تفسیر به رأی؛ محمدکاظم تقوی

نقد تفسیر آیت الله مصباح یزدی از «جمهوری اسلامی» با تعربف امام خمینی

امام خمینی (س) دارای فکری عمیق و ابعاد شخصیتی ویژه¬ای بود که در مقام علم و عمل او، این جامعیت و شمول و نیز عمق و ژرفا برای ژرف¬اندیشان قابل مشاهده است. او با صدای رسا در عرصه علم، علوم ظاهری و علوم باطنی را در آغوش هم می¬نشاند و بر اساس آن فقه و عرفان و حقوق و اخلاق را مکمل یکدیگر می¬دید و به همان اندازه در دقائق و ظرائف عرفان می¬کوشید که برای شناخت و عملی کردن فقه جهاد می¬کرد. او هم مدرس عرفان و فلسفه بود و هم تدریس عالی مباحث فقه و اصول او زبان¬زد بود.
«اسلام نه دعوتش به خصوص معنویات است و نه دعوتش به خصوص مادیات است، هر دو را دارد؛ یعنی اسلام و قرآن کریم آمده است که انسان را به همه ابعادی که انسان دارد بسازد» (صحیفه امام، ج4، ص 114).
او بر اساس همین جامع¬نگری و ژرف¬اندیشی در دوره¬ای که دشمنان اسلام از روی عناد و گروه‌هایی از مسلمانان از سر تحجر و نفهمی، سیاست و مدیریت جامعه را دور از اسلام معرفی می¬کردند، اعلان کرد: «اسلام دین سیاست است» (همان، ج5، ص 388)
و هدف او از پرداختن به سیاست و مدیریت جامعه عمل به احکام سعادتبخش اسلام بوده: «حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است، حکومت نشان¬دهندة جنبة عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است» (صحیفه امام، ج 2، ص 289)
البته فقه در نگاه امام صرفاً احکام عبادی و مسائل کسب و کار نبود بلکه: «فقه تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است» (همان)
این نظرات و سخنان تنها مربوط به سال¬های مبارزات انقلابی و یا مقطع پس از پیروزی انقلاب نیست بلکه ریشه¬یابی افکار امام خمینی نشان می¬دهد که به شهادت آثار مکتوب ایشان از سال 1308 ش و در خاتمه کتاب تعلیقه بر فواید رضویه، توجه به سیاست و چگونگی اجتماع و مبارزه با ظالمین، یکی از دغدغه¬عه¬های ایشان بوده است. یادداشت معروف امام بر دفتر کتابخانه وزیری یزد و دعوت همگان به «قیام لله مثنی و فرادی» از اقدامات برجسته ایشان بوده است. بیان شئون سه¬گانه مجتهد جامع الشرایط در عرصه¬های: فتوی، قضا و حکومت و مدیریت جامعه در سال¬های پایانی دهه بیست به هنگام تدریس خارج اصول در بحث اجتهاد و تقلید و قبل تر از آن در بحث قاعده لاضرر از شئونات سه گانه پیامبر اکرم (ص) سخن گفته بود، همه گواه ژرفای این اندیشه است.
در تألیفات دهه سی امام این خط فکری دیده می¬شود تا اینکه مبارزات عملی او در آغاز دهه چهل و پس از رحلت آیت الله بروجردی به صورت جدی آغاز شد و حبس و حصر و تبعید هم نتوانست او را از راهی که شناخته و قدم در آن گذاشته بود بازدارد.
او با انتقال تبعیدگاهش از ترکیه به نجف اشرف در عراق در خاتمه بحث امر به معروف و نهی از منکر کتاب معروف تحریرالوسیله، مسائل مهمی در موضوع سیاست مطرح کرد تا اینکه در سال 1348 به هنگام تدریس مبحث ولایت فقیه در کتاب البیع، به صورت مبسوط از حکومت اسلامی و ولایت فقیه سخن گفت و حاضران در جلسه درس و همه مسلمانان را به شناخت صحیح اسلام و عمل به احکام آن دعوت کرد.
