سیاست مروانی!
1- در حالی که آموزههای انسانی اسلام عزیز بارها مسلمانان را به عفت در کلام و ادب در سخن گفتن فراخوانده است و قرآن کریم حتی از ناسزا گفتن به بتپرستان و بتهای آنان باز داشته است تا زبان آنان نیز به بدگویی و ناسزا پراکنی باز نگردد،1 چگونه است که در تاریخ در برخی جوامع اسلامی، در کنار حربه رایج تکفیر و تفسیق و تهمت، شاهد ناسزاگویی به بیگناهان به ویژه از سوی برخی قدرتمندان هستیم؟ صاحبان قدرتی که نه تنها خود در خطابهها و سخنانشان مخالفان را با انواع ناسزا و اهانت هتک حرمت میکردند بلکه جامعه را نیز به آن فرا میخواندند و تلاش میکردند مردم را بر پایه ناسزاگویی و بیادبی به شخصیتهایی که آنان را مزاحم خود تلقی میکردند، بار بیاورند. چنان که در تاریخ بارها خواندهایم که حاکمان ناصالح بنیامیه و بنیمروان در قالب دستورالعملهای رسمی و علنی کارگزاران و آحاد جامعه را به ناسزاگویی و لعن امیرالمونین علی(ع) وا میداشتند و این امر به عنوان یک سنّت ثابت از جمله در خطابههای جمعه در میآمد! و نیز در تاریخ در ستایش از عمر بن عبدالعزیز خواندهایم که به رغم اینکه از همین خاندان بود، وقتی به حکومت رسید مانع چنین سیاستی در حکومت خود شد.
2- در تحلیل چرایی این پدیده از جمله در تاریخ جوامع اسلامی، اینکه شخصی یا جریانی یا حکومتی یا حتی جامعهای از سر عداوت و خشم یا به انگیزه انتقامگیری و یا حتی به قصد تضعیف مخالفان و دشمنان خود، به چنین امری رو آورد، کاملا قابل درک است. اما افزون بر این انگیزهها، نکتهمهم دیگری وجود دارد که از یک سو امری تاریخی است و از سوی دیگر در منطق ماکیاولیسم و در نگاه جریانها و سیاستمدارانی که با این منطق حرکت میکنند، یک قاعده به شمار میرود. آن قاعده این است که «ناسزا بگو تا باقی بمانی و «کار» تو آن گونه که میخواهی سامان یابد»! این منطقی است که از نگاه فلسفه سیاسی باید آن را قاعدتاَ در منطق «نیکلو ماکیاولی»، فیلسوف سیاسی قرن 15 و 16 میلادی ایتالیا یافت. کسی که باید او را یکی از کاربران بزرگ اصل «هدف وسیله را توجیه میکند» شمرد، اما از نگاه تاریخی میتوان در سیاستی یافت که مروان بن حکم بر ملا کرده است.
3- ماکیاولی که در میان ما به ماکیاول نیز شهرت دارد، در بخشی از اندرزنامه خود به پادشاه وقت ایتالیا مینویسد: «داشتن صفات خوب چندان مهم نیست. مهم این است که پادشاه فنّ تظاهر به داشتن این صفات را خوب بلد باشد. حتی از این هم فراتر میروم و میگویم که اگر او حقیقتاً دارای صفات نیک باشد و به آنها عمل کند به ضررش تمام خواهد شد، در حالی که تظاهر به داشتن این گونه صفات نیک برایش سودآور است. مثلاً خیلی خوب است که انسان دلسوز، وفادار، باعاطفه، معتقد به مذهب و درستکار جلوه کند و باطناً هم چنین باشد. اما فکر انسان همیشه باید طوری معقول و مخیر بماند که اگر روزی بهکار بردن عکس این صفات لازم شد، به راحتی بتواند از خوی انسانی به خوی حیوانی برگردد و بیرحم و بیعاطفه و بیوفا و بیعقیده و نادرست باشد.»
