حمله به مدرسه فيضيه و واكنش حوزه نجف
مقدمه
حوزه علميه نجف از نيمه دوم سال1341 كه روحانيون ايران در اعتراض به مصوبه دولت درخصوص انجمنهاي ايالتي و ولايتي با انگيزه ديني به مخالفت برخاستند، از منويات آنان پشتيباني نمود و اين حمايت را در مقطع بعدي مبارزات روحانيون ايران يعني رفراندم شاه ادامه داد. در دوم فروردين 1342 حادثهاي رخ داد كه براي چندمين بار از آغاز مخالفتهاي روحانيون ايران با حكومت پهلوي، پاي حوزه نجف و مراجع بزرگ آن به طور جدي به ميان آمد. واكنشهايي كه مراجع نجف به ويژه حضرات آيات حكيم و خويي در اين زمينه داشتند ازسويي مورد تحسين و ازطرفي مورد انتقاد قرار گرفته است. از اين رو مداقه در مواضع آنان اهميت زيادي در فهم بيشتر و بهتر تاريخ نهضت اسلامي و مبارزات روحانيون در دوران معاصر دارد.
حادثه مدرسه فيضيه
حادثه دوم فروردين 1342 (هجوم مأموران رژيم پهلوي به مدرسه فيضيه) رخداد بسيار مهمي در تاريخ نهضت اسلامي ايران به شمار ميآيد. در اواخر اسفند و آغاز سال 42 فضاي سنگين و ملتهبي در قم وجود داشت و از اول فروردين واحدهاي نظامي در اين شهر مستقر شدند و نيروهاي امنيتي و انتظامي حرم حضرت معصومه(س) و اطراف آن را تحت محاصره خود درآوردند. در دوم فروردين كه مصادف با 25 شوال سالروز شهادت امام صادق(ع) بود، مجالس ذكر مصيبت در منازل مراجع برگزار شد. هر آن بيم آن ميرفت كه نيروهاي نظامي به اين مجالس يورش ببرند چراكه شهر قم از وضع عادي خارج شده بود. سرانجام آنچه كه بسياري منتظرش بودند اتفاق افتاد و كماندوها و نيروهاي نظامي در لباس كشاورزان، مدرسه فيضيه را كه در آن مجلس سوگواري با حضور آيتالله گلپايگاني در حال برگزاري بود، به آشوب كشاندند و طلاب و روحانيون را مورد ضرب و شتم قرار دادند و به حجرههاي طلاب حملهور شده و اسباب و اثاثيه آنان را به آتش كشيدند. حادثه مدرسه فيضيه شكاف ميان علما و حكومت را بيشتر از پيش كرد. اخبار اين حادثه دهشتناك بلافاصله به شهرهاي مختلف و خارج از كشور رسيد و مراجع و علماي بزرگ شهرهاي ايران تلگرافهاي تسليتي به مراجع قم ارسال داشتند وچندروز دراعتراض به جنايت حكومت از اقامه نمازجماعت خودداري كردند.