در حالی که علائم و نشانه¬ها هیچ خبر از دگرگونی بزرگ در عرصه سیاست ایران نمی¬داد، لطف خفی الهی شامل حال امام و مردم ایران شد و جرقه¬های سال¬های 1356 و 1357 به انقلاب اسلامی بزرگ 22 بهمن 1357 منتهی شد.
در این مقطع بود که امام خمینی با هجرت از سر ناچاری به فرانسه و اقامت در نوفل لوشاتوی پاریس، در همان حال که بر سرنگونی حکومت سلطنتی و سرکوبگر پهلوی اصرار داشت، برپایی حکومت اسلامی را نیز مطرح می¬کرد او حکومت جدید را با نام «جمهوری اسلامی» معرفی می-کرد:
«با قیام انقلابی ملت، شاه خواهد رفت و حکومت دموکراسی و جمهوری اسلامی برقرار می¬شود» (صحیفه امام، ج 4، ص 244)
امام در مصاحبه¬ای دیگر روشن¬تر می¬گوید:
«ما خواهان استقرار یک جمهوری اسلامی هستیم و آن حکومتی است متکی به آرای عمومی. شکل نهایی حکومت با توجه به شرایط و مقتضیات کنونی جامعه ما، توسط خود مردم تعیین خواهد شد.» (همان، ص 248)
او در همین مصاحبه می¬افزاید: «حکومت اسلامی ما متکی به آرای عمومی خواهد بود و همه احزابی که برای مصالح ملت ما کار کنند، آزاد خواهند بود.» (همان، ص 249)
امام با صراحت بیان می¬کند:
«هدف ما برقراری جمهوری اسلامی است و برنامه ما تحصیل آزادی و استقلال است.» (همان، ص 263)
ایشان در تاریخ 15/8/57 در مصاحبه با خبرنگار عربی زبان المستقبل اظهار داشته: «حکومت جمهوری اسلامی مورد نظر ما از رویه پیامبر اکرم (ص) و امام علی (ع) الهام خواهد گرفت و متکی به آرای عمومی ملت خواهد بود و شکل حکومت با آرای ملت تعیین خواهد گردید.» (همان، ص 334)
روشن و مسلم است که پیامبر اکرم (ص) که خودسازی و جامعه¬پردازی شعاع رسالت حضرتش بود، در سیزده سال مکه، برای این که یاران او در قلت بودند و جامعه مکه او و پیروانش را در انواع و اقسام تنگناها قرار داده بود، با دعوت مردم مدینه طی مراحلی و استقبال عمومی از آن حضرت در مدینه النبی تشکیل حکومت داد و دولت نبوی را پایه¬گذاری کرد و امیرالمؤمنین (ع) که در غدیر با فرمان الهی به امامت و رهبری مسلمانان منصوب شده بود و پیامبر اکرم (ص) در مواقع متعدد امامت آن حضرت را اعلان فرموده بود، با عصیان امت بیست و پنج سال یعنی ربع قرن جامعه اسلامی از هدایت و امامت او محروم بود تا این که با «حضور حاضر» و «قیام حجت به وجود ناصر»، خود را موظف دید زمام جامعه اسلامی را به دست گیرد و علی رغم خبر دادن از اینکه «فانا مستقبلون امراً له وجوه و الوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت علیه العقول» (شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 33، کلام 91) زمام جامعه را به دست گرفت و همه می¬دانند در مدت پنج سال زمامداری حضرت چه حوادثی رخ داد و سرانجام به کجا رسید.
