نگاهی به کتاب العوائد والفوائد حاج آقا مصطفی خمینی؛ محمدکاظم تقوی
مقدمه
خروش عزت خواهانه امام خمینی(س) در قیام علیه سلطه بیگانگان و مشخصاً دولت مستکبر آمریکا برای پایمال کردن عزت ملت ایران در ماجرای تصویب لایحه کاپیتولاسیون؛ منجر به تبعید آن بزرگ مرد الهی گردید. در این شرایط به اعتراف دستگاه امنیتی رژیم وابسته پهلوی، آیتالله سید مصطفی خمینی فرزند و تربیت شده مکتب علمی و سیاسی پدر، میرفت که به خمینی دوم در ایران تبدیل شود و راه پدر را در مبارزه و قیام علیه طاغوت رهبری کند. از این روی، نخست زندانی شده و در ادامه به محل تبعید پدر، یعنی به کشور ترکیه و شهر بورسا تبعیدش کردند،. شاید بشود گفت این قهر رژیم ستمگر پهلوی، در باطن خود مهری الهی برای آن پدر و فرزند بود که فرزند در خدمت پدر، هم مراقب و مصاحب او باشد و هم از محضر دانش و تربیت او بهره ببرد و آثار گرانسگی را از خود به جای گذارد. یکی از کتابهای این عالم مجاهد «ثلاث رسائل» میباشد که سه رساله: 1. ولایه الفقیه، 2. العوائد والفوائد، 3. دروس الاعلام و نقدها، را در خود جای داده است. رساله اول بخشی از کتاب البیع ایشان است که بعضی از مجلدات آن مفقود شده و بقیه در ضمن مجموعه آثار ایشان، در دو جلد انتشار یافته است، اما پس از چند سال جلد سوم آن در میان نسخ خطی کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی؛ پیدا شده و پس از آمادهسازی منتشر شده است. بحث کامل ولایت فقیه و ولایت عدول مومنین در همین کتاب آن آمده است. و آنچه در ثلاث رسائل قبلاً انتشار یافته بود، بر اساس نسخه خطی یکی از شاگردان آن عالم عالی مقام بوده که اندکی در آغاز آن افتادگی داشته است. رساله سوم این مجلد از آثار ایشان مربوط به دوره نجف میباشد که مولف شهید با حضور در کلاس درس اساتید بزرگ فقه و اصول حوزه علمیه نجف به ثبت افادات اساتید و سپس نقد و بررسی آنها اقدام میکرد. و اما رساله دوم این اثر، یعنی «العوائد والفوائد» است که شامل نه «عائده» و ده «فائده» میباشد، همه در بورسای ترکیه و در مدت تبعید نوشته شده است. مولف محقق در این یادداشتهای علمی، مجموعهای از مطالب و نکات مهم معرفتی و حکمی و عرفانی و اصولی و فقهی را مورد نظر داشته است؛ به تعبیر دیگر ایشان در این فوائد هم به «فقه اکبر» توجه داشته و هم «فقه اصغر» را از نظر دور نداشته است.
گزارش اجمالی عوائد
چند عائده و فائده درباره احوال و اقسام «استصحاب» یک اصل عملی از اصول عملیه در دانش اصول فقه است، چنانکه توجه به «علم اجمالی» و بررسی بعضی از احکام آن نیز در این یادداشتها دیده میشود. تامل و قلم زدن درباره آیه وجوب حج، فائده سوم این رساله میباشد. بحث از «کلمه توحید» و «معاد جسمانی» عائده و فائده سوم و چهارم را به خود اختصاص داده است. پیرامون «ثواب و عقاب» و «حسن و قبح» هم به صورت جداگانه در فائده و عائده ششم بحث کرده است. «السوال عن الله» و بررسی حدیث «ما اُوذی نبی مثل ما اوذیت» در فائده و عائده هفتم، بررسی شده است. «السوال عن الدعاء» فائده هشتم را به خود اختصاص داد، و «شمولیّه حرمه الظلم لجمیع المحرمات» در عائده هشتم بررسی شده است. طرح بحث بسیار مهم، جایز نبودن افتاء فردی در مسائل نظری و پیچیده، در فائده نهم آمده، چنانکه عائده نهم به مبحث «عام» از بحثهای الفاظ علم اصول، مربوط میباشد. فائده دهم که آخرین مطلب این رساله میباشد، درباره «الاجماع والشهره فی کلمات السابقین» میباشد.
