مشروطه را با استخاره به توپ بستند!؛ سید ضیاء مرتضوی
1- قرآن کریم از یک سو فرعون را در ردیف کسانی میشمارد که از دین استفاده ابزاری کرده و برای دستیابی به منافع شخصی خود و برداشتن مخالفان از سر راه به آن متوسل میشوند، و از سوی دیگر از کسانی سخن گفته که تلاش و عمل آنان بیهوده و در واقع مخالف خواست خداوند است اما میپندارند درست رفتار میکنند. حضرت موسی (ع) از سوی خداوند با براهین روشن برای آزادی قوم خود آمده بود و کاری جز دعوت به توحید و رها سازی مردم از الحاد و شرک و بندگی غیر خداوند نداشت، اما فرعون در رویارویی با وی، چنان که در قرآن آمده به اطرافیان و طبعا مردم خود میگفت بگذارید موسی را بکشم زیرا «انّی اخافُ ان یبدّلَ دینَکم او ان یُظهر فی الارض الفساد؛ من میترسم او دین شما را عوض کند یا در زمین فساد پدید آورد».
فرعون در این بیان، خود را نگران تغییر دین و اعتقادات مردم و تباهی جامعه میشمارد و پیداست در جامعهای که وی به عنوان الهه و «ربّ اعلی» معرفی شده، این ادعا در میان ابزارهایی که دارد بهترین حربه برای رویارویی با دعوت موسی (ع) است و فرعون نیز که به کاربرد موثر این سلاح آگاه است، آن را عذر مقابله با پیامبر خدا میشمارد.
قرآن در جای دیگر با طرح این پرسش که آیا شما را از زیانکارترین افراد خبر دهیم، پاسخ میدهد: آنان کسانیاند که سعی و تلاششان در زندگی دنیا گم و نابود شده اما میپندارند کار نیک میکنند: «الذین ضلّ سعیُهم فی الحیاة الدنیا و هم یَحسبون انّهم یُحسِنون صُنعاَ». و پیداست کسی که گرفتار جهل مرکب نگردد و به خطای خود پی ببرد، ممکن است در صدد جبران آسیبهایی که زده برآید، اما کسی که به پندار خود بر حق است و رفتار درستی دارد و دیگران بر خطا هستند و حتی احتمال خطای خود را نمیدهد، چگونه میتواند در صدد جبران برآید؟ او زیانی نمیبیند که بخواهد جبران کند. و تاریخ بشر پر است از هر دو قسم؛ هم کسانی که دانسته دین و ارزشهای دینی و انسانی را بهانه و در خدمت مطامع خود قرار داده و میدهند و هم افراد و گروهها و جریانهایی که ندانسته و از سر سفاهت و بیخردی به خود و جامعه و بشریت آسیب میرسانند و اینک تنها نگاهی به آنچه در خاورمیانه، در عراق و سوریه و افغانستان و لبنان، از جمله از سوی گروههای تکفیری و در سرزمینهای اشغالی فلسطین از سوی یهودیان افراطی غاصب و خاخامهای صهیونیست میگذرد، شاهد گویای هر دو واقعیت است. آنچه کار را بر خود شخص حتی در دسته اول، دشوار میکند این است که شیطان میتواند با کوتاهی و تقصیر شخص، صحنه سازی و زیبا نمایی و به تعبیر قرآن «تسویلات» خود را با دقت تمام و توجیهگری دائمی، به تدریج در ذهن و شخصیت و عمل آن شخص، به نام دین و مذهب و ارزشهای دینی جایگزین کند؛ به گونهای که در باور اولیه شخص آنچه همواره حاکم است این است که خاستگاه رفتار وی چیزی جز دین و ارزشهای آن نیست و گاه نیز که به هر دلیل دچار تردید و شبهه میشود تلاش برای توجیهگری از سوی شیطان درون یا شیاطین بیرون و حتی توسل جستن به برخی ظواهر دینی آغاز میگردد.
