شاگردان، نقطه تلاقی استادان؛ سید ضیاء مرتضوی

«خردادماه 1390»
در بررسی حیات علمی چهره‌های بزرگ علمی و تأثیرگذار، یک نقطه مورد توجه به ویژه در فقه که دامنه مسائل و نظریه‌پردازی و اجتهاد در فروع آن بسی گسترده و تاریخ آن شاهد ظهور و بروز فقهای بسیاری بوده، این است که آنان بیشتر تحت تأثیر علمی چه فرد یا افرادی قرار داشته و مباحث اجتهادی آنان بیشتر ناظر به کدام منابع و شخصیت‌ها می‌باشد؟
تأثیرگذاری شاگرد از استاد امری رایج و طبیعی است و حتی نقد دیدگاه‌های استاد، پس از دستیابی شاگرد به مقام استادی و ارائه نظر، به رغم برخی ملاحظات بازدارنده، امری غریب نیست. چنانکه نقل و نقد مستقیم دیدگاه‌های عالمان هم‌عصر حتی در دوره حیات آنان، به ویژه از طریق مراجعه به آثار تألیفی آنان امری رایج بوده است، چنانکه حضرت امام‌خمینی در مباحث اصول فقه بارها دیدگاه‌های استاد پرآوازه خود حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی و نیز معاصرانی چون میرزای نائینی و غروی اصفهانی و آقاضیاء عراقی که البته در رتبه زمانی مقدم بر وی‌اند نقل و نقد می‌کند. نیز دیدگاه‌های مرحوم آیت الله بروجردی را حتی در زمان حیات ایشان به احترام نقل و نقد می‌کند؛ گاه با این تعبیر: «بعض الأکابر، ادام الله أظلاله». همان‌گونه که از سر احترام در درس آقای بروجردی نیز شرکت می‌کرد و استفاده نیز می‌برد و کتاب «لمحات الأصول» بخشی از دستاورد حضور ایشان در درس آن مرحوم است. به هر حال عمده منابع آگاهی از دیدگاه‌های هم‌عصران هر چند، از طریق شنیدن در مجلس درس یا مراجعه به آثار نوشتاری آنان است اما گاه نیز از طریق نقل شاگردانی می‌باشد که دیدگاه‌های اساتید خود را به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم در حوزه درس استادی دیگر بازگو می‌کنند و در واقع واسطه نقل دیدگاه اساتید به یکدیگر می‌شوند. نقل از طریق «تقریر» نویسی شاگردان نیز امری رایج و پرفایده است.
اما یکی از نقاط عطف توجه در زندگی علمی چنین شخصیت‌های تأثیرگذار و هم‌عصر، «تلاقی» دیدگاه‌ها و تأثیر و تأثّری است که از نقطه تلاقی شاگردان به دست می‌آید. یک نمونه روشن در عصر ما توجه به دو حوزه درسی حضرت امام‌خمینی و حضرت آیت الله خویی «رضوان الله علیهما» در قم و نجف است که طبعاً دامنه آن به دیگر حوزه‌های علمیه موجود نیز کشیده شده است. «تلاقی» دیدگاه‌ها و طبعاً تأثیرگذاری بر هم، گاه با حضور شاگردان در هر دو حوزه درسی است و گاه بدون آن. نمونه‌ای روشن از قسم نخست درباره این دو فقیه برجسته را می‌توان در آن دسته از شاگردان مرحوم آیت الله خویی جست که پس از تبعید امام‌خمینی از ایران و حضور فعال در حوزه نجف، در درس فقه ایشان نیز شرکت کرده، از آن بهره برده و حتی تحت تأثیر رویکردهای فقهی و سیاسی ایشان قرار گرفته و در حلقه یاران امام نیز درآمدند. برخی از اینان، چنانکه خود ابراز داشته‌اند، پیش از آن حتی خود را بی‌نیاز از حضور در درس می‌دانستند اما با حضور در حوزه درس امام خمینی، که چه‌بسا برای محک ‌زدن علمیت یا حمایت سیاسی بوده است، وضع خود را متفاوت یافتند. نمونه روشن آن آیت الله حسین راستی کاشانی «دامت برکاته» است و نمونه دیگر آن مرحوم آیت الله محمدهادی معرفت «رحمة الله علیه» است. البته این امکان برای بیشتر شاگردان حضرت امام در قم فراهم نشد که همزمان بتوانند از حوزه درس آیت الله خویی نیز بهره ببرند. اما پیداست حوزه درس معتبری چون درس آیت الله خویی و شاگردان فراوان و آثار اصولی و فقهی قابل توجهی که به قلم خود یا از طریق شاگردان ایشان ارائه گردید، توانست حوزه‌های درسی دیگر از جمله شاگردان امام‌خمینی را متوجه خود کند و حتی بدون آنکه در سلک شاگردان آیت الله خویی درآیند، برخی دیدگاه‌ها و مبانی فقهی و اصولی ایشان را مورد اهتمام و پذیرش قرار دهند.