از لطایف و ظرائفی که در این یادداشتها و نکتههای علمی دیده میشود، این است که ایشان، در فائده هفتم که پرسش از «الله» تعالی است، اینگونه آغاز کرده است: «سالته عن الله؟ قال: من نظر فیه هلک. قلت…». چنانکه در فائده هشتم نیز همین تعبیر تکرار شده است: «سالته عن الدعاء؟ قال: هو العباده لا الاستعجال والاعداد. قلت..». این احتمال در این گونه پرسش و پاسخ وجود دارد که این گفتگو، میان پدر و فرزند اتفاق افتاده و مرجع ضمیر در این دو یادداشت امام خمینی(س) میباشد.
فوائدی از عوائد
آیتالله حاج آقا مصطفی در فائده چهارم که به موضوع «معاد جسمانی» پرداخته؛ تصریح میکند:
«آنچه از معاد برایم به دست میآید این است که معاد جسمانی است نه مادی؛ و میان این دو دیدگاه تفاوت روشنی است. و آنچه شرایع الهی و عقول نظری اقتضا دارند، همین معاد جسمانی است نه معاد مادی. بلکه آنچه از ائمه طاهرین رسیده نیز معاد مادی را نفی میکنند؛ همچنانکه آیات کریمه قرآن و روایات شریفه، دلالت دارند که معاد جسمانی است؛ چرا که نفی اثر ماده ملازم نفی ماده است و [از سوی دیگر] اثبات آثار جسمانیت، مستلزم جسمانیت است. [در نتیجه] کسی که معاد جسمانی را نفی کرده باشد، معتقد به معاد مادی است، اما کسی که معاد روحانی و مادی را اثبات کرده باشد، مقصودش ماده سفلی که زمین طبیعت است، نمیباشد.». ایشان در ادامه مینویسد:
«اما مساله قیامت صغری و کبری ـ یعنی برزخ و محشر ـ این است که نفس ناطقه انسانی، وقتی از طبیعت مفارقت کرد، در یکی از نشئات میماند تا دیگر نفوس هم برسند؛ پس از آن وقتی مهیای انتقال به محشر شدند، آن روز فرا میرسد».
نکته آموزندهای در فائده چهارم به چشم میخورد که برای عالمان و محققان بسیار لازم و زمینهساز نوآوری و پیشرفت علمی است و آن این است که ایشان پس از آنکه برداشت خود از مساله را با تعبیر «والذی اجده قریباً» آورده و دریافت خود را هم نزدیک به واقع میداند و هم تعبیر «مییابم» را به کار میبرد. اما در پایان میگوید «وهذا الذی نذکره لیس مما اعتقده، بل ربما نظنّ ان یکون الامر کذلک» یعنی آنچه گفتم اعتقاد جزمی به آن ندارم، بلکه گمان میکنم مطلب چنین باشد. واقعاً فضاهای علمی و تحقیقی ما بویژه در حوزههای علمیه، چقدر نیازمند شرح صدر و سعه نظر و دور بودن از جزمیت و تعصّب و تصلّب، میباشند! این روحیه هم فضا را آرام میکند و هم محبتها را افزون و افراد را به هم نزدیک میسازد و هم خود شاهراه پیشرفت و نوآوری و زایش علمی و معرفتی است.