بر این دو اضافه کنید نمونه سومی را که قرآن کریم درباره سوء استفاده از دین و بهره گرفتن از ناآگاهی جامعه نشان میدهد و آن کار برخی فرصت طلبان است که بدون دستیابی به وارستگی و پرهیزکاری که شرط بیبدیل قدرت و ریاست و شهرت و نامبرداری است، با برخی رموز و حقایق دین آشنا شدهاند و در میان اصحاب رسالت و هدایت قرار گرفته و چه بسا شهرت یافتهاند اما همین که فرصتی فراهم بینند آموختههای دینی خود را در خدمت اهداف و مطامع دنیوی قرار میدهند و دکان میزنند! «سامریّ» نمونه چنین دانشآموخته بیتقوایی است که اندوخته وی از نزدیکی چند صباح به موسی (ع) این است که در غیبت آن پیامبر خدا که به کوه طور رفته و در حالی که جناب هارون (ع) دغدغه اختلاف نیفتادن میان امت برادر خود را دارد و چارهای جز لب فرو بستن نمیبیند، با اموال مردم مجسمه گوسالهای زرین و خیره کننده بسازد و در آن بدمد تا بسان گوسالهای صدا کند و همین صدا برای گرد آمدن کمخردهای بنی اسرائیل و پرستش آن بس باشد؛ کاری که شرح آن در سوره طه آمده است.
2- حدود یک قرن پیش در سرزمین خود ما ایران، در جنبش بزرگ مشروطه، اگر برخی مفتونان به فرهنگ غرب یا بازیگران نام و نان، به نام آزادی و روشنفکری به جامعه اسلامی و جنبش مردمی آسیب رساندند و در آن میان برخی کسان چون «یپرم خان» ارمنی نیز میدانداری کرده و به جنایت بزرگ بر دار کردن آیتالله مظلوم شیخ فضلالله نوری و شهادت ایشان که انگیزهای واقعی جز حمایت از دین و شریعت نداشت، تن دادند، اما کسانی نیز بودند که دین را ابزار بقای منافع مادی و دنیایی ساختند و دفاع از شریعت در برابر مشروطه طلبان را راه ماندگاری ریاست و قدرت خود میدیدند. اگر هم نتوان با برخی دیدگاههای شیخ شهید همراهی کرد یا مورد مناقشه یا پرسش باشد ، در درستی اصل سخن و هدف و انگیزه اسلامی وی نمیتوان تردید کرد. اما درباره کسانی چون محمدعلی شاه که به کمک «لیاخوف» روسی که او را به فرمانداری نظامی تهران منصوب کرده بود و قزاقان روسی زیر فرمانش، مجلس شورای ملی را در اولین دوره قانون گذاری به توپ بست و طبق نقل 300 کشته و 500 زخمی بر جای گذاشت و آن همه افراد را به بند کشید، چه میتوان گفت؟
اگر درباره علت این جنایت از خود وی و یا کسانی که سرسپرده او بودند پرسیده میشد، لابد در میان عذرهایی که میآوردند، یک عذر هم این بود که شاه «اسلامپناه» که «سایه خدا» روی زمین است، به مقتضای «استخاره» خود عمل کرده است! و شرح ماجرا از این قرار است که در میان شاهان قاجار اگر دیگرانی هم اهل استخاره وجود داشتهاند، نگارنده خبر ندارد اما محمدعلی شاه در مواردی از تصمیمات خود، دست کم در ظاهر، اهل استخاره بوده است؛ هر چند در برخی موارد به نتیجه آن تن نمیداده است. کسی که شاه در این کار نوعا به او رجوع میکرد و به تعبیری مسئول استخاره کردن وی بود، سیدمحمد زنجانی معروف به «میرزا ابوطالب زنجانی» بود که دست کم در نهایت در ردیف مخالفان جدی مشروطه قرار داشته است. شاه موضوع استخاره خود را نوشته و درون پاکتی میگذاشت و برای میرزا ابوطالب میفرستاد و روی پاکت قید میکرد که وی استخاره بگیرد. میرزا نیز نتیجه استخاره را مینوشت و برای شاه میفرستاد.
