شهید بهشتی و پایبندی به اخلاق در عرصه سیاست؛ سیدجواد ورعی
سیدجواد ورعی
قال الامام علی ابن ابی طالب علیه السلام:
«اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا، منافسه فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام، و لکن لنردّ المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک، فـیامن المظلومون من عبادک و تقام المعطّله من حدودک.1
شهید بهشتی دارای امتیازاتی بود که یکی از مهمترین آنها «تقید به اصول و ارزشهای اخلاقی» در زندگی، به ویژه عرصههای اجتماعی و سیاسی بود. او خود را یک مسلمان علوی میدانست و الگویش در همه عرصهها، بخصوص عرصه سیاست و اجتماع، امیرمومنان علی(ع) بود. قبل از این که نمونههایی از گفتار و کردار او در این زمینه نقل شود، توضیح مختصری درباره جملهای که در ابتد از علی(ع) نقل شده لازم است:
علی(ع) پس از آنکه با اصرار مردم خلافت را پذیرفت، به درگاه الهی عرضه داشت:
«خدایا تو میدانی که ما حریص و شیفته قدرت نیستیم و برای ارضای حسّ قدرت طلبی، حکومت را در اختیار نگرفتیم و در پی رسیدن به زخارف دنیا هم نیستیم. و خلاصه هوس قدرت و ثروت هم نداریم. بلکه برای بازگرداندن نشانههای دین تو و اصلاح سرزمین تو که سالهاست به فساد کشیده شده، قبول خلافت کردیم تا در پرتو آن، بندگان ستمدیده تو امنیت پیدا کنند و حدود تعطیل شده دین تو احیا گردد.»
یعنی مولای متقیان به دنبال «کسب قدرت و سلطه» بر مردم و فرمان دادن یا «ثروتاندوزی و خوشگذرانی» نبود؛ بلکه او «امانتی» را در اختیار گرفته بود تا مسئولیتی را انجام دهد.
بهشتی وارسته از قدرت طلبی
پیرو علی ابن ابی طالب(ع) باید چنین نگاه و نگرشی به حکومت، پست، ریاست، مقام و منصب داشته باشد و حقیقتاً مقام و منصب برای او وسیلهای برای خدمت به خلق خدا و احیای دین خدا و ترویج اصول و ارزشهای اخلاقی باشد، نه اینکه یک هدف، آرمان و آرزو باشد که برای رسیدن به آن به هر وسیله مشروع و نامشروعی متوسل شود.
گفتن این که پست و مقام برای من وسیله خدمت و انجام وظیفه است، آسان است ولی پایبندی به آن در عمل دشوار است. عظمت شهید بهشتی این بود که با عمل خود بر این گفته صحّهگذاشت و همگان قبول دارند که او واقعاً «شیفته خدمت بود، نه تشنه قدرت»
این شعار شهید بهشتی که «ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت» ترجمان همان بیان نورانی مولاست و شهید بهشتی در عمل باور و پای بندی خود را به این شعار نشان داد.
ایشان از مقام و منصب گریزان بود و اگر منصبی را بر عهده میگرفت، صرفاً ضرورت انقلاب و نیاز جامعه بود که او را وادار به پذیرش مسئولیت میکرد. خود در این زمینه میگوید:
«علت ناخودآگاه گریزم از این مقامها این است که در طول زندگیام دیدهام که این مسائل عالیترین دستاوردهای زندگی بشر، یعنی فضیلتهای اخلاقیاش را به مخاطره میاندازد…. اول توقعات است. جنگ با توقعات، جنگ دشواری است و من در طول زندگیام این جنگ را بسیار تجربه کردهام.»2
ایشان نهتنها شخصاً به دنبال قدرت و ریاست نبود، بلکه حزبی را هم که تاسیس کرده و مدیریتش را برعهده داشت و مواضعش را تدوین کرده بود، مراقب بود که وسیلهای برای کسب قدرت و ریاست و ارضای حسّ قدرت طلبی افراد نشود.