واكنشهاي اوليه حوزه نجف
با وقوع حادثه اسفناك مدرسه فيضيه، حوزه نجف از كانالهاي مختلف از اين موضوع مطلع شد از جمله آيتالله سيدمحمدبهبهاني طي نامهاي خطاب به آيات حكيم، خوئي و شاهرودي آنان را در جريان مسائل ايران گذاشت. او از آيتالله حكيم خواست علاوه بر اقدامات خود به عبدالسلام عارف (رئيس جمهورعراق) پيغام دهد كه دولت ايران رفتار غيرانساني و اهانتآميزي با روحانيون در پيش گرفته، لذا اقدام فوري انجام دهد.1
به گزارش بديعي رئيس ساواك قم، آيتالله حكيم جريان حادثه فيضيه را به وسيله نامه از چهار نفر از مراجع قم از جمله امام خواسته بود و آنان نيز ايشان را در جريان وقايع گذاشتند.2 به دنبال اطلاع مراجع نجف از ماجراي مدرسه فيضيه، تلگرافهاي تسليتي خطاب به مراجع ايران مخابره كردند. آيتالله خويي تلگرامي با اين مضمون به امام خميني مخابره كرد: جنايت جباران نسبت به حوزه علميه دلهاي ما و عموم مسلمين را به درد آورده است.3 آيتالله سيدمحمود شاهرودي يكي ديگر از مراجع تقليد مقيم نجف تلگراف تسليتي خطاب به امام و علماي تهران ارسال نمود.4 آيتالله سيدعبدالله شيرازي نيز تلگراف تسليتي خطاب به ايشان ارسال كرد.آيتالله خويي به ارسال تلگراف تسليت به علماي ايران اكتفا نكرد و در اول ذيقعده 1382 (7 فروردين 1342) تلگرافي خطاب به شاه ارسال كرد و با انتقاد از مصوبات خلاف اسلامي از او جداً خواست اسباب اغتشاش مملكت و ناراحتي مسلمانان جهان را مرتفع سازد.5
در اين ايام در عتبات عاليات عراق، اخبار مربوط به ايران به طور جديدنبال ميشد. طلاب مدرسه قوام در نجف اشرف با صدور اعلاميهاي به مناسبت يادبود شهداي حادثه حوزه علميه قم مجلس ختمي در 6 ذيالقعده برگزار كردند.6 طلاب مدرسه آيتالله بروجردي اين شهر تلگراف تسليتي در 8 ذيقعده براي مراجع قم ارسال كردند.7 هيئت علميه مدرسه وسطي نجف با صدور اعلاميهاي كه دربردارنده مطالب تندي عليه شخص شاه بود، اعلام كرد براي همدردي با ضايعه اسفناك قم در 8 ذيقعده مراسم بزرگداشت خواهد داشت.8 بيست و نه نفر از علما و مدرسين حوزه نجف با صدور اعلاميهاي در فروردين 42 ضمن اظهار تأثر از فاجعه مؤلمه قم، به موضعگيري حوزه نجف در مورد اين حادثه اشاره و خاطرنشان كردند كه علماي نجف آمادگي خود را براي حفظ و حراست دين حنيف اسلام اعلام و يقين است كه عموم مسلمين جهان براي حفظ دين جانبازي خواهند نمود.9
ديدگاه آيات حكيم و خوئي
مهمترين واكنش مراجع حوزه نجف در مورد حادثه مدرسه فيضيه مربوط به حضرات آيات حكيم و خويي بود كه هر كدام به صورت جداگانه و همزمان در يك تاريخ (8 ذيقعده 82/ 14 فروردين 42) تلگرافي خطاب به علما و روحانيون ايران صادر نمودند. آيتالله خويي كه يك هفته پيش از اين تلگرافي خطاب به شاه ارسال كرده بود، اين تلگراف را براي بيست وچهار نفر از علماي ايران مخابره كرد. در اين تلگراف آمده است: “در اول اين ماه تلگرافاً از شاه خواستيم كه از پشتيباني قوانين شوم ضداسلام خودداري نمايد والا علماي اعلام و مسلمانان جهان در دفاع از مقدسات اسلام كوتاهي نخواهند نمود. به قرار معلوم بر پشتيباني خود باقي و از اهانت به مقدسات دين دستبردار نيستند. خصوصاً حادثه مؤلمه قم قلوب ما و عموم مسلمين را جريحهدار نموده، بار ديگر بدين وسيله اعلام ميداريم چنانچه از اين قوانين رفع يد نشود آخرين وظيفه