3- ملاحظه بیست مورد استخارهای که خوشبختانه به دست خط محمدعلی شاه مستبد و پاسخ میرزا ابوطالب بر جای مانده نشان میدهد که سرنوشت جامعه و کشور ایران در دست کسانی بوده است که در بالاترین سطوح تصمیم گیری کشور، به جای بهره بردن از نظر کارشناسی و آرای خردمندان و نخبگان و کارشناسان جامعه در مجلس شورایی که متکی به آرای واقعی و حمایت جامعه خود باشد، نه تنها در اموری شخصی مانند ختنه کردن ولیعهد خود و واگذاری قصر خوابگاه و اتاقهای آن به «سارا»، «عالم» و «جهان»، کنیزان باقی مانده پدر خود، مظفرالدین شاه، و خارج شدن از خانه سراغ استخاره میروند بلکه برای عزل و نصبها و تبعید و زندانی کردن مخالفان و حتی ماندن و نماندن خود در سلطنت نیز در پی پاسخ استخاره و نیز آگاهی از آیه مربوطهاند! این است که اینک در باره جامعهای که نه در پی براندازی سلطنت بلکه تنها در پی برخورداری از عدالتخانه و در پی قانونمند کردن امور مملکت است، دستخطهای این شاه مستبد را در اختیار داریم که برای خوبی و بدی تبعید کردن روحانیان مشروطه خواهی مانند سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی از تهران و ثقةالاسلام تبریزی از تبریز استخاره میکند و جالب آنکه برای برگرداندن بهبهانی به ایران و نگه داشتن وی در کرمانشاه نیز متوسل به استخاره شده است. به عنوان نمونه:
«بسم الله الرحمن الرحیم اگر سید عبدالله و سید محمد را از طهران خارج نمایم صلاح است و ندامت ندارد که استخاره خوب بیاید و الا فلا یا دلیل المتحیرین یا الله محمد علی». و میرزا ابوطالب پس از ذکر آیهای که آمده میافزاید: «فقره اعطاء مقام رسالت به حضرت موسی(ع) است و شروق نور نبوت آن حضرت است برای بندگان اعلیحضرت اقدس همایونی شاهنشاه اسلامیانپناه ارغد الله عیشه و نصر جیوشه، نهایت عظمت در این کار خواهد بود ان شاء الله».
چنان که برای دستگیری چند خطیب معروف مشروطهخواه، یعنی میرزا نصرالله معروف به ملکالمتکلمین و سید جمال واعظ و بهاءالواعظین و روزنامه نگار معروف، میرزا جهانگیرخان متوسل به استخاره میشود:
«بسم الله الرحمن الرحیم پروردگارا اگر من امشب میرزا نصرالله و سید جمال و بهاء و میرزا جهانگیرخان و این مفسدین را گرفتار نمائیم صلاح است استخاره خوب بیاید یا دلیل المتحیرین یا الله».
و پاسخ میرزا پس از ذکر آیه این است: «تخلف از این نیت جایز نیست در کمال خوبی ابتداءً و عاقبةً خواهد بود.»
شاه قاجار که باب مشورت با اهل حل و عقد و نخبگان جامعه را به روی خود بسته و تنها با اطرافیان نوعا منفعت طلب خود نشست و برخاست دارد، از یک سو برای برکناری کسانی چون مشیرالدوله از وزارت علوم، مؤتمنالملک از وزارت تجارت و مستوفیالممالک از وزارت جنگ یک یک استخاره میکند و یا یکجا برای برکناری ناصرالملک از وزارت مالیه، آصفالدوله از وزارت داخله (کشور)، مشیرالدوله پیرنیا از وزارت خارجه و مخبرالسلطنه هدایت از وزارت عدلیه (دادگستری) متوسل به استخاره میشود و در باره وزارت دادن به عمو و پدر زن خود کامران میرزا که زمانی نایبالسلطنه بود، نیز با استخاره در پی رفع تردید در ندامت احتمالی است؛ شاید علت یا یک علت آن این بود که کامران میرزا که کامرانیه کنونی تهران از او نام گرفته، در جنبش مشروطه از مشروطه خواهان حمایت میکرد، و از سوی دیگر برای سرسختی در برابر خواست و اصرار مردم و گروهها برای برکناری «حسین پاشا خان امیر جنگ» و برخی دیگر و برخورد با مردم نیز استخاره میکند:
«بسم الله الرحمن الرحیم پروردگارا اگر من در این مقدمه که مردم و انجمنها حسین پاشا خان امیر جنگ و غیره را نمیخواهند سختی کنم و جواب سخت بدهم صلاح من است استخاره خوب بیاید و الا فلا یا دلیل المتحیرین یا الله». و پاسخ پس از ذکر آیه این است: «برای استنطاق (بازجویی) و محاکمه خیلی خوب است و برای غیر آن خوبی ندارد».