یک نمونه واضح آن، مرحوم آیت الله محمد فاضل لنکرانی «رحمة الله علیه»، از شاگردان برجسته امام‌خمینی است که به مرجعیت عمومی نیز دست یافت. وی در کنار طرح دیدگاه‌های استاد خود و اهتمام فراوان به آن، یک پای ثابت مباحث فقهی خود را بازگویی مباحث و دیدگاه‌های آیت الله خویی، قرار داده است، هم در درس و هم در تألیفات خود. «تفصیل‌الشریعه» که مهم‌ترین کتاب ایشان می‌باشد، به رغم اینکه شرحی اجتهادی و مبسوط بر «تحریرالوسیله» امام‌خمینی است اما به مرکزی برای «تلاقی» دیدگاه‌ها و مبانی فقهی و اصولی دو استاد مسلّم و فقیه برجسته در حوزه‌های علمیه معاصر، امام‌خمینی و آیت الله خویی، تبدیل شده است. و به تعبیری، آیت الله فاضل در میان شاگردان امام‌خمینی، حلقه وصل عمده‌ای برای نقل و نشر دیدگاه‌ها و مبانی آیت الله خویی در حوزه علمیه قم بوده است.
ملاحظه «تفصیل‌الشریعه» به خوبی نشان می‌دهد که آیت‌الله فاضل، در ابوابی از فقه که آیت الله خویی دارای اثر استدلالی بوده، همواره به دیدگاه‌ها و حتی شیوه بحث آن مرحوم توجه و اهتمام داشته است؛ چه در مواردی که با اشاره به آن، به نقل و نقد پرداخته و چه در موارد بسیاری که از مباحث ایشان بهره برده و جایی برای نقد آن ندیده و اشاره به آن نکرده است. یک نمونه آشکار آن مباحث حج است که مورد عنایت ویژه آیت الله فاضل بوده است، چراکه هم آن را «تدریس» کرده و هم «تحقیق» و هم «تألیف». و این نکته‌ای بوده که خود آن مرحوم در باره مبحث حج بر آن تأکید داشته است. تأثیر مباحث مرحوم آیت الله خویی در این بخش از «تفصیل‌الشریعه» به‌ویژه با توجه به اینکه امام خمینی بحثی استدلالی درباره حج ندارد، از جای‌جای آن به روشنی آشکار است.
ذکر چند نمونه:
یکی از مسائلی که در چند دهه اخیر محلّ تلاقی دو فقیه و استاد بزرگ حوزه‌ها، حضرت امام‌خمینی و حضرت آیت الله خویی بوده مسئله ولایت و اختیارات فقیه است. مرحوم آیت الله خویی، هرچند به نفی «مطلق» یا نفی «نسبی» آن معتقد بوده اما برخی شاگردان برجسته وی به دفاع از آن پرداخته‌اند. چنانکه آیت الله سیدکاظم حائری «دامت برکاته»، در دو کتاب «اساس الحکومة الاسلامیة» و «ولایة الامر» به تفصیل درباره اصل نظریه و ابعاد مختلف آن بحث کرده است. به‌ویژه که کتاب دوم دستاورد مباحث فقهی ایشان در حوزه علمیه قم است که پس از طرح مسئله اختیارات گسترده فقیه توسط امام‌خمینی در سال‌های پایانی عمر شریف خود، در باره آن مطرح کرده و به دفاع معلمی از آن و ملاحظاتی که در این موضوع داشته پرداخته است.
