهران، كيهان، چاپ اول، 1364.
6. ايازي، قرآن اثري جاويدان، 44 ـ 53، رشت، كتاب مبين، چاپ اول، 1381.
7. ر.ك: كشف اسرار، 220،، تهران، انتشارات محمد.
8. صحيفه امام، ‏21/394
9. آداب الصلاة، 198، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ دوازدهم، 1384.
10. صحيفه امام، همان، ‏21/ 78
11. همان، 21/406
12. همان، ‏21/ 403
13. همان، ‏21/ 394- 396
14. همان، ‏16/ 34- 35
15. آداب الصلاة، 195ـ196؛ صحيفه امام، 12/422
16. صحيفه امام، 21/394
17. آداب الصلاة، همان، 198؛ صحيفه امام، همان، 21/395
18. صحيفه امام، همان، 411/1 و 460/2-461 و 487-488 و 215/4 و 336/6-337
19. ولايت فقيه، 14 ـ 16، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ هفتم، 1377
20. صحيفه امام، 21/405
21. همان، 4/316 ـ 317
22. همان، ‏1/ 374
23. همان، ‏2/ 359
24. همان، ‏5/ 548
25. همان، ‏14/ 71