چرا پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) تا زمینه و رأی و رضایت بلکه دعوت و اصرار مردم محقق نشده بود تشکیل حکومت ندادند؟ به نظر می¬رسد جواب این سؤال آن باشد که امام خمینی گفته است:
«ما بنای بر این نداریم که یک تحمیلی به ملتمان بکنیم و اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری بکنیم ما تابع آرای ملت هستیم. ملت ما هر طور رأی داد ما هم از آنها تبعیت می¬کنیم، ما حق نداریم، خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است. پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزی را تحمیل بکنیم.» (صحیفه امام، ج 11، ص 34)
بر اساس کریمه «لا اکراه فی الدین» بخاطر این که «قد تبین الرشد من الغیّ» و اصل مختار بودن انسان تا این که «لیهلک من هلک عن بینة و لیحیی من حیّ عن بیّنة» محقق شود؛ رهبران الهی از انبیاء و اوصیاء تا پیروان و جانشینان آنان، خود را مجاز به تحمیل بر مردم نمی¬دانستند تا اطاعت مردم در صورت پیروی از آنان تحقق یابد و عصیان در صورت عدم همراهی و پیروی رهبران الهی، که البته هر گروه جزای مناسب خود را از ثواب و عقاب دارند.
امام در پیام خود به ملت ایران در تاریخ 16/8/57 هدف مبارزات را که برمی¬شمرد، از جمله می-نویسد:
«به پا داشتن حکومت جمهوری اسلامی مبتنی بر ضوابط اسلام، متکی به آرای ملت» (همان، ج 5، ص 349)
امام در مصاحبه¬ای به تاریخ 18/8/57 درباره ماهیت دولت اسلامی می¬گوید: «دولت اسلامی یک دولت دموکراتیک به معنای واقعی است.» (همان، ص 41)
ایشان در تاریخ 20/8/57 در این رابطه اظهار داشت:
«ماهیت جمهوری اسلامی این است که با شرایطی که اسلام برای حکومت قرار داده است، با اتکا به آرای عمومی ملت، حکومت تشکیل شده و مجری احکام اسلام باشد.» (همان، ص 444)
خبرنگار روزنامه فرانسوی لوموند در تاریخ 22/8/57 یعنی سه ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از امام می¬پرسد:
حضرتعالی می¬فرمایید که بایستی در ایران جمهوری اسلامی استقرار پیدا کند و این برای ما چندان مفهوم نیست زیرا که جمهوری می¬تواند بدون پایه¬های مذهبی باشد. نظر شما چیست؟ آیا جمهوری شما بر پایه سوسیالیسم است؟ مشروطیت است؟ بر انتخاباتی استوار است؟ دموکراتیک است؟ چگونه است؟
امام در پاسخ گفتند:
«اما جمهوری، به همان معنایی است که همه جا جمهوری است. لکن این جمهوری بر یک قانون اساسی¬ای متکی است که قانون اسلام است. اینکه ما جمهوری اسلامی می¬گوییم برای این است که هم شرایط منتخب و هم احکامی که در ایران جاری می¬شود، اینها بر اسلام متکی است، لکن انتخابات با ملت است و طرز جمهوری هم همان جمهوری است که همه جا هست.»(همان، ص 479)
«جمهوری به همان معنایی است که همه جا جمهوری است» بیان‌کننده ماهیت یکی از دو رکن اساسی نظام برآمده از انقلاب اسلامی ایران است، یعنی رکن «جمهوریت» در کنار رکن «اسلامیت» معنای «جمهوری به همان معنایی که همه جا جمهوری است» را باید از متخصصین علوم سیاسی پرسید که جمهوری در جاهای دیگر به چه معنا هست؟
دکتر داریوش آشوری در کتاب دانشنامه سیاسی خود می¬نویسد:
«جمهوری: نوعی حکومت که در آن جانشینی رئیس حکومت ارثی نیست و مدت ریاست جمهوری در آن محدود است و انتخاب رئیس کشور که رئیس جمهور نامیده می¬شود، با رأی مستقیم یا غیرمستقیم مردم انتخاب می¬شود. جمهوری از نظر مفهوم کلمه اغلب درجاتی از دموکراسی را نیز دارد.»