اما یک نقطه تلاقی روشن، در این مسئله، مرحوم آیت الله معرفت است که پیش از شاگردی در حوزه درس امام‌خمینی، سال‌ها محضر درس آیت الله خویی و نیز آیت الله شیخ حسین حلّی را درک کرده و رابطه نزدیکی نیز با آقای خویی داشته است. این بنده، پیش از درس مرحوم آیت الله منتظری درباره ولایت فقیه که بیش از پنج سال طول کشید، این بحث را به همراه جمعی محدود، در محضر آیت الله معرفت فراگرفت و آن مرحوم در طرح استدلالی مبحث ولایت فقیه در حوزه قم، مقدم بر آقاي منتظری است.
آیت الله معرفت نخست به بررسی دیدگاه دو استاد خود، امام خمینی و آیت الله خویی در زمان حیات آن دو، پرداخت و سپس مباحث را در کتاب «ولایة الفقیه، ابعادها و حدودها» منتشر کرد. کتاب تاریخ نشر ندارد. اما استاد مرحوم یک نسخه از آن را در رجب 1403. ق به نگارنده اهداء فرموده است و همان سال یا سال پیش از آن منتشر شده است. در حالی که آیت‌الله منتظری این بحث را دست کم دو سال بعد از آن در تاریخ شنبه 8 دیماه 1363ش شروع کرد.
آیت الله معرفت در این کتاب از هر دو استاد بزرگ خود، به عنوان «سیدنا الاستاذ دام ظله» یاد می‌کند و در اوان بحث با اشاره کلی به نظر امام‌خمینی و قوت و کمال علمی آن و اینکه هرآنچه در این کتاب آورده «جرعه‌ای» از دریای لبریز و «نمی» از باران فراوان علمی امام‌خمینی است، خاطرنشان می‌کند که در درس‌های سراسر تحقیقی امام خمینی در مسجد انصاری نجف اشرف، در تمام مدتی که امام در نجف بودند حاضر شده است.
مرحوم آیت الله معرفت که نقطه تلاقی آشکاری میان این دو فقیه، هم در حوزه درس و هم در نظریه «ولایت فقیه» است، در داوری علمی خود، به تفصیل از دیدگاه امام‌خمینی حمایت می‌کند و نگاه استاد دیگر را همراه با ادب کامل، به نقد می‌کشد و آن را نمی‌پذیرد. دیدگاهی که به نقل ایشان در یک جا حتی شأن قضاوت را برای فقیه نمی‌پذیرد و در جای دیگر برخی اختیارات را هر چند از باب عهده‌داری «امور حسبیه» می‌پذیرد.
