هوش مصنوعی و علوم اسلامی

مؤسسه «مفتاح کرامت» هوش مصنوعی و علوم اسلامی استاد سیدامیر سخاوتیانمؤسسه «مفتاح کرامت»؛
16 آبان 1403
دبیر جلسه: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی محمد و آله الطاهرین. مقدم مهمانان گرامی؛ اساتید، فضلا و همراهانی که این جلسات را از خود میدانند و همواره ما را رهین منت خویش قرار میدهند، گرامی میداریم و تشکر و سپاس مؤسسه «مفتاح کرامت» را خدمتشان عرض میکنیم؛ خصوصاً از مهمان ویژه امشب، جناب «استاد سخاوتیان» هم بابت پذیرش این دعوت، تشکر میکنیم و به ایشان هم خیرمقدم میگوییم. فقط برای اطلاع ایشان، این نکته تکراری را عرض میکنم نشستهای فقهپژوهی مؤسسه «مفتاح کرامت» هم در موضوعات نظری برگزار میشود و هم اهتمامی به مسأله موضوعشناسی دارد و تاکنون هم در طول این چند سال، بخش و تعدادی از نشستهای خوب و موفقمان، در رابطه با مباحث موضوعشناسانه بود. پارسال فعالیت کاری ما یک سلسله مباحث در رابطه با ارتباط با فقه و اخلاق، توسط اساتید ارائه شد و طلیعه جلسات امسال ما بحثهای موضوعشناسی و مشخصا مسأله هوش مصنوعی است. یک جلسه در این رابطه، برگزار شد که حسب برداشت اندک بنده، بیشتر ناظر به ماهیت علمی یا فنی هوش مصنوعی بود، اما طبیعی است که با یک جلسه نمیشود مسأله را به نقطه مورد نظر برسانیم؛ اما اهتمام برنامهریزی مؤسسه این بود که ارتباط هوش مصنوعی با علوم اسلامی و علوم انسانی یا کارکرد و تاثیرات هوش مصنوعی در علوم اسلامی را بررسی و روشن کند. این نکته هم گفتنی است که باز به حسب ذهنیت خویش، در دوره بچگی ما که از قرن گذشته هم بود، میگفتند عصر، عصر اتم است و بهتدریج، بحث ارتباطات و مطرح شد و گفتند دیگر، مسأله رسانه و ارتباطات و رسانه، اهمیت بیشتری دارد؛ لذا عصر، عصر ارتباطات و رسانه شد. اما گویا باید عصر کنونی را بهنام عصر هوش مصنوعی، تلقی کرد. از جناب استاد سخاوتیان، درخواست میکنیم که پیرامون ارتباط هوش مصنوعی و علوم اسلامی و کارکرد آن در علوم اسلامی، جلسه را به فیض برسانند.
استاد سخاوتیان: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم الحمدلله الذی علی فی توحده و دنی فی تفرده و جل فی سلطنته و عظم فی ارکانه و احاط بکل شیء علمه و هو فی مکانه و قهر جمیع الخلق بقدرته و برهانه؛ حمیدا لم یزل و محمودا لا یزال ثم الصلاه و السلام علی البشیر النذیر السراج المنیر سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین الهداۀ المهدیین المنتجبین سیما بقیه الله فی الارضین روحی و ارواحنا لتراب مقدمه الفداء. سلام علیکم. از اینکه وقت عزیزان و بزرگواران را میگیرم، پیشاپیش عذر میخواهم. قبل از اینکه بحث خویش را شروع کنم، سؤالی مطرح میسازم تا ذهنها دقیقتر شود و بعد به اصل مطلب بپردازی. این سؤال را در همه جا مطرح میکنم؛ چون ساده است و میتوان با آن، بحث را آسانتر جلو برد. اما اگر سؤال را زیاد تخصصیی کنید، ممکن است اختلافات به آن راه یابد. تصور کنید رباتی ساختهاید که هزار میلیارد تومان را برایش هزینه کردهاید اما این ربات در معرض تصادف با انسان، قرار گرفت که دیهاش حدود یک میلیارد تومان است. شما این ربات را چگونه طراحی میکنید؟ اگر کسی خودش را منهدم کند و انسان را نجات دهد، 999 میلیارد تومان ضرر کرده؛ یا انسان را بکشد و خودش را نجات دهد که در این صورت، یک میلیارد زیان دیده و 999 میلیارد هم سود برده. در این صورت، چکار میکنید؟ روشن است که انسان را بر رباتها ترجیح میدهید اما دنیا ربات را ترجیح داده. نکته ما دقیقا همین جاست و ما در فضای فقهی و اسلامی خودمان هم معتقدیم که انسان شرافت و کرامت دارد و این دو نیز قابل ارزشگذاری نیست و اگر دیه یک انسان را یک میلیارد، مشخص کردهایم، به منظور حمایت از بازماندگان متوفاست نه ارزشگذاری انسان. اما همین مطلب در فضای غرب، بهشکل دیگری بیان میشود و یکی از مکاتب فلسفی غرب که از آن صحبت میشود و در فضای هوش مصنوعی نیز حضوری پررنگ دارد «مرکارتیسم» است که مکتبی سودگراست و کار خوب را کاری میداند که بیشینه سود اقتصادی داشته باشد و هوشمند هم کسی است که خوب را انتخاب میکند. در نگاه مرکارتریستها موجود هوشمندی که کار خوب را انتخاب میکند، ۹۹۹ میلیارد را بر میگزیند؛ یعنی هوش مصنوعی در دنیای کنونی با آن معیار، طراحی میشود و در کشور ما وقتی نوبت به طراحی میرسد، بعضی از مهندسین و اساتید قوی هستند که صفر تا صد را خودشان طراحی میکنند ولی بخش زیادی، فقط همان طرحی را که در اینترنت است، دانلود و بهنام خود، اجرا میکند. از یک سو، مهندس داخلی ما –چه کسی که خودش، از صفر تا صد را طراحی میکند، چه آنکه طرح را کپی میکند- نمیداند مبانی کار چیست و در سر دیگر دنیا چه چیزی طراحی شده، و از سوی دیگر، دست هر دو گروه از مبانی، خالی است درحالی که حوزه علمیه باید مبانی را در اختیار او مینهاد تا درست طراحی کند، اما چون حوزه علمیه شناختی ندارد، خروجیاش وضعیت موجود است که ناخواسته، استادی که واقعا دلسوز است و قصد کار برای کشور را دارد، در آن فضا نفس میکشد؛ چراکه خروجی به دست او نرسیده. در سال 80، در حضور یکی از اساتید استراتزیست بودیم و ایشان سؤال و جواب بسیار میکرد. ایشان حدود دویست اشتباه از سخنرانی ایشان در دانشگاههای مختلف را مرتب کردم و در اختیارش گذاشتم. ایشان هم با مطالعه آنها از من خواست که آنها را بهصورت محوربه. محور، مرتب کنم تا بتوان از آن، نتیجه گرفت. محصول کار من 16 محور بود که برخی را پذیرفت برخی را پاسخ داد و برخی را هم غیروارد دانست. وقتی با اعتراض من روبهرو شد، گفت: من کار راهبری میدانم و میخواستم از مبانی، استفاده کنم اما هرچه جستوجو کردم، کتاب معرفتشناسی و هستیشناسی نیافتم. ایشان درست میگفت و دستش خالی بود. الان هم اکثر مهندسان ما از این حیث، دستی تهی دارند و این وظیفه طلاب در حوزه علمیه است که چنین امکانی در اختیار او قرار دهد. دانشهای زیربنایی هوش مصنوعیبا این مقدمه میخواهیم به این بحث بپردازیم که دانشهای زیربنایی هوش مصنوعی چیست، اما درباره ایران، سخن نمیگویم بلکه به مسأله در دنیا بپردازم. در دنیا 8 دانش دست به دست هم میدهند و هوش مصنوعی متولد میشود. جالبترین بخش ماجرا این است که 5 دانش فقط به علوم انسانی میپردازد و وظیفه طلبه در حوزه علمیه است اما از سه علم دیگر، یکی به طبیعیات، ریاضی و امور فنی میپردازد ولی با این حال نیز به نوعی به علوم انسانی، وابستهاند. یعنی اصلاً وظیفه ذاتی من است که این را طراحی و کنم تا در دست برادران و خواهران ما در بخش فنی-مهندسی قرار گیرد و به تکنولوزی