ایشان در قسمتی از «تعلیمات حزب» که از سخنرانیهای ایشان استخراج و تدوین شده بود، میگوید:
«حکومت نمونه اسلامی آن حکومتی است که حکومت کنندگان آن تشنه قدرت نباشند؛ و ما روی این اصل تکیه فراوان میکنیم. تربیت فردی و تشکیلاتی حزب باید پایهاش همین باشد. جاهطلبانی که جاهطلبی و بزرگطلبی و به قدرت رسیدن، آرمان آنهاست، نه وسیلهای برای یک آرمان الهی ـ یعنی عبادت و خدمت بیشتر به خلق خدا و برای رضای خدا ـ ضدّ جمهوری اسلامی هستند و نباید در راس حزب قرار بگیرند و به همین جهت در سیاست داخلی حزب، سعی میشود به یک یک اعضاء، این بینش و حساسیت داده شود که در برابر جاهطلبان حساس باشند؛ و این چه دشوار است که انسان به دنبال تواناتر شدن برود، امّا مواظب باشد که این توانایی در خدمت جاهطلبی، شهرتطلبی و استبداد قرار نگیرد که: {تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْاَرْضِ وَلَا فَسَادًا..}3 این تعبیر قرآن است. آن سعادت آخرت، آندار و سرای آخرت را ما برای مردمی قرار دادهایم که در روی زمین دنبال تفوّق و ریاست و فساد نباشند. این تعلیم اسلام است و این آرمان و شعار یک سازمان اسلامی است.»4
شهید بهشتی با چنین نگرشی در میدانهای اجتماعی و سیاسی فعالیت میکرد. به همین جهت برای قدرت و مقام، «موضوعیّت» قائل نبود؛ که برای دستیابی به آن، هر گونه اقدامی را مجاز بداند. برای خارج کردن رقبا از صحنه، به هر وسیله و ابزاری متوسل شود. او برای فعالیت اجتماعی و سیاسی، چهارچوبی قائل بود و در گفتهها و نوشتههای خود آن را ترسیم کرده و در عمل نیز بدان ملتزم بود.
با توجه به فرصت کوتاهی که دارم، به بعضی از آنها اشاره کرده و جملاتی از آن بزرگوار را برای شما نقل میکنم.
اخلاص و صداقت
شهید بهشتی «اخلاص و صداقت» را شرط لازم حضور در صحنههای اجتماعی و سیاسی میدانست. گرچه این عنصر، در زندگی فردی و روابط خانوادگی و محدود نیز حائز اهمیت است؛ اما به لحاظ تاثیرگذاری وسیع آن در روابط اجتماعی از اهمیت مضاعف برخوردار است. اگر اخلاق، مبنای سیاست و سیاستورزی باشد، «اخلاص و صداقت»، نقش کلیدی را دارد.
ایشان در یکی از سخنرانیهای خود در این زمینه میگوید:
«اولین موضع در رابطه با انقلاب اسلامی، به عنوان پایه اصلی، صداقت و صراحت است که اساسیترین موضع اجتماعی و روابط اجتماعی ما باید باشد…. مجامله، خوشامدگویی و بیاعتنایی به حق به عنوان محور اصلی زندگی و روابط اجتماعیمان انحراف از اسلام است….»5
«هر احساسی که در دل داریم و هر اندیشهای که در مغز داریم بدون رودربایستی برای هم بگوییم و بعد موضع روشن و مناسبی را انتخاب کنیم. معلوم شود هر فرد و گروه در چه موضعی حرکت میکند و تکلیف مردم در برابر هم و تکلیف کل جامعه ما در برابر دیگران، روشن باشد.»6
شهید بهشتی «تلخی ناشی از برخورد صادقانه» را بر «شیرینی کاذب ناشی از برخورد منافقانه و مجامله آمیز» ترجیح میداد. چرا که زندگی، در آن حالت است که نورانی میشود و از فروغ الهی برخوردار است. زندگی با ایمان به حق، عدل و با برخورد صادقانه و حقپرستانه، نور است و سراسر روشنی.
آیتالله بهشتی در خصوص موارد اختلاف با «سازمان مجاهدین خلق» که به شیوههای منافقانه رو آورده بودند، سرّ مساله را یادآور میشود که اگر روشن شود، اختلافات برچیده خواهد شد.
نخست آن که، «اسلام خود یک مکتب زنده جاودانه اصیل است وشناخت اسلام از راه شناخت اجتهادی قرآن و سنّت است و مجتهدان کسانی هستند که تخصص علمی و تقوای عملی لازم را برای این شناخت کسب کردهاند.»
دوم آن که، «مارکسیسم، یک مکتب هست، لکن نه علم است و نه علمی. پس این فرمول که: قرآن ما را به پیروی از علم دعوت کرده و چون مارکسیسم علم است، پس قرآن ما را به پیروی از آن دعوت کرده، فرمولی از دو سر خراب است. زیرا که قرآن ما را دعوت به علم به معنای یقین و آگاهی روشن کرده؛ نه دعوت به علم تجربی».
