امام رضا(ع) و برخورد با جریانات فکری دیگر

(گفت و گو حجت الاسلام والمسلمین سیدجواد ورعی با شفقنا)

حجت الاسلام والمسلمین سیدجواد ورعی مدرس و محقق دینی در گفت و گو با خبرنگار شفقنا اظهار کرد: ریشه بسیاری از رفتارهای تند و افراطی پیروان ادیان و مذاهب نسبت به یکدیگر، در دوری از هم، ندیدن نقاط اشتراک، سوء تفاهمات، سوء استفاده دشمنان مشترک، کینه های دیرینه اباء و اجدادی و مانند آنهاست. حضور در مجلس گفت وگو به معنای اعلام آمادگی برای شنیدن سخن دیگرانی است که به گونه دیگری از ما فکر می کنند. انسان می آموزد که بدون شنیدن سخنان دیگران درباره آنان قضاوت نکند، یاد می گیرد که قبل از هر گونه اقدامی نسبت به دیگران، حتی دشمنان با آنان به گفتگو بنشیند، شاید بخشی از اختلافات برطرف گردد. آیا در تاریخ نخوانده ایم که رسول خدا(ص) و امیر مؤمنان علی(ع) حتی قبل از آغاز جنگ با دشمن گفتگو می کردند تا شاید بدون توسل به جنگ آنان را ارشاد و هدایت کرده و از ریخته شدن خون یک نفر هم جلوگیری شود؟ آیا باور نداریم که جنگ آخرین راهکاری بود که آنان از روی ناچاری بدان تن می دادند؟ آیا زیبنده پیروان چنین رهبری است که با یکدیگر نزاع کنند و خون یکدیگر را بریزند و موجبات خوشنودی دشمنان مشترک خویش مثل صهیونیست ها را فراهم سازند؟ آیا دو کشور مسلمان نباید حتی الامکان به حل و فصل اختلافات خود از طریق مذاکره بپردازند؟

او به مصلحت اندیشی امام در پذیرش ولایت عهدی مأمون اشاره کرد و گفت: امام رضا(ع) از دخالت در امور حکومتی پرهیز کرد و بدین وسیله ترفندهای مأمون عباسی را خنثی نمود لذا آنان که برای کسب و حفظ قدرت به هیچ اصل و عقیده ای پای بند نبودند، رسوا شدند. بدانیم آنچه می ماند صداقت، فضیلت، خدمت، امانتداری، ایثار و ارزش های اخلاقی دیگر است و بس.

                     متن گفت‌وگوی شفقنا با حجت الاسلام و المسلمین ورعی را می خوانید

   * در تقسيم دوره هاي مختلف فكري، فرهنگي و سياسي یکی از شاخصه های عصر وجود مقدس امام رضا (ع) گستردگي ممالك اسلامي بود و گسترش ممالك اسلامي با تنوع نژادي و فرهنگها و آداب و رسوم متفاوت، موجب رسوخ مباني فكري فرقه ها و نحله هاي ديگر اسلامي در بين انديشمندان اسلامي شد. امام رضا در برابر دیدگاه های مختلف فکری چه مشی را پیش گرفتند؟

     بسم الله الرحمن الرحیم. میلاد مسعود حضرت رضا(ع) را به شما و همه شیعیان و علاقمندان به اهل بیت پیامبر تبریک عرض می کنم. می دانید که آنان که حضرت رضا(ع) را به امامت قبول دارند، تا امام دوازدهم را هم قبول دارند. یعنی ایمان به امامت امام رضا(ع) نشانه شیعیان اثناعشری است. تا قبل از آن حضرت شیعه چهار امامی، شش امامی و هفت امامی داشتیم، اما شیعه هشت یا نه یا ده یا یازده امامی نداریم. شاید یکی از علل افضل بودن زیارت امام هشتم در مقایسه با زیارت ائمه دیگر همین نکته باشد که زیارت امام هشتم نشانه شیعه اثناعشری بوده و به امامت ایشان و فرزندانشان تا حضرت ولی عصر ارواحنا فداه ایمان دارند.