و فناوری تبدیل شود. ما امروز در حد معرفی، به این موضوع میپردازیم و اگر جلسه ادامه یافت و در آینده خواستید تکتک نظریهها را مطرح کنیم، روشن میشود که علوم انسانی چگونه دارد غوغا میکند. هوش مصنوعی، تجلییافته یک فلسفه است. در یک فلسفه که در فضای خودشان بیان میشود، آمده است که سیر از «آرخه» تا «تخنه» ادامه دارد («آرخه» بهمعنای مبانی است و «تخنه» همان تکنیک و «تخنولوزی» همان تکنولوژی)؛ یعنی فلسفه از مبانی، حرکت میکند و به فناوری میرسد. فلسفهای را که از مبانی، شروع میکند، به جلسات آینده، واگذار میشود؛ چون امروز فقط قصد دارم دانشها را اسم ببرم. نیز خواهیم گفت که فقه در اینجا چه نقشی دارد و به سه شکل، قابل معناست که هریک نیز نقشی بر عهده دارد. در اینجا فقط به دانشهایی که خود اندیشمندان غرب بدانها اقرار دارند، میپردازم؛ دانشمندانی مانند «راسل» و «نورویک (رئیس آزمایشگاه هوش مصنوعی «گوگل»). آنچه نقل میکنم، از این دو دانشمند است که میگویند این دانشها دست به دست هم میدهند و هوش مصنوعی متولد میشود. این هشت دانش، عبارتند از: فلسفه: فلسفه نقشی مهم در پیدایش هوش مصنوعی دارد. اولا خود هوش مصنوعی، محصول فلسفه است. سیر یک فلسفه در طول سه هزار سال، ادامه مییابد و امروز به هوش مصنوعی، تبدیل میشود. در هوش مصنوعی، چهار رویکرد اصلی داریم که یک رویکرد آن، دقیقا منطقی ارسطویی و عقلانیت ارسطویی است؛ یعنی دقیقا همین منطق سوری که ما نیز خواندهایم، تبدیل به این فناوری شده. در منطق سوری گفتهایم هر قیاسی که شکل میگیرد، یک ماده و یک هیأت دارد. ماده، دیتاها را شکل میدهد و هیأت نیز الگوریتمها را. ما در منطق سوری با همان شکل چند صد سال پیش، متوقف شدهایم و آن را به فناوری، تبدیل نکردهایم، اما در فضای غرب، حرکت کرد و تکاملهایی به خود دید؛ سپس وارد منطق ریاضی شد و منطق ریاضی هم از همین اصل، ماده و هیأت، استفاده میکند؛ آنگاه رفتهرفته وارد منطق فازی میشود و منطق فازی هم از اصل، ماده و هیأت، بهره میبرد و فرایندی شکل میگیرد تا به این تکنولوژی، تبدیل میشود. این روند، طولانی است و توضیح آن نیامند مجالی دیگر است. ریاضیات: بعد از فلسفه، ریاضیات دومین نقش را دارد. نقش فلسفه چه بود؟ هوش مصنوعی سه بُعد اصلی دارد: – طبیعت؛ – مطالعات بنیادین؛ – فناوری؛ ریاضیات ابتدا، طبیعت را شناسایی و آن را تحلیل بنیادین میکند؛ آنگاه تحلیل بنیادین را به فناری، مبدل میسازد. براینمونه، یک دسته سار را تصور میکنیم که تعدادشان پنج میلیون است. آنها با هم پرواز میکنند و در هوا مانور میدهند؛ بهیکباره، در هم میتابند ولی هیچیک به هم نمیخورند؛ چون سارها هوشمندانه عمل میکنند و این هوشمندی، داخل طبیعت و مطالعه میشود. پس از مطالعه نیز در دانش فیزیک، تحلل بنیادین میگردد. دانش فیزیک هم دو سطح دارد: – فلسفه فیزیک: فلسفه فیزیک دو معنا دارد؛ گاهی از «مبانی فلسفی دانش فیزیک» سخن به میان میآید و این، زیرمجموعه فلسفه علم است اما گاهی قصد داریم بدون آنکه فیزیک را در نظر گیریم و حتی با استفاده از آن، طبیعت را بهصورت بنیادین تحلیل بنیادین کنیم. این هم فلسفه فیزیک است اما زیرمجموعه فلسفه علم به شمار نمیرود، بلکه خود، یک دانش مستقل است. به عبارت دیگر، این مانند نگاه اول، دانش درجه دو نیست بلکه دانش درجه یک است. من میخواهم اینها را با فلسفه فیزیک، تحلیل کنم اما به سراغ ریاضیات میرویم که دو فایده برای ما دارد: اولا: گاهی زبان فهم طبیعت، ریاضی است. ما دانشهای مختلفی برای این کار داریم، اما گاهی برای فهم طبیعت باید ریاضیات را بیاموزیم و بدون آن، بهآسانی نمیتوانیم طبیعت را بشناسیم.
این برای همیشه نیست بلکه مربوط به گاهی اوقات است، اما چنان قوی است که بسیاری از فیزیکدانان میگویند ریاضیات زبان طبیعت است. پس یک بخش از شناخت طبیعت، آموختن ریاضیات است ثانیا: پس از شناخت طبیعت و تحلیل فلسفی آن، برای آنکه آن را به یک زبان، تبدیل کنیم و به ماشین دهیم، دوباره ریاضیات به کمک میآید و آن را به صفر و یکها مبدل میسازد و دیجیتال و رقمی میکند. پس ریاضیات در دو جا به ما کمک میکند؛ شناخت طبیعت و تبدیل آن را به زبان ماشین؛ لذا دانش ریاضی هم یکی از مهمترین دانشهاست. اکنون سؤال این است که توضیحاتی که دادیم، دانش ریاضی بود یا فلسفه به زبان ریاضی؟ من کار فلسفی به زبان ریاضی کردم. میخواهم طبیعت را تحلیل بنیادین کنم و در این، قسمت کمیتها آمدند اما کمیتها با زبان توصیفی، قابل عرضه نیستند، لذا همان کار فلسفی را به زبان ریاضی انجام میدهم. پس درست است که ریاضیات از علوم انسانی، جدا شد و به علوم پایه رفت، اما در لایه بنیادینش باز متعلق به فلسفه است. اقتصاد: در زمینه هوش مصنوعی، مراد از اقتصاد، معامله کف بازار نیست بلکه مثال نخست ماست و شاید اگر طراحی به دست ما بود، آن را فلسفه اخلاق مینامیدیم. در هوش مصنوعی، یک سؤال، فلسفی بسیار مهم وجود دارد و آن اینکه: هوشمندی چیست؟ هوشمندی تشخیص خوب از بد است. اما خوب چیست؟ در نگاه من و شما کرامت انسانی، معیار و شاخصه تشخیص خوب بودن است اما در اعتقاد مرکارتریستها معیار، بیشینه سود اقتصادی است. در حقیقت، اینجا فلسفه اخلاق دارد حرف میزند نه اقتصاد، اما آنها از اقتصاد، یاد میکنند؛ چراکه اقتصاد به میدان آمده و تعریف «خوب» را عرضه کرده. پس جای دیگری که از اقتصاد، صحبت میشود، اینجاست که: هوش مصنوعی چقدر برای من سودآوری و پول دارد؟ هوش منصوعی از اینجا به تجارت و اقتصاد میرود و این جزء پیامدهای آن است نه از مبانی. پزشکی: علوم اعصاب هم در زمینه هوش مصنوعی، کاربرد دارند. اما سؤال این است که: فرق ذهن و مغز در چیست و پاسخ این سؤال را در پزشکی باید جست یا در فلسفه؟ درست است که علوم اعصاب، مربوط به علم پزشکی است اما عملا باز مال علوم انسانی است. نگاه اول، مال دانش دیگر است، ولی لبّ و دلش مال اینجاست. در علوم اعصاب، دقیقا صحبت میشود که نورونهای عصبی چهاند؟ چطور انتقال اطلاعات میدهند؟ اگر بخواهم ماشین درست کنم که مثل انسان، فکر و کار کند، چه کاری لازم است؟ از دل این، پرسپترونها (perceptron) را میسازند که در هوش مصنوعی، مصطلح است و به چیزهای شبیه نورونهای عصبی، شباهت دارد. اکنون که ساختار مغز، ساخته شده و شبیه مغز انسان، کار میکند، مغز (brain) چیست و ذهن (mind) چه؟ فرق این دو در چیست؟ در اینجا چند دیدگاه وجود دارد: – ذهن مربوط به عالم بالاتر نفس انسان که بر مغز، سیطره دارد. – ذهن همان مغز است و تفاوتی با آن ندارد. – ذهن حاصل مغز است؛ یعنی مغز کاری انجام میدهد که محصولش کار ذهن است. برای اینکه مشابهش را طراحی کنند، دیدگاهی در اینجا پذیرفته شده، این است که ذهن همان مغز است. این دقیقا فلسفه ذهن است که باید در جای خودش بحث شود که آیا ذهن همان مغز است یا نه که حتی در علوم اعصاب هم صحبت میکنیم، به فضای فلسفه و علوم انسانی میرویم؟ حضور علوم انسانی در این فناوری جدید، خیلی پررنگ است، ولی ما که معمولاً مقهور فناوریها هستیم، تخنه، تکنیک و محصول و میوه این علوم انسانی را میبینیم ولی خود این علوم انسانی را نمیبینیم و آن را محصول فنی-مهندسی میشناسیم، درحالی که قبل از ایجاد آن، فهنی-مهندسی هم وجود نداشت. روانشناسی: یکی دیگر از علومی که در اینجا نقش مستقیم و فعال دارد، روانشناسی است. زبانشناسی. من با مثال، هم روانشناسی و هم زبانشناسی را میگویم تا پس از آن به سؤالات بپردازیم. گفتم که در فضای هوش مصنوعی، ۴ رویکرد اصلی وجود دارد. اولین و مهمترینش که بالای 80% فناوری هوش مصنوعی بر آن استوار است «آزمون تورنگ» است؛ سپس رویکرد «مدلسازی شناختی»، آنگاه «رویکرد «عقلانیت ارسطویی» و در آخر «عاملهای هوشمند» قرار دارد. آزمون تورنگ چیست؟ توضیح این آزمون، طولانی است و نیاز به چند جلسه دارد، ولی آن را در قالب یک مثال، توضیح میدهم. اتاقی را تصور کنید که وسطش تیغهای کشیدهاید و در یک طرف، بازپرس حضور دارد و در طرف دیگر، بازجوییشونده. این دو یکدیگر را نمیبینند و بازپرس سؤال میکند و بازجوییشونده جواب میدهد. در این میان هم دستگاه و سیستمی قرار دارد که از این پرسشها و پاسخها الگو میگیرد. پس از مدتی، این دستگاه به سؤالات بازجو جواب میدهد به طوری که بازجو نمیفهمد دستگاه درحال پاسخگویی است، بلکه گمان میکند انسان است که پاسخ او را میدهد. این دستگاه چطور میتواند اینها را یاد گیرد؟ آیا صرفا الفاظ است؟ بخش زیادی از الفاظی که به کار میبریم، کنایه و ایهام است و نیاز به زبانشناسی دارد؛ لذا باید زبان را دقیق بشناسیم تا بدانیم این واژه در انگلیسی یا فارسی چه بارهای معنایی دارد تا دستگاه هم بتواند آن را درست به کار برد. پس در اینجا زبانشناسی اهمیت بسیاری پیدا میکند. اما سؤال مهمتر این است که: آیا حالات خود پاسخدهنده نیز اهمیت دارد یا نه؟ ضرب 2 در 2 را همه سریع جواب میدهند اما کسی بهآسانی پاسخگویی به ضرب 2853394 در 3353191 نیست و نیاز به زمانی برای فکر کردن دارد، اما با ماشینحساب، سریع به پاسخ میرسیم. وقتی که این ربات، سریع جواب دهد، بازجو شک میکند که این یک انسان نابغه است یا ماشین؟ شرط ما این بود که پاسخ بهشکلی باشد شک بازجو را بر نینگیزد و نفهمد که ربات جواب میدهد بلکه انسان است که پاسخ میدهد. تکتک جوابها باید برآورد حالات روانی بازجوییشونده باشد. او حالات روانی خاص خود را دارد و این سیستم هم صرف جواب نیست بلکه باید حالات روانی او را هم از جواب بشناسد و الگو بگیرد تا بگوییم دقیقاً مثل انسان بتواند جواب دهد. پس در اینجا روانشناسی هم خیلی مهم شد و روانشناسی را به کار میبریم تا بتوانیم این الگو را درست تحلیل کنیم و ابعاد روانیاش را بشناسیم. البته موضوع روانشناسی ممکن است حرکت انسان باشد یا پرنده سار که برای خودش حرکت روانی دارد. در روانشناسی هم بسیاری از آزمایشهای روانی، اول از حیوانات شروع شده و پس از آنکه الگوی حیوانات را گرفتهاند، آنها را رفتهرفته به طرف انسان، تعمیم و رشد دادهاند. پس وقتی از روانشناسی میگوییم، منحصر در انسان نیست، بلکه میخواهیم هوشمندی در طبیعت را هم بررسی کنیم؛ پس روانشناسی هم در اینجا کار بزرگی کرده است. مهندسی کامپیوتر: دانش سومی که مربوط به علوم انسانی نیست ولی با واسطه به سراغ علوم انسانی میآید، مهندسی کامپیوتر است که میوه را به فناوری تبدیل میکند و آخرین حلقه دانشی است که لمس میکنیم. مهندسان کامپیوتر کار بزرگی انجام میدهند و سالهای قبل، از این دانشها بی شمار داشتیم اما نتوانستیم آنها را تبدیل کنیم، درحالی که دیگران به این کار، قادر بودند و درست هم هست. ما گفتیم هوش مصنوعی ترکیبی از دادهها و الگوریتمهاست که در معماری سنتی خود نیز استفاده بسیاری از اینها میکنیم و دقیقا همان الگوریتمهایی که امروزه در هوش مصنوعی، استفاده میشود، در صنعت خودمان داشتهایم. براینمونه، چاههای آب زیرزمینی در شوش و شوشتر، دقیقا برخاسته از الگورتیم ریاضیاتی است و همان الگوریتم ریاضیاتی به پرسپترام و هوش مصنوعی شده. ما نتوانستیم چنین کنیم و دیگران توانستند، اما بحث ما در این توان نیست، بلکه مطلب، این است که دیگران همان ریاضیاتی را که در همه جهان بود، تبدل به فناوری کردند درحالی که انتهای کار، همین است و الا ما آن را لمس نمیکردیم. کنترل سایتینفیک (Scientific Control): جای گله دارد که بسیاری از اوقات، واژگان را به فارسی، ترجمه میکنیم اما چون غلط است و در مردم، رایج میشود، برایش قانون تصویب میکنیم اما قانون یک مسیر را طی میکند و مردم به مسیری دیگر میروند. مثلا در کشورمان «Cyber space» را به «فضای مجازی» ترجمه کردهایم درحالی که غلط است و درست آن «virtual space» است. «Cyber» یک واژه یونانی است که با تغییرایت در «κυβερνήτης» به انگلیسی برده شده و پس از دگرگونیهایی به «Kubernetes» تبدیل شده و وقتی به انگلاساکسونها رسیده، به «Cyber» تبدیل شده است. «Kubernetes» بهمعنای سکاندار کشتی است و به حاکمان آتن اطلاق میشده، پس «Cyber space» مربوط به عرصه حکمرانی است نه فضای مجازی. در گذشته میگفتند فرمانروایی شما چقدر است؟ پاسخ میدادید: تا آنجا چاپارها میروند نامه را میرسانند و فرمانبرداری هم هست که از این نامه، تبعیت میکند، اما امروزه، پاسخ این است که فرمانروایی ما تا جایی است که فرمان میرود و یکی هست که از آن تبعیت میکند. امروز اصلا عرصه فرمانروایی، شکل دیگری دارد و نمیتوان آن را مجازی دانست، لذا این تعبیر، مربوط به عرصه حکمرانی است. حضرت آقا تعبیر قشنگی داشتند که متاسفانه ما نفهمیدیم و فرهنگستان آن را خراب کرد. تعبیر ایشان «رایانسپهر» بود که یک ترجمه دقیق به شمار میرود؛ یعنی سپهر و عرصهای که رایانه برای ما ایجاد کرده. ایشان از «مجازی» نامی نبردند اما فرهنگستان «فضای مجازی» را به عنوان معادل آن، تصویب کرد؛ صداوسیما هم بر آن مانور داد و مردم هم آن را پذیرفتند. چند روز قبل هم در ستاد راهبری فناوری هوشمند، جناب آقای دکتر قاسمی، طرح مربوط به مصونیت و نظمبخشی به فضای مجازی را آورد و با هم بررسی میکردیم تا نقاط قوت و ضعف آن را بگوییم، اما دیدیم که طراحان آن در دنیای دیگری، سیر میکنند و مردم در دنیایی دیگر؛ چون اصلا خود واژه به اشتباه، ترجمه شد.