خود را انجام خواهيم داد و مسئول هر حادثه شخص شاه و هيئت دولت خواهند بود.”10 اما تلگراف آيتالله حكيم به لحاظ جايگاه و موقعيت ايشان درحوزه نجف ونيز نزد قاطبه شيعيان ودولت ايران از اهميت بيشتري برخوردار بود. اخبار مربوط به صدور تلگراف آيتالله حكيم از چند روز پيش، شايع بود و مقامات ايراني در انتظار آن به سر ميبردند. ژاندارمري كل كشور در 11/1/42 به رئيس ساواك گزارش داد: آيتالله حكيم اعلاميهاي عليه اقدامات دولت صادر و حكم جهاد داده است لكن اعلاميه مزبور هنوز منتشر نشده.11 البته اعلام حكم جهاد حقيقت نداشت، اما لحن تلگراف حاوي تصميمي عليه رژيم بود. اين تلگراف نيز براي سي و دو نفر از علماي ايران مخابره شده ودر آن آمده بود: “حوادث مؤلمه پيدرپي و فجايع محزنه به ساحت علماي اعلام و روحانيت قم قلوب مؤمنين را جريحهدار و موجب تأثر شديد اينجانب گرديده است “وسيعلم الذين ظلموااي منقلب ينقلبون” اميد است حضرات علما، دستهجمعي مهاجرت به عتبات عاليات بنمايند تا بتوانم رأي خود را درباره دولت صادر نمايم”.12
متن تلگراف آيتالله حكيم اگرچه داراي محتواي همدلانه با روحانيت و نسبتاً قهرآميز نسبت به حكومت ايران بود، لذا در همان زمان در برخي محافل روحاني بحث از اين بود كه مراد ايشان از صدور رأي درباره دولت، اعلام جهاد عليه حكومت و يا تكفير شاه است، با اين حال تعجب بسياري را نيز برانگيخته بود.13 گزارشهاي ساواك حاكي از انعكاس اين تلگراف در ميان بازاريان و هيأتهاي مذهبي و روحانيون و حتي احزاب سياسي است.14 گفته شده خبر تلگراف آيتالله حكيم به علماي ايران به يكباره در سراسر كشور منتشرگرديد و شايعه مهاجرت علما به عراق به سر زبانها افتاد و موجب نگراني مردم و روحانيون شد.15
بهرهبرداري رژيم از تلگراف آيتالله حكيم در ترغيب و تشويق علماي مخالف حكومت به مهاجرت به عراق، موجب شده كه بحثي تحت عنوان “توطئه مهاجرت مراجع به نجف” در ادبيات مربوط به تاريخ انقلاب اسلامي مطرح شود.16 طرح مهاجرت علماي ايران به نجف به عنوان يك تاكتيك مبارزاتي از پايان سال 1341 مورد توجه تعدادي از روحانيون بود كه در يكي از گزارشهاي ساواك به آن اشاره شده است.17
ديدگاههاي تعدادي از روحانيون كه در قالب كتابهاي خاطرات منتشر شده نسبت به موضع آيتالله حكيم و پيشنهاد ايشان يكسان نيست. برخي از آن به عنوان تلگرافي تهديدآميز ياد كردهاند.18 برخي ضمن اشاره به خيرخواهي آيتالله حكيم، رضايت رژيم از اين پيشنهاد را مورد توجه قرار دادهاند.19 برخي انگيزه آيتالله حكيم را در تنگنا قراردادن رژيم ميدانند.20 روحاني كه در بخشهايي از كتاب نهضت امام خميني، انتقاداتي به آيتالله حكيم نموده، در جريان تلگراف دعوت به مهاجرت علماي ايران لحن انتقادي نسبت به ايشان ندارد بلكه از آن تمجيد نيز كرده است. 21
پاسخ مراجع
مراجع قم مدتي پس از دريافت تلگراف آيتالله حكيم با ارسال پاسخ، مخالفت خود را با پيشنهاد ايشان اعلام كردند. تاريخ تلگراف امام خميني در 17 ذيقعده 1382 (23 فروردين 42) پاسخ آيتالله گلپايگاني در 22 ذيقعده (28 فروردين 42) و پاسخهاي آقايان مرعشي نجفي و شريعتمداري در ذيقعده 82 (فروردين 42) درج شده است.22 به نظر ميرسد در اين زمينه هم امام پيشگام سايرين بودهاند. به جز پاسخ آيتالله مرعشي نجفي كه كوتاه است، در پاسخ ساير آقايان چند محور