   این نکته را مقدمتا عرض کردم تا به این نقطه برسم که امام هشتم با روشنگری ها و مناظرات علمی با رهبران ادیان، مذاهب و نحله های مختلف به گونه ای پایه های تشیع را محکم کرد و مبانی امامت را به گونه ای مستحکم نمود که شیعیان پس از ایشان در مسئله امامت دچار انحراف نشدند.

   همه کسانی که به انگیزه های مختلف به محضر امام رفته و با ایشان به بحث و مناظره و جدل پرداختند، به مقام علمی و عمق فکری ایشان شهادت دادند. امام بدون آن که صاحبان افکار و پیروان نحله های گوناگون را مورد اهانت یا هتک قرار داده و آنان را رمی کند، با بیان مستدل و قانع کننده به تبیین معارف دین و مذهب پرداخته و همگان را به خضوع در برابر منزلت علمی خویش وادار کرد. مأمون عباسی هم که از برخی از این مناظرات اهداف نامیمون خود را دنبال می کرد، مأیوس شد.

   پس می توانم در یک جمله بگویم که روش امام روشنگری، ارشاد و هدایت شیعیان، مسلمانان و پیروان ادیان دیگر بود.

 * امام رضا(ع) با وجود اینکه با مأمون مخالف بود، اما ولایت عهدی او را پذیرفت، چرا؟ امام در مقوله صلح با دشمن یا مخالف چه منطقی داشتند؟ مشی صلح جویانه ایشان برچه اساسی بود؟

  بی شک امام(ع) خلافت پیامبر را از آنِ خویش می دانست. اما این نکته را هم خوب می دانست که شخصی مثل مأمون، فرزند هارون عباسی که در سیاست و کیاست کم نظیر بود، نمی تواند در این پیشنهاد حسن نیت داشته باشد. حتی اگر مقام امامت امام را هم نادیده بگیریم، امام یک رجل مذهبی و سیاسی بود. در دامان شخصیتی تربیت شده بود که سالیان متمادی در برابر هارون عباسی ایستاد و سالهای طولانی از عمر خود را در زندان های او سپری کرد و در نهایت هم به دست او به شهادت رسید. چنین فردی به ترفندهای سیاسی عباسیان واقف بود. پس می دانست این پیشنهاد جدی نیست. می دانست که مأمون به منظور کنترل امام او را از مدینه به مرو آورده، و به منظور کنترل علویان ولایت عهدی را بر امام تحمیل نموده است.

  اگر هم گفته شود: «امام می توانست از این فرصت استفاده کند»،

   پاسخ اش آن است که: امام شرایط را برای پذیرش خلافت و ولایت عهدی و دخالت در امور کشور مناسب نمی دانست. امام برای پذیرش چنین مسئولیت خطیری در کشور پهناور اسلامی به اندازه کافی یار و یاور مناسب نداشت. عباسیان هم که سالیان متمادی به عنوان خلیفه پیغمبر حکومت کرده بودند، چنین اجازه ای به امام نمی دادند. در اختیار گرفتن حکومت در چنین گستره عظیمی نیازمند کادری قوی از کارگزاران و رجال سیاسی و کارآمد بود، در حالی که امام مانند پدارن خویش از داشتن چنین امکانی محروم بودند. تنها در برخی از مقاطع تاریخی توانستند جلسات علمی تشکیل داده و شاگردانی تربیت کنند.

*زمانی که امام رضا(ع) ولایت عهدی مامون را پذیرفتند بر اساس مصلحت عمل کردند یا مجبور به پذیرش شدند؟

  بی شک امام با اراده و اختیار این منصب را نپذیرفتند، چنان که به رضایت خویش مدینه را ترک نکرد و وارد مرو نشد. پس امام به اجبار از مدینه خارج شد و به هنگام خروج هم از عدم بازگشت خود از این سفر سخن گفت و عازم مرو شد. البته زمانی که مأمون مقاومت امام را در برابر ولایت عهدی مشاهده کرد به زور متوسل شد، امام مصلحت را در آن دید که ولایت عهدی را بپذیرد ولی از دخالت در امور حکومتی بپرهیزد و بدین وسیله ترفند مأمون عباسی را خنثی نماید.