و نهایت آن که، «مسلمانی بیش از هر چیز، در راستی و درستی، صدق و امانت، صراحت؛ درمبارزه و جهاد و فداکاری و انفاق؛ درعبادت و نماز و روزه و حج و در تعهد اجتماعی و امر به معروف و نهی از منکر متجلی میشود. بنابر این دروغ تاکتیکی گفتن، تهمت زدن برای این که رقیبان را از میدان بهدر کنیم، شایعه سازی ودروغ پردازی؛ اینها جزو تاکتیکهای مسلمانان علوی نیست. شما آیا سراغ دارید که علی(ع) حتی به معاویه هم دروغ گفته و به او تهمت زده باشد؟ نه! زیرا که علی مرد راستی و درستی است.»7
آن بزرگوار به رغم این صراحت و صداقت به «سیاست بازی» متهم میشد. در یک مصاحبه از این اتهام چنین پاسخ میدهد:
«هیچ وقت سیاستباز نبودهام و از سیاست بازی متنفر بودهام. من به ایفای وظیفه سیاسی همیشه معتقد بودهام و حالا هم هستم. ایفای وظیفه سیاسی، غیر از سیاست بازی است. سیاستبازی یعنی خودپرستی؛ یعنی مقامپرستی؛ یعنی سودپرستی؛ یعنی فدا کردن مصالح جامعه در راه مسائل شخصی؛ یعنی دروغزنی و دروغگویی و امثال اینها. اینها همه ضد اخلاق است که همواره یک مسلمان از آن بیزار است، وایفای نقش سیاسی یعنی به اندازه توانایی و در حدود شرایط، وظیفه و سهم خود را در بهتر اداره کردن جامعه، انجام دادن.»8
پرهیز از سیاست بازی
یکی دیگر از مسائلی که در ابتدای پیروزی انقلاب در جامعه ما پیش میآمد، حملات هواداران جریانات مختلف، به دفاتر فعالیت نشریات واجتماعات دیگران بود. این رفتارها با توجه به فعالیت احزاب و سازمانهای فراوان ریز و درشت در جامعه و عدم پایبندی آنها به اصول و ضوابط فعالیت سالم سیاسی، به یک مشکل اجتماعی تبدیل شده بود. این مسئله بارها از شهید بهشتی سوال میشد. آن بزرگوار پاسخی روشن و مبتنی بر تعالیم اسلام میداد.
ایشان فعالیت سیاسی را در چهارچوب قانون، برای همه آزاد شمرده و از همگان میخواست به اقدامات غیرقانونی دست نزنند. در یک مصاحبه در این زمینه اظهار داشت:
«اینگونه حملهها از جانب هر گروه و به هر دفتری باشد، بر خلاف هدف عمومی و خواست همگانی امت ماست که میخواهند مسائل از مجرای قانونی دنبال و حل شود. بنابراین وظیفه همه است که از اینگونه اقدامات در همه جای سرزمین اسلامیمان دست بردارند و حل مسائل را بر عهدهْ قانون و نهادهای قانونی بگذارند.»
در عین حال ایشان از احزاب و گروهها میخواست که برخورد صادقانه داشته باشند:
«جامعه ما از روش یک بام و دو هوای این آقایان به شدت رنج برده و میبرد و میپرسد: چرا در همه رویدادها و حوادث، اینان همین رویّه را دارند؟! حمله به یک دفتر، چماقداری و ضد قانون است! و حمله به دفاتر حزب جمهوری اسلامی یا کتابفروشیهای نهادهای قانونی، حضور ملت در صحنه است! ما معتقدیم قبل از هر چیز، همه ما باید خود را از این خصلت پرآسیب یک بام و دو هوا، خلاص کنیم و در ارزیابی و داوری خود، تابع نظام عالی ارزشی اسلام شویم «احبِب لاخیک ما تُحبّ لنفسک؛9 بر دیگران آن پسند که بر خود میپسندی…
هر کس و هر گروه را، از هر طرف و در هر مقامی از این نظام ارزشی والا، متخلّف دیدند، صادقانه و دلسوزانه به وظیفه الهی نهی از منکر بپردازند و روند تکاملی این انقلاب را چنان کنند که خود به خود اینگونه افراد و گروهها را منزوی کنند و میدان عمل صالح سازنده را برای انسانهای پاکدل خدمتگزار که بیهیاهو برای رضای خدا در راه راست اسلام به مردم خدمت بیمنّت میکنند، روز بروز بازتر کند.»10
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- امام علی ع، نهج البلاغه: خ 131.
2- سخنرانیها و مصاحبههای شهید بهشتی: تدوین: محمد رضا سرابندی، ج 1، ص 37.
3-«آن سرای آخرت است که آن را برای کسانی قرار میدهیم که هیچ برتری و فسادی در زمین نمیخواهند»؛ قصص: آیه 83.
4- حسینی بهشتی، سید محمد حسین، گفتارها: ج 3، ص 135.
5- سخنرانی در جمع کارکنان خبرگزاری پارس 13/3/59.
6- همان.
7-حسینی بهشتی، سید محمد حسین، گفتارها: ج 3، ص 116.
8- حسینی بهشتی، سید محمد حسین، مصاحبهها: ج 6، ص 208.
9- کلینی، یعقوب،کافی: ج 2، ص170 «اَحِبَّ لِاَخِیکَ الْمُسْلِمِ مَا تُحِبُ لِنَفْسِکَ».
10 – حسینی بهشتی، سید محمد حسین، مصاحبهها: ج 6، ص 210.