جالب است که وی با توجه به دشواریهایی که در برابر خود میبیند در سه مرحله درباره ماندن و نماندن در سلطنت و یا واگذاری به پسرش احمد میرزا نیز استخاره میکند و فرصت بازگویی آن نیست. اما باید گفت نقطه عطف استخارههای این شاه مستبد که راه اندیشه کردن درست و مشورت با خردمندان و اهتمام به قواعد اجتماعی و اصول مردمداری و عبرت گرفتن از تاریخ را به روی خود بسته بود و طبعا با تشویق اطرافیان خود دل به اموری چون استخاره و تفاُّل خوش داشته و این گونه در مسیر تسویلات شیطانی گام برمیداشت، استخارهای است که وی برای به توپ بستن مجلس شورای ملی و گرفتن جان نمایندگان مردم و مدافعان مجلس گرفته است!
4- و آن اینکه به رغم اقدامها و فشارهای محمدعلی میرزای مستبد برای ناکام گذاشتن مشروطه که در آخرین روزهای سلطنت پدرش مظفرالدین شاه به امضاء و تایید او رسیده بود، مشروطه خواهان مقاومت میکردند و در پی مهار کردن قدرت شاه و اطرافیان وی بودند. شاه که با اقدامات گذشته خود که برخی را با استخاره صورت داده بود، نتوانست به همه اهداف خود برسد، چاره کار را در از میان برداشتن مجلسی میدید که نماد مقاومت در برابر وی بود و طرفداران مشروطه در آن به عنوان نهادی برخاسته از مبارزات مشروطه خواهی سنگر گرفته بودند. اینکه شاه مستبد به واقع نیز تردید داشته یا در پی فریب دادن خود یا اطرافیان بوده تا بگوید به دستور قرآن عمل کرده معلوم نیست اما نتیجه کار یکی است و او میخواهد مجلس را به عنوان نماد دستاورد «مشروطه» و «رای مردم» و حرکت به سوی «مردمسالاری» که مانع یکته تازی او میباشد، از میان بردارد یا از کارایی بیندازد؛ پس چه بهتر که وانمود کند به حکم خدا این کار را کرده هرچند به ریخته شدن خون صدها انسان بینجامد. این است که دوباره دست به قلم میشود و به میرزا ابوطالب مینویسد:
«بسم الله الرحمن الرحیم پروردگارا اگر من امشب توپ به در مجلس بفرستم و فردا با قوه قهریه مردم را اسکات نمایم خوب است و صلاح است استخاره خوب بیاید و الا فلا یا دلیل المتحیرین یا الله».
و به ادعای میرزا ابوطالب که خود از مخالفان مشروطه است، پاسخ قرآن مثبت میباشد و مایه پیروزی:
«قُل لا تخافا انّنی مَعَکما اری و اسمع فأتیاه فقولا له انّا رسولا ربّک فارسل مَعَنا بنی اسرائیل. حکم خداوندی به حضرت موسی و حضرت هارون علیهما السلام شد بروید نزد فرعون و بگویید ما فرستاده خدا هستیم به سوی تو؛ بنی اسرائیل را همراه ما آزاد کن. سابق آیه هم میفرماید نترسید ما با شما هستیم، کارها را میبینیم، حرفها را میشنویم. این کار باید انجام بشود، غلبه قطعی است اگر چه زحمت در اول داشته باشد».