  *امام رضا(ع) در زمان خود مناظره های فراوانی برگزار کردند؛ مناظره هایی که گاها امام و همچنین تشیع را زیر سوال می بردند. پاسخ امام به آنها برچه اساسی بود و ایشان از چه اصولی برای پاسخگویی قاطع استفاده می کردند؟

  همان گونه که در پاسخ پرسش اول توضیح دادم، امام با سماحت و سعه صدر به شبهات و پرسش های پیروان ادیان و فرق گوناگون پاسخ داده و هرگز آنان را از خود طرد نکرد. مسلمانانشان را به کفر و زندقه متهم ننمود، بلکه به تبیین عقلانی اصول اعتقادی اسلام و تشیع پرداخته و با منطق و استدلال، برهان و جدل از آنها دفاع کرد.

  مناظره ها و مباحثات علمی ایشان با رهبران ادیان و فرق دیگر در تاریخ اسلام شهرت دارد. احمد بن علی طبرسی در کتاب ذیقیمت «احتجاج» که مناظرات و مباحثات علمی پیامبر و ائمه را جمع آوری کرده، بخشی از مناظرات و احتجاجات امام رضا(ع) را با صاحبان افکار و گرایش های مختلف نقل نموده است. امام با هر گروهی متناسب با اعتقادات آن گروه استدلال می کرد.

  با بهودیان بر اساس تورات، با مسیحیان بر اساس انجیل، با متکلمان مسلمان از فرق دیگر در موضوعات پیچیده ای مثل صفات خدا، جبر و تفویض، آیات و مفاهیم قرآنی و کلامی مانند عرش، قلم و کرسی بر اساس قرآن و سنت رسول خدا(ص) استدلال می کرد.

  *شاهدیم که امامان شیعه از جمله امام رضا(ع) در طول حیات خود در مواجهه با اندیشه های گوناگونی که برخی هم بسیار تند بودند، پاسخ های منطقی و استدلالی ارایه می کردند و حاضر به خصومت ورزی نبودند. در حال حاضر مسلمانان چگونه می توانند از این مشی امامان بهره ببرند؟

  بهترین راهکار آن است که ما به بازخورد روش های مختلفی که در طول تاریخ یا در زمان حاضر به کار برده شده و می شود، بپردازیم و ببینیم که کدام روش و منش می تواند به هدایت و ارشاد دیگران کمک بیشتری بکند؟

  به نظر شما امروزه برای جلب و جذب پیروان ادیان دیگر به اسلام و مسلمانی کدام روش مؤثرتر است؟ آیا روشی که مدعیان احیای خلافت پیغمبر موسوم به داعش در پیش گرفته اند، می تواند احدی را به اسلام و مسلمانی جذب کند؟

  مسلما نه، نه تنها سبب جلب دیگران به اسلام نمی شود، بلکه سبب بریدن از اسلام هم می گردد. بسا مسلمانان ضعیفی که قدرت تجزیه و تحلیلی رفتارها را ندارند، از اسلام بیزار شده و عطای مسلمانی را به لقایش ببخشند. آیا سیره پیامبر اکرم و اهل بیت ایشان در هدایت و ارشاد مردم چگونه بود؟

   آیا ما معتقد نیستیم که پیامبر که از نگاه قرآن «رحمه للعالمین» بود، با رفتار خویش توانست اعراب متعصب و تندخو را از نظر اخلاقی و ایمانی متحول کند و بسیاری را به اسلام جذب نماید؟ ما که مثل بعضی از مستشرقین معتقد نیستیم که اسلام با شمشیر پیشرفت کرده باشد، مگر با زور و تحمیل و شمشیر هم می توان عقیده و ایمان و اخلاق را گسترش داد؟