نکته قابل توجه دیگر آن است که در اوائل فائده ششم آیتالله سید مصطفی در مساله ثواب و عقاب دو دیدگاه «تجسّم اعمال» و «جُعاله» را مطرح میکند و دیدگاه تجسّم اعمال را نظر فلاسفه مشّاء با براهین ظنی آنان و حکمای اشراق با واردات قلبیشان و نیز نظر اصحاب حکمت متعالیه میداند و دیدگاه راسخون در حکمت متعالیه؛ ولی نظریه جعاله را که خود اختیار کرده، مقتضای آیات کثیره و روایات متواتره میداند. اما آنجا که از راسخون در حکمت متعالیه سخن گفته، والد والامقام خود را یکی از آنان معرفی میکند و درباره ایشان لطیفهای دارد که دقیق است! «ومنهم الوالد المحقق ـ مد ظله ـ فی بعض کتبه القیمه ـ حفظهالله تعالی وردّه الى وطنه سریعاً عاجلاً سالماً غانماً علی ملک لا ینبغی لاحد من یعده حتّى یحیی به الاسلام بعد موته والروحانیین بعد فنائهم واضمحلالهم؛ از درگاه خداوند درخواست میکند که پدر بزرگوارشان را حفظ کند و هرچه سریعتر، با سلامت به وطنش برگرداند، با این دست آورد که حکومتی تشکیل دهد که پس او کسی آن را نداشته باشد ـ به لحاظ وسعت و نفوذ ـ تا با قدرت آن حکومت اسلام را پس از مرگی که گرفتارش شده، زنده کند و روحانیت و حوزههای دینی را پس از نابود شدن و مضمحل کردن به دست ستمکاران، حیاتی دوباره ببخشد!». و چه خوب این دعا مستجاب شد و فقدان و شهادت خود او که پدر آن را، از الطاف خفیه الهیه خواند، جرقه اوجگیری نهضت پدر و تبدیل آن به انقلاب تحول آفرین و بنیان کن نمود و بر ویرانه نظام ستم شاهی دو هزار و پانصد ساله، نظام مردمی – اسلامی «جمهوری اسلامی» تاسیس شد و امام خمینی ده سال ـ به رغم بحرانها و مشکلات و دشمنیها بر دلها حکومت کرد و در عرصه جهانی لرزه بر ارکان قدرت مستکبران جهانی افکند و ندای توحید را به شرق و غرب عالم و به گوشها و جانها رساند، هم کلیسا را به بازگشت به مسیح(ع) دعوت کرد و هم ساکنان کاخ کرملین را دعوت به توحید کرد و نصیحتشان کرد، دست از الحاد و مبارزه بیحاصل با خدا بردارند. و البته این ما و آیندگان هستیم که با میراث معنوی و الهی آن مرد خدا و عزیزانی که فدای راه الهی او شدند، چه معاملهای خواهیم داشت، آیا بر صراط مستقیم خدایی او که همان ثقلین سفارش پیامبر اکرم (ص) است، ثابت قدم خواهیم بود و یا دچار ارتجاع و باز تولید مناسبات منفی سابق به نام دین خواهیم شد؟ اگر فرض دوم اتفاق بیفتد، «بر دامن کبریائیش ننشیند گردی» ولی ما دوباره دچار سیهروزی و بدفرجامی خواهیم شد!
در عائده ششم که درباره «حسن و قبح» ذاتی اشیاء است، مولف پس از بیان حسن و قبح ذاتی اشیاء، میگوید مقصود از این نظریه این نیست که همه عناوین خیر، به خیر بودن وجود و عناوین شر هم به عدم برگردد، همچنانکه مقصود از این نظریه این نیست که عناوین قبیحه به قبح ظلم برگردد و عناوین حسنه و خوب هم به حسن عدل و احسان برگردد؛ بلکه درست این است که هر عنوانی بالذات یا حسن است و یا قبیح. یعنی معقول نیست که عنوانی ذاتاً از یک حیث حسن باشد و همان عنوان قبیح باشد از حیث دیگر!. ایشان مثال میزند که کبر و تکبر یا بالذات حسن است و قبح آن بالعرض است یا ذاتاً قبیح است و حسن است بالعرض. یعنی معنا ندارد که ذاتاً برای خدا حسن باشد و برای خلق قبیح باشد مگر در برابر متکبران! به نظر مولف حسن کبر ذاتی است ولی قبحش بالعرض است، زیرا متکبر در حریم کبریای حق تعالی وارد شده است. بر اساس آنچه بنا نهادند، در ادامه عنوان عبودیت / پرستش را با آن تبیین میکند و میگوید:
تحقیقاً «عبودیت» از قبیحهای عقلی است و «پرستش» ذاتاً قبیح است، جدّاً، بله عقل این معنا را درک میکند که نیل به اهداف عالیه انسانی و بالاتر از آن، جز با عبودیت حق تعالی حاصل نمیشود. اما معنا ندارد که مابین عبودیت برای خداوند و عبودیت برای غیر او، از نظر حسن و قبح ذاتی، تفصیل قائل شویم.
در فائده هفتم که ظاهراً پرسش ایشان از پدر عارفشان دربارهالله تعالی است مینویسد: سالته عن الله؟ جواب داد: کسی که در او بیندیشد، نابود میشود! گفتم بیشتر توضیح دهید. پاسخ داد: چگونه کسی به او میرسد در حالی که ذاتاً در رتبه پایینتر از او میباشد؟! سپس آیات توحیدی متعددی میان سائل و مجیب تبادل میشود که مشتاقان برای دسترسی به آنها باید به اصل کتاب مراجعه کنند.