الان در وزارتخانه مجلس، قانونی تصویب میشود که آن را به وزیر میدهیم و او آن را به آییننامه، تبدیل میکند که کاملا هم درست است، اما اگر این آییننامه را به مجلس ببریم و تبدیل به قانون کنیم، تمام سطحها در هم میآمیزند. اکنون هم بخش زیادی از آنها مربوط به آییننامه است ولی ما آنها را تبدیل به قانون میکنیم. دلیلش هم این است که نمیدانیم این عرصه، عرصه حکمرانی است و ما باید در جایی، یک حکمران بگماریم و بعد، از او بخواهیم آییننامه بنویسد اما ما حکمرانی را نگماشتهایم و لذا آییننامهها را خودمان مینویسیم. این سایبرنتیک دقیقا به همین معناست. در همین فضای هوش مصنوعی، عرصه کنترل سایبرنتیک اتفاق میافتد و به وسیله شبکه گسترده اینترنت جهانی، حجم بزرگی از اطلاعات در صحرای «نوادا» سازمان «NSA» یا «آزانس امنیت ملی آمریکا (National Security Agency)» جمعآورمی شود.
حجم اطلاعاتی که از جهان میآید به شدت بالاست و با اینکه به چند هزار انسان، نیاز است که این دادهها را تحلیل کند، از طریق نظم سایبری و یک هوش مصنوعی، تمام این اطلاعات، دستهبندی، فناوری و استفاده میشود و این در کوتاهترین زمان ممکن، انجام میشود. نظم سایبری چیست؟ دلیلی اینکه فرزندان نسل امروز را از نسلی دیگر و جدا از نسل خود میدانیم، این است که در نسل قبل با نظم مکانیکی، انس گرفتهایم و اینها با نظم سایبری؛ لذا نمیتوانیم همدیگر را درک کنیم. نظم که در مثل «اوصیکم بتقوی الله ونظم امرکم» به آن، سفارش شده، انواع مختلف دارد. زمانی از نظم ریاضی و «2 × 2 = 4» سخن گفته میشود؛ گاهی از نظم شیمی که دیگر 2 × 2 = 4 نمیشود، بلکه دو مولکول اکسیژن با دو مولکول هیدرژون، یک ملکول آب اکسیژنه میدهد، پس نتیجه2 × 2، یک میشود. پرسشگر: عوض میشود. استاد سخاوتیان: ما جرم اتمی را حساب نکردیم، چون در این صورت، عوض میشود. همیشه به ما گفتهاند 2 سیب + دوگلابی، چهار میوه است نه یک کیلو میوه. دوستانی که ریاضیات ریوانی، کار کردهاند، حرف مرا میفهمند. این دقیقا در ریاضیات ریمانی، تعریف میشود. مثالی ساده میزنم. مثلا میگوییم یک قطره آب + یک قطره آب، یک قطره آب بزرگتر میشود. شما نمیتوانید با معیار گرم، جواب بدهید و الا پاسخ درست نیست، بلکه باید با معیار قطره، پاسخ دهید. طبیعت به این شکل به ما جواب میدهد؛ لذا نظمها عوض میشود. گاهی نظم، نظم مکانیکی است، اما نظم مکانیکی به چه شکل است؟ در فیلم «عصر جدید» ساخته «چارلی چاپلین» که اعتراضی به نظم مکانیکی است. «رنه گنون» در سال 1920، اعتراضی به نظم مکانیکی است که از دل آن، پست مدرن بیرون میآید و پست مدرن اعتراض به مدرنیزم است که نظمی مکانیکی دارد. در خود غرب، این فضای اعتراضی شکل میگیرد لذا از دل اعتراض پست مدرنها به مدرنیزم، نظم سایبری متولد میشود و یک فضای متفاوت دارد. مثال دیگری برای نظم مکانیکی میزنم. داخل یک باغ میشویم و میبینیم که ده ردیف درخت در ردیف دیگر، پشت سر هم صف کشیدهاند و از زیر پای همه نیز آب رده شده است. این درختان میوهای عالی میدهند اما اگر یک روز، آبشان را قطع کنید، دچار مشکل میشوند. اما در جنگل میبینید که هر درخت، در یک جا روییده درختان وضعیتی شلخته و بی نظم دارند، اما سؤال این است که: درختان جنگل، بی نظم رشده کردهاند یا یک نظم دیگری دارند؟ این را نظم طبیعی و نچرال مینامند و غیر از نظم درخت داخل باغ است که پرورش داده شدهاند. این دو، نظم مختلف دارند و نظم سایبری هم نوعی نظم است. ما جوانان را به نظم، سفارش میکنیم که بسیار هم عالی است، ولی کدام نظم را باید رعایت کنند؟ من با نظم مکانیکی، انس گرفتهام، اما از کجا میدانم که این نظم، حجت است؟ قرار نیست که نسلهای بعدی هم با این نظم، مأنوس باشند. کدام نظم را میخواهیم بگوییم رعایت کند؟ اینجا دقیقا علامت سؤال است، پس میبینیم که برای ترجمه این حدیث حضرت امیر7، داستانی طولانی دارد و در بسیاری اوقات نمیشناسیم و وقتی که نمیشناسیم، جلو میرویم. کنترل سایبرنتیک دقیقا با روش نظم سایبری به مدیریت عرصه سایبری دنیا میپردازد. این موبایل انتهای عرصه سایبری است نه ابتدایش؛ یعنی دقیقا مرزی است که مانند سربازی که در مرز ایستاده و میخواهد نامه در دستش قرار گیرد، این هم دردست من است. این نظم، دو شاخه اصلی دیتا و انرژی دارد که در میانهاش هم الگوریتم است. دیتاها چگونه تحلیل، بازیافت و فرآوری میشوند؟ به کمک هوش مصنوعی. سؤال این است که کنترل سایبرنتیک مربوط به کدام قسمت است؟ مربوط به مدیریت و حاکمیت سایبری و یعنی این هم مربوط به علوم انسانی است. میبینید که علوم انسانی چه اهمیتی دارند. یعنی نقش علوم انسانی در این میان، بسیار پررنگ است. اینها هشت دانش بنیادینندکه خود غربیها نام بردهاند نه ما. اما نقش فقه در این میان چیست؟ زمانی میگوییم فقه و مراد ما روش فقهی است. در تمام این مراحل بنیادین، روش فقهی کاربرد دارد که شامل تعقل، تفقه و فهم بنیادین اینها میشود. در فهم فقهی، ما منابع فقهی داریم که عبارت از کتاب، سنت، عقل، اجماع و مانند آنها. اینها منابع فهم ما هستند و تک تک این پرسشها را با روش فقهی میتوانیم ورود کنیم. دوم، میگوییم فقه همان اصطلاح رایج ماست که «استنباط الاحکام الشرعیه الفرعیه عن ادلتها التفصیلیه» و احکام، در حوزه فقه تجویزی قرار میگیرند و شامل بایدها و نبایدها. آنگاه به سراغ افعال میرویم ویک طراح و بهنیهساز چه بایدها و نبایدهای فقهی دارد؟ در مثال اول جلسه، ربات هزارمیلیاردتومانی را میخواهد طراحی کند. چه بایدها و نبایدهایی دارد؟ چه چیزهایی برای طراحیاش حلال است و چه چیزهایی حرام؟ اینجا فقه تجویزی کاربرد دارد. در مرحله بعد از طراحی، نوبت به کاربر میرسد. من که به عنوان کاربر میخواهم از آن استفاده کنم، چه بایدها و نبایدهایی دارد؟ اینجا بحث فقه تجویزی است. اما یک سطح دیگری از فقه در کتابهای فقهی ما، ولی از آنجا که غالب مردم به دنبال احکام بودند، این سطح هم زیاد بروز پیدا نکرد وآن فقه توصیفی است که در حقیقت به عنوان تبیین و توصیف یک واقعیت از منافع اآولیه و اصیل است. فقه توصیفی در تمام این مراحل تا اول تجویز، کاربرد دارد و به تجویز، تحویل میدهد. پرسش و پاسخپرسشگر: شما مبانی هوش مصنوعی را فرمودید. استاد سخاوتیان: من مبانی را نگفتم بلکه فقط دانشهای بنیادین را ذکر کردم. پرسشگر: بنده هم میخواهم مبانی سخن شما را مطرح کنم. یک مبنای شما این است که نگاه افراطی به بدبینی به غرب دارید؛ یعنی با نگاه بسیار افراطی به غرب، بدبین هستید درحالی که فرمودید در غرب، بر روی موش و حیوانات، آزمایش میشود. پس در غرب به انسان و کرامت او اهمیت میدهند و الا بر انسان، آزمایش میکردند. دوم اینکه غرب را یک کل منسجم میدانید درحالی که چندضلعی است و میتوانیم یک ضلع آن را بر داریم و ضلعهای دیگر را نادیده بگیریم و به قول مولانا: خم مل هر جا که جوشد مل است شاخ گل هر جا که میروید گل استگر ز مغرب سر زند خورشید سر عین خورشید است نی چیز دگرمبنای سوم شما علوم انسانی اسلامی است که در این ان قلتهاست. ما یک مقام داوری داریم و یک مقام گردآوری. اگر شما خواب بینید و یک قضیه را در خواب کشف میکنید یا از قرآن. این مقام گردآوری است که از هر راهی، امکان دارد ولی داوری یک عرصه دیگر است و هر علمی در سنجه و ترازوی خودش باید داوری شود. به طور خلاصه میگویم که علوم انسانی اسلامی هم نداریم. شما بسیار بدبینانه نگاه میکنید. استاد سخاوتیان: من مسائل را از کتاب آقای «راسل نورویک» نقل کردم که کتابش هم ترجمه شده و در بازار است. ویراست سومش الان وجود دارد و ویراست چهارم آن که تقریبا دو سال از عرضهاش میگذرد، هنوز ترجمه نشده. این کتاب «درآمدی نوین بر هوش مصنوعی» نام دارد و دقیقا در فصل اولش این را میگوید. شما از کجا متوجه بدبینی من شدید؟ پرسشگر: شما یک مطلب غربی را از مرکارتیستها گرفتهاید که در میانشان بر افتاده است. شما نگاه مرکارتیستها و فایدهگراها را حاکم کردهاید درحالی که در غرب، هزار مکتب وجود دارد.
استاد سخاوتیان: وقتی که خود آقایان «راسل» و «نوریک» اقرار میکنندکه ما برای این فناوری در پاسخ به این سؤال، این مبنا را انتخاب کردیم، میخواهید بگویید سیدامیر سخاوتیان این را گفته؟ فکر نمیکنید بهتر باشد اول، کتابش را مطالعه و سپس طرف مقابل را منتسب کنید؟ پرسشگر: آقای قاسمی که فرمودید، چه تحصیلاتی دارند؟ استاد سخاوتیان: ایشان محمدرضا قاسمیاند که تحصیلاتشان هم فلسفه و کلام است. پرسشگر: ولی در هوش مصنوعی، نظر میدهند؟ استاد سخاوتیان: فضای ایشان بیشتر، جریانشناسی است. پرسشگر: آن چیزی که من به عنوان طلبه، دنبالش هستم، این است که هوش مصنوعی با هر زمینهای و با هر مبنایی یا با هر علمی، پدید آمده. الان یک پدیده خارجی است اما به عنوان یک محقق و پژوهشگر یا فقیه، چه کاربردی برای من دارد و چه استفادهای میتوانم از آن بکنم؟ آیا میتوانم روایات را دستهبندی کنم یا منابع را برای من استخراج میکند یا میتواند فتوا بدهد؟ استاد سخاوتیان: من یک بحث بنیادین را بیان میکنم و بعد به سراغ جواب شما میروم. هوش مصنوعی فناوری ذهن است که شامل دادهها و اطلاعات میشود. هر جا که داده و اطلاعات وجود دارد، هوش مصنوعی میتواند ورود کند و ورودش هم قوی است اما چند حالت در اینجا متصور است. پیش از آن باید دانست که منظور ما از دادهها صرفا همین نوشتههایی نیست که جمع کردهایم. این ویسریکوردر، خودش اطلاعات است؛ این دستمال کاغذی مجموعه از اطلاعات شامل رنگ، اندازه و جز آن است. پس هر جا که اطلاعات وجود دارد، هوش مصنوعی امکان ورود دارد و بخشی از جاهایی هم که اطلاعات هست، مباحث دانشی حوزه علمیه است. حوزه علمیه یک کار زیبا را شروع کرد که پروژه «ناصر جامع فقیه (نجف)» است و تقریبا با استفاده از همین هوش مصنوعی در علوم حوزوی به شمار میرود و انشاءالله حضرت آیت الله اعرافی در یکصدمین سال بازتأسیس حوزه از آن، رونمایی میکنند. کار بسیار سنگینی روی آن، انجام شده و بیشتر هم در فضای روابط مفهومی است. نرمافزارهای «نور» که قبلا کار شده، مربوط به الفاظ بود و نمیتوانست بین مفاهیم، ارتباط برقرار سازد ولی این برنامه دقیقا ارتباط مفاهیم است که مفاهیم مترادف، مفاهیم همخانواده با نگاه ویتگنشتاینی آن را پوشش میدهد نه بهمعنای مصطلح در ادبیات فارسی. ویتنگشتان وقتی میخواهد ارتباط برقرار کند، از روابط خانوادگی میگوید تا مشابهها را به هم ربط میدهد و گراف قشنگی هم شکل میگیرد. این اتفاق افتاد و انشاءالله بهزودی در دست طلاب، قرار میگیرد و از آن، استفاده میکنند پس کاربرد زیادی دارد. اما بحث ما بسیار بنیادیتر از چیزی است که تصور میشود. یک زمان میگوییم میخواهم از همان فناوری، بهره برم اما یک زمان میگوییم قصد داریم فناوری بومی تولید کنیم. بین این دو، فرق بسیار است. صرفنظر از اینکه بپذیریم علوم انسانی ایرانی داریم یا نه، اما حداقل با قبول مکتب فرانکفورتیها میتوانیم کار بومی انجام دهیم. دقیقا به خاطر دارم که برای سخنرانی، به دانشگاه اردکان، دعوت شده بود. چون در طرح «ولایت» شرکت داشتم و گرچه در آن دانشگاه، تدریس نمیکردم اما مرا به عنوان «مؤسسه امام» میشناختند و به این انتساب هم افتخار میکنم. وقتی به اردکان رسیدیم، اولین بار بودکه به آنجا میرفتم و جو آن شهر را نمیشناختم. یکی از بچهها سوار ماشین شد و گفت: ما مرتکب یک اشتباه شدهایم و در اطلاعیه، نام شما را به عنوان استاد مؤسسه امام خمینی، معرفی کردهایم؛ لذا سالن برای کم کردن روی شما شلوغ شده است. به جلسه رفتیم و با اساتیدشان محترمانه برخورد کردم. جلسه شروع شد و آقای بزرگواری که مجری جلسه بود، مرا برای سخنرانی، دعوت کرد. وقتی سخنرانی میکردم، استادی گفت که: برخی از دانشگاه، به حوزه میآیند و آیت الله میشوند و از حوزه به دانشگاه میروند و عنوان دکترا میگیرند، اما فکر میکنند که این کار موجب وحدت حوزه و دانشگاه میشود، درحالی که کاملا غلط است و وحدت این دو نهاد به مسائل و مبانی، مربوط میشود. استادی بلند شد که بلندگوی بیسیم داشت و گفت: آقای فلانی، این مسخرهبازیها چیست که به راه انداختهاید و از علم اسلامی و غیراسلامی را مطرح میکنید؟ علم در همه دنیا علم است. گفتم: افتخار آشنایی با کدام بزرگوار را دارم؟ گفت: من فلانی، استاد فیزیک این دانشگاهم. گفتم: بسیار عالی است. الان از شما میپرسم که فرق «هایزنبرگ» و «انیشتین» در چیست؟ گفت: یکی ایدهآلیست بود و دیگری گفتم: چطور او میتواند فلسفی صحبت کند اما من نمیتوانم مبانی فلسفیام را به فیزیک بیاورم. بلافاصله، بزرگوار دیگری که در کنار او بود، بلندگو را گرفت و گفت: این حرفها چیست؟ بله، فلسفه در فیزیک، راه دارد اما در ریاضیات ندارد. همه دنیا میپذیرند که 2× 2 4 است. ایشان هم خود را به عنوان استاد ریاضیات دانشگاه، معرفی کرد. به مجری، رو کردم و از رشتهاش پرسیدم، خود را دانشجوی دکترای ریاضی همین دانشگاه، معرفی کرد. گفتم: بسیار عالی است. الان بگویید 2 × 2 چند میشود؟ پاسخ داد: چهارتا. این سؤال را چند بار تکرار کردم و پاسخش همان عدد 4 بود تا آنکه گفتم: برای من فیثاغورثی، حساب نکن، بلکه رمانی حساب کن. پاسخ داد: 4 تا نمیشود. رو به استاد کردم و گفتم: این را من نمیگویم، بلکه شاگرد شماست که میگوید 2 × 2 = 4 نمیشود. من اصلاً بحث اسلام و غیراسلام را ندارم، بلکه نظر به اندیشههای فلسفی و مبانی را اگر یاد بگیریم، تا دقیقترین جاها حرکت میکند. اگر کسی میخواهد بنده را رصد کند، پایان ارشد من «منطق فازی» بود، پایاننامه دکترای من» منطق کوآنتوم» که دقیقا روی دیدگاه هایزنبرگ، کار کردهام. من این ادعا را با صراحت دارم که اندیشههای فلسفی اسلامی، چنان دقیقند که میتوانند تا تیرترین لحظات و آخرین مراحل فناوری بروند. تنها بزرگترین مشکلش این است که ما بلد نبودیم آنها را تبدیل کنیم. یکی از بزرگترین خدمات نیوتن به بشریت، این بود که مفاهیم توصیفی را به مفاهیم کمی، تبدیل کرد و از آنجا بود که جهش و رشد در فلسفه غرب، دوچندان شد، ولی ما این کار را نکردیم و هنوز هم که هنوز است، واقعا بلد نیستیم آموزههای فلسفی خودمان را تبدیل کنیم. اگر نیاز بود، در یک فرصت مستقل و بازتر، صحبت میکنیم، ولی خلاصه ماجرا همین جاست که هوش مصنوعی را یک بار به عنوان فناری مینگرم میتواند در پژوهشهای من به من کمک کند. اگر کتابهای فقهی یک بزرگوار را ببینید، قائل به یک مبناست اما کمی که جلوتر میرود، بر یک مبنای دیگر، فتوا داده. اگر هوش مصنوعی بیاید، به او تذکر میدهدکه فتوای دیگر شما با مبنایتان سازگار نیست و تکتک تناقضات استخراج میشود؛ چون دقتش بالا رفته و یک دستیار خیلی خوب برای فقیه هم میتواند باشد.
سؤال مهمتر این است که خود ما به عنوان کنشگر فعال، با این سابقه چندهزارساله تمدنی –چون خود الگورتیم از خوارزمی است و از دل خود ما به غرب رفته- با سابقه چندهزارسالهای که در ریاضیات، فرهنگ و تمدن داریم، میتوانیم یک هوش مصنوعی مبتنی بر فرهنگ خودمان و براساس کرامت انسانی، طراحی کنیم یا نه؟ سؤال دیگر اینک: آیا میتوانیم با همین فضای تمدنی که داریم، از این فناوری عبور کنیم و فناوری برتر و جلوتر داشته باشیم؟ با این نگاه به تمدن و فناری بنگریم، و الا قرار نیست تمدن در جا بزند لذا اگر من به آینده بیندیشم، من صاحب تمدن میشوم و الا یک نفر در بورکینافاسو به آن، فکر میکند و مطمئن باشید که او صاحب تمدن میگردد. «لئوناردو داوینچی» تصور یک حیوان ماشینی را داشت و آن را تخیل و حتی طراحی میکرد، اما نتوانست آن را بسازد. ایشان یک مبادی فلسفی داشت و ۴۰۰ سال بعد از او ساخته شد. همین هوش مصنوعی که من و شما داریم بر روی آن کار میکنیم، جرقههایش از همانجا زده شد. این طرح در طرحهای لئوناردو داوینچی هست و پس از او در «هابز» و امثال او فضای خاص خود را میگیرد تا آنکه تحقق مییابد و در سال 1956 در کالج «دارتموس»، «مک کارتی» برای اولین بار، عنوان «artificial intelligence (هوش مصنوعی)» را برایش وضع میکند. در همان موقع نیز «جان سل» یک تحلیلی از آن، ارائه میدهد و هوش مصنوعی قوی و ضعیف، تحلیل جان سل است و جالب اینکه امروز در فضای غرب هم از هوش مصنوعی ضعیف و قوی، سخن گفته نمیشود؛ چون دوره آن تمام شده اما در ایران هنوز به آن میپردازیم. در غرب از «هوش مصنوعی عمومی» و «خبره» گفتگو میشود و فضایش عوض شده. علت این امر در جلسات آینده، بیان خواهد شد. پرسشگر: شما فرمودید سیاتیفیک، حوزه حکمرانی است و ترجمه غلط شده است و از سر ناچاری میگویند که الان … استاد سخاوتیان: یک گله میکنم. یک مقاله نوشتم و فرستادم اما رد شد؛ چون واژه را به کار برده بودم و گفته میشد که باید واژه غلطی را که ما تصویب کردهایم، به کار برید درحالی که کاربرد آن، معنای مورد نظر مرا نمیرسانید. جالب است که اگر غلط به کار برم، به عنوان یک مقاله پژوهشی، چاپ میشود و الا رد میشود. پرسشگر: از سر ناچاری، باید در این حوزه، تأکید کنم که همین واژه غلط را به کار میبرند تا فضای مجازی را در یابیم، ولی همان عبارت «سایبرنتیک» را به کار میبریم. اگر این حوزه حکمرانی است –که هست- فونداسیون این حوزه را ما نریختهایم، بلکه کار یک عده دیگر بوده و به همین جهت است که هر گاه در همین فضای سایبرنتیک، این کار را انجام میدهیم تا تمدن، فرهنگ و اندیشههای خود را در سطح بین الملل، نشر دهیم، بهآسانی شروع به بستن صفحاتی میکنند که مربوط به این اندیشهها میشود. استاد سخاوتیان: در تکمله باید بگویم که من سابقه شاید بیشتر از دهساله با برخی از دوستان داریم و مرا میشناسند. من فضای مجازی را دقیق خوردهام، یعنی در زمانی که بسیاری از ما از آن هراس داشتیم، من در توییتر، مطالبی به اسپانیولی و انگلیسی میگذاشتم. فضای مجازی یک فضای پیچیده است و اگر بلد نباشیم، مطالبمان حذف میشود. گاهی همین که حذف میکند، به نفع من است و باید بازی در این فضا را بلد باشیم. این یک نکته بسیار مهم است. در یک ماجرا ما در قم، یک کلیپ تقریبا دودقیقهای تولید کردیم اما از ایران، بارگذاری نکردیم، بلکه به روشی خاص، از طریق برخی دوستان، از انگلستان، اقدام به بارگذاری آن کردیم. کلیپ به قدری رواج پیدا کرد که از سازمان ملل، بیانیه گرفتیم. شما با این کار، در برابر طاغوتی، انقلاب میکنید که حکومت به دست اوست ولی شما هم باید کار انقلابی را بلد باشید. پرسشگر: هنوز ضدحمله، شکل نگرفته. یا باید ضدحملهای باشد که حکمرانی را بلد باشد یا … استاد سخاوتیان: قرار بود یک فتنه در ایران، اتفاق بیفتد که از دی، شروع شود و تا نیمه ماه رمضان –که دقیقا 15 اردیبهشت بود- پایان انقلاب اسلامی، اعلام گردد، اما برخی از دوستان طلبه ما در فضای مجازی به قدری زیبا کار کردند که این فتنه در طی سه شب، جمع شد و کسی هم نفهمید چه رخ داد. این کار همین دوستان طلبهای بود که در قم، حضور دارند. بازی در این عرصه را باید بیاموزی و طبیعی است اما متأسفانه به این فضا میرویم اما بازی کردن را بلد نیستیم؛ لذا میسوزیم و کنار میکشیم. من تقریبا از سال 97 به این سو -که بر اثر اشتباه یکی از دوستان، قیافه من در تقریبا در فضای مجازی، لو رفت و از آن زمان به بعد، چون شناختهشده و سوختهایم، دقیقا با تصویر خودم فعالیت میکنم- تا به امروز در توییتر، 13بار ساسپند شدم. پرسشگر: شاید یکی از مطالبات حضار در این جلسه، همان پرسشی بودکه مطرح شد. یعنی بحثهای بنیادین یا مبادی تاریخچه بحث است اما بحثی که برای ما اهمیت بیشتری دارد و ملموستر است، این است که هوش مصنوعی برای فقیه و مفسر، چه فضایی ایجاد میکند؟ آیا جای آن را میگیرد یا مثل کامپیوتر، عصای دست است؟ استاد سخاوتیان: دقیقا عصای دست ماست و جای ما را نخواهد گرفت. من باید بهصراحت بگویم که برادرانم، ۸ سناریو در برابر هوش مصنوعی، وجود دارد ولی بدین معنا نیست که این سناریوها تحقق مییابند. آیندههایی که برای هوش مصنوعی، تصور میشود، بر چند نوع است: – آینده ممکن؛ – آینده مطلوب. یکی از این سناریوهای هشتگانه «دیکتاتوری خیرخواه» است که اصلا مطلوب ما به شمار نمیرود. دیگری «آرمانشهروندی آزادیخواه» است که باز هم مطلوب ما نیست. آنکه مطلوب ماست و احتمال وقوع پایینی دارد «دستیار هوشمند» است که این هوش مصنوعی به عنوان دستیار هوشمند در کنار ما قرار گیرد و به من به عنوان فقیه یا به خانمی که میخواهد به عنوان مادر، بچهداری میکند، کمک کند. این دستیار هوشمند، گامبهگام، بستگی به این دارد که آن را چگونه تعریف کنیم. در فضای آیندهپژوهی، همیشه چنین نیست که آنچه ۹۹% احتمال میرود، واقع گردد، بلکه چهبسا یک پدیده 1% احتمال وقوع دارد اما آن را دوست دارید و بهشکلی برنامهریزی میکنید که همان اتفاق میافتد. پرسشگر: این بیان شما بیشتر، انشائی بود که میگویید میخواهیم چنین شود، اما بهصورت اِخباری بفرمایید. استاد سخاوتیان: چیزی که مطلوب ما در عرصه فرهنگی خودمان است، این است که هوش مصنوعی به دستیار هوشمند ما تبدیل شود و چیزی هم که الان درحال تحقق است، در همین ساختار دستیار هوشمند به جلو میرود. لذا پروژه «ناصر جامع فقیه (نجف)» که حوزه علمیه کلید زده، در راستای همین دستیار هوشمند است که در کنار فقیه قرار میگیرد. شبیه همین، فرض کنید ۲۰ یا ۳۰ سال قبل، اولین بار بود که کامپیوتر و نرمافزاری مثل «نور» داشت مطرح میشد و خیلیها وحشت کردند که اگر بدینصورت میخواهند بررسی کنند، تکلیف فقاهت چه میشود؟ اما بعد دیدیم کار فقیه را سرعت بخشید و به جای اینکه داخل کتابخانه، چند روز بگردد و یک حدیث را پیدا کند، الان با یک جستجو، آن را در چند دقیقه مییابد و دربارهاش میاندیشد. این هوش مصنوعی که الان داریم بر روی آن، طراحی میکنیم-هرچند که ممکن است غفلت کنیم و فردا چیز دیگری ساخته شود- اولاً ناصر و دستیار فقیه است و برخلاف فضای قبلی که سرچ، برای کلمات صورت میگرفت، به مفهوم، منتقل میشود. ثانیا در فضای هوش مصنوعی خبره، چیزی بهنام «هوش مصنوعی توضیحپذیر» را داریم که خود، تحلیل میکند و روابط و تناقضها را مییابد؛ لذا میتواند در بسیاری ازکارهای فقهی، یاریگر ما باشد؛ مثلا مبانی من را در اختیارش میگذارید و دقیقا با مبانی من به شما فتوا میدهد؛ چون توضیحپذیر است و تحلیل میکند، ولی آیا از خودش فتوا میدهد؟ نه، بلکه دستیار من در این فتوا بود؛ درست مانند جستوجویی که من کردم وکلمه جلوآمد. دستیاری بسیار قوی خواهد شد؛ خیلی از تناقضات و لوازم سخنان ما را فاش خواهدکرد و کاربرد بسیاری دارد. پرسشگر: یک تعریف، این است که با مجموعه اطلاعات گستردهای که مثلا در دانش پزشکی دارد، اگر احوالات یک بیمار، عکس و آزمایش او را به آن بدهید، میتواند نسخه بدهد اینکه میفرمایید، از طریق اِخباری میگویید ما میخواهیم ناصر فقیه، درست کنیم اما قصد ما برای ساختن آن، یک حرف است و راهی که هوش مصنوعی میرود، یک بحث دیگر است. آیا این هم در حد ناصر است یا فقیه میشود؟
استاد سخاوتیان: هوش مصنوعی هیچگاه جدا از انسان نمیتواند اقدام کند. در اوائل ساخت اتومبیل، به تصور اینکه به آن غذا میدهند، جلویش عرف میگذاشند چون اصلا نمیدانستند اتومبیل چیست. امروزه هم، چون نمیدانیم این فناوری، دقیقا چیست، گمان داریم که خودش حرکت میکند؛ درحالی که هوش مصنوعی به هیچ وجه نمیتواند مستقل از انسان، عمل کند، بلکه همیشه یک وابستگی شدید به انسان خواهد داشت. پرسشگر: سؤال اولم این است که طبق آخرین پیشرفتهایی که در هوش مصنوعی، حاصل شده، نسبت خلاقیت با آن را کمی روشن کنید؛ بهخصوص با تلاشی که آیت الله اعرافی در این زمینه دارند، آیا بحث اجتهادی با کمک هوش مصنوعی، صورت میگیرد، به سمت خلاقیت هم میرود یا فقط دستیار است و مثلا طبق مبانی حضرت آیت الله خوئی میتواند مسائل مستحدثه و جدید را هم پاسخ دهد؟ سؤال دوم من مربوط به حکمرانی فضای مجازی است. با توجه به تعریف که از هوش مجازی دادید و دادهها و الگوریتمها را نام بردید، جدا از خود علم نیست و در حکمرانی هم سخن از حکمرانی علم (governance of science) است، ولی واقعیت امر، این است و هم ما هم قبول داریم که نه در علم میتوانیم این حکمرانی را ۱۰۰% را بپذیریم که مثلا یک اتاق فرمان دارد که مثل یک مکان توطئه یا نقشه برای بشریت داشته باشد و تمام علومی که تولید میشود، طبق آن نقشه، تولید میگردد واقعیت امر در علوم طبیعی و انسانی که با آنها مواجهیم، همین است با اینکه میدانیم جهتگیریهایی در مبانی، اهداف و کاربردها وجود داشته و الان هم هست و هزینهها بدان جهت، میشود. بنابر این نمیتوانیم حکمرانی بر فضای مجازی را کاملا مطرح کنیم. استاد سخاوتیان: من مطلب دوم را کامل قبول دارم؛ هرچند که امکان دارد در جزئیات، اختلافاتی داشته باشیم. اصل حرف درست است با این معیار که علم و تمدن، مال هیچ کشور خاصی نیست و تغییر پیدا میکند؛ یعنی هر بستری که آمادهتر باشد، در آنجا مستقر میشود و اگر آماده نباشد، به بستری دیگر سفر میکند. این