مشترك وجود دارد. اولاً مراجع قم از اظهار تسليت و همدردي آيتالله حكيم و حمايت ايشان از علماي ايران تشكر كردند. ثانياً از فرصت استفاده كرده فشارها و تضييقات حكومت بر روحانيون را به اطلاع ايشان رساندند كه از جمله موضوع سربازي بردن طلاب بود. اقدامات ضداسلامي حكومت موضوع مشترك ديگري است كه در پاسخهاي مراجع ذكر گرديده است. ثالثاً علت مخالفت با پيشنهاد آيتالله حكيم توضيح داده شده است. نكته ديگر اينكه مراجع بر حفظ وحدت علماي ايران و عراق (قم و نجف) تأكيد نمودند. اين موضوع از اهميت زيادي برخوردار بود. مثلاً امام خميني در پاسخ خود نوشتند: “حضرت آيتالله حكيم- دامت بركاته و عَلت كلمتُه؛ تلگراف محترم در تسليت فاجعه عظمي موجب تشكر گرديد. اميد است با وحدت كلمه علماي اعلام اسلام و مراجع وقت- كثّرالله أمثالهم- حفظ استقلال مملكت و قطع دست اجانب را نموده، از حريم اسلام و قرآن كريم دفاع كرده، نگذاريم دست خيانت به احكام مسلّمه اسلام دراز شود. ما ميدانيم با هجرت مراجع و علماي اعلام- أعلَيالله كلمتَهم- مركز بزرگ تشيع در پرتگاه هلاكت افتاده و به دامن كفر و زندقه كشيده خواهد شد، و برادران ايماني عزيز ما در شكنجه و عذاب اليم واقع خواهند شد. ما ميدانيم با اين هجرت، تغييرات و تحولات عظيمي روي خواهد داد كه ما از آن بيمناكيم. ما عجالتاً در اين آتش سوزان به سر برده و با خطرهاي جاني صبر نموده، از حقوق اسلام و مسلمين و از حريم قرآن و استقلال مملكت اسلام دفاع ميكنيم؛ و تا سر حد امكان مراكز روحانيت را حفظ نموده، امر به آرامش و سكوت مينماييم؛ مگر آنكه دستگاه جبار راهي را بخواهد طي كند كه ما را ناگزير به مطالبي كند كه به خداي تبارك و تعالي از آن پناه ميبريم. اين جانب دست اخلاص خود را به سوي جميع مسلمين، خصوصاً علماي اعلام و مراجع عظام- أطالالله بقاءَهم- دراز كرده، و از عموم طبقات براي صيانت احكام اسلام و استقلال ممالك اسلامي استمداد ميكنم. و اطمينان دارم با وحدت كلمه مسلمين، سيَّما علماي اعلام، صفوف اجانب و مخالفين درهم شكسته، و هيچ گاه به فكر تجاوز به ممالك اسلامي نخواهند افتاد. ما تكليف الهي خود را ان شاءالله ادا خواهيم كرد؛ و به إحدي الْحُسْنَيَيْن نايل خواهيم شد: يا قطع دست خائنين از حريم اسلام و قرآن كريم؛ و يا جوار رحمت حق جلّ و علا: إِنِّي لَا أَرَي الموتَ إِلَّا سَعَادةً و لَا الحَياةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً. اينك دستگاه جبار براي اطفاي نور حق به هر وسيله در كوشش است. والله مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو كَرِهَ الكَافِرُونَ.” 23
مراجع قم از جمله امام از فرصت استفاده كرده و با چاپ اعلاميه آيتالله حكيم و پاسخ خود، قدم ديگري در راه روشنگري مردم و مبارزه با رژيم برداشتند. تعدد گزارشهاي مربوط به توزيع و انتشار اعلاميه فوق در اواخر فروردين و اوايل ارديبهشت 42 حاكي از اهميت آن است. اين در حالي بود كه دستگاههاي امنيتي رژيم از مخابره تلگراف علما جلوگيري ميكردند. گفتني است پس از دستگيري امام در 13 خرداد 42، پخش اين اعلاميه يكي از موارد جرم ايشان تلقي شد. 24 امام اثر خود را در تاريخ حوزه علميه گذاشت و نگذاشت در حساسترين مقطع تاريخي كه به وجود علماي تيزبين در ايران لازم بود، مركزيت شيعه از وجود آنان خالي بماند.