  همین استدلال برای شیعیان در برخورد با پیروان مذاهب دیگر هم جاری است. آیا می توان با تکفیر و اهانت و فحاشی به مقدسات و شخصیت های مورد علاقه پیروان مذاهب دیگر آنان را به مکتب اهل بیت دعوت کرد؟ استفاده از این روش ها تنها ممکن است اندکی موجبات تشفی خاطر و ارضای حس انتقام گوینده را فراهم کند، اما آیا سیره ائمه هدی، از آن جمله حضرت رضا(ع) با پیروان مذاهب دیگر و حتی دشمنانشان این گونه بود؟ اگر چنین بود که آنان نمی توانستند دلهای میلیون ها مسلمان، اعم از شیعه و سنی را به خود جلب نمایند. بسیاری از محاسن و مکارم اخلاق در میان مسلمانان، و حتی غیر مسلمانان مرهون سیره عملی پیشوایان دینی ما در برخورد با دیگران است.

 *اساسا برگزاری مناظره های دینی و مذهبی که خود نوعی دیالوگ و گفت وگو را شامل می شود چه اندازه در تعدیل تفکرات و روش های تندروانه و افراط گرایانه مذهبی موثر است؟

   به طور کلی حضور در مجلس گفتگو به معنای اعلام آمادگی برای شنیدن سخن دیگرانی است که به گونه دیگری از ما فکر می کنند. نفس این حضور مبارک و برای انسان آموزنده است.

  انسان می آموزد که بدون شنیدن سخنان دیگران در باره آنان قضاوت نکند، یاد می گیرد که قبل از هر گونه اقدامی نسبت به دیگران، حتی دشمنان با آنان به گفتگو بنشیند، شاید بخشی از اختلافات برطرف گردد.

  می آموزد که نسبت به دیگران به صورت غیابی و بر اساس حدس و گمان و شنیده ها داوری نکند. پی می برد که بسا بخشی از اختلافات تاریخی سوء تفاهمی بیش نیست یا ساخته و پرداخته دشمنان مشترک است. بدون شک پیروان ادیان ابراهیمی مشترکاتی دارند. پیروان مذاهب مختلف اسلامی مشترکات فراوانی دارند.

  می توان همان مشترکات را مبنای گفتگو قرار داد و در باره مسائل مورد اختلاف به بحث و گفتگو نشست. ریشه بسیاری از رفتارهای تند و افراطی پیروان ادیان و مذاهب نسبت به یکدیگر، دوری از هم، ندیدن نقاط اشتراک، سوء تفاهمات، سوء استفاده دشمنان مشترک، کینه های دیرینه اباء و اجدادی و مانند آنهاست.

  آیا در تاریخ نخوانده ایم که رسول خدا(ص) و امیر مؤمنان علی(ع) حتی قبل از آغاز جنگ با دشمن گفتگو می کردند تا شاید بدون توسل به جنگ آنان را ارشاد و هدایت کرده و از ریخته شدن خون یک نفر هم جلوگیری شود؟ آیا باور نداریم که جنگ آخرین راهکاری بود که آنان از روی ناچاری بدان تن می دادند؟ آیا زیبنده پیروان چنین رهبری است که با یکدیگر نزاع کنند و خون یکدیگر را بریزند و موجبات خوشنودی دشمنان مشترک خویش مثل صهیونیستها را فراهم سازند؟

  آیا دو کشور مسلمان نباید حتی الامکان به حل و فصل اختلافات خود از طریق مذاکره بپردازند؟

*به نظر می رسد زمانی که بحث قدرت و حضور در قدرت به میان می آید روش های افراط گرایانه برای تصاحب قدرت در می گیرد. ولی شاهدیم زمانی که امامان شیعه به خصوص امام رضا(ع) در قدرت حضور می یابد، به جای تصاحب آن با روش های غیر معمول و خشونت آمیز تلاش دارد به بسط و توسعه تفکر شیعی آن هم در قالب مناظره روی آورد. رویکرد امام نسبت به حضور در قدرت و استفاده از ابزار قدرت چه بود؟

  نکته مهم در نوع نگاه به مقوله قدرت است. بسیاری از ما قدرت را فرصتی برای ارضای حس قدرت طلبی، ریاست طلبی و ثروت اندوزی می دانیم، نه به عنوان امانت و امکان و فرصتی برای خدمت به دین خدا و خلق خدا.