امام در بیان مقصود خود از «جمهوری اسلامی» که بخصوص برای غربی¬ها نامأنوس و نامفهوم می¬نمود، این ترکیب بدیع را معنا کردند و ماده و محتوای مورد نظر خود و ملت ایران را قانون اسلام معرفی کرد و در معرفی شکل و صورت حکومت، شکل جمهوری را ذکر کرد و آن را به همان معنای روشن و شناخته شده در دنیای جدید استعمال کرد نه معنای جدیدی برای این لفظ ابداع کرد و نه با پیچیده¬گویی هدف خود را در ابهام نگه داشت.
اینجا مناسب است تفسیری نادرست از دیدگاه امام درباره جمهوری اسلامی که به واقع از مصادیق بارز «تفسیر به رأی» می¬باشد، معرفی و بررسی شود:
«کسانی که فرمایشات حضرت امام را در سخنرانی¬ها و کتاب¬هایشان دیده باشند، می¬دانند که امام از لفظ حکومت اسلامی استفاده می¬کردند، اما از آنجا که واقعه انقلاب در این جهان اتفاق می¬افتد و جهان می¬خواهد بداند چه حکومتی در ایران قرار است بر سر کار بیاید، از ادبیات سیاسی روز استفاده کرده و منطقی را اتخاذ کردند که مورد توافق و فهم دیگران باشد. امروز در ادبیات سیاسی دو نوع حکومت سلطنتی و جمهوری وجود دارد و نوع سومی ذکر نشده است، لذا امام وقتی قرار است با کسانی سخن بگویند که حکومت را منحصر در دو نوع می¬دانند و از طرفی امام در صدد نفی حکومت سلطنتی موجود در ایران بودند، باید به گونه¬ای سخن می¬گفتند که آنها هم متوجه شوند و لذا لفظ جمهوری را به کار بردند.»
ایشان در ادامه اظهار داشت: «لذا اینکه امام مثلاً می¬فرمایند میزان رأی ملت است، نه به این معنا که اگر ملت دیگر اسلام را نخواستند ما هم اسلام را کنار بگذاریم بلکه از آنجا که آنچه در ادبیات سیاسی امروز ملاک عمل قرار گرفته، رأی مردم است، امام برای اقناع طرف¬های مقابل به رأی مردم استدلال می¬کنند.»
در برابر این تفسیر، تفسیر متفکر و اسلام¬شناس شهید آیت الله مطهری (طاب ثراه) قرار دارد که با صراحت و شفافیت در مقام تفسیر «جمهوری اسلامی» می¬گوید:
«جمهوری اسلامی از دو کلمه مرکب شده، کلمه جمهوری و کلمه اسلامی. کلمه جمهوری شکل حکومت پیشنهاد شده را مشخص می¬کند. می¬دانیم که حکومت¬های دنیا چه در گذشته و چه در حاضر، شکل¬های مختلفی داشته¬اند، از قبیل حکومت فردی موروثی که نامش سلطنت و پادشاهی است؛ حکومت متخصصان، حکیمان، فیلسوفان، خبرگان که در قدیم آریستوکراسی می¬نامیدند؛ حکومت متنفذان، سرمایه¬داران، مالیات دهندگان. یکی از آنها هم حکومت عامه مردم است، یعنی حکومتی که حق انتخاب حاکم با همه مردم است، قطع نظر از این که مرد هستند یا زن، سفید هستند یا سیاه و دارای هر فکر و عقیده¬ای هستند، فقط شرط بلوغ سنی و رشد عقلی در آن معتبر است و نه چیز دیگر، و به علاوه این حکومت موقت است یعنی هر چند سال یک بار باید تجدید شود، یعنی مردم حق تجدید نظر دارند که بخواهند آن حاکم را برای بار دوم و احیاناً بار سوم یا چهارم (اگر قانون اساسی¬شان اجازه بدهد) انتخاب کنند یا شخص دیگر را که از او بهتر می¬دانند.
و اما کلمه اسلامی، محتوای این حکومت را بیان می¬کند یعنی پیشنهاد می¬شود که این حکومت با اصول و مقررات اسلامی اداره شود و در مدار اصول اسلامی حرکت کند، چون می¬دانیم که اسلام به عنوان یک دین در عین حال یک مکتب و ایدئولوژی است و طرحی است برای همه شؤون زندگی بشر.»
