شهيد مطهري و جريان تكفيري؛ سید جواد ورعی
اشاره
موسسة “مفتاح كرامت” كه چند صباحي است در حوزه علميه قم آغاز به كار كرده است، مطالعه و پژوهش در قلمرو “فقه با گرايش اجتماعي ـ سياسي” به معناي گسترده آن را در در دستور كار خود قرار داده است. اين مؤسسه فقه كارآمد را در پرتو انديشههاي ناب بنيانگذار جمهوري اسلامي حضرت امام خميني و شخصيتهاي برجسته ديني معاصر چون استادشهيد مطهري، شهيد بهشتي، علامه طباطبايي و شهيد سيدمحمدباقر صدر، جستجو ميكند. در نخستين جلسه علمي اين مؤسسه كه به مناسبت سالگرد شهادت استاد شهيد مطهري برگزار شد، “جريان تكفيري” كه يكي از معضلات كنوني دنياي اسلام به شمار ميرود، توسط حجتالاسلام والمسلمين سيدجواد ورعي يكي از اساتيد حوزه مورد بررسي قرار گرفت. در اين مجال متن اين سخنان ارائه ميگردد:
بسمالله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين و صليالله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين. ابتدائاً حلول ماه رجب و ولادت با سعادت امام باقر عليه السلام را به همه سروران و اساتيد تبريك عرض ميكنم، همينطور ياد شهيد بزرگوار حضرت آيتالله مطهري را گرامي ميدارم كه حق عظيمي بر حوزههاي علميه و جامعه اسلامي ما دارد.
موضوعي كه بنا شده، چند دقيقهاي درباره آن سخن بگويم “استاد مطهري و جريان تكفيري” است. ميدانيد كه “جريان تكفير” يكي از مشكلات جهان اسلام و حتي جهان تشيع در طول تاريخ بوده و مسأله روز جهان اسلام هم هست. يكي از معضلات امروز دنياي اسلام همين جريانات تكفيري است كه متأسفانه روز به روز هم در حال توسعه و افزايش است. به نظرم رسيد در اين ايامي كه متعلق به شهيد بزرگوار حضرت آيتالله مطهري است، از آن جا كه ايشان در اين زمينه به مناسبتهاي مختلف مطالب ارزشمندي را بيان كرده اند، اين بحث را موضوع سخن قرار بدهم و ابتدا فهرستي از آنچه شهيد مطهري در اين زمينه دارند خدمت شما تقديم كنم. البته حوصله مجلس و زمان ما اجازه نميدهد كه نسبت به همه محورهايي كه ايشان به آن پرداخته اند، سخن گفته شود، ولي برخي از اين عنوانها علاوه بر اينكه جزء مسائل روز و مبتلابه است، سوژهاي خواهد بود براي دوستان طلبه من كه گاهي مايل هستند در بعضي از موضوعات تحقيق و پژوهشي انجام بدهند.
مرحوم شهيد مطهري به دليل اينكه جريان تكفير و تفسيق را يكي از مهمترين خطراتي ميدانستند كه جهان اسلام را از درون تهديد ميكند، لذا در مناسبتهاي مختلف و به تناسب مباحث گوناگون به اين جريان پرداختند و زواياي مختلفِ مربوط به اين جريان را مورد توجه قرار دادند.
“جريان تكفير” و محورهاي بيانات استاد مطهري
ايشان در بعضي از مباحث به تناسب، از جريان تكفير و تفسيق در ميان پيروان اديان قبل از اسلام سخن گفتهاند و به صورت مبسوط نمونههاي متعددي از نوع رفتار ارباب كليسا و پيروان مسيحيت را، نقل كرده و به تجزيه و تحليل آن پرداختهاند. پس از ارائه فهرست مطالب، نمونههايي از عبارات ايشان را در زمينههاي مختلف نقل خواهيم كرد.
غير از دنياي مسيحيت كه گرفتار اين جريان خطرناك بوده، در تاريخ اسلام هم نخستين جرياني كه در صدر اسلام و در زمان اميرالمؤمنين عليه السلام نماد جريان تكفير و تفسيق شمرده شده، “خوارج” هستند. ايشان هم از نظر تاريخي و هم از نظر جامعهشناسي و حتي از جنبه شخصيتي در باره خوارج مطالعه و دقت كرده اند، به اين معنا كه آنها را به لحاظ روحي و روانشناختي مورد تحليل قرار داده و خصوصياتي را درباره آنان بيان كردهاند.
بحث ديگري كه استاد در اين زمينه دارند، اين است كه خوارج اگرچه به عنوان يك گروه و فرقه سياسي يا مذهبي منسوخ شدند، اما “روح خارجيگري” همچنان در جهان اسلام در ميان برخي از طوائف و فرقهها حاكم است و حتي اين روحي به ميان شيعيان و پيروان اميرالمؤمنين كه نقط? مقابل خوارج بودند، هم سرايت كرده است. شهيد مطهري براي خوارج مشخصاتي را قائلند كه اين مشخصات گاهي در پيروان اميرالمؤمنين هم يافت ميشود.