ماکیاولی فلسفه سیاسی خود را از جمله در رساله «شهریار» نوشت. متنی که دستمایه قدرتمدارانى چون آدولف هیتلر گشت که به قول خودش، آن را همیشه کنار بستر خود نگه مىداشته تا همیشه منبع الهامات وى باشد!2 ماکیاولی بعدها از جمله توسط سران مسیحیت، سخت نکوهش شد و کسانى چون پاپ پل چهارم او را نویسندهاى ناپاک و تبهکار خواند و کاردینال رجینالدپل، کتاب او را دستنوشته شیطان نامید،3 اما همه مىدانند که آنچه در میان سیاستبازان ناصالح و در نظامهاى سلطهطلب، امرى پذیرفتهشده به شمار مىرود، همان است که ماکیاولى با شجاعت در قالب پندنامهخود به شرح آن پرداخت. طرفه آنکه حدود یک قرن بعد، فیلسوف انگلیسی، فرانسیس بیکن در قدردانی از وی با جملهای قابل تامل یاد کرد: «ما به کسانی همچون ماکیاولی مدیونیم، که جهان سیاست و رهبران آن را آنطوری که هست به ما نشان میدهند، نه آنطوری که باید باشد!»
4- مروان بن حکم، سلسلهجنبان بخشی از تاریخ سیاه بنیامیه است. وی که پسرعمو و داماد عثمان بن عفان، خلیفه سوم بود، در نگاه خلیفه جایگاه ویژهای داشت و از همین جایگاه کارهای بسیاری به زیان عثمان صورت داد که در نهایت نیز به کشته شدن خلیفه انجامید. مروان پسر حکم بن ابیالعاص است؛ همان کسی که در فتح مکه به ظاهر اظهار اسلام کرد اما با پیامبر اکرم(ص) دشمنی میکرد و حتی ادای آن حضرت را در میآورد! پیامبر(ص) نیز او را لعن و به طائف تبعید کرده بود اما به لطف خلیفه سوم و بر خلاف نظر پیامبر(ص)، به مدینه برگردانده و مکرَّم شد؛ با این عذر که او عموی خلیفه است و نمیشود در تبعید بماند! مروان در راس شاخهای از بنیامیه است که دهها سال بر گرده مردم سوار شدند و به بنیمروان معروفند. مروان که در کنار سران جنگ جمل، علیه امیرالمومنین(ع) جنگیده و به رغم شکست و اسارت با شفاعت امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، مواجه با چشمپوشی آن امام بزرگوار شده و جان سالم به در برده بود، بعدها در شمار نزدیکان و سران حکومت معاویه قرار گرفت و شریک مظالم وی شد تا فرصتی را که سالها در پی آن بود، به دست آورد. او در اوائل امامت امام علی بن الحسین(ع)، در سال 64هجری به عنوان چهارمین حاکم اموی قدرت را در دست گرفت و سیاست دشنام دادن به امیرالمومنین(ع) و لعن آن امام مظلوم را که از دوره معاویه رواج یافته بود، با شدت ادامه داد. کاری نیز از دست اهل بیت(ع) در جلوگیری از آن بر نمیآمد. چنان که به نقل مرحوم مجلسی، مروان یک بار در سخنرانی خود در حضور امام حسن(ع)، به بدگویی از امیرالمومنین(ع) پرداخت و خبر به امام حسین(ع) رسید. ایشان سراغ مروان رفت و پاسخ او را به تندی داد. سپس پیش برادر خود رفت و گفت: شما میشنوی که این شخص به پدرت ناسزا میگوید و به او چیزی نمیگویی؟ امام حسن(ع) فرمود: «به شخص مسلّطی که هرچه میخواهد میگوید و هرچه میخواهد میکند، چه انتظار میرود بگویم؛ و ما عسیت ان اقول لرجل مسلط یقول ما یشاء و یفعل ما یشاء»! 4
5- مروانیان نوعاً کسانی نبودند که شخصیت والای امیرالمومنین(ع) را نشناسند و به جایگاه ایشان در چشم پیامبر(ص) آگاه نباشند. چنان که به عنوان نمونه، به نقل ابن ابیالحدید معتزلی، یک بار که مروان در سخنرانی خود در حضور امام حسن(ع) به ناسزاگویی علی(ع) پرداخت، امام با عتاب از او پرسید: آیا این شخصی را که به او ناسزا میگویی بدترین مردم است؟ مروان پاسخ داد: نه بلکه بهترین مردم است! با این وجود پس چرا آنان ناسزاگویی به آن حضرت و لعن وی را یک «سنّت» پابرجا ساخته بودند تا جایی که وقتی عمر بن عبدالعزیز آن را ممنوع ساخت، مردم درباره او گفتند ترک سنّت کرده است: «فقال الناس: ترک السنه»!6
خود مروان شجاعانه به این پرسش پاسخ داده است؛ پاسخی تاریخی که میتوان مفاد آن را «سیاست مروانی» نام گذاشت. میدانیم که در جریان محاصره چهلروزه عثمان که به کشته شدن وی انجامید، مروان نیز داخل خانه حضور داشت و شاهد قضایا بود و به دسیسهچینی خود ادامه میداد. پاسخ مروان در نقلی آمده که ابن ابیالحدید با سند خود به نقل از امام علی بن الحسین(ع) آورده است: مروان (در اشاره به تلاش بینظیری که علی(ع) در دفاع از خلیفه سوم، عثمان، به ویژه در جریان محاصره وی کرد) به من گفت: در میان مردم، نسبت به رفیق ما (عثمان)، هیچ کسی مدافعتر از رفیق شما (علی(ع)) نبود. گفتم: پس شما را چه شده که بر فراز منابر به او ناسزا میگویید؟ مروان گفت: موضوع این است که «کار برای ما راست و بسامان نمیشود جز به این وسیله»!
