ظواهر نباید جایگزین عدالتورزی حاکم گردد-سیدضیاء مرتضوی
قرار گرفتن حضرت رضا(ع) در جایگاه ولایتعهدی تحمیلی مأمون عباسی، و برخی اقتضائات که پیوند هر چند ظاهری با دستگاه خلافت مأمون پدید میآورد، از ناحیه برخی کسانی که نه فهم درستی از حقایق دین داشتند و نه شناخت درستی از حضرت رضا(ع)، پرسشهایی را متوجه آن حضرت میکرد که چرا وضع ظاهری وی زاهدانه و همراه با سادهزیستی کامل نیست؟ این پرسش طبعا و عمدتا از سوی کسانی بود که درک و عقل خود را تحت سیطره چشم ظاهربین خود قرار داده و فهم درستی از آنچه پیرامون آنان در جامعه میگذرد ندارند. چنان که یک بار گروهی از صوفیان در خراسان پیش حضرت آمدند و -با اشاره به اینکه مأمون در میان امت اسلامی و پس از آن در میان اهل بیت، تو را شایستهترین فرد دید و خواست که خلافت را به شما برگرداند، اما امت اسلامی نیازمند پیشواییاند که غذای ناگوار بخورد و لباس نا ملایم بپوشد و بر الاغ سوار شود و به عیادت بیمار رود،- به روش امام(ع) خرده گیری کردند.
اما حضرت رضا(ع) با اشاره به یوسف پیامبر(ع) که لباسهای دیبا و زربفت میپوشید و بر بالشهای آلفرعون تکیه میزد و داوری میکرد، فرمود:
«آنچه خواست دیگران از امام است قسط و عدل وی است. که وقتی سخن گفت راست بگوید، و وقتی داوری کرد عدالت بورزد، و چون وعده داد به آن عمل کند.» (بحار الانوار، ج49 ص275)
چنان که حضرت همین سخن را در پاسخ به گفته یکی از علاقهمندان خود فرمود. عباس بن هلال شامی همراه با عرض ارادت به امام، به نوع نگاه مردم اشاره کرد که وقتی کسی غذای ساده میخورد و لباس ناملایم بر تن میکند و افتادگی میورزد، چقدر مورد توجه آنان قرار میگیرد و از او خوششان میآید!
او با این بیان، نگاه بخشی از جامعه را بازگو کرد که گویا روش حضرت برای آنان مایه سوال و چه بسا اعتراض بوده است. مردمی که پیش از آنکه افراد را در رفتار و کردار و امانتداری و صداقت بشناسند و بیازمایند و حاکمان را پیش از آنکه در مردمداری و تدبیر و راستگویی و عدالت و پایبندی به وعدهها و برنامهها و شعارها و ادعاها و رعایت ضوابط و قوانین حاکم بشناسند و بیازمایند، دل به ظواهر گفتهها و ادعاها و خورد و خوراک و الفاظ جذاب و ظاهرسازیهای فریبنده آنان میبندند و همان را نیز ملاک داوری در باره دیگران قرار میدهند.
امام(ع) در روایت دوم، ضمن اشاره به وضع یوسف پیامبر(ع) خاطرنشان ساخت که مردم به چگونگی لباس یوسف نیاز نداشتند، بلکه نیازمند«عدل» او بودند. و بعد افزود:
« و انّما یُحتاج من الامام فی ان اذا قال صدق و اذا وعد انجز و اذا حکم عدل؛ آنچه در امام مورد نیاز است این است که وقتی سخن گفت راست بگوید، و وقتی وعده داد به آن عمل کند، و آن گاه که قضاوت کرد عدالت ورزد.» (کافی، ج6،ص453)
و این نشان میدهد که نه تنها جریانی کجاندیش به عنوان صوفیه با نگاه ظاهربین خود، به آنچه در نظام به اصطلاح اسلامی عباسیان میگذشت و آنچه از سرمایه مادی و معنوی جامعه به تاراج میرفت توجه لازم نداشتند و ارزشهای واقعی یا مهمتر را به حاشیه رانده و به ظواهر دل خوش کرده بودند، بلکه در متن جامعه نیز این کجاندیشی اثر گذاشته و به جای آنکه توجه اصلی و جدی خود را به عملکرد نظام حاکم و میزان صداقت و عدالت و پایبندی به حقوق مردم و مصالح اجتماع معطوف سازند، دلخوش به ظواهر گفتاری و رفتاری فریبنده مدّعیانی بودند که به نام دین و شریعت، در پی کار«خود» و منافع «خویشان» بودند و کجاندیشان پر مدعایی همانند آن گروه صوفی، راه امت اسلامی به سوی خانه هدایت حضرت رضا(ع) را نیز میبستند با این بهانه و عذر که وی زندگی «اشرافی» دارد!