  امام هشتم(ع) با آن که خلافت را حق خود می دانست و بهترین فرصتی بود تا بتواند حق خود را از غاصبان بستاند، اما به خاطر آن که می دانست با قرار گرفتن در مسند خلافت در آن مقطع نخواهد توانست به پیشبرد دین خدا و هدایت و ارشاد مردم کمک کند، ترجیح داد از قدرت صرفنظر کند و صرفا از موقعتی که پیش آمده برای اثبات حقانیت اسلام و تشیع و مظلومیت اهل بیت پیامبر استفاده کند. قدرت برای آنان هدف نبود، وسیله بود. وقتی می توان به سراغ وسیله رفت که بتوان به نحو احسن از آن برای پیشبرد اهداف استفاده کرد.

  *در واقع امام با حضور خود در ساختار قدرتی که مشروع و به حق نبود به دنبال تثبیت چه بود و چرا مامون حضور امام را تحمل نکرد و در آخر ایشان را به شهادت رساند؟

   امام به دنبال احیای اسلام حقیقی با تأسی به سیره و سنت پیامبر بود که قهراً نتیجه آن بطلان روش مملکت داری خلافت عباسی بود. امام با رفتار خود مأمون را از رسیدن به اهداف خود از آوردن امام به مرو و تحمیل ولایت عهدی بر او بازداشت. به تعبیر نظامیان پاتکی به تک مأمون زد.

  مأمون با آوردن امام به مرو می خواست ضمن آن که برای خود در میان مردم محبوبیتی کسب کند، به خلافت نامشروع خود لباس مشروعیت بپوشاند و بدین وسیله آنان را که در طول تاریخ به خاطر غصب مقام خلافت پیغمبر با عباسیان درگیر بودند، مجاب نماید، دیگر کسی نتواند مأمون را به غصب مقام خلافت متهم سازد، سیره و روش او را در اداره کشور اسلامی تخطئه نماید. و بدین وسیله بتواند هم خلافت کند، هم در میان مردم محبوبیت داشته باشد، هم مخالفان را به سکوت وادارد، هم امام و یاران او را تحت نظر داشته باشد و خلاصه با یک تیر چندین نشانه را بزند.

   امام با روشی که اتخاذ کرد اجازه نداد تا مأمون از حضور ایشان در مرو به نفع خود استفاده کند. نه تنها امکان استفاده ابزاری از خود را از مأمون سلب کرد، بلکه با نشان دادن گوشه هایی از سیره رسول خدا به مردمی که با اسلام نبوی و علوی آشنایی چندانی نداشتند، اسباب رسوایی مأمون را فراهم ساخت. به مردم فهماند که سیره مأمون عباسی هیچ نسبتی با سیره و سنت پیامبر ندارد. خلافت عباسیان هیچ سنخیتی با حکومت نبوی و علوی ندارد.

  چنین پیامد تلخی برای مأمون غیر قابل تحمل بود. او نمی توانست حضور فردی را تحمل کند که سیره و رفتارش موجبات رسوایی او را فراهم می کند. او با «تظاهر به دیانت» و این که می خواهد «حق را به حقدار برساند»، «خلافت را به فرزندان پیغمبر بازگرداند»، «با علی بن موسی الرضا رفاقت و قرابت فکری دارد» و «برای استفاده از محضر پر فیض او تلاش می کند»، در میان مردم برای خود وجاهتی کسب نماید و خلاصه شخصیتی وجیه المله باشد،

   اینک با رفتاری از امام روبرو شده که نه تنها کمکی به اهداف او نمی کند، بلکه روز به روز او را در میان مردم رسواتر می کند. از این رو، طبق پیش بینی امام دست خود را به خون امام آلوده کرد و آن حضرت را به شهادت رساند تا به خیال خویش آسوده شود. اما رسواتر شد.

   آنان که برای کسب و حفظ قدرت به هیچ اصل و عقیده ای پای بند نبوده اند، بالاخره رسوا شده اند. آن که می ماند صداقت، فضیلت، خدمت، امانتداری، ایثار و ارزشهای اخلاقی دیگر است و بس.