تصمیم برای به توپ بستن مجلس و کشتن آن همه انسان در جامعهای که سالهاست کم و بیش بیدار شده و بهای آن را در سالهای مبارزه پرداخته، البته کار راحتی نیست و جای شگفتی نیست که مستبدی مانند محمدعلی میرزا نیز درباره آن مردد باشد، اما کشاندن پای مقدسات به میان و بند کردن این امر سرنوشت ساز که با جان صدها انسان گره خورده به یک استخاره آن هم توسط یکی از مخالفان مشروطه، امری است که جز نام بازی کردن با آیات الهی و استفاده ابزاری از دین و باورهای عمومی چه نامی میتوان بر آن گذاشت؟ نه محمدعلی میرزا در بدی با فرعون یکسان بود و نه مشروطه خواهان در ردیف موسی و هارون علیهما السلام بودند، اما حربهای که برای سرکوبی مخالفان استبداد و موافقان مشروطه به کار رفته آیا چیزی جز همان حربه فرعون در تحریک مردم و بر انگیختن نادرست احساس دینی آنان است؟
6- چنان که خود در دوره معاصر شاهد بودهایم چگونه جاهلان پندار پیشه و مدعی تفسیر قرآن و شناخت «فرقان» و سران جنایت پیشه و ریاست طلب «منافق» که در چند دهه گذشته، آن همه در جامعه ما خسارت بار آوردند و خون آن همه انسانهای بیگناه را ریختند و سرمایههای فکری و علمی فراوانی را از جامعه نیازمند ما گرفتند، نیز آیه و حدیث و نهجالبلاغه شریف را ابزار خود ساخته بودند و «سامری» صفت در افکار نادرست خود به نام دین و اسلام راستین میدمیدند و «گوساله» فکری تولید میکردند و جمعی نا آگاه را فریفته آن میساختند! و پیداست در هر جامعه دینی با غیبت جناب موسی (ع) و منطق روشن و «ید بیضای» او و «عصای» شکافنده امواج متلاطم نیل و از میان برنده دسیسه ساحران، خطر سامریان دو چندان خواهد شد. اگر محمدعلی شاه آنچه کرد از جمله به توپ بستن مجلس و در واقع به توپ بستن مشروطه را با همه کاستیهایی که مشروطه داشت، دستکم به نام دین و مقدسات و با نام مبارک «الله» و اوصاف جمالیه «رحمن» و «رحیم» که یادآور رحمت و مهربانی و بزرگمنشی و گذشت است، مرتکب نمیشد و برخی «میرزا ابوطالب»ها نیز که لباس دین و اجتهاد و نیز داعیه روشنفکری داشتند، او را همراهی نمیکردند و حمایت از او را به همان قزاقان روسی و مانند آن وا میگذاشتند، آیا هزینههای آن برای دین و دینداری جامعه به ویژه برخی جوانان کم تجربه کمتر نبود؟ و آیا نمیتوان گفت خاستگاه برخی از تندرویها و حریم شکنیها و دین گریزیهایی که به نام مشروطه صورت گرفت و نه البته همه آن، همین سوء استفادههای اصحاب قدرت و همراهی یا سکوت برخی کسانی بود که از دین مایه میگذاشتند؟ آیا میان «یا دلیل المتحیرین» گفتن و «یا الله» گفتن محمدعلی شاه برای به توپ بستن «خانه ملت» یا زندانی ساختن و تبعید آزادی خواهانی که بر حفظ دستاوردهای مشروطه تاکید داشتند، با کسانی که در سال 78 با نام بردن مقدسات، شبانه به کوی دانشگاه وحشیانه حملهور شدند، در روش و نتیجه فرقی هست؛ یعنی محلی که جای سکونت و آرامش و امنیت دانشجویان بود حتی اگر خطایی کرده بودند؟ کاری که مایه اعتراض شدید رهبری نظام شد و ایشان در نکوهش آن از جمله اشاره به همین انحراف و سوء استفاده از مقدسات کردند: «بعضى با آوردن نام مقدّس «يا حسين» و «يا زهرا» وارد اتاق دانشجوى بسيجى يا دانشجوى جانباز شوند و او را از خواب بپرانند، يا آنطور حوادثى را بهوجود آورند؛ آيا اين درست است؟! اينها قلب را مىفشارد».
با همین نگاه است که نگارنده برخی رفتارهای به ظاهر دینی و مذهبی را ارزیابی میکند و به عنوان مثال تاکید دارد مسئولی که حتی به اعتراف «بانیان» و «حامیان» وی در این سالها آن همه زیان مادی و غیر مادی به بار آورده و آن همه هزینه بر روی دست کشور و جامعه گذاشته، اگر میان دعا خواندن داخل و خارج وی، هر چند برای وجود شریف ولی عصر (عج)، با بوسه زدن وی بر تابوت یک نامسلمان فرقی باشد، در این است که زیان آن «دعا» از این «بوسه» بارها و بارها بیشتر است! اینکه محمدعلی میرزا برای رفع تردید ختنه فرزند خود در 17 ربیع یا واگذاری فلان محل به برخی نزدیکان خود، به هر دلیل متوسل به استخاره شود چندان مهم نیست و به امری شخصی بر میگردد. بسیاری افراد این امر را راهی برای رفع تردید شخصی در امور زندگی خود میدانند و روایاتی نیز شاهد و موید آن است. اما سخن این است که شاه قاجار از یک سو مجلس را تعطیل کرده و مدیریت بخشی از امور مهم کشور را به جای واگذاری به کارشناسان و نخبگان و «اولو الالباب» جامعه به استخاره سپرده و از سوی دیگر دین و مقدسات الهی را ابزار توجیهگری رفتار مستبدانه خود ساخته است.