عائده هفتم در شرح و تبیین حدیث نبوی شکوائیه حضرت رسول (ص) است که میفرماید هیچ پیامبری به مانند من اذیت ندیده است (بحار، 39، ج 56). فرزند فاضل امام در مقام تبیین حدیث تنظیر لطیفی میکند و میگوید احتمال دارد معنای حدیث به حسب وضعیت خودم و تجربه شخصی، معنایی متعالی باشد با این توضیح که:
وقتی من از شهر قم به شهر بورسا تبعید شدم، در همه لحظات آرزوی بازگشت به قم را داشتم؛ با اینکه شهر بورسا نسبت به شهر قم از نظر زیباییهای طبیعی، به مانند فردوس اعلی است ولی قم نزدیک است «من بعض غرف الجحیم» اما چرا حال من آنگونه است؟ به خاطر انس شدید به قم و پیوند با دوستان و سنخیت میان من و آن بزرگواران است که آن کشش شدید وجود دارد. پس ملاک حتی در این نشئه، فراهم بودن وسائل زندگی به بهترین و عالیترین صورت نیست، چه بسیارند افرادی که در بادیه و صحرا زندگی میکنند و هیچ آرزوی بودن در شهر را ندارند و بسیار افراد ساکن در شهر و روستا که نمیتوانند یک شب و حتی یک ساعت در صحرا بمانند و شب را به صبح آورند و از بودن در آنجا در اذیت دائم هستند، چرا که از وطن اصلی خود دور شدند و مبتلا به جدایی از دوستان و همراهان هم سنخ شدند و از آن طرف با اضداد هم نشین گردیدند که این مصیبت از بزرگترین مصیبتها است و این عذاب، شدیدترین عذابی است که خداوند تعالی خلقش را به آن عذاب میکند. چنانکه ما اکنون ـ در بورساـ به آن گرفتاریم. پدر بزرگوارم که با اخیار و اصحاب کمال و صاحبان اسرار الهی، مانوس بود، در بورسا مبتلا شده به بودن با افرادی از ماموران دولت ترکیه و بعضی از ماموران ایرانی که شب و روز با او هستند و او بر این وضعیت صبر میکند! خداوند بر این شکیبایی به او جزای خیر دهد. خلاصه با این مقدمه یک معنای دیگری ـ غیر از معنای ظاهری ـ از این حدیث شریف فهمیده میشود و آن اینکه: رسولالله (ص) ذاتاً و با همه وجودش از عالم قدس و عالم اسماء میباشد که مبتلاء به فراق و جدایی و بودن در این نشئه شده است و چون از میان بندگان الهی بالاترین و قویترین ارتباط را با حق تعالی دارد و نیز شدیدترین انس را با ذات ربوبی ـ تعالی و تقدس ـ دارد، در نتیجه مصیبت فراق و جدایی او بزرگترین مصیبت است و مبتلاء به این اذیت بزرگ شده که در میان پیامبران مبتلاترین به بزرگترین اذیت است.
البته مولف حکیم در آخر این مطلب احتمال میدهد که از این دست احادیث معانی متفاوت از عالی و متعالی برداشت میشود و ممکن است همه آنها مراد و مقصود گوینده باشد و باید شیوه «جمع الجمع» را در اینگونه از احادیث اجرا کرد. به این نحوه برداشت [از نصوص دینی] احادیثی هم دلالت دارند، احادیثی که میگویند قرآن و حدیث علاوه بر ظاهر، لایه زیرین بلکه لایههای زیرین دارند. موارد فراوانی است که احادیث، معنایی وراء فهم عوام و حتی علماء دارند.
