هاشمی رفسنجانی، عالمی ربانی و سیاستمداری خودساخته در گفت‌وگو با استاد سیدضیاء مرتضوی

  • شما به عنوان یکی از علاقه‌مندان به مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی که با ایشان در سال‌های اخیر ارتباط داشتید، کم‌وبیش با شخصیت ایشان آشنا هستید و در سال‌های گذشته مقالات چندی را نیز در دفاع از ایشان نوشته‌ و منتشر کرده‌اید. در آغاز این گفت‌وگوی کوتاه مناسب است اشاره‌ای به سابقه آشنایی خود با ایشان داشته باشید.

بسم الله الرحمن الرحیم. یاد عالم مجاهد و خدوم صبور آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را گرامی می‌داریم و از خداوند بزرگ برای آن مرحوم رحمت و همنشینی با اولیای الهی را درخواست می‌کنیم. بنده سال 1353 وارد حوزه قم شدم و به رغم حضور در مدرسه قدیریه که با مدرسه کرمانی‌ها مدیریت مشترک داشت و با علماء و طلاب کرمانی ارتباط داشتم، تا آنجا که به خاطرم مانده نخستین بار که نام مرحوم آیت‌الله هاشمی به صورت برجسته و به عنوان یکی از شخصیت‌های طراز نخست انقلاب و نظام توجه بنده را جلب کرد، در ماه‌های نخست پس از پیروزی انقلاب بود که شاهد بحث کوتاهی درباره ریاست مجلس شورا بودم که هنوز تشکیل نشده بود و یکی به صورت روشن تاکید می‌کرد که آقای هاشمی شایسته این مسئولیت است. در اواخر بهار سال 58 پس از ترور ایشان توسط گروه منحرف و تندرو فرقان، در مدرسه سپهسالار که بعدا به مدرسه شهید مطهری تغییر نام یافت، از نزدیک توفیق دیدار با ایشان را پیدا کردیم و آن زمانی بود که حزب جمهوری اسلامی و ظاهرا به ابتکار آیت‌الله بهشتی یک دوره آموزشی برای گروهی از علما و طلاب گذاشته بود و ما نیز به همراه برخی دوستان عزیز از قم در آن برنامه شرکت داشتیم و یک بار آیت‌الله هاشمی به رغم اینکه دوران معالجه و نقاهت پس از ترور را می‌گذراند، در جمع شرکت‌کنندگان این دوره حاضر شد و با مقداری دشواری سخنرانی کوتاهی نیز برای ما داشت. این دیدار در سال‌های بعد و به ویژه با توجه به ارتباطی که با حزب جمهوری اسلامی داشتیم و نیز نقشی که آن مرحوم در مجلس شورای اسلامی و به ویژه دوران دفاع داشت و از حواریون حضرت امام خمینی به شمار می‌رفت و به ویژه با توجه به نوع نگاه ایشان به مسائل اسلامی و اجتماعی، به علاقه و احساس نزدیکی فکری به ایشان انجامید و در سال‌های بعد و به ویژه در ده سال اخیر به ارادت و نوعی پیوند عاطفی و صمیمیت بدل شد. در خاطر حقیر هست که نخستین باری که با گروهی از دست‌اندرکاران بخش آموزش حزب جمهوری اسلامی و گویا در سال 59 به دیدار ایشان در محل مجلس شورای اسلامی رفته بودیم، این جانب نیز در آن جمع سخن گفت و بر ضرورت حضور بیشتر ایشان در علماء و طلاب حوزه قم و نیازی که به این حضور هست تاکید کرد و ایشان از آن استقبال کرد. نقش و جاذبه سخنان ایشان از همان سال‌های حیات حضرت امام‌خمینی چنان بود که گاه این حقیر رادیو کوچک خود را همراه خود به نماز جمعه می‌برد تا بیرون از محل برگزاری نماز، نخست به ادامه خطبه‌های آقای هاشمی که زودتر از قم برگزار می‌شد گوش کند! در سال‌های اخیر نیز چنان که می‌دانید با توجه به شرایط اسفناک و زجردهنده‌ای که در جامعه به صورت عموم و در بخشی از مدیریت کشور به صورت خاص پیش آمده بود، آقای هاشمی مرجع و تکیه‌گاه فکری و سیاسی اطمینان‌بخشی از جمله برای بخشی از حوزویان بود که به رغم خواست تنگ‌نظران و بدخواهان انقلاب و نظام توفیق ارتباط مستقیم با ایشان را از دست ندادند و همواره با روی باز و شرح صدر و گوش شنوای آن شخصیت بزرگ روبه‌رو شدند؛ حوزویانی که دل در گرو اسلام و انقلاب و راه امام‌خمینی و مصالح کشور داشته و دارند و به وضعی که دست جهل و غرض‌ورزی بر سر بخشی از دستاوردهای انقلاب و سال‌ها مبارزه و جانفشانی یک ملت و شخصیت‌های آن آورده منتقد بوده و هستند و اندیشه اعتدالی و روش واقع‌بینی و تجربه و پیشینه دراز جهاد و مبارزه و نفوذ کلمه آیت‌الله هاشمی را راهگشای بسیاری از این مشکلات می‌دانستند و همچنان و بیش از گذشته بر این باور هستند و حقیر نیز طلبه‌ای کوچک از آن شمار است. این است که درگذشت ناگهانی ایشان افزون بر دیگر ابعاد خسارت‌بار و جبران‌ناپذیر، از این جهت نیز برای علاقه‌مندانی مانند این بنده بسیار غمبار و شکننده بوده و هست و اندوه فقدان ایشان را تا عمق جان و مغز استخوان ما نفوذ کرد و تحمل دیدن جای خالی ایشان برای ما بسی دشوار بوده و هست. رحمت خاصه و رضوان خداوند بر آن عالم ربانی باد که آن همه خدمت و نیکی بر جای گذاشت.

  • درباره ابعاد مختلف شخصیت آیت‌الله هاشمی می‌توان سخن گفت اما به نظر شما مهمترین ویژگی شخصیتی ایشان چه بود که به صورت خاص توجه شما را جلب کرده و می‌کند؟

پیداست بررسی ویژگی‌های شخصیتی و فکری و اخلاقی مرحوم آیت‌الله هاشمی نه در توان این بنده است و نه در یک گفت‌وگو می‌گنجد. امیدوارم جامعه ما به ویژه جامعه علمی و حوزوی توفیق بررسی‌ و تحلیل ابعاد مختلف این شخصیت را از جمله در قالب برگزاری همایش‌های علمی داشته باشد، اما برای بنده به عنوان یک طلبه حوزوی که اساتید حوزه و اخلاق از آغاز گوش و ذهن او را به درستی با موضوع ضرورت تهذیب نفس و تسلط بر قوای شهویه و غضبیه و و تقویت قوه عاقله و صفت عدالت و گسترش مکارم اخلاقی در مملکت روح و جان آشنا می‌کنند و منابعی اخلاقی مانند «جامع السعادات» ملامهدی نراقی و «معراج السعاده» ملااحمد نراقی و «منیة المرید» شهید ثانی را به دست او می‌دهند و بر لزوم پرورش طلبه و عالم اسلامی بر وزان آن رهنمودها تاکید می‌ورزند، آنچه بیش از همه و به عنوان خاستگاهی برای بسیاری از ویژگی‌ها و رفتارهای درست دیگر آیت‌الله هاشمی برای بنده جلوه و ارزش داشته و دارد و بارها نیز به برخی دوستان ارجمندم یادآور شده بودم و در بررسی و تجلیل از این شخصیت بزرگ کمتر به آن پرداخته می‌شود، توجه به این جنبه است که او عالمی به‌واقع خودساخته بود و به معنای درست کلمه انسانی پرهیزکار بود. آقای هاشمی نه تنها از نگاه فکری و علمی زحمات زیادی کشیده بود و از نبوغی درونی برخوردار بود، بلکه مهمتر از اینها تلاشی بود که در ساختن خود و بار آوردن درست نفس خود و تقویت ملکه عدالت و مکارم اخلاقی در خود مبذول داشته بود. او تا آنجا که این بنده شناختم، انسانی مسلط بر نفس خود و قوای آن بود و همین بود که او را به انسانی با چشم و دلی سیر درآورده بود و این امر چنان که می‌دانید، برای کسانی که در مناصب مهم سیاسی و جایگاه‌های تاثیرگذار اجتماعی به ویژه از موضع دین قرار می‌گیرند، بسیار مهم و حیاتی است و بی‌تردید بسیاری از مشکلات ما و بلکه عمده مشکلات ما از همین نقطه آغاز می‌شود که مسئولان و کارگزاران در هر رده‌ای که باشند، به فراخور قدرت و جایگاه خود از تهذیب نفس و رشد ملکات اخلاقی و مراتب پرهیزکاری برخوردار نباشند.

  • اگر ممکن است در این باره توضیح بیشتری بدهید و نمونه‌هایی عملی را در زندگی سیاسی آیت‌الله هاشمی بیان کنید.

پیداست اگر میان میزان قدرت و اختیارات از یک سو و ملکه تقوا و ورع تناسب نباشد، بی‌تردید، همان قدرت و اختیارات که باید مایه نعمت و رحمت برای فرد و جامعه باشد، به همان نسبت عدم تناسب، زمینه لغزش و مایه نقمت و خسارت برای او و جامعه خواهد شد؛ این است که برخی فقیهان مانند جناب صاحب حدائق میزان عدالت را به عنوان یک شرط شرعی، بسته به موضوع و منصب مختلف دیده‌اند و به عنوان مثال عدالتی که در یک قاضی یا حاکم شرط دانسته‌اند با عدالت در یک امام جماعت که حتی حسن ظاهر را نیز می‌توان نشانه آن گرفت فرق می‌کند و این بنده در گذشته در همین روزنامه در قالب مقاله‌ای به شرح آن پرداخته است. اینکه انسان بتواند شجاعانه وقتی مصلحت اسلام یا جامعه اسلامی اقتضا ‌کند پا بر سر همه حیثیت خود بگذارد و به عنوان نمونه برای حفظ جایگاه و حیثیت امام‌خمینی که بر ادامه جنگ تا پیروزی تاکید داشتند، به ایشان پیشنهاد بدهد که خودش به عنوان فرمانده جنگ مسئولیت پذیرش قطعنامه و پی‌آمدهای آن از جمله محاکمه را بر عهده گیرد، تنها از معدود افراد کاملا مهذب و ازخودگذشته برمی‌آید و آن فرد چنان که می‌دانید آیت‌الله هاشمی بود؛ چنان که در گزینش رهبری پس از رحلت امام‌خمینی نیز به رغم اینکه وی به واقع و ثبوتا شخصیت دوم کشور بود، نه تنها تلاشی برای دستیابی خود به رهبری نظام نکرد بلکه با نقش بی‌بدیل خود مسیر را برای استقرار و تقویت رهبری پس از امام‌خمینی فراهم ساخت و به رغم اینکه امام‌خمینی شایستگی آقای هاشمی را نیز برای رهبری نظام اسلامی خاطرنشان کرده بود، در جلسه خبرگان برای انتخاب رهبری نسبت به آن دم فرو بست و اشاره‌ای نیز به آن نکرد و این جهاد بزرگ تنها از عهده انسان خودساخته‌ای مانند آیت‌الله هاشمی برمی‌آمد و می‌آید. مگر تحمل این فاجعه که کسی را که خود از بنیان‌گذاران نظام اسلامی و از ارکان گذشته و حال آن است و بسیاری افراد سر سفره مبارزات و خدمات او نشسته‌اند، برای نامزدی ریاست جمهوری با تشبث به عذرهای غیر واقعی رد صلاحیت کنند، برای هر کسی آسان است؟ آن هم ریاستی که آقای هاشمی مایه زینت آن بود و نه عکس آن! کسی باید در طراز این مجاهد استوار و خودساخته باشد که پیش و بیش از جهاد و مبارزه با دشمنان بیرونی به جهاد اکبر با نفس خود بپردازد و پیروز و سربلند از آن بیرون آید.

و چنین بود که بنده طلبه هیچ گاه احساس نکردم که آیت‌الله هاشمی گرفتار بندگی برخی عناوین و القاب حوزوی یا دل خوش داشتن به مناصبی سیاسی باشد که برخی چه بسا دل به آن خوش کرده‌اند و دوری و نزدیکی افراد به خود را با آن می‌سنجند. در جای دیگر هم اشاره کرده‌ام به رغم اینکه این حقیر در این سال‌ها مقالات چندی را در دفاع از ایشان نوشته است، حتی یک بار نیز احساس نکردم که ایشان در پی ستایش‌گری توسط این و آن باشد و مستقیم و غیر مستقیم دعوت به خود کند و در بردگی «زنده باد» و «مرده باد» باشد. این را به عنوان مثال مقایسه کنید با آن فردی که مستقیما از آقای هاشمی درخواست کرده بود که ایشان به مسئول محترم فلان روزنامه توصیه کند اگر هم آن روزنامه حاضر نیست عنوان «آیت‌الله» برای آن فرد به کار ببرد، دست‌کم از عنوان «حجت‌الاسلام و المسلمین» استفاده کند و نه فقط عنوان خالی «حجت‌الاسلام»! و چون لابد آن روزنامه همین درخواست را نشانه عدم شایستگی می‌دانست به آن توصیه عمل نکرد و اتفاقا وی یکی از کسانی بود که در پنهان و پیدا از جمله در برخی تجمعات، علیه آن مرحوم سخن می‌گفت و دیگران را علیه ایشان تحریک می‌کرد!

  • شما از این منظر، رمز موفقیت آقای هاشمی را در گذر از این همه گردنه‌های دشوار در زندگی مبارزاتی و سیاسی چه می‌دانید؟

طبعا عوامل مختلفی را می‌توان و باید در موفقیت‌های آقای هاشمی از جمله موفقیت او در گذر از آن همه فشار و تهدید و گرفتن تصمیم‌های دشوار که برای دشمنان و مخالفانش بسی زجر‌دهنده نیز بود، برشمرد، اما تاکید بنده بر این نقطه کلیدی است که کسی می‌تواند به رغم آن همه فشار و بیداد علیه خود، آن گونه استوار بر مواضع خود بماند و تنها پای‌بند به انجام رسالت و وظیفه خود باشد و محبوب افراد گوهرشناس شود که به درستی از خود و هر آنچه مربوط به خود است گذشته باشد. این سخن گوهرین را جناب شیخ صدوق از پیامبر اکرم(ص) روایت کرده است و از امیرالمؤمنین(ع) نیز نقل شده که «اشجعُ الناس مَن غَلَبَ هواه»؛ چنان که از جانب دیگر یک علت اینکه برخی در اتخاذ مواضع ناصواب خود افتضاح به بار می‌آورند، این است که به گفته امیرالمؤمنین(ع) به نقل آمدی، عقل و خرد خود را دستخوش هوای نفس خود می‌کنند: «من غلب هواه عقلَه افتضح». این است که این بنده، آیت‌الله هاشمی را مصداقی روشن از عالمان ربانی می‌داند که در سخن امیرالمومنین(ع) در نهج‌البلاغه در برابر دو دسته دیگر از مردمان قرار گرفته‌اند. عالمی که عقل و زبان و قلم و عمل خود را از اسارت هوای نفس رها ساخته بود و خود و جامعه را از میوه‌های فداکاری و صبر و صداقت و تواضع و گذشت و اخلاق‌محوری و اعتدال در فکر و عمل و پرهیز از حسادت و حقد و کینه‌ورزی و تنگ‌نظری بهره‌مند ساخته بود. او انسان بی‌عیب و نقصی نبود و می‌توان اینک، پس از این تجربه طولانی، در زندگی سیاسی او و بسته به سلایق و برداشت‌های مختلف، کاستی‌هایی را نیز نشان داد؛ چنان که خود آن مرحوم به برخی از آنها اذعان می‌کرد اما پیدا بود ایشان در مسیر شدن و دستیابی به کمالات درونی با توجه و حسابگری و ریاضت نفس، بسیار کار کرده و وزریده شده بود. برای او بسی آسان بود که  به دور از زهدفروشی و ریاکاری و عوامفریبی برخی مدعیان زندگی کند و در زندگی و نشست و برخاست خود همان باشد که می‌نمود و بلکه ظواهر زندگی او کمتر از آن بود که می‌نمود یا بدخواهان به دروغ نشان می‌دادند و اینها همه به برکت آن بود که ایشان شخصیت فردی خود را از سلطه هوای نفس و تصرفات شیطان بسی دور نگه داشته بود و چنین عمر با برکتی یافته بود.

این جانب به عنوان طلبه‌ای که اجمالا ناآشنای به این مفاهیم نیست ارزش نخست و سنگ بنای شخصیت علمی و سیاسی و مدیریتی آن عالم فرهیخته را در وارستگی درونی و سلطه عقل عملی ایشان بر سایر قوا یافته است و چنین است که ما به استناد کمالات و فضایل و رفتارهایی که در این شخصیت دیدیم، گواهی می‌دهیم که اکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی فرزند حاج‌میرزاعلی بهرمانی نوقی از بندگان صالحی بود که خداوند او را برای خدمت به دین و ملت و مملکت برگزیده و موفق ساخته بود و با چندین دهه تزکیه درون و تهذیب نفس و آراستگی به زینت تقوا و دانش و عقلانیت و اعتدال توانست در تاریخ این سرزمین منشأ خدمات علمی و فکری و عملی فراوان شود و نام نیک خود را در شمار عالمان ربانی ثبت و ماندگار کند و از همین منظر است که بر پایه حدیثی صحیح و معتبر از امام صادق(ع) که جناب کلینی نقل کرده، در پیشگاه خداوند عرضه می‌داریم که از این بنده شایسته جز نیکی سراغ نداریم. چه ظلمی کردند آنان که برای منافع دنیوی خود چهره او و زندگی‌اش را غیر از این نشان دادند و چه جفایی کردند آنان که حتی اگر هم انتقادی به نوع مواضع و سیاست‌ورزی او داشتند، دست‌کم از منظر شخصیت فردی و زندگی بی‌آلایش و تنهایی او در برابر «جاهلان متنسک» و «عالمان متهتک» به عذر «اما» و «اگر» از او بموقع دفاع نکردند یا به نوش‌دارویی پس از مرگ سهراب بسنده کردند.

  • به نظر شما منشا شکل‌گیری این بعد از شخصیت آیت‌الله هاشمی چه بود؟

بنده به درستی نمی‌دانم که آقای هاشمی این بخش مهم از شخصیت خود را بیشتر از سال‌های تربیت در خانه زیر سایه پدر و مادری با ایمان به دست آورده بود یا از دوران طلبگی در قم از جمله با پرورش در مکتب تربیتی استاد خود امام‌خمینی یا از سال‌های مبارزه و زندان؟ اما طبیعی است کسی در طراز ایشان با آن همه مجاهدات و فداکاری‌ها و موقعیت‌ها و عنایت ویژه‌ای که امام‌خمینی به ایشان داشت، شخصیت اصلی او باید در دهه‌های نخست زندگی او شکل گرفته باشد و زمینه و ظرفیت آبدیدگی او را برای دهه‌های پایانی فراهم سازد. ایشان خود در گفت‌گویی که اخیرا در همین روزنامه بازنشر شده بود، بسیار و به تفصیل بر ضرورت خودسازی در دوران طلبگی تاکید جسته بود و از آن به دوران سازندگی نام برده بود. هر چه بود در کنار عقل وافر و دانش و روشن‌بینی گسترده و تجربه طولانی از او انسانی ساخته بود در طراز عالمی ربانی و سیاستمداری جامع که می‌توانست بال مهربانی و خیرخواهی خود را بر سر همه، در داخل و خارج کشور بگستراند و نگاه‌ها را معطوف خود سازد و همین نیز می‌توانست مایه دشمنی و حسادت کسانی باشد که درست و نادرست او را مانع دستیابی به خواسته‌های خود می‌دانستند.

  • از منظری که شما در اینجا به شخصیت آقای هاشمی پرداختید، چه ویژگی‌های دیگری را می‌توان برای ایشان برشمرد؟

سخن بنده در محور نخست که در واقع مهمترین بخش کارآمد کردن دیگر ابعاد شخصیتی آیت‌الله هاشمی است، به درازا کشید و طبعا اینک با توجه به محدودیت روزنامه مجال پرداختن به ویژگی‌های دیگری که مورد نظر بود نیست، اما از آن میان تنها به یک ویژگی دیگر به اختصار می‌پردازم و امیدوارم این توفیق را داشته باشم که در فرصت‌های دیگر به بخشی دیگر از ابعاد شخصیتی آن عالم فرزانه از جمله از نگاه روشن‌بینی و آزاداندیشی و کلان‌نگری ایشان در مسائل اسلامی بپردازم. آن ویژگی بارز که به ویژه در سال‌های اخیر و به وزان رشد کمالات و پختگی سیاسی در آقای هاشمی بسی قوت گرفته بود، تحمل و شجاعت شنیدن سخن مخالف و در پی آن، شجاعت پذیرش اشتباهاتی بود که گاه خواسته و ناخواسته خود نیز در آن سهم داشت. وجود آزادی بیان و تحمل شنیدن صدای مخالف به ویژه از سوی دستگاه‌ها و مسئولان و مدیران جامعه، گرچه اینک به برکت گسترش دموکراسی و تقویت روحیه آزادیخواهی در میان ملت‌ها از یک سو و معرفی آن به عنوان یک آموزه بزرگی دینی و اسلامی از سوی دیگر، در نوع جوامع و نظام‌های سیاسی به عنوان یک اصل و سیاست قلمداد می‌شود، اما مشکل اصلی از آنجاست که آنان که باید خود مدافع این اصل و متولی اجرای آن باشند و نه تنها باید آماده شنیدن صدای مخالف باشند بلکه باید به خواست قرآن کریم در آیه «لا یحبّ اللهُ الجهرَ بالسوء مِن القول الا مَن ظُلم» در جامعه زمینه مساعد را برای فریاد زدن مخالفان و به تعبیری «غیر خودی‌ها» و هر کسی که گمان به تضییع حق مادی یا معنوی خود دارد را نیز فراهم سازند، در بسیاری از موارد از جمله در جوامع اسلامی و در جامعه خودمان، آمادگی روحی و درونی برای شنیدن صدای مخالف و پذیرش اشتباهات خود و تنگ نکردن عرصه بر منتقدان به شکل‌های مختلف ندارند، چه رسد که به استقبال آن روند و با روی گشاده با آن روبه‌رو گردند. قرآن کریم نه تنها از شرح صدر به عنوان نعمتی درخور ذکر برای پیامبر اکرم(ص) سخن گفته بلکه این گفته طعنه‌زنندگان را تایید کرده است که پیامبر(ص) «گوش» است و هر کس هرچه می‌گوید، به آن گوش فرا می‌دهد و تو گویی که آن را پذیرفته است! پاسخ قرآن به آنان یک جمله بیش نبود و آن اینکه حضرت(ص) اگر هم «گوش» است، اما «گوش خیر» است. مسئولان نظام اسلامی در هر جایگاهی که باشند، تنها در صورتی می‌توانند به واقع متصف به وصف «اسلامی» باشند که آحاد جامعه گرچه در دسته‌بندی‌های رایج، غیر خودی و مخالف شمرده شوند، بتوانند سخن خود را بر زبان آورند و در میان مسئولان گوش‌های شنوا به فراوانی برای سخن آنان باشد و هر جا حق ناتوانی پایمال شده باشد، به تعبیر پیامبر اکرم(ص) بدون «لکنت زبان» و ترس اعلام و به صاحب آن برگردانده شود و گرنه چنان که حضرت(ص) تاکید فرمود، چنین جامعه و نظامی هیچ گاه «مقدّس» نخواهد بود. کسانی که با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به ویژه در دهه اخیر با ایشان ارتباط داشته‌اند می‌دانند که با ایشان به راحتی در هر موضوعی هرچند مخالف دیدگاه‌های روشن ایشان سخن گفت و بارها شاهد اذعان به برخی خطاها توسط ایشان بود که طبعا ایشان نمی‌توانست خود را فارغ از همه آنها معرفی کند و این نیز چنان که اشاره کردم شاهد دیگری بر خود‌ساختگی این انسان بزرگ بود و شرح دستاوردهای این روحیه مجال دیگری می‌طلبد. خداوند روح بلند ایشان را غریق دریای رحمت خاص خود کند و همراه روح ملکوتی استاد و مراد خود امام‌خمینی که در پایان نیز همجوار قبر شریف آن یگانه دوران شد، در جوار اولیای مقرب خود جای دهد و ما را نیز قدردان زحمات و دستاوردهای ماندگار آن فرزانه دوران سازد.