نكته ديگري كه ايشان در زمينه جريان تكفيري بدان پرداخته اند، “شناسايي اصول و ريشههاي اين تفكر” است و يافتن پاسخي براي اين پرسش كه چه چيز باعث ميشود يك گروه با وجود اينكه متدين هستند، و حتي از نظر تدين و تعبد گاهي قويتر از افراد عادي هم هستند، اما به تكفير و تفسيق ديگران رو ميآورند؟ ريشه اين قصّه چيست؟ ايشان اين مسأله را ريشهيابي كرده و عواملي را در اين زمينه برشمردهاند.
اين عوامل را ميتوان اين گونه فهرست كرد: شهيد مطهري يكي از ريشههاي تفكر تكفيري و تفسيقي را اين نكته ميدانند كه افراد و جرياناتي خودشان را حق مطلق بدانند. هرگاه كسي خودش را حق مطلق پنداشت، هر جرياني كه در برابر او قرار گرفت و با او اختلافي داشت، به خودش اجازه ميدهد كه مهر بطلان بر پيشاني آنها بزند. يعني “آمادگي نداشتن براي استدلال، سخن گفتن و مناظره، و برگزيدن مسير تكفير و تفسيق ديگران.” گاهي اوقات منشأ اين خود حق پنداري، آن است كه يك گروه خود را “بند? برگزيده حق” بداند. اين توهم باعث ميشود كه گاه چنين عكسالعملي در برابر ديگران نشان داده شود. برخي گمان ميكنند كه منحصراً خودشان فرق? ناجيه هستند. اين نكته اگرچه در روايات درباره پيروان حضرت اميرالمؤمنين آمده است، اما گاهي برخي تصور ميكنند كه خودشان بنده برگزيده خدا هستند، دقيقا شبيه آن تفكري كه در بنياسرائيل هم سابقه داشته است. ما از كجا ميدانيم كه تفضّل خداوند در روز قيامت شامل بسياري از فِرَق ديگري كه احياناً جاهل قاصرند، نخواهد شد؟ ايشان ميفرمايند: يكي از مشخصات اين گروه اين است كه غير از خودشان بقيه را جهنمي ميدانند، آن هم مخلّد در آتش.
مرحوم استاد مطهري يكي از ريشههاي جريان تكفير را “جهل و فقدان معرفت ديني صحيح” ميدانند. ايشان معتقدند كه ريشه اصلي جريان تكفير همين جهالت است. جهالتي كه قدرت تفكيك بين “روح و حقيقت دين” با “ظواهر دين” را از آنها سلب كرده است. لذا اين جريان به “قشريگري” هم معروفاند و قشريون از جمله عناويني است كه بر آنها اطلاق ميشود.
موارد مذكور از جمله ريشههايي است كه شهيد مطهري در مقام تبيين “علل و عوامل تكفير و تفسيق” بدان پرداختهاند.
يكي از مباحثي كه در لابلاي فرمايشات ايشان موجود است بررسي خصوصيات شخصيتي جريانات تكفيري است. اينگونه نيست كه همه اوصاف اين گروه منفي باشد، بلكه برخي ويژگيهاي آنها مثبت است، اما به دليل اينكه متكي بر نوعي جهالت و تعصب جاهلانه است، همين ويژگيهاي مثبت منشأ رفتارهايي ميشود كه به هيچ وجه قابل توجيه نيست. از جمله ويژگيهايي كه ايشان براي جريانات تكفيري و به خصوص خوارج بر ميشمارند، “شجاعت” است. آيا بستن نارنجك به خود و به قتل رساندن گروهي از مسلمانان، و كشته شدن به اميدهاي واهي، شجاعت نميخواهد؟ “فداكاري در راه عقيده” يكي ديگر از خصوصياتي است كه در اين جريان وجود دارد. اين گروه حاضرند در راه عقيده خودشان فداكاري كنند و جان و مال و حتي گاهي ناموسشان را در راه هدف خود فدا كنند. مثل اتفاقي كه اكنون در جهان اسلام به نام “جهاد نكاح” رخ داده است! البته اين امور نشان از اعتقاد است و اگر كسي به مسير خود اعتقاد نداشته باشد، نميتواند چنين كارهايي انجام بدهد. ويژگي ديگر اين گروه عبادت و تقيد شديد به ظواهر است. وقتي كه ابن عباس از طرف اميرالمؤمنين با خوارج سخن گفت، آنها را اينگونه ترسيم كرد كه “چهرههايي را ديدم كه از شدت عبادت پيشانيهايشان پينه بسته بود.”
همه اين موارد ويژگيهاي مثبتي است كه اگر منشأ آن تعصب جاهلانه نباشد، تأثيرات مثبت خود را بر روي انسان خواهد داشت.
