تبلیغ عالمانه!

تبلیغ عالمانه!

محمدکاظم تقوی

«تبلیغ» در فرهنگ دینی به معنای رساندن پیام و کلام خالق حکیم و رحیم به انسان‌ها می‌باشد. رسالتی که در درازای تاریخ زندگی انسان در زمین، پاک‌ترین و برترین انسان‌ها- انبیای الهی- بدان قیام کردند. ادبیات ناصحانه پیام آوران الهی برای مردمان در سوره‌های متعددی از قرآن کریم آمده است. آنان در حالی که «ناصح» و «امین» بودند، با نهایت امانت و در کمال نصیحت و خیرخواهی، پیام توحید، عدالت و راستی و درستی را «ابلاغ» کردند.

پیامبر اکرم (ص) خاتَم و خاتِم رسولان الهی جمع میان سه شأن و منصب کرده بودند:
شأن رسالت و تبلیغ، شأن قضاوت و فصل خصومت و شأن حکومت و زمامداری. امام‌خمینی در این رابطه می‌گوید: «إنّ لرسول الله (ص) فی الامة شؤوناً: احدها: النبوة و الرسالة، أی تبلیغ الاحکام  الالهیة من الاحکام الوضعیة و التکلیفیة أرش الخدش. ثانیها: مقام السلطنة و الرئاسة و السیاسة ثالثها: مقام القضاء و الحکومة الشرعیه … (موسوعة الامام الخمینی، ج4، قاعده لاضرر، ص68-67). ایشان در توضیح این سه شأن رسول الله (ص) می‌گوید رسول اکرم (ص) از لحاظ مبلغ و رسول از سوی خداوند بودن، دیگر خود امر و نهی ندارد، بلکه پیام و کلام الهی را به مردمان می‌رساند ولی امر و نهی نبوی به لحاظ شأن حکومت و زمامداری جامعه اسلامی است؛ چنانکه چون قاضی منصوب الهی است، در منازعات و دعاوی مردمان داوری و قضاوت می‌کند.

اما در این میان، شأن رسالت و ابلاغ پیام الهی از چنان اهمیت و جایگاه ویژه‌ای برخوردار است که قرآن کریم از زبان پیامبران متعددی این سخن را بیان می‌کند که «وما علی‌الرسول الا البلاغ المبین»، وظیفه فرستاده خداوند، تنها بلاغ مبین و رساندن روشن و آشکار می‌باشد. گرچه این حصر به اصطلاحِ ادبای عرب، حصر اضافی و نسبی است و اکراه و اجبار  برایمان و همراه شدن فشار و زور و تحمیل با دعوت و مکتب پیامبران الهی ناسازگار است؛ نه این که با شأن قضاوت و حکومت پیامبران الهی- آنانی که با فرمان و نصب الهی این شؤون را دارا بودند- ناسازگار باشد؛ اما وظیفه اول پیامبران الهی همین رساندن پیام الهی به بندگانش بوده است، چرا که تا این گام برداشته نشود، زمینه برای دو شأن حکومت و قضاوت توسط پیامبر و رسول خدا فراهم و مهیا نمی‌شود. اما آن چه در این یادداشت مورد نظر است، انجام وظیفه «تبلیغ» به وسیله عالمان دینی است و این که آنان چگونه و با فراهم کردن چه شرایطی و رعایت چه اموری باید به این وظیفه عمل کنند؟ به عبارتی دیگر «مبلغ اسلامی» چه شرایط و ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟ آیا هر مبلغی با هر رتبه و جایگاهی علمی و تخصصی و اطلاعِ دین شناسی و با هر اخلاق و رفتاری مجاز می‌باشد که به عنوان «مبلغ» یعنی «سخن‌گوی» اسلام واسطه رساندن و رسیدن آموزه‌های اسلامی به عموم مردمان و مکلفان باشد؟ شرایط لازم برای انجام این وظیفه مهم و سنگین چه می‌باشد؟

پر واضح است که مبلغ راستین صفات و ویژگی‌های متعددی باید داشته باشد که سخن گفتن و شرح و تبیین همه آن‌ها در یک یادداشت و مقال و مقاله مقدور نمی‌باشد. این که مبلغ در انجام رسالت تبلیغی باید «اخلاص» داشته و تنها رضایت خدا را در نظر داشته باشد، تردیدی در آن نیست؛ چنان که اگر زمان شناسی و مخاطب شناسی لازم را نداشته باشد، در انجام وظیفه موفق نخواهد بود. سعه صدر و صبر و شکیبایی در برابر دشواری ها و ناملایمات مسیر نیز از صفات برجسته و لازم برای یک مبلغ موفق می‌باشد. تواضع و با ادب و ملایمت و ملاطفت با مخاطبان مواجه شدن، در موفقیت مبلغ نقش برجسته‌ای دارد؛ همان گونه که همخوانی و تطابق سخن و عمل مبلغ سهم بزرگی در تاثیر گذاری و قبول پیام او دارد. اما آن چه این یادداشت در پی آن است، به ویژگی علمی مبلغ دینی مربوط می‌باشد و پاسخ به این پرسش است که آیا هر فرد مطلع از معارف و احکام دین، در هر مرتبه و پایه‌ای از دانش و تخصص و اگاهی باشد، مجاز به ایفای این نقش مهم می‌باشد و می‌تواند خود را «سخنگوی» خدا و رسول و ائمه معرفی کند؟

پاسخی که، از آیات قرآن کریم به این پرسش می‌گیریم این است که: مبلغ باید فقیه/ اسلام شناس باشد تا بتواند پیام دین را به دیگران برساند و وظیفه «بلاغ مبین» را انجام دهد: « وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » (سوره توبه، آیه 22). در این آیه شریفه، وظیفه «انذاز قوم» برای این که در مسیر اطاعت از تعالیم الهی زندگی کنند، پس از آن است که گروهی عزم خود جزم می‌کنند و بار سفر برای تحصیل و دین شناسی و فقیه شدن می­بندند و به این مقام و منصب معنوی می‌رسند، پس از تحصیل چنین ویژگی و شرطی است که حق و وظیفه تبلیغ حقایق دینی را دارند.

تبلیغ از سر آگاهی و دعوت دیگران پس ازدین شناس شدن، ویژگی انبیاء الهی است: «قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللّهِ وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ » (سوره یوسف، آیه 108). مبلغ و سخنگوی دینی باید اگاهی کاملی از دین داشته باشد تا بتواند «عالمانه» تبلیغ کند. از پیامبر اکرم (ص) روایت شده که فرمودند: «إنّ دین الله تعالی لن ینصره الا مَن حاطه من جمیع جوانبه» (کنزالعمال، ج10، ص171، ح6، 2888)؛ چنان که در روایت دیگری از آن حضرت چنین نقل شده که: «لایقوم بدین الله الا من حاطه من جمیع جوانبه» (کنزالعمال، ج3، ص84، ح5612).

خواننده گرامی می بیند که مبلغ اعظم و رسول اکرم (ص) احاطه و آگاهی از دین با همه جوانب آن را شرط اقامه و یاری دین می‌داند. مبلغ با تبلیغ خود تلاش می‌کند تا دین برپا باشد و این خود یاری دین است و طبق این روایات اقامه و یاری دین پیش شرط دارد، و آن دین شناسی همه جانبه است. یعنی مبلغِ دینی باید اصول دین و فروع دین را با هم بشناسد؛ او باید مسائل اعتقادی و آموزه‌های اخلاقی و تکالیف عملی و حلال و حرام شرعی؛ همگی را بشناسد و از سر آگاهی از معارف و احکام دین سخن بگوید.

از امیرالمومنین علی (ع) آن دروازه دانش نبویِ، روایت شده که فرمود: «انّما المستحفظون لدین الله هم الذین أقاموا الدین و نصروه، و حاطوه  من جمیع جوانبه …» (غررالحکم، 3912).

در کلام امیرالمومنین (ع) هم احاطه از جمیع جوانب و همه ساحت‌های دین، شرط حفظ و اقامه دین ذکر شده است. اگر با این معیار متّخذ از کتاب و سنت؛ عرصه تبلیغ و کارنامه مبلغین محک زده شود، عیار آن چقدر است و چه نمره‌ای می‌گیرد؟!

خطیب شهیر معاصر مرحوم محمد تقی فلسفی (ره) درباره منبری‌های دوران جوانی خود و محتوای منبر آن‌ها گزارش می‌دهد که جدّاً عبرت آموز است! او می‌گوید با آسیب شناسی کار آن‌ها و تحقیق و بررسی نحوه دعوت پیامبر اکرم (ص) و ائمه هدی(ع): «متوجه شدم منبر باید حاوی تعالیم الهی در ساختن عقائد، اخلاق و اعمال و زندگی مردم باشد.» (خاطرات و مبارزات حجة الاسلام فلسفی، ص64).

به گمان نگارنده، منابر تبلیغی در جامعه اسلامی ما، عموماً از ویژگی «جامعیت» و «عالمانه» بودن بسیار کم بهره است! توضیح این که: با نگاه سطحی به قرآن و سنت، روشن می‌شود که مفاد و محتوای این دو چشمه هدایت و نجات و سعادت، سه بخشِ اعتقادات، اخلاقیات و احکام می‌باشد و اسلام آمده تا باورهای انسان‌ها و مومنان و گرووندگان به خود را از باطل بپیراید و جان او را- پس از اصلاح فکرشان- به ملکات فاضله و اخلاق حسنه آراسته و از رذائل و زشتی‌های اخلاقی پاک کند؛ و در بخش عمل و رفتار و کردار، مجموعه احکام عملی و حلال و حرام‌ها را برای او مقرر کرده تا با عمل به آن به منزل سعادت برسد. اولاً منابر و عرصه‌های تبلیغی از نظر مهندسی متعادل و دربر داشتن این سه بخش حقایق اسلامی کمبود جدّی دارد؛ ثانیاً همین که هست از بیماری مهلک «عدم توازن» در بخش کیفیت رنج می‌برد. یعنی مبلغ اسلامی در مناسبت‌ها و فرصت‌های تبلیغی احکام شرعی را از روی رسائل عملیه فقهای بزرگ ومراجع تقلید برای مردم بیان می‌کند و حتی اگر خود از فضل بالای فقهی برخوردار و دارای نظر اجتهادی باشد، خود را مجاز به اعلان نظر خود نمی‌داند و تنها فتاوای مراجع تقلید را بیان می‌کند. اما در منابر و مجالس تبلیغی، مبلغین آیات فراوانی از قرآن را مطرح و برمدار آن مباحثی را بیان می‌کنند و یا احادیثی از پیامبر (ص) و ائمه (ع) می‌خوانند و به شرح و توضیح آن‌ها می‌پردازند. ولی آیا این مبلغین معنا و مفهوم این آیات را مستند به تفاسیر مفسرین بزرگ بیان می‌کنند؟ و آیا خود را ملزم به این می‌دانند که نظرات و برداشت‌های مفسرین را گزارش کنند؛ یا این که آیات را «ترجمه» می‌کنند و در همین حد و اندازه و بر اساس برداشت سطحی خود معنای آیه قرآن را به مخاطبین تحویل می‌دهند؟!

همچنین در استفاده از احادیث و روایات معصومین (ع) که عموما مبلغین خود را ملزم به بررسی و پیگیری و ارزیابی سندی احادیث نمی‌دانند و در معنا کردن و بیان محتوای احادیث هم لازم نمی‌دانند به شروح معتبر حدیثی مراجعه کنند و نظرات و برداشت‌های حدیث شناسان بزرگ را به مخاطبان انتقال دهند. در حالی که وظیفه غیر متخصص در هر رشته‌ای از علوم و فنون این است که به متخصصین مراجعه کند و این سیره و رویه عقلائی در میان همه عقلا جاری بوده و می‌باشد. جدّاً عجیب است که مبلغی در یک تبعیض ناروا، به وقت بیان احکام شرعی که یک ضلع از سه ضلع اسلام است، به درستی «عالمانه» و از سرِ تحقیق و مستند و متقن، به انجام وظیفه می‌پردازد؛ اما همو وقتی آیات قرآن و احادیث مروی از معصومین (ع) را برای مردم می‌خواند، خود را بی نیاز از نظرات و فهم و برداشت متخصصان آن رشته‌ها می داند!. متاسفانه بسیاری از سیره‌ها و رویه‌های سلف صالح به دست فراموشی سپرده شده است؛ مثلاً آن‌ها به خود حق نمی‌دادند از هر منبعی حدیث نقل کنند و اگر در جلسات عمومی به بررسی فنی و تخصصی اسناد روایات نمی‌پرداختند، بنایشان بر نقل حدیث از معتبرترین منابع حدیثی بوده است. از باب نمونه امام خمینی در کتاب بسیار ارزشمند «شرح چهل حدیث» خود، همه چهل حدیث محوری کتاب را از «کافی» مرحوم ثقة الاسلام کلینی نقل کرده و حتی یک حدیث از چهل حدیث را از منبع دیگری اخذ نکرده است. همچنین ایشان در شرح خود بر احادیث چهل گانه، فراوان از احادیث دیگر استفاده کرده و بهره برده است که آن احادیث هم از منابع دست اول اخذ شده است. چرا نباید مبلغین جوان و طلاب تازه کار خود را ملزم به این، بدانند که به همراه رساله عملیه مرجع تقلید خود، اصول کافی را به همراه داشته باشند و  احادیث آن را برای مردم مطرح کنند؟!

همچنین وضعیت قرآن در منابر تبلیغی، چرا نباید این گونه باشد که مبلغ وقتی آیه‌ای را در سخنرانی خود مطرح می‌کند، تفسیر آن را از تفاسیر مفسران بزرگ، برای مردم بیان کنند؟! و بگوید این آیه در تبیان شیخ طوسی چنین معنا شده، و یا مجمع‌البیان آن را این گونه تفسیر کرده و یا علامه طباطبائی در المیزان خود، در تفسیر آن چنین گفته است و هکذا دیگر منابع معتبر تفسیری.

متاسفانه وضعیت تبلیغ و مبلغین در بخش تاریخ اسلام و سیره ی معصومین (ع) اسف‌انگیزتر از بخش‌های پیش گفته است!. اگر تبلیغات دینی ما محل عرضه «تحقیقات» و برداشت‌های عالمانه و فهم و برداشت‌های مستند و مستدل می‌بود، فرهنگ دینی جامعه این گونه نبود که اکنون می‌بینیم؟! نه جامعیت و «احاطه» بر همه بخش‌ها و تعالیم و آموزه‌های اسلامی در عرصه تبلیغ غلبه دارد و نه محققانه سخن گفتن سکه رایج است! نباید موارد قلیل و استثناها را قاعده پنداشت و وجهه  غالب دانست. اگر عرصه تبلیغ در این چشم انداز دیده شود، این سخن بلند معنا پیدا می‌کند: «حضرت آیت الله بروجردی می گفتند: مبلغ باید مجتهد باشد» (مجله حوزه علمیه، ش39-مرداد و شهریور 1369، ص45).

بله، لازم است مبلغ مجتهد باشد و آبکی و سرسری از دین سخن نگوید و بدون تحصیل شرایط بر منصب انبیای الهی تکیه نزد. چرا چنین نباشد در حالی که عقلاء در علم الابدان و برای درمان بیماری‌های جسمانی خود فقط به متخصص یعنی پزشک مراجعه می‌کنند و در این بخش به کمتر از پزشک عمومی جهت تشخیص و درمان بیماری‌های خود مراجعه نمی‌کنند؛ مثلاً ازپرستار محترمی که از مجموعه شنیده‌ها یا ایده‌ها و دانسته‌ها، اطلاعاتی دارد، نسخه تشخیص یا درمان نمی‌خواهند و نمی‌پذیرند. وقتی در علم الابدان شیوه و سیره عقلاء چنین است، چرا در «علم الادیان» چنین نمی‌باشد؟! پس اگر کسی واقعاً مفسر است و شرایط لازم برای فهم و برداشت از آیات قرآن را دارد، حق دارد فهم و برداشت خود را بیان کند، والا باید و لازم است بگوید در فلان کتاب معتبر تفسیری این معنا برای این آیه ذکر شده و فلان مفسر این آیه را چنین تفسیر کرده است و دقیقا به مانند بیان احکام شرعی نظر کارشناشان را بیان کند. همچنین در استفاده از حادیث معصومین (ع) باید بر اساس منابع معتبر حدیثی برای مردم از دین سخن بگوید و یا اگر در تاریخ و سیره متخصص نمی‌باشد – که عموما چنین می‌باشند- نظرات و برداشت‌های متخصصان و صاحب نظران را بیان کند، و اگر چنین نکند که متاسفانه عموماً و اکثراً این گونه هستند، همین وضعی به وجود می‌آید که ملاحظه می‌شود و منبری از خود نمی‌پرسد وقتی مثلاً در منابع تاریخی گزارش کننده حوادث و اتفاقات کربلای حسینی و نهضت سید الشهداء (ع) از قرن دوم تا قرن هفتم، پانصد گزارش ذکر شده، اما در منابع این موضوع از قرن هفتم تا قرن چهاردهم، مثلاً هفتصد گزارش مشاهده می‌شود. این اضافه از کجا آمده است؟! اگر همین تأمل و تفکر و اندیشه صورت بگیرد، بساط تحریفات و اختراعات مخرب و ویرانگر جمع می‌شود و منبری‌های بی سواد و سودجو و مداحان بی صلاحیت، چنین چهره نادرست و غیر معقول از دین و اولیای دین تحویل جامعه نمی‌دهند.

کوتاه سخن این که تا تبلیغ اسلام و پیام الهی و محتوای قرآن و سنت «عالمانه» انجام نگیرد، نباید توقع اصلاح فرهنگ دینی را داشت. برای درمان این بیماری و علاج این درد مزمن و مخرب، باید علت آن از میان برداشته شود و تبلیغ و مبلغینِ واجد شرایط، جایگزین و تربیت گردند.