7- شاید با خواندن رویه شاه قاجار در پناه بردن به استخاره، آن هم در تعیین سرنوشت جامعهای که درست یا نادرست به او سپرده شده، دچار شگفتی شویم اما مطالعه تاریخ شاهان و دربارهای شاهی، مسلمان و غیر مسلمان، نشان میدهد که نه وی اولین نفر در این رویه بوده است و نه حتی آخرین نفر. آن همه خوابگذاران، پیشگویان و کاهنان، طالع بینان و جنگیران که شغلی رایج در بسیاری دربارها بوده، نشان میدهد نباید تنها از رویه این شاه مستبد که خود را با آن همه گرفتاری نیز رو به رو میدیده دچار شگفتی شد. اینکه محمدعلی میرزا از نظر شخصیت شناسی چگونه فردی بوده و آیا انگیزه واقعی وی رفع تردید بوده است یا دنبال تراشیدن بهانه بوده و یا در پی ساکت کردن و ارضای رگههایی از وجدان دینی و انسانی که او را به تردید میافکنده بوده یا بسته به موارد فرق میکند، دستکم با مطالعات اولیه به اطمینان نمیتوان پاسخ داد و اینک جز همان اندازهای که مرتبط به اصل موضوع است یعنی استفاده ابزاری از دین و مقدسات، برای ما محل توجه و اهتمام نیست. اما یک نکته بسیار مهم را در پدیداری خاستگاه تن دادن به این امور برای تعیین سرنوشت جامعه، نباید نادیده گرفت و آن اینکه محمدعلی میرزا انسانی بود که هر اندازه به فرض دارای نبوغ فراوان و تربیت درست و تجربه طولانی بود اما به هر حال فردی محدود با گرایشها و برداشتها و خواستهها و ویژگیهای خود بود که حتی بدون در نظر گرفتن ناتوانیهای شخصی و ضعفهای شخصیتیاش، وقتی بدون داشتن یا تن دادن به قوانین و نهادینه ساختن مقررات، یکتنه خود را در برابر آن همه مسئولیت ریز و درشت میبیند و میخواهد یا وظیفه خود میداند در بسیاری از جزئیات امور مملکت دخالت مستقیم کند و در بحرانها دستکم در پایان خود تصمیم بگیرد، طبیعی است که در توان فردی خود کم میآورد و تصمیمات نادرست میگیرد یا به راههایی چون استخاره متوسل میشود. اگر وی تنها به اندازه قدرت تصمیمگیری درست خود قبول مسئولیت میکرد و سایر امور را برابر قوانین و مقررات به افراد و نهادهای تعریف شده میسپرد و خود را از رایزنی مستمر با نخبگان جامعه با دلایل واهی محروم نمیساخت و دایره مشاوران خود را به برخی اطرافیانی که عمده تلاش و اهتمام آنان خشنود سازی و راضی نگه داشتن شاه و برخی خاصان وی و امن نشان دادن کاذب جامعه و خوب جلوه دادن عملکرد خود است، محدود نمیکرد، بیشک نیازی به بهره جستن از مقدسات برای حبس و قتل بیگناهان و مخالفان نداشت و «مشروطه» را با یک استخاره میرزا ابوطالب که ادعای «مشروعه» خواهی داشت، به توپ «قزاقان روسی» نمیبست و سرانجام وی نیز به پناهندگی خود و خانوادهاش به سفارت روس و برکناری از سلطنت و افتادن کار آن به دست یک کودک نمیکشید و سپس از میان خرابههای قاجاریان، یک فرد نظامیِ مستبدتری به نام رضاخان میرپنج سر بر نمیآورد و اِنّ فی ذلکَ لآیاتٍ لاولی الالبابِ و السلام.