در فائده هشتم که در موضوع «دعاء» است و یکی از دو موردی است که قالب پرسش و پاسخ و دیالوگ میان پدر و فرزند است، به رغم حجم کم مطلب، نیازمند شرح و تبیین توسط اهل این علوم است. میگوید از او در باره دعا پرسیدم [از حقیقت و ماهیت دعاء] در پاسخ گفت: دعاء عبادت است نه در خواست تعجیل مطلوب و زمینه سازی و اعداد برای آن؛ گفتم: در چند و چون استجابت دعا بیان بیشتری داشته باشید؛ گفت: حق تعالی هم قریب است و میشنود و هم شنوا است و قدرت بر انجام دارد، پس اجابت میکند. گفتم مسئله این گونه نیست که میفرمائید: از من پرسید: پس چگونه است؟! یعنی وقتی اهل دعا درخواست کنند، خداوند اجباتشان میکند؟! در پاسخ ایشان گفتم: اگر در اجابت دعاء صلاح دعا کننده باشد، خداوند آن خواسته را به او عطا میکند؛ در غیر این صورت نیازی به اجابت نمیباشد. او گفت: خداوند درخواست و خضوع و خشوع دعا کننده را اراده کرده است. من گفتم: ولی او بینیاز از این امور است! او گفت: در این خضوع و خشوع و درخواست، خیر خود دعا کننده است، مانند دیگر عباداتی که انجام میدهد [و در آنها خیر و صلاح عبادت کننده است]…
عائده هشتم در موضوع «گستره حرمت ظلم نسبت به همه محرمات» است که شهید حاج آقا مصطفی مینویسد: «مقتضای کتاب (قرآن) و سنّت این است که ظلم حرام است و ستمگران کیفر خواهند دید. همچنین مقتضای اطلاق ادله (قرآن و حدیث) این است که این ظلم حرام، اعمّ از ظلم به خویشتن و ظلم به دیگری است و نیز ظلم به جان افراد و یا اموال آنان و ظلم به مناصب و مقامات». ایشان در ادامه درباره ارشادی بودن ادله نقلیه نسبت به مصادیق ظلم و یا ارشادی نبودن آنها بحث را پیگرفته است که تفصیل را باید در کتاب خواند.
فائده نهم با این عنوان آمده که «فتوی دان فردی جایز نیست» و در توضیح و تبیین عنوان آمده که« در مسائل مختلف علوم و فنون، عقلاء وقتی متوجه شدند، کار فردی منجر به خطا و اشتباه و یا منجر به تغییر نظر زود به زود میشود؛ بنابر هم فکری و کارگروهی گذاشتند و کسی را که فردی کار کند سرزنش میکنند. با این وضع برای مجتهدین بزرگوار و محققین معظم، جایز نیست در مسائل نظری و پیچیده، خصوصاً مسائل عملیه فرعیه (فقهیه) که مستندشان احادیثی است که میدانیم چه بر سر آن آمده؛ (از جعل) به صورت فردی تحقیق و اظهار نظر کنند بلکه بر آنان واجب است در این مسائل تبادل افکار و مباحثه داشته باشند تا در صورت کشف خلاف، احتجاج در حق آنها و برای آنها صحیح باشد و الا حجت خداوند بر آنها قاطع خواهد بود و آنان عذری در پیشگاه ربوبی نخواهند داشت و تک روی در کشف واقعیات از آیات و روایات بلا حجت خواهد بود.
آیتالله شهید سید مصطفی خمینی این دیدگاه را بیش از پنجاه سال پیش نوشته و افق دید حوزویان را در چنین سطحی آرزو میکرده است. اگر این شیوه در همه رشتههای علوم اسلامی و از جمله فقه عمومی و الزامی شود، قطعاً و بدون تردید، تحولی عظیم و همه جانبه در اندیشه دینی و نیز زندگی مسلمانان رخ خواهد داد. این شیوه یعنی تخصصی شدن علوم اسلامی و بویژه فقه و نیز اجتهاد و استنباط گروهی و شورائی، که به ویژه در این عصر ضرورت فوری پیدا کرده است.
فائده دهم که آخرین یادداشت علمی این عالم ربانی و شهید والا مقام در بورسای ترکیه میباشد درباره «اجماع و شهرت در نظر علمای گذشته» میباشد. نویسنده، نخست دیدگاه معروفی را نقل میکند مبنی بر اینکه «اجماع کاسر و جابر است» یعنی در میان متاخرین از علما و فقها معروف شد، که اگر میان یک حدیث و اجماع و اتفاق، ناسازگاری و مخالفت وجود داشته باشد، آن حدیث را باید دور انداخت و اتفاق علما را جبران کننده حدیث ضعف و نیز در صورت مخالفت با اجماع اعتبار آن میشکند و آنان «شهرت» را هم به اجماع ملحق کردهاند. اما آیتالله محقق سید مصطفی خمینی میگوید این دیدگاه به لحاظ کبروی ثمره و حاصلی ندارد، چرا که نمیشود نسبت به صغرای مسئله آگاهی بدست آورد.
رحمت و رضوان الهی بر روح الهی این عالم ربانی و فقیه حکیم و مجاهد شهید که علم و عمل و جهاد را در ترکیبی متوازن در زندگی کوتاه اما پربار خود محقق کرد.