نمونه دیگر مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی است که در مباحث مختلف خود، گاه جانب استاد خود امام‌خمینی را می‌گیرد و گاه جانب آیت الله خویی را. پیداست موافقت و مخالفت در فروع فقهی که امری رایج است در این‌گونه ارزیابی‌ها نمی‌تواند مورد توجه خاص قرار گیرد، اما جانبداری و مخالفت علمی در برخی «مبانی» مورد نزاع، امری است که به خوبی می‌تواند نقطه تلاقی میان دو فقیه هم‌عصر را که چه‌بسا هیچ‌گاه به نقد مستقیم دیدگاه‌های علمی یکدیگر نپرداخته‌اند نشان دهد. یکی از مبانی رجالی آیت الله خویی که در جای¬جای فقه ایشان اثرگذار بوده است، پذیرش «وثاقت» کلیه روایاتی است که در دو کتاب «کامل الزیارات» ابن‌قولویه و «تفسیر» قمی در طریق نقل روایت قرار گرفته‌اند، به این دلیل که گویا «جعفر بن محمد بن قولویه» و «علی بن ابراهیم بن هاشم قمی» که هر دو از عالمان بزرگ متقدم هستند، تمام راویان یادشده را به گونه «عام» «توثیق» کرده‌اند. این مبنای رجالی آقای خویی، هرچند در اواخر عمر شریف خود از آن برگشته‌اند، همواره در حوزه¬های درس فقه مورد توجه و نقد و ابرام بوده است. مرحوم آیت الله فاضل که به خاطر حضور مستمرّ در حوزه قم، در درس آیت الله خویی شرکت نکرده اما در این مسئله جانب ایشان را گرفته و بر خلاف دیدگاه استاد خود عمل کرده است. البته نگارنده نمی‌داند آیا ایشان تا پایان بر این مبنا ثابت مانده یا مانند آیت الله خویی از آن عدول کرده است؟
نمونه دیگر پذیرش و عدم پذیرش یک بخش از روایات «مرسله» در نقل مرحوم شیخ صدوق است که آنها را به‌رغم عدم ذکر سند به گونه «جزمی» به پیامبر «ص» یا امام «ع» نسبت داده است. حضرت امام این دسته از مرسله‌های جزمی صدوق را دست‌کم از مرسله‌های کسانی که مانند «ابن ابی‌عمیر» و «صفوان» نمی‌داند و به عنوان روایت معتبر می‌پذیرد. اما آیت الله خویی همانند دیگر روایات مرسله می‌شمارد و «جزم» شیخ صدوق در نقل را مایه اعتبار نمی‌داند. آیت الله فاضل، چنانکه بارها نشان داده در این مسئله نظر استاد خود را گرفته است. چنانکه در موضوع «عمل» مشهور به روایت «ضعیف» و «اٍعراض» مشهور از روایت «معتبر» که نوع فقیهان از جمله امام‌خمینی، آن را ملاکی برای پذیرش و عدم پذیرش روایت شمرده‌اند، اما آیت الله خویی، آن را نپذیرفته و ملاک را فقط در ضعف و قوت خود سند دیده است، آیت الله فاضل با استاد خود و در واقع با گفته مشهور فقیهان همراهی کرده است. و در مجموع هرچند ایشان در بیشتر موارد چه از نظر مبنایی و چه در فروع مسائل از دیدگاه استاد خود امام‌خمینی پیروی اجتهادی کرده است اما چنانکه اشاره شد، اثرگذاری مستقیم و غیرمستقیم مباحث آیت الله خویی، در «تفصیل الشریعه» در سطحی گسترده امری آشکار است؛ تأثیری که بسی بیشتر از مباحث مرحوم آیت الله سیدمحسن حکیم در آن است.
اینها فقط دو نمونه از شاگردان و چند نمونه از مسائل و مبانی مختلف در حوزه فقه است که به عنوان شاهد بر نقطه تلاقی دو فقیه بزرگ و استاد برجسته و مؤثر در دو حوزه قم و نجف و تأثیراتی که هر یک در گسترش و پذیرش و عدم پذیرش دیدگاه‌های یکدیگر داشته‌اند، می‌تواند مورد توجه و بررسی بیشتر قرار گیرد. و پرپیداست دامنه اثرگذاری این تلاقی محدود به شاگردان بی‌واسطه نخواهد ماند و چنانکه هم‌اینک شاهدیم در طبقات بعدی شاگردان نیز جاری و ساری است. و سال‌های سال دو حوزه نجف و قم و سایر حوزه‌ها متأثر از دیدگاه و مبانی فقهی و اصولی این دو فقیه صاحب‌سبک و مبنا از طریق شاگردان و شاگردان شاگردان خواهد ماند و مایه برکت علمی خواهد بود.
خداوند همه فقیهان بزرگوار ما به‌ویژه این دو فقیه پرآوازه معاصر، و بالأخص حضرت امام‌خمینی را که یک انقلاب بزرگ را تا سرحد شکل‌گیری نظام اسلامی هدایت و رهبری کرد با اولیای خود محشور سازد و حوزه‌های علمیه به‌ویژه حوزه قم و نجف را همواره «سربلند» و «مستقل» و «آزاد» و «سرزنده» پابرجا نگه دارد. آمین یا رب العالمین.