در جامعهای که خلافت و امامت حضرت رضا(ع) به رغم اذعان به شایستگیهای وی در هدایت و رهبری جامعه، تنها به این بهانه که وضع زندگی وی زاهدانه نیست و لباس و خوراک او و نزدیکانش اشرافی است، مورد سوال و نکوهش قرار گیرد و فرصتطلبانی پر مدعا و ریاست طلب که هنری جز زهدنمایی و ظاهرسازی ندارند، فرصت حضور مییابند و مطلوب نمایانده میشوند، پیداست رشد لازم پدید نیامده است و متولیان دین و فرهنگ و اخلاق و سیاست و تربیت، نخواسته یا نتوانستهاند به رسالت و مسئولیت خود عمل کنند. مردم، پیش و بیش از آنکه نیازمند ظواهر زندگی شخصی حاکمان خود باشند، حتی اگر خود توجه نداشته باشند، نیازمند صداقت و عدالتپیشگی و پایبندی به وعدههای آناناند. ساده زیستی حاکمان هم آن گاه مفید میافتد که آنان به الزامات اصلی و وظایف اساسی خود عمل کنند. چه سود حاکمی که به عنوان مثل همواره نان خشک بخورد اما با «بیتدبیری» و «خودسری» خود و اطرافیانش بیتالمال مسلمین را به فلاکت افکند و چه سود اگر به فرض برخی آداب مستحب را به جا آورد اما با گفتارهای «دروغین» و کردارهای «جابرانه» خود، ایمان دسته دسته مردمان را به سستی بکشاند!
در فضایی که قشریگری و ظاهرنمایی و ظاهرپسندی حاکمیت دارد و کسی چون حضرت رضا(ع) متهم به اشرافیگری میشود، جای شگفتی نخواهد بود که فرزند پاکش حضرت امام جواد(ع) که داماد خلیفه بود، به رغم اینکه به اجبار در بغداد زندگی میگذراند، «شیفته» وضع اشرافی خود شمرده شود! «حسین مکاری» که در بغداد به خدمت حضرت رسید و آن وضع خوراک و پوشاک حضرت را دید، به گفته خودش، پیش خود گفت: این شخص با شناختی که از وضع خورد و خوراک او دارم، دیگر هرگز به شهر خود –یعنی مدینه- بر نمیگردد! امام با دانش خود به اندیشه او پی برد و سر پایین افکند و سپس در حالی که رنگ رخسارش زرد شده بود سر را بلند کرد و فرمود:
«ای حسین! پیش من، نانی جوین و نمکی ساییده در حرم رسول خدا(ص)، از این وضعی که مرا در آن میبینی خوشتر است!»(بحار الانوار، ج50، ص48)
آری، وقتی ملاکهای خدمتگزاری و حکومت به درستی شناخته نشود، پیداست قدر و اندازه خدمتگزاران واقعی جامعه و صلاح و فساد حاکمان و راه صلاح اندیشی برای غلبه بر ناکامیها و مشکلات نیز به درستی شناخته نخواهد شد و پیداست در این میان چه کسانی و چه جریانهایی سر بر میآورند که باید منکوب شوند و چه کسانی و گروههایی پایمال هوا و هوس و نادانی و حیلهگری این فرد و آن جریان میشوند که باید سرآمد جامعه و پیشروان آن باشند؛ فاعتبروا یا اولی الابصار!