ويژگيهاي ديگر آنان “جهالت”، “جمود و تعصب”، و نيز “غرور و تنگنظري و فقدان سعه صدر در برخورد با ديگران” است. اينها نمونههايي است كه در آثار شهيد مطهري است.
بحث ديگري كه ايشان مطرح كرده و بايد در اين فهرست جاي بگيرد، “چگونگي برخورد با اين جريان تكفيري” است. اين پرسش زماني اهميت بيشتري مييابد كه به اين نكته توجه كنيم كه بسياري از اين افراد در اين جريان قرار دارند، جاهل قاصرند و در بين آنها مقصّر كمتر پيدا ميشود. تاريخ ميگويد: وقتي كه اميرالمؤمنين با خوارج روبرو شد، قبل از اينكه با آنان بجنگد، ارشاد و هدايتشان كرد، تا جايي كه دو سوم آنها از لشكر نهروانيان جدا شدند و يك سومشان باقي ماندند و حضرت بالاخره مجبور شد وارد جنگ بشود. غالباً اينگونه افراد به خاطر جهالت و قصوري كه دارند، فاقد قدرت تجزيه و تحليلاند و نميتوانند حق را از باطل تشخيص بدهند.
اينها مجموع مطالبي است كه در آثار شهيد مطهري رضوانالله تعالي عليه در موضوع جريان تكفيري به به چشم ميخورد. اكنون برخي از عبارات ايشان را در بخشهايي كه اهميت بيشتري دارد، مرور ميكنيم.
جريان تكفير در جهان مسيحيت
ابتدا چند مورد از فرمايشات ايشان درباره جريان تفكر تكفيري كه در اديان گذشته يعني در مسيحيت و ارباب كليسا وجود داشته را نقل ميكنم.
ايشان معتقد است كه “خطاي عمده كليسا در اين زمينه از دو جهت بود، يكي اينكه كليسا پارهاي معتقدات علمي بشري موروث از فلاسفه پيشين و علماي كلام مسيحي را در رديف اصول مذهبي قرار داد و مخالفت با آنها را موجب ارتداد دانست. اين يكي از اشتباهات كليسا بود كه مرتكب شد. ديگر اينكه حاضر نبود صرفاً به ظهور ارتداد اكتفا كند و هر كس كه ثابت و محقق شد كه مرتد است، او را از جامعه مسيحيت طرد كند؛ بلكه با نوعي رژيم پليسي خشن در جستجوي عقايد و ما في الضمير افراد بود و با لطايف الحيل كوشش ميكرد كوچكترين نشانهاي از مخالفت با عقايد مذهبي در فردي يا جمعي پيدا نكند و با خشونتي وصفناشدني آن فرد يا جمع را مورد آزار قرار دهد، اين بود كه دانشمندان و محققان جرئت نداشتند بر خلاف آنچه كليسا آن را علم ميداند بينديشند؛ يعني مجبور بودند آن چنان بينديشند كه كليسا ميانديشد. اين فشار شديد بر انديشهها از قرن دوازدهم تا نوزدهم در كشورهاي فرانسه، انگلستان، آلمان، هلند، پرتغال، لهستان و اسپانيا معمول بود. بالطبع عكسالعمل بسيار بدي نسبت به دين و مذهب به طور كلي ايجاد كرد. كليسا محاكمي به نام انگيزاسيون يا تفتيش عقايد به وجود آورد كه نام اين محاكم از وظيفهاي كه به عهده آنها گذاشته شده بود، حكايت ميكند.”(مجموعه آثار استاد شهيد مطهري، ج1/ 487)
اين نمونهاي است از رفتار ارباب كليسا كه مرحوم شهيد مطهري در بحث جريان تكفيري در ميان پيروان اديان پيش از اسلام مطرح كردند.
علاوه بر اين ايشان عبارتي را از ويل دورانت نقل كردهاند. ويل دورانت مينويسد: “محكمه تفتيش عقايد، قوانين و آئين دادرسي خاص خود داشت، پيش از آنكه ديوان محاكمات آن در شهري تشكيل شود، از فراز منابر كليساها فرمان ايمان را به گوش ميرسانيد و از مردم ميخواست كه هر كدام از مُلحد و بيدين و بدعتگذاري سراغ دارند به سمع اعضاي محكمه تفتيش برسانند. آنها را به خبرچيني، به متهم ساختن همسايگان، دوستان و خويشاوندان تعريض و تشويق ميكردند. به خبرچينان قول رازپوشي كامل و حمايت داده ميشد و آن كسي كه ملحدي را ميشناخت و رسوا نميساخت يا در خانه خويش پنهان ميداشت، به لعن و تكفير و نفرين گرفتار ميشد. طرق شكنجه در جاها و زمانهاي مختلف متفاوت بود.”(همان/ 488)
بعد از اين نمونههايي از آزار و اذيتهايي را كه نسبت به متهمين داشتند، نقل ميكند.