استاد شهید در مقام جمع¬بندی می¬گوید:
«بنابراین جمهوری اسلامی، یعنی حکومتی که شکل آن انتخاب حاکم است از طرف عامه مردم برای مدت موقت و نه شکل موروثی، و محتوای آن اسلامی است؛ یعنی بر اساس معیارها و موازین اسلامی است.» (آینده انقلاب اسلامی، ص 253 ـ 254)
این تفسیر کسی است که امام او را «متفکر و فیلسوف و فقیه عالی مقام … که در اسلام¬شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم¬نظیر بود» معرفی کرد و «فرزند عزیز» و «پاره تن» خود خطاب کرد و در باره افکار و آثار علمی او گفت» «آثار قلم و زبان او بی¬استثناء آموزنده و روانبخش است» و توصیه کرد «دانشجویان و طبقه روشنفکران متعهد نگذارند کتاب¬های این استاد عزیز با دسیسه های غیراسلامی فراموش شود.»
وقتی اظهارات صریح و مکرر و روشن امام در تفسیر و تبیین جمهوری اسلامی ملاحظه شود ـ که خود گویایی کامل دارد ـ و این دو تفسیر را در پی آنها بیاوریم، کدام تفسیر باید پذیرفته شود؟ تفسیر آیه الله مصباح که هم با نصوص امام سازگار نیست و هم ایشان را به بی¬صداقتی با ملت متهم می¬کند، یا تفسیر متفکری که امام او را کم¬نظیر و آثار او را بی¬استثنا آموزنده معرفی کرد؟
امامی که با صراحت و صداقت در مقابل پرسش و اعتراض جمعی از دانشجویان در مسئله نصب دولت موقت به آنها می¬گوید:
«به آرای مردم می¬خواهیم مراجعه کنیم برای مجلس مؤسسان و برای تشکیل یک حکومتی که خود مردم میل دارند حالا آن جمهوری اسلامی را خواستند [چه بهتر] نخواستند، رژیم شاهنشاهی [را خواستند] هم اختیار با خودشان است.» (صحیفه امام، ج 6، ص 153)
اشتباه نشود، امام نمی¬خواهند بگویند اگر مردم رژیم شاهنشاهی را خواستند من هم آن را قبول خواهم کرد و یا از دیدگاه من رژیم شاهنشاهی و سلطنتی هم چیز خوبی است؛ خیر؛ او در تاریخ 22/8/57 در محل اقامت خود در فرانسه سه اصل بنیادین انقلاب اسلامی را به تفصیل برای دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج توضیح می¬دهد, «اصل عزل شاه و انقراض سلسله پهلوی» به عنوان اصل اول و «برچیدن نظام سلطنتی» به عنوان اصل دوم و «تأسیس جمهوری اسلامی» به عنوان اصل سوم.
امام درباره چرایی لزوم برچیدن نظام سلطنتی می¬گوید:
«اصل رژیم سلطنتی بی¬ربط است، رژیم سلطنتی رژیم کهنه ارتجاعی است، در وقت خودش هم بی¬ربط بوده است. سلطنت از اول چیز مزخرف بوده، یک آدم سلطان بر یک مردم بدون این که مردم اختیاری داشته باشند… چه معنا دارد که یک نفر آدم مثل همه ماها هست، اکثر آنها هم از همه این جمعیت کمتر بوده¬اند، اداراکاتشان هم کمتر بوده ….. [شاه بشود] … بی¬انتخاب مردم چرا باشد آخر؟ چه معنا دارد؟ هر کسی، هر جمعیتی، هر اجتماعی حق اولی¬اش این است که خودش انتخاب بکند یک چیزی را که راجع به مقررات مملکت خودش است… رژیم سلطنتی چیست؟!