یک واقعیت است که در طول تاریخ میبینیم. اما در مورد سؤال اول، پیش از پاسخ باید به نکتهای اشاره کنم. برخی از برادران و دوستان ما فناوریهای جدید و بِروز را در فضای هوش مصنوعی، رصد میکنند و به شیوههای خاص (نشریهای) در فضای مجازی میگذارند. تمام این مطالب روی سایت «دوهفتهنامه سایبرپژوه» بارگزاری شده و میتوانید جدیدترین دستاوردها در فضای دانشی را در آنجا مشاهده کنید و ببینید که امروز در هوش مصنوعی، چه نوآوری جدیدی در دنیا اعلام شده. نمیخواهم بگویم که اتفاق افتاده؛ چون ممکن است اتفاق افتاده ولی اعلام نشده باشد، اما اگر اعلام شده باشد، در آنجا قابل دسترسی است. هر دو هفته، یک بار، این مطالب بِروزرسانی میشود و کاری جالب است که نشان میدهد جدیدترین دستاوردها در دنیا چیست. در مورد سؤال شما پیرامون نسبت خلاقیت با هوش مصنوعی در فضای آخرین کاربرد آن در فقه باید با مبنای فلسفی خودمان پاسخ دهم. آنچه در فضای مجازی و جاهای دیگر میخوانیم، براساس مبنای فسلفی فلسفه تحلیلی است. برخی مطالب نیز بهصورت دستوپاشکسته، از پدیدارشناسی در مورد هوش مصنوعی، ارائه شده ولی غالبا تحلیلی است. در نگاه فلسفی ما خلاقیت، مربوط به نفس انسان است درحالی که نفس حاکم بر هوش مصنوعی، نفس جمادی است نه نفس انسانی. پس خلاقیت در مرتبه نفس انسانی را نمیتواند ارائه کند ولی تحت اشراف انسان، قادر است خلاقیت نفس انسانی را افزایش دهد؛ چون ابزاری قویتر در دستش قرار گرفته؛ یعنی آن خلاقی که در اینجا چیزی را خلق میکند، در حقیقت، یک انسان است. این یک فضاست. اما فضای دوم؛ در ۲۰ سال آینده، اتفاقاتی را خواهید دید که من امروز میگویم. در 20 سال آینده، انسان کارهای ذهنی خود را به این نوع از ماشینها میسپارد و خود به دنبال کارهای ذهنی نمیرود و اگر هم آن را دنبال میکند، سطحش بسیار پایین است؛ چنانکه در گذشته، کارهای بدنی فراوانی داشت که آنها را به ماشین سپرد و ماشینها در نسل گذشته، کارهای بدنی انسان را به عهده گرفتند. انسان در سالهای آینده میآموزد به طرف کارهای تجربی، حرکت کند و جرقههای اولیهاش را در غرب، رصد کردهایم؛ یعنی بسیاری از مباحث معنویتگرایی و تجرید حقائق، فضای ذهن توصیفی-تحلیلی است نه ذهن آماری. این ضلع توصیفی-تحلیل هم بیشتر در علوم انسانی، شکل میگیرد و آماری در فضای ریاضیات و فنی. این فضا یک شغل جدید و تراز بالاتری از فعالیتهای انسان را در بر میگیرد که از آن به «فعالیتهای تجریدی» تعبیر میشود. جرقههای اولیهاش شروع شده و قدرت هم ندارد، ولی ما آن را رصد میکنیم که در آینده به چه قدرتی خواهد رسید و باید براساس آن هم خود را مثل آنان بِروز کنیم، چون دلیلی ندارد که وقتی. در دنیا یک فضای دانشجویی جدید شکل میگیرد، ما عقب باشیم. پرسشگر: پاسخ اولتان به باخت نفر اول شطرنج جهان به ماشین در چند سال پیش، نقض میشود؛ یعنی این خلاقیتی در حرکت شطرنج، ایجاد کرد که توانست بر او غلبه کند. استاد سخاوتیان: خلاقیت، برخاسته از فهم است اما باختن از خلاقیت، نشأت نمیگرفت، بلکه ناشی از محاسبه بود و محاسبه بهمعنای خلاقیت نیست. مثالی میزنم که خود «جان سر» هم زده و مثالی مشهور در عرصه هوش مصنوعی بهنام «اتاق چینی» است. تصور کنید در کنار یک اتاق، قرار دارید که دو دریچه دارد. به شما گفتهاند از یک دریچه، سؤال خود را تحویل دهید و از دریچه دیگر، جواب بگیرید، ولی سؤال و جواب شما مشروط به این است که به چینی بنویسید. در طرف دیگر هم شخصی نشسته که دو کتابچه سؤال و جواب در دست دارد و میگوید اگر کسی با این سؤال آمد، او را وصل کن، اما فهمی از سؤال و جواب ندارد. شما به دریچه، مراجعه میکنید و جواب را به شما میدهد و دقیقا هم درست است. این در این فضاست و فضای خلاقیت نیست بلکه الگوریتم است. پرسشگر: در اتاق چینی، معنا را نمیفهمد. استاد سخاوتیان: در همان بازی شطرنج هم بازی، معنا را نمیفهمد. پرسشگر: بله، ولی نفی خلاقیت نمیکند. خلاقیت یعنی یک نوع ترکیب جدید که هیچ سابقهای ندارد. استاد سخاوتیان: به سخن من دقت کنید که یک نکته دقیق را مطرح کردم وگفتم خلاقیت مستقل ندارد بلکه خلاقیتش تابع است و هیچگاه از انسان، جدا نمیشود. اگر خلاقیتی داشته باشد، تابع انسان است به دلیل مبنایی که در علم النفس داریم. پرسشگر: خلاقیت دارد اما میتواند بر انسانی غلبه کند که بالاترین خلاقیتها را در شطرنج داشته، پس توانسته یک نوآوری جدید در بازی شطرنج، انجام دهد که به فکر انسان نرسیده است. استاد سخاوتیان: علتش هم حجم بالای دیتاهاست و ذهن انسان در آنِ واحد میتواند یک مقدار از این دیتاها را تحلیل کند اما سرعت محاسبه و تحلیل ماشین، بالاتر بود. چیز جدید ارائه نکرد، بلکه در همه دیتاهایی که داشت، از بین ده هزار انتخابش یکی را گرفت و انسان میتوانست مثلا 1500 تا از آنها را بررسی کند. این قدرت محاسبه است که بهمعنای خلاقیت نیست. اینطور نیست که من و شما بر معنای خلاقیت، با هم توافق نداشته باشیم و الا اگر بخواهیم دقت کنیم، مثلا ده هزار حالت وجود دارد که ذهن من 1500 حالت را همین الان میفهمد، اما این ماشین به علت الگوریتمهای موجود، هر ده هزار حالت را احتمال داده. این ده هزار حالت را هم خودش ایجاد نکرده، بلکه ناشی از دیتاهایی است که از قبل به او دادهاند؛ یعنی هیچ نوآوری جدیدی از خودش نبوده است. لذا این شاید اختلاف مبنای من و حضرتعالی باشد. اگر خواستیم به سیر تاریخچه آن بپردازیم، به باخت تاریخی «گری پاسکاروف» در سال ۱۹۸۵ میلادی هم اشاره میکنیم؛ چون به عنوان یک جهش در فضای هوش مصنوعی، مطرح است، ولی جالب این است که سه سال پس از آن، هوش مصنوعی دچار زمستان شد؛ یعنی انتظاراتی از آن میرفت که برآورده نشد و کلاً همه، آن را کنار گذاشتند. هوش مصنوعی تاکنون دو بار دچار زمستان شده؛ چون حجم انتظارات از آن، زیاد بود و برآورده نشد، لذا مردم به این نتیجه رسیدند که کارآیی ندارد و باید کنار گذاشته شود. حتی دانشمندان هم آن را رها کردند اما بعد از آن، اتفاقات دیگری افتاد که دوباره مورد استفاده قرار گرفت. ما باید هوش مصنوعی را درست بشناسیم و نباید انتظاراتی از آن داشته باشیم که برآورده نمیگردد، و الا زمستان سوم هم اتفاق خواهد افتاد.