جريان تكفير در جهان اسلام
اما درباره جريان تكفيري در دنياي اسلام، گفته شد كه اولين جريان در اين زمينه همان خوارج بودند. داستان خوارج و برخورد آنها، يك داستان پيچيده بود. به همين جهت است كه اميرالمؤمنين فرمودند: تنها كسي كه ميتوانست در برابر آنها بايستد و چشم فتنه را در آورد، من بودم. البته واقعا معلوم نيست كه اگر اميرالمؤمنين با اين جريان متحجر تكفيري مبارزه نميكرد، وضعيت مسلمانان به كجا ميانجاميد.
مرحوم شهيد مطهري بر اين باور است كه اگرچه خوارج به عنوان يك فرقهمنسوخ شدند، اما در عين حال روح خارجيگري الان در ميان طوايفي از مسلمانان حتي شيعيان وجود دارد. ايشان مشخصاتي را براي اين روح خارجيگري قائلند و معتقدند:
“روح خارجيگري عبارت است از تدين خيلي شديد و توأم با جهالت و ناداني و قدرت نداشتن بر تجزيه و تحليل كه به دنبال خودش تنگنظري و تكفير و تفسيق ميآورد و اينكه غير از خودش و گروه خودش، همه مردم را دشمنان خدا بداند. همه را معذب بداند، همه را گمراه بداند كه اين جريان هميشه در طول تاريخ هست.” (همان، ج15/ 996)
با دقت در اين مشخصات، ميبينيم كه اين ويژگيها در ميان فِرقي از فِرق اسلامي، و به خصوص در زمان ما در فرق? وهابيت و حتي در ميان برخي از شيعيان هم وجود دارد. اين نوع تنگنظريها و اين تفكرات از بين نرفته است. اين تعبير اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه مشهور است كه حضرت بعد از اينكه ماجراي تمرد خوارج را نقل ميكند، ميفرمايد: “أنتم معاشر أخفاء الهامّ، سفهاء الاحلام؛ شما گروهي سبك مغز و كم خِرد و نادان هستيد.” كه قدرت تجزيه و تحليل مسائل را نداريد.
يكي از اصول فكري خوارج مسأله امر به معروف و نهي از منكر است كه مرحوم شهيد مطهري روي همين مسأله در جاهاي مختلف از آثارشان متمركز شدند. ميفرمايد: در امر به معروف و نهي از منكر دو چيز شرط است كه خوارج هيچ كدام از اينها را قبول ندارند؛ يكي “بصيرت در دين” كه در شرط اول امر به معروف و نهي از منكر تبلور پيدا كرده است كه ميگويند: “آمر و ناهي بايد عالم به معروف و منكر باشد.” و ديگري “بصيرت در عمل”، كه در شرط سوم امر به معروف و نهي از منكر يعني “احتمال تأثير” تبلور پيدا كرده است. ايشان تصريح ميكند كه امر به معروف و نهي از منكر يك تكليف تعبدي نيست، بلكه تكليفي است كه انسان ميتواند فلسف? آن را تشخيص دهد. اصولا غير از امور عبادي، فلسفه بسياري از معارف دين قابل تشخيص است، لذا نميتوانيم بگوييم: ما وظيفه امر به معروف و نهي از منكر داريم ولو مطمئنيم كه اثر ندارد. و نيز نبايد امر به معروف و نهي از منكر را به افرادي كه جاهل و نادان هستند و قدرت تشخيص معروف از منكر را ندارند بسپاريم.
ايشان همين بحث را در مراتب امر به معروف و نهي از منكر هم دنبال كرده است.در آن جا به اين نكته اشاره كردهاند كه فقهاء معتقدند: مراتب امر به معروف سه تا است؛ مرتبه قلبي، مرتبه لساني و مرتبه يدي. بعد اضافه ميكند: دو تلقي از مراتب امر به معروف و نهي از منكر وجود دارد كه يك تلقي متعلق به همين جريان است:
بعضي اين سه مرحله را چنين تفسير ميكنند؛ مرحله جوش و خروش و لعن و نفرين و عصبيت جاهلانه، اين مرتبه قلبياش است. مرحله پند و اندرزهاي خشك، اين هم مرتبه لسانياش است. مرحله إعمال زور و خشونت، اين هم لابد مرتبه يدياست.
بعد ايشان تفسير خودشان از اين مراتب را ارائه ميدهند:
“در مرحله قلب و ضمير ما بايد علاقهمند و مخلص و هم با فكر و نقشه باشيم. در مرحله زبان بايد منطق روشنگر داشته باشيم نه عوامل تحكمآميز كه خطر فراوان دارد و مشمئزكننده است و حداقل اين است كه بياثر است، اين حداقلش است. در عبادات ميتوان مردم را با نيروي عشق وادار كرد، ولي در مسائل اجتماعي بايد برنامه و ايدئولوژي مشخص در كار باشد و جاي تعبد نيست. در مرحله عمل هم بايد اخلاق داشته باشيم، پيشقدم باشيم، مهربان باشيم، از خود گذشته باشيم، تعاون و همكاري داشته باشيم و احياناً إعمال زور و قدرت كنيم و مقدمتاً بايد تقسيم قدرت نماييم، جنجال و رجالهبازي و هوچيگري و زورگويي كه عمل نيست.” (يادداشتها، ج1/ 252؛ ج3/ 380)
چگونگي برخورد با جريان تكفير
اما آن بخشي كه به نظر من در فرمايشات شهيد مطهري اهميت بيشتري دارد و نياز امروز جامعه جهاني و جامعه تشيع است اين نكته است كه با اين جريان چگونه بايد برخورد كرد؟ در فرمايشات ايشان چند راهكار وجود دارد كه به طور خلاصه آنها را مطرح كرده و بعضي از عبارات ايشان را نقل خواهيم كرد.
1. ارتقاء رشد و آگاهي مردم
يكي از راهكارهايي كه ايشان براي مقابله با جريان تكفيري مطرح كردهاند كه مهمترين و عمدهترين راهكار است، اين است كه بايد به مردم رشد و آگاهي داد. بايد اولاً، اسلام را به درستي شناخت و ثانياً، به درستي به مردم شناساند و از اينكه اين جريان بتواند بيش از اين يارگيري كند مانع شد و نبايد گذاشت جريانات تكفيري براي خود هوادار جمع كنند و از جهالت و فقدان معرفت مردم استفاده كنند و روز به روز قلمرو هواداران خودشان را گسترش بدهند.
ايشان در جاي ديگري ميگويند: نبايد از اينكه مردم در راه رشد و معرفت و به خصوص در مسائل اجتماعي و سياسي به اشتباه بيفتند، ترسيد. نبايد با اين تصور كه اگر امور مردم را به آنها واگذار كنيم، اشتباه ميكنند و مشكلاتي درست ميشود، براي آنها تصميم گرفت. اين بر خلاف مصلحت است. اسلام يك جامعه رشد يافته ميخواهد، اسلام يك جامعهاي ميخواهد كه مردم در آن داراي رشد و معرفت باشند، به راحتي فريب جريانات منحرف و جريانات سطحينگر را نخورند. حتي اگر مردم چند بار در انتخاب خودشان اشتباه كردند، اشكالي ندارد. اين باعث ميشود كه مردم از نظر اجتماعي رشد كنند و لذا اگر مرتب به عنوان اينكه مردم نيازمند به قيم اند، برايشان تصميم بگيريم و دائما برايشان انتخاب بكنيم و بگوييم: “مردم نبايد انتخاب كنند، چون اگر اين كار را بكنند اشتباه ميكنند.” و به جاي مردم تصميم بگيريم و انتخاب كنيم، اين جامعه هيچ وقت رشد پيدا نميكند. در حالي كه اگر ميخواهيد جلوي نفوذ جريانات تكفيري را بگيريد، جلوي جريانات متحجر و قشرينگر و جاهل متنسّك را بگيريد، راهش اين است كه مردم از نظر معرفتي رشد پيدا كنند. اگر مردم، مردم رشيدي باشند، فريب اين جريانات را نميخورند.
بعد ايشان اضافه ميكنند: اصلاً نبايد تلقي ما از دين اين باشد كه دين مطلوب آن ديني است كه در همه زواياي زندگي مردم دخالت بكند. چه كسي گفته است كه دين مطلوب يك چنين ديني است؟ و اگر يك دين اين چنين نباشد اين دين جامع نيست؟ عبارت ايشان اين است:
“خوبي يك آئين به اين نيست كه حتي در جزئيات بخواهد بر مردم تضييق كند و همه را در راه فرعي واحد ببرد. خوبي به اين است كه راههاي فرعي و تعدد آنها را به رسميت بشناسد؛ يعني در حقيقت اختلافات لايتناهي فردي و اختلافات و تفاوتهاي اقليمي و منطقهاي، قومي و حتي اختلافات زماني و عهدي را به رسميت بشناسد، در عين حال، همه بشر را به يك شاهراه هدايت كند.” (يادداشتها، ج2/ 83)
دين مطلوب يك چنين ديني است و الا ديني كه مرتب از حوزه اختيارات مردم بكاهد و مردم را در تنگنا قرار بدهد، اين دين معلوم نيست جاذبهاي داشته باشد به خصوص در دنياي امروز كه مكاتب مختلف به دنبال جلب نظر مردم هستند، و مرتب از اختيارات مردم، حقوق مردم، حقوق بشر و امثال آن سخن ميگويند. در يك چنين فضايي ديني كه بخواهد مردم را در تنگنا قرار بدهد، برايشان روز به روز محدوديت ايجاد بكند، اين دين معلوم نيست جاذبهاي داشته باشد. در دنياي امروز اگر مكتبي بخواهد الگو باشد، و افكار عمومي دنيا را به خودش جلب كند، بايد براي حقوق مردم ارزش قائل شود.
خلاصة اين راهكار آن است كه بايد مردم را آگاه و با معارف دين آشنا كرد، بايد مردم را رشد عقلي داد. بايد كاري كرد كه مردم رشيد بار بيايند و الا نگه داشتن مردم در جهل و جهالت براي تسلط بيشتر بر افكار عمومي، نتيجهاش همين است كه يك جامعه عوامي داشته باشيم كه فريب هر جريان و هر مكتب انحرافي را بخورد.
2. پرهيز از هر گونه گفتار يا رفتار مشابه جريان تكفيري
نكته دومي كه در فرمايشات ايشان است اين است كه نبايد رفتاري از مسلمانان و شيعيان سر بزند كه تشابه به اين جريانات انحرافي پيدا بكنند. حداقل آن است كه بايد به دستور “إتقوا عن مواضع التُّهم” عمل كرد. نبايد كاري كرد كه بگويند شيعيان و پيروان اميرالمؤمنين و پيروان اهل بيت هم مثل وهابيها ميمانند، فرقي نميكنند. اينها هم اگر بتوانند، سر مخالفينشان را زير آب ميكنند. عبارت ايشان را ملاحظه بفرماييد:
“وسعت نظر و سعه مشرب، چه در آنچه مربوط به غيرمسلمانان است كه يكي از علل تشكيل تمدن اسلامي تسامح با اهل مذاهب ديگر است و چه از نظر خود مسلمانان و اختلافات عقايد و سلايق، كه امروز برعكس نوعي تنگ نظري عجيب حكمفرماست كه همه همه را تخطئه و تكفير و تفسيق ميكنند، رحمت خدا را محدود ميكنند، هي قيد و شرط بر اسلام ميافزايند. اسلام ميگويد: “لا تَقولوا لِمَنْ ألْقي الَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً”. قرآن درباره اختلاف ميگويد: “وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ”. پيغمبر فرمود: “اختلاف امّتي رحمةٌ”.. تفكرهاي محدود كه منجر به تخطئهها و تكفير و تفسيقها ميشود بزرگترين اثرش تفرق و تشتت نيروهاست. خوارج مظهر و نمونه كامل اين محدوديت فكري هستند.” (يادداشتها، ج2/ 83)
3. وحدت شيعه و سني
يكي از راههاي ديگري كه ايشان پيشنهاد ميكنند، بحث وحدت شيعه و سني است به خصوص در مقابل جرياناتي كه نه شيعه را قبول دارد و نه سني را، و نه شيعه آنها را قبول دارد و نه سني؛ مثل وهابيت كه از نظر ايشان شباهتهايي با خوارج دارند. وجه اين راهكار آن است كه جريانات تكفيري در پرتو چنين وحدتي در جامعه منزوي ميشوند. بايد اين جريان را منزوي كرد و الا اگر در متن اجتماع باشند، به دنبال يارگيري و توسعه نفوذ خودشان خواهند بود، آن هم با تعصبات جاهلانهاي كه دارند و ديگران را در تنگنا قرار ميدهند، از حربه تكفير و تفسيق و امثال اينها استفاده خواهند كرد.
4. جلوگيري از رسيدن اين جريان به قدرت سياسي و حكومت
نكته آخر و راهكار چهارم كه به نظر من خيلي مهم است و شهيد مطهري در جاهاي مختلف اين مطلب را مطرح كرده، اين است كه جريانات تكفيري، داراي تعصب جاهلانه، و متحجر، بايد در جوامع اسلامي محكوم باشند نه حاكم. يعني نبايد قدرت سياسي در اختيارشان باشد. اينها اگر هم در جامعه هستند بايد منزوي باشند. وجود يك جريان تكفيري در يك گوشهاي كه منزوي باشند، چندان ضرري نخواهد داشت، اما اين جريان وقتي به يك قدرت سياسي متكي ميشود، خطر بسيار زيادي براي اسلام و مسلمين دارد.
وهابيت پيش از اين نيز موجوديت داشتند، ولي بعد از اينكه در حجاز يك قدرت سياسي پيدا كردند، از آن زمان تا حالا چه جنايتهاي را كه مرتكب نشدند! چه آزار و اذيتهايي كه به پيروان مذاهب ديگر نكردند! در درون هر جامعه اسلامي هم همينطور است. ايشان برداشتشان از سيره اميرالمؤمنين اين است:
“افرادي كه فرهنگ اصيل اسلامي نيافتهاند، تربيت اسلامي نيافتهاند، بايد محكوم و تابع باشند نه حاكم و متبوع.” (يادداشتها، ج3/ 382)
“از نهج البلاغه و انتقاد مولي از خوارج كه تعليم و تربيت اسلامي نيافتهاند پس حق مداخله در مسائل مهم ندارند، معلوم ميشود اسلام حق دخالت را براي افراد تربيت يافته فقط قائل است.”(يادداشتها، ج3/ 299)
پيامدهاي دستيابي جريان تكفيري به قدرت سياسي
براي اينكه اين جماعت وقتي به قدرت سياسي دست پيدا كنند، پيامدهايي دارد كه در ذيل ميآيد:
1. مشوه كردن چهره اسلام
يكي اينكه چهره رحماني اسلام را با استفاده از ابزار قدرتي كه دارند در دنيا و در چشم ديگران مشوه جلوه ميدهند. الان شما ببينيد اين تكفيريها امروز در دنياي اسلام چه آبرويي براي اسلام باقي گذاشتند؟ آيا در دنياي امروز و در ميان پيروان اديان ديگر آبرويي براي مسلمانان باقي مانده است؟ اين كارهايي كه اينها ميكنند، انسان از شنيدنش مشمئز ميشود، رفتارهايي كه ميكنند آن هم با همكيشان خودشان، خيلي عجيب است. تكفير و تفسيق كرده، سپس بر آن اثر مترتب ميكنند. جنايتهايي را مرتكب ميشوند كه كمتر كسي انجام ميدهد. به هر حال اينها به عنوان مسلمان در دنيا شناخته ميشوند، پيروان اديان ديگر ميگويند: مسلمانان اينها هستند، حداقل يك گروهي از مسلمانان اينها هستند، اينها پيروان اسلامند.
2. تفتيش عقايد
دومين آن، تفتيش عقايد است. اين جريان وقتي به قدرت سياسي برسد؛ چون تنها خودش را برحق ميداند و ديگران را بر باطل، قهراً براي به كرسي نشاندن عقايد خودش هر كاري ميكند. تاريخ وهابيت نشان ميدهد كه اينها با مسلمانان عراق، كربلا، نجف، در آن حملاتي كه داشتند چه جور رفتار كردند؟! و امروز در عراق، سوريه و در جاهاي ديگر چه رفتاري ميكنند؟! كه يكي از آنها قتل و جنايت است و كمترينش محدود كردن آزاديهاي اجتماعي و سياسي مردم است. به همين دلايل بود كه مرحوم شهيد مطهري معتقد بود كه اينها نبايد در جامعه نفوذ داشته باشند.
3. ابزاري در دست قدرت طلبان و منافقان
يكي ديگر از نكاتي كه در فرمايشات ايشان هست و خود دليلي براي لزوم منزوي بودن خوارج شمرده ميشود، اين است كه اينها هميشه ابزاري در اختيار منافقان و قدرتطبلان و سياستبازاناند. چنان كه خوارج ابزاري در دست بنياميه بودند. خوارج به خاطر اينكه جرياني جاهلي و سادهلوح و متعصب بودند و به راحتي فريب ميخوردند، ابزار دست بنياميه بودند. اينها اگر قدرت سياسي پيدا بكنند در واقع ميشوند ابزاري در اختيار ديگران. چنانچه امروز ابزاري در اختيار قدرتهاي بزرگ شدند. چه چيزي بهتر براي دشمنان اسلام كه مسلمانها را به دست خود مسلمانها ميكشند؟! لازم نيست خودشان به ميدان بيايند. همين چند روز پيش يكي از سران اسرائيل گفته بود: آرزوي ما همين است كه مسلمانان را به دست خود مسلمانها بكشيم و امروز اين اتفاق افتاده است. به نظر ميرسد اگر ما خيال كنيم اين جريانات متحجر تكفيري مستقل هستند و مستقل عمل ميكنند، سادهلوحي كرده ايم. گذشته از نيروهاي پياده نظام اين جريان و آن كساني كه مواد منفجره به خود ميبندند و خود را به كشتن ميدهند، كساني كه پشت اين صحنهها هستند، قطعاً ابزاري هستند در اختيار قدرتهايي كه عزت و عظمت مسلمانان را نميخواهند.
در فرمايشات اميرالمؤمنين هم اين نكته وجود دارد كه اينها را به عنوان بدترين مردم توصيف ميكند كه تيرهاي شيطان هستند؛ “ثُمَّ انْتُمْ شِرارُ النّاسِ وَ مَنْ رَمي بِهِ الشَّيْطانُ مَرامِيَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تيهَهُ؛همانا بدترين مردم هستيد. شما تيرهايي هستيد در دست شيطان كه از وجود پليد شما براي زدن نشانه خود استفاده ميكند و به وسيله شما مردم را در حيرت و ترديد و گمراهي ميافكند.”
شهيد مطهري در يك مورد براي اينكه بگويد بايد اينها را از ميان برداشت و از صحنه منزوي كرد و اگر نشد بايد از بينشان برد، اينها را به “تُرس” تشبيه ميكند، يعني اگر كسي بپرسد: با توجه به آن كه اكثر خوارج و افراد اين جريان جاهل مقصرند، چرا بايد اينها را كشت، و از بين برد؟ بايد پاسخ داد: شما سپرهاي انساني را كه دشمن در جهاد به ميدان ميآورد، به چه ملاكي ميگوييد بايد كشت تا بتوان دشمن را از بين برد؟ اين جا هم همينطور است. چون ابزاري در دست دشمنان اسلام هستند. اگر ارشاد و هدايت نشدند، و امكان نداشت با موعظه و راههاي مختلف اينها را به راه آورد، و دست به سلاح بردند و امنيا اجتماعي را مختل نمودند، وجودشان بر خلاف مصالح مسلمين و جهان اسلام خواهد بود، هر چند جاهل قاصر باشند. برداشت من اين است كه به نظر ايشان اين جريانات بايد در جامعه منزوي باشند مگر دست به سلاحي ببرند بر عليه امت اسلامي و بر عليه حكومت مشروع اسلامي كه آن ديگر تكليف ديگري است، شبيه رفتاري كه اميرالمؤمنين انجام دادند. ايشان ميفرمايد:
“نتيجه مهمي كه بايد از داستان خوارج گرفت اين است كه اگر گروهي از مسلمانان ولو به علت خشك مغزي و كوتاه فكري مانع مصالح عاليه اسلامي باشند، بايد آنها را از بين برد ولو آنكه ميدانيم مخالفت آنها با مصالح عاليه اسلامي از روي جهالت است، نه از روي علم و آن جهالت هم جهالت قصوري است نه تقصيري، يعني معاقب عندالله نيستند و معذورند. دو حساب است، يكي حساب معذوريت فرد است عندالله و مغفرت و عدم مغفرت، يكي هم حساب مصالح مسلمين است كه ممكن است كه يك معذوري بخواهد زندگي و مصالح مسلمين را به هم بريزد،همانطور كه يك ديوانه گاهي ميكند. ما نبايد معذوريت عندالله را ملاك قرار دهيم و به او اجازه دهيم هر كاري كه ميخواهد بكند. گاهي مصلحت اقتضاء ميكند كه همين معذور را از ميان برداريم.” (يادداشتها، ج3/ 379 ـ 380)
همانطور كه عرض شد جمع فرمايشات ايشان ميتواند اين باشد كه اين جريان به دليل خطري كه براي اسلام و مسلمين دارند و پيامدهاي خطرناكي كه قدرت و نفوذ اينها در جامعه به دنبال دارد، اگر هم در جامعه اسلامي هستند و تحمل ميشوند، بايد يك جريان منزوي باشند و هرگز نبايد جرياني در متن جامعه اسلامي باشند. مادامي كه حرفهاي خودشان را ميزنند، اعتقادات خودشان را دارند، دست به شمشير و سلاح و امثال آن نبردند بايد تحمل شوند، ولي نبايد در متن جامعه باشند و قدرت سياسي پيدا كنند، به خاطر اينكه جامعه اسلامي را با تعصبات جاهلانه خودشان به مخاطره مياندازند. عذرخواهي ميكنم از تصديع. والحمد لله رب العالمين.
* مرحوم شهيد مطهري به دليل اينكه جريان تكفير و تفسيق را يكي از مهمترين خطراتي ميدانستند كه جهان اسلام را از درون تهديد ميكند، لذا در مناسبتهاي مختلف و به تناسب مباحث گوناگون به اين جريان پرداختند.
* غير از دنياي مسيحيت كه گرفتار اين جريان خطرناك بوده، در تاريخ اسلام هم نخستين جرياني كه در صدر اسلام و در زمان اميرالمؤمنين عليه السلام نماد جريان تكفير و تفسيق شمرده شده، “خوارج” هستند.
* خوارج اگرچه به عنوان يك گروه و فرقه سياسي يا مذهبي منسوخ شدند، اما “روح خارجيگري” همچنان در جهان اسلام در ميان برخي از طوائف و فرقهها حاكم است.
* به اعتقاد شهيد مطهري هرگاه كسي خودش را حق مطلق پنداشت، هر جرياني كه در برابر او قرار گرفت و با او اختلافي داشت، به خودش اجازه ميدهد كه مهر بطلان بر پيشاني آنها بزند.
* شهيدمطهري: روح خارجيگري عبارت است از تدين خيلي شديد و توأم با جهالت و ناداني و قدرت نداشتن بر تجزيه و تحليل كه به دنبال خودش تنگنظري و تكفير و تفسيق ميآورد.
* شهيد مطهري: خوبي يك آئين به اين نيست كه حتي در جزئيات بخواهد بر مردم تضييق كند و همه را در راه فرعي واحد ببرد.