* مهمترين واكنش مراجع حوزه نجف در مورد حادثه مدرسه فيضيه مربوط به حضرات آيات حكيم و خويي بود كه تلگرافي خطاب به علما و روحانيون ايران صادر كردند
* پاورقيها:
1. قيام 15 خرداد به روايت اسناد، (1378)، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، ج2، ص30-31.
2. قيام15خرداد به روايت اسناد، ج2، ص 62؛ سير مبارزات امام خميني در آينه اسناد به روايت ساواك، (1386)، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، ج1، ص 241.
3. اسناد انقلاب اسلامي، (1374)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ج1، ص 75؛ علي دواني، (1377)، نهضت روحانيون ايران، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ج3، ص 254.
4. همان، ج1، ص 76 و 77 و 78؛ دواني، ج3، ص 254 و 255.
5. همان، ج1، ص 80.
6. دواني، ج3، ص255، 256 و 274.
7. همان، ص 255.
8. همان، ص 275.
9. همان، ص 276 و 277؛ اسناد انقلاب اسلامي، ج3، ص 65 و 66.
10. اسناد انقلاب اسلامي، ج1، ص86.
11. قيام 15 خرداد به روايت اسناد، ج2، ص75؛ سير مبارزات امام خميني در آينه اسناد به روايت ساواك، ج1، ص 243.
12. اسناد انقلاب اسلامي، ج1، ص 83 و 84؛ دواني، ج3، ص280 و 281.
13. دواني، ج3، ص 281، پانويس1.
14. سير مبارزات امام خميني در آينه اسناد به روايت ساواك، ج1، 266.
15. روحاني سيدحميد، ص 421.
16. به عنوان نمونه نك: جواد منصوري، (1375)، سير تكويني انقلاب اسلامي، تهران، وزارت امور خارجه، ص164 و 165؛ همو، (1376)، قيام 15 خرداد 1342، تهران، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، ص 126؛ همو، (1377)، تاريخ قيام 15 خرداد به روايت اسناد، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 577 و 578.
17. قيام 15 خرداد به روايت اسناد، ج1، ص561.
18. خاطرات آيتالله طاهري خرمآبادي، (1377)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ج1، ص184؛ خاطرات فقيه اخلاقي آيتالله احمدي ميانجي، (1380)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 212.
19. خاطرات سيدحسين موسوي تبريزي، (1384)، تهران، چاپ و نشر عروج، ص 115.
20. عبدالمجيد معاديخواه، (1382)، جام شكسته، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ج1، ص 245.
21. روحاني، ص 417.
22. اسناد انقلاب اسلامي، ج1، ص 88-91 و ج5، ص 38-40.
23. صحيفه امام، ج1، 182 و 183، درباره ديدگاههاي آقايان گلپايگاني و مرعشي نجفي نك: اسناد انقلاب اسلامي، ج1، صص 89 و 94.
24. سير مبارزات امام خميني در آينه اسناد به روايت ساواك ج2، ص 231؛قيام 15 خرداد به روايت اسناد، ج2، 426.