شناخت کليد شخصيت امام خميني(ره)؛ محمد کاظم تقوي
شخصيت امام خميني(س) به عنوان عالم رباني که در سيماي رهبري بزرگ، انقلاب اسلامي ايران را رقم زد و علاوه بر رهبري مبارزات پانزده ساله در دو بخش ميداني و انديشهاي؛ پس از ساقط کردن نظام شاهنشاهي دير پا، نظام جمهوري اسلامي را بنيانگذاري کرد؛ نيازمند واکاويهاي ژرف انديشانه و مستمر ميباشد تا بُعد الهام بخشي و راهبري آن استمرار يابد.
امام خميني پيش از آنکه رهبري سياسي ملت ايران را بر عهده گيرد و آن حوادث و اتفاقات ضد استبدادي و
ضد استعماري را رقم زند، يکي از عالمان بزرگ اسلامي در عصر خود و از عالمان کم نظير عصرها و نسلها بوده است.
اما به نظر نگارنده شخصيت فکري و انديشهاي او «کليدي» دارد که با شناخت آن، افق زنده و سازندهاي خود را نشان ميدهد.
«کليد» شخصيت امام خميني را دو ويژگي بسيار مهم تشکيل ميدهد:
1 ـ جامعيّت علمي و عملي؛
2 ـ جمع ميان سنّت و تجدّد.
جامعيت علمي امام خميني و نيز جامعيت علمي و عملي اين شخصيت بزرگ واقعاً فوق العاده است! او هم فيلسوفِ عارف بوده و هم فقيه اصولي؛ فيلسوفي که حکمت متعاليه را بسيار عميق از آيت الله رفيعي قزويني فرا گرفته و دهها سال مدرس شرح منظومه حکيم سبزواري و اسفار صدر المتألهين شيرازي بوده است.
چنانکه عرفان نظري و عملي را به ويژه از آيت الله شاهآبادي استفادههاي زياد کرد و در اين عرصه درخشش خيرهکنندهاي داشته است و با ذوق سرشار و شگرف عرفاني بر قلة حکمت متعاليه صدرايي قدم گذاشته و به ساحت عرفان پرواز کرده بود. ايشان به مدت قريب به سه دهه اشتغال جدي به تحصيل، تدريس و تأليف در عرصه عرفان و فلسفه داشته که آثار تأليف شده و بر جاي مانده، خود شاهدي گويا بر جايگاه عرفاني ـ فلسفي اين حکيم عارف ميباشد.
اندک اطلاعاتي که از بعضي از شاگردان فلسفي ايشان موجود است، به ما ميگويد عالم جامع و فيلسوف عاليقدر استاد شهيد مطهري تمام تحصيلات حکمت متعاليه خود را در محضر امام خميني داشته است. چنانکه دوست ديرين و هم مباحثه او مرحوم آيت الله منتظري که در دوران نشاط علمي حوزه علميه قم شرح منظومه سبزواري را تدريس ميکرد و چند صد نفر در درس وي شرکت ميکردند، نيز همه تحصيلات حکمت متعاليه و فلسفه صدرايي خود را به همراه شهيد مطهري در محضر امام خميني بهرهبرده بود.
اما امام خميني در همان حالي که فيلسوف و عارف بوده؛ در قامت فقيهي اصولي از برجستگان اين ساحت علمي نيز بوده است. ايشان به مدت نيم قرن مشغول و موفق به تحصيل تدريس و تأليف در عرصه فقه و اصول فقه در دو حوزه علميه بزرگ قم و نجف بوده است.
حضرت امام که به شاگردي در محضر فقيه مؤسس مدبّر آيت الله حاج شيخ عبدالکريم حائري (طاب ثراه) مباهي بوده و بدان افتخار ميکرده، خود طي دهها سال فضلا و فقهاي پرتعدادي را در محضر فقه و اخلاق خود پروردانده بود، و کتابهاي متعدد و متنوعي در اصول فقه ـ يک دورة کامل ـ فقه فتوايي و فقه استدلالي نوشته که بدون مبالغه و گزافه موجب حيرت است!
يعني مؤلف «مصباح الهدايه»، «کتاب البيع» را هم نوشته، و نويسندة «شرح دعاي سحر»، «تحرير الوسيله» را در فقه فتوايي از خود بر جاي گذاشته است. چنانکه هم بر «فوائد رضويه» قاضي سعيد قمي و «شرح فصوص الحکم» قيصري و «مصباح الانس» فناري در حکمت و عرفان تعليقههاي ارزشمند نوشته و هم بر «وسيله النجاة» سيد اصفهاني و «عروة الوثقي» سيد يزدي تعليقه و حاشيه نوشته است.
عجيب اينکه امام خميني در ميان عالمان بزرگي که جمع ميان علوم عقلي و علوم نقلي کردهاند، از درخشش و عظمت خاصي برخوردار است، چرا که او در هر دو بخش اين علوم در اوج قدم و قلم زده و آثار برجاي مانده از ايشان شاهد و دليل مبالغه نبودن اين توصيف ميباشد.
«جامعيت» امام خميني تنها در عرصه علم نميباشد؛ بلکه او در همان حال که استاد بزرگ فلسفه و عرفان بوده و کتابهاي عالي عقلي و فقهي ـ اصولي را تدريس ميکرده استاد اخلاق و مربي نفوس و مهذّب جانهاي تشنة کمال بوده و به مدت هشت سال (1315 ـ 1323 ش) در حوزه علميه قم درس اخلاق داشته که براي امثال استاد مطهري بسيار سازنده و دگرگون کننده بوده است.
صفت «جامعيت» علمي و عملي اين عالم رباني در سراسر عمر طولاني و پربرکت ايشان، آن جان پاک و به خدا پيوسته را همراهي ميکرد و اينکه بعضي ميپندارند امام خميني پس از آنکه به صورت بسيار جدّي و وسيع به تدريس و تأليف فقه و اصول اشتغال ورزيد، فلسفه و عرفان را ترک کرد و به کناري نهاد، ادعايي بيدليل و خيالي بيش نيست، چرا که نوشتن کتاب ارزشمند «طلب و اراده» در سال 1332 ش و تدريس اسفار براي فرزند فرزانه خود ـ آيت الله سيد مصطفي خميني ـ در تابستان 1334 ش و مطرح کردن بعضي از مباحث و مسائل فلسفي و عرفاني در خلال درسها و به ويژه درسهاي اخلاق موردي، تفسير سوره حمد پس از پيروزي انقلاب اسلامي و نوشتن پيام تاريخي ـ توحيدي خطاب به رهبر شوروي کمونيستي ـ سوسياليستي که تکريم ويژهاي از حکمت و عرفان و حکما و عرفا، به ويژه ملاصدرا و محي الدين کردهاند؛ خط بطلان بر اين پندار است. بايد اضافه کرد که نامههاي ويژهاي که خطاب به عروس خود سرکار خانم طباطبايي و فرزند عزيزش سيد احمد خميني در فضاي عرفاني و به صورت دستور العمل اخلاقي ـ عرفاني نوشته بود و نيز سرودن آن همه اشعار و غزليات عرفاني که ديواني را تشکيل داده، نيز بنياد آن پندار را بر باد ميدهد.
«کليد» ديگر شناخت شخصيت امام خميني، ويژگي «جامعيت» را دارد، اما اين جامعيت، «جامعيت ميان سنّت و تجدد» است. امام خميني در زمانهاي زندگي کرد که از دهها سال قبل آن نزاع سنّت و تجدّد در کشور ما ايران در گرفته بود، به گونهاي که در بيش از يک قرن قبل تا کنون، چالش سنّت و تجدّد، بزرگترين و پردامنهترين و اثرگذارترين چالش عصر و نسل ما ميباشد. سوگمندانه هنوز نتوانستهايم «جمع سالمي» ميان اين دوگانه به وجود آوريم و از امتزاج آندو معجوني شفا بخش براي دردهاي فراوان خود بسازيم و همواره در جاده افراط يا تفريط سير کردهايم و سرمايهها بر باد دادهايم.
امام خميني که از تقوايي عميق و دانايي گسترده و جامع برخوردار بوده، با توجه و شناختي که از هر دو مؤلفه سنّت و تجدد داشته، کوشيده تا «جمع ميان سنّت و تجدّد» نمايد. او هم سرمايه ارزشمند سنّت را داشت چرا که آگاهي عميق از قرآن و سنّت در قالب علوم عقلي و نقلي که عميقاً به آنها اذعان و ايمان داشت، و از سوي ديگر زمانه و مقتضيات و مطالب و پرسش و نيازهاي آن را ميديد و ميشناخت و از همين جايگاه و با همين سرمايه، با شجاعت و صراحت اعلان کرد که ما با مظاهر تمدن مخالف نيستيم، بلکه با مفاسد آن مخالفيم. همين نگاه بود که در عرصههاي گوناگون جلوههاي خود را نشان ميداد و نوآوريها و پوياييهاي سازنده و پيش برندهاي را در فضاي فکري جامعه و زمانه منتشر مينمود. اگر امام خميني از «فقه جواهري» هم زمان با «فقه پويا» سخن گفت و بدون لکنت و البته با پرداخت هزينه «اجتهاد مصطلح» در حوزهها را براي پاسخگويي به پرسشها و نيازهاي مطرح ناکافي معرفي کرد و فقه و اجتهاد را باز تعريف نمود و از «تأثير دو عنصر زمان و مکان» در اجتهاد سخن گفت و «مناسبات» متحول و متطوّر را سبب تغيير و تبدّل موضوعات احکام معرفي کرد که قهراً احکام جديدي را ميطلبد؛ همه و همه جلوههاي «جمع سالم ميان سنّت و تجدّد» بوده است.
متأسفانه اين بخش از مباني اجتهادي و مباحث عميق فقهي ـ اصولي امام خميني به خاطر فارسي نوشته شدن و جاي نگرفتن در متون و کتب علمي ـ آموزشي حوزهها، مغفول و متروک مانده و جامعه از برکات سازنده اين نوآوريها محروم ميباشد. در حالي که بکارگيري اين مباني و شرايط اجتهاد و استنباط، عملاً باز اجتهاد بسياري از مسائل و مباحث تحول يا فقه در «مناسبات» متحول و متطوّر را در پي دارد و ثمره شيرين اجتهاد را در متن زندگي انسان امروز و آينده نشان ميدهد. اميد که گامي به پيش نهيم.