«علی بن الحسین(ع) قال: قال لی مروان: ما کان فی القوم ادفع عن صاحبنا من صاحبکم. قلت: فما بالکم تسبّونه على المنابر؟ قال: انه لا یستقیم لنا الامر الا بذلک.» 7
6- مروان بن حکم در تاریخ همانند ماکیاولی، به عنوان یک فیلسوف سیاسی نامآور نشده است و پندنامهای ننوشته تا نسخه بالینی حاکمان و سیاستمدارانی باشد که دغدغه اصلی آنان چگونگی ماندگاری و گسترش قدرت خویش است، اما قاعدهای را بازگو کرده که در نگاه سیاستبازان، یک اصل طلایی و ماندگار و فراگیر به شمار میرود. در فلسفه سیاسی مروان، بقای حاکمیت بنیامیه و حیات سیاسی مروانیان که وی از آنان با تعبیر «لَنا» نام میبرد، جز به معرفی امیرالمومنین(ع) و علاقهمندان به وی، به عنوان دشمن خدا و رسول و ناسزاگویی به آنان، به دست نمیآید و کار حکومت و تدبیر امر ریاست، جز به مشوّه ساختن چهره آن امام مظلوم، در نگاه جامعه، از طریق محافل و منابری که تنها در اختیار آنان و دستنشاندگان آنان است، به سامان نمیشود و چرخ مراد آنان جز به ناسزاگویی به این و آن نمیگردد. این است که به رغم اقرار به خدمات علی(ع) درباره کسی که امویان و مروانیان، پیراهن خونین او را بهانه و ابزار آن همه خونریزی و ستم ساختند، دست از ناسزاگویی به او بر نمیدارند، چون در غیر این صورت ماندگاری حکومت و حیات سیاسی خود را در خطر اضمحلال میبینند!
مروان مجسمه فساد و دغلکاری و ضدیت با پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت وی است اما این اقرار او را باید ستود و گزافه نیست که به پیروی از یادکرد «فرانسیس بیکن» از ماکیاولی، ما نیز بخشی از شناخت تاریخ و جامعه را مدیون این اقرار بدانیم! زیرا گرچه مروان بن حکم در شناخت اصول انسانی و اخلاقی سیاستورزی، قاعدهای اخلاقی به دست نمیدهد اما در شناخت سیاستبازان و ریاستطلبانی که سرمایه اصلی ماندگاری خود را در هتک حرمت دیگران و ناسزاپراکنی میبینند، یک قاعده به شمار میرود.
7- گسترش هتک حرمت و تخریب اشخاص مورد احترام جامعه در سالهای اخیر به ویژه نسبت به شخصیتهایی که در شمار ارکان انقلاب و نظام اسلامی بوده و هستند و پیشینه آن همه خدمت به مردم و انقلاب و نظام را در کارنامه عمل خود دارند و در شمار یاران نزدیک حضرت امام خمینی به ویژه در دوران غربت مبارزه بودهاند، مانند آنچه در سالها و هفتههای اخیر درباره جناب آیتالله هاشمی رفسنجانی یا شهید مظلوم آیتالله بهشتی شاهد بوده و هستیم، این گمان را تقویت میکند که گویا برخی اشخاص و جریانها و محافل رسانهای «حیات سیاسی» و بسامان شدن «امور» خود را در هتک حرمت و مشوّه ساختن چهره افراد و جریانهایی میدانند که آنان را مانع ماندگاری یا گسترش قدرت و نفوذ خود قلمداد میکنند. البته بخشی از حرمتشکنیها و ناسزاپراکنیها و دشمنشماریها برخاسته از کینهورزی و حقد و حسادت و انتقامجویی است اما با هر ملاکی که محاسبه شود، نمیتوان همه آنها را به پای این اوصاف زشت اخلاقی نوشت. بخشی از آن به همان واقعیتی بر میگردد که مروان بن حکم با بیپروایی بر زبان آورده است و ما آن را تدبیر و «سیاست مروانی» مینامیم. چنان که تخریب مستقیم و غیر مستقیم چهره و شخصیت رهبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امامخمینی، خواسته و ناخواسته، وجه دیگری از سیاست مروانی «تخریب دیگران برای اثبات خود» است. این است که باید گفت اگر فیلسوف فرانسوی، جناب دکارت که آیتالله شهید مطهری او را «مسلمان بالفطره» خوانده، در سیر اندیشه و بازبینی اعتقادات خویش از اینجا آغاز کرد که «من فکر میکنم، پس هستم»، زبان حال برخی افراد و جریانها این است که «من ناسزا میگویم، پس هستم» و «من تهمت میزنم، پس کار من بسامان است»! از جمله اینان برخی افراد و جریانهاییاند که تازه از راه رسیدهو پیشینه مطلوبی در دوران مبارزه و نیز دفاع مقدس ندارند و به راهکار و سیاست مروانی در ماندگاری خود احساس نیاز بیشتری میکنند.
8- اگر در نگاه «مروان بن حکم» و «نیکلو ماکیاولی»، بتوان به هدف دستیابی به خواستههای سیاسی و هرچند مشروع، از ابزار هتک حرمت و ناسزاپراکنی و لکهدار نشان دادن مخالفان و مزاحمان کمک گرفت و در راست کردن و هموار ساختن راه برای خود، از آن بهره برد، اما نباید از نظر دور داشت که این شیوهها علاوه بر زشتی آن و گرفتار شدن به پیآمدهای سنگین آن در فردای قیامت، اگر هم دستاوردی داشته باشد، بسی کوتاه است و حقایق هستی را نمیتوان با چنین روشهای غیر اخلاقی و منشهای غیر انسانی به دلخواه خود عوض کرد. نمونه روشن آن، چهره نورانی و ماندگار امیرالمومنین(ع) است که به رغم آن همه بدگویی و تخریب، اینک نه در میان شیعیان فقط، بلکه در نگاه همه مسلمانان در شمار والاترین شخصیتهای تاریخ و جهان اسلام است. حقیقتی که زمانی بر زبان یکی از نوادگان عبدالله بن زبیر جاری شد. به نوشته ابن ابیالحدید، زمانی عامر بن عبدالله بن زبیر به یکی از پسران خود گفت: «پسرم! علی را جز به خوبی یاد نکن. بنیامیه هشتاد سال وی را بر منابر خود لعن کردند اما خداوند با این کار جز بر بلندی جایگاه او نیفزود. «دنیا» نشده است چیزی را بنا کند مگر اینکه دوباره سراغ آن رفته و آن را ویران ساخته است، و «دین» نشده است چیزی بنا کند و دوباره آن را ویران سازد.»8 یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم والله متم نوره و لو کره الکافرون.9
اگر دستکم به داوری تاریخ باور داشته باشیم، تاریخ نمونهها و درسهای بسیاری را در این باره پیش روی ما گذاشته است و «انّ فی ذلک لعبره یا اولی الابصار». صدقالله العلی العظیم.
پاورقی:
1- انعام، آیه 108.
2- فرهنگ علوم سیاسی،غلامرضا علی بابایی، ج 1، ص710.
3 – نک: ژان ژاک شوالیه، آثار بزرگ سیاسی از ماکیاولی تا هیتلر،نشر مرکز دانشگاهی، ص 36-38.
4 – بحارالانوار، ج 43، ص344.
5 – شرح نهج البلاغه، ج 13، ص220.
6- همان، ص 222.
7- همان، ص 220. نیز: الغدیر، ج 10، ص264.
8- شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 221.
9- صف، آیه 8.