باید مردم خودشان یک کسی را تعیین کنند که او دخالت کند در امورشان، هر وقت او را نخواستند، بگویند برو گم شو» (همان، ص 483 ـ 494)
امام در ادامه تصریح می¬کند:
«رژیم سلطنتی اصلش بی¬ربط است، باید اختیار دست مردم باشد، این یک مسأله عقلی [است] هر عاقلی این مطلب را قبول دارد که مقدرات هر کس باید دست خودش باشد…. هر عاقلی اگر تصور مطلب را بکند تصدیقش را می¬کند که یک همچو رژیمی اصلاً درست نیست، باید اختیار دست خود مردم باشد… رئیس جمهور معنایش این است که مقدرات دست خود مردم است.» (همان، ص 494 ـ 495)
با توجه به این سخنان روشن و قاطع معلوم شد که امام اصل رژیم سلطنتی را غلط و غیرمعقول می¬داند و خود زیر بار آن نمی¬رود ولی در کنار آن به حق مردم در این که مقدرات خود را در دست داشته باشند نیز معتقد است و به همین خاطر است که می¬گوید:
«ما تابع آرای ملت هستیم … ما حق نداریم، خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است، پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که به ملتمان یک چیز را تحمیل بکنیم.» (همان، ج 11، ص 34)
آیا صریح¬تر از این می¬شود گفت که:
«همه مقدرات مملکت به دست خود مردم باید اداره بشود. مردم حق دارند که یک نفری را به عنوان سلطان، به عنوان رئیس جمهور، به هر عنوانی انتخاب کنند. این صحیح است» (همان، ج 6، ص 197)
اگر کسی این مبنا را بپذیرد دیگر این سخن امام را که:
«میزان رأی ملت است… مرتبه اول حق مال خود ملت است.» (همان، ج 8، ص 173) را به جدال با دنیای طرفدار دموکراسی و یا عدم صداقت با مردم تفسیر نمی¬کند. «این یکی از زیرکی¬ها و دوراندیشی¬های امام راحل بود» (آیت الله مصباح) چون مخاطبان «زیرکی» را به «بی¬صداقتی» معنا می¬کند و این یعنی تخریب امام و ظلم فاحش در حق او که با کمال صداقت و صراحت و شفافیت نظرات خود را بیان کرده است.
به نظر می¬رسد این فتوای امام از هر گونه «تفسیر به رأی» و تفسیر بر خلاف نظر گوینده به دور باشد، آنجا که در پاسخ استفتاء:
«در چه صورت فقیه جامع الشرایط بر جامعه اسلامی ولایت دارد»
پاسخ نوشتند:
«ولایت در جمیع صور دارد. لکن تولی امور مسلمین و تشکیل حکومت بستگی دارد به آرای اکثریت مسلمین که در قانون اساسی هم از آن یاد شده است، و در صدر اسلام تعبیر می¬شده به بیعت با ولی مسلمین.» (همان، ج 20، ص 459)
این دیدگاه همان است که امام سی و پنج روز پیش از رحلتش نیز بر آن تأکید کردند:
«اگر مردم به خبرگان رأی دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند، وقتی آنها هم فردی را تعیین کردند تا رهبری را به عهده بگیرد، قهری او مورد قبول مردم است، در این صورت او ولی منتخب مردم می¬شود و حکمش نافذ است.» (همان، ج 21، ص 371)
آیه الله مصباح یزدی به عنوان یک عالم و صاحب نظر در مسائل اسلامی، این حق را دارد که نظرات و دیدگاههای خود را ابراز کند و با گفتن و نوشتن نظرات خود، به یارگیری فکری ـ سیاسی بپردازد، ولی سزاوار و شایسته نیست که دیدگاههای امام خمینی را «تفسیر به رأی» نماید. دیدگاه امام درباره نقش و حق مردم در تعیین سرنوشت اجتماعی خود در این مقاله گزارش و تحلیل شد، از وضوح کامل برخوردار است و مفسرانی مانند شهید آیت الله مطهری سخنان استاد خود را به بهترین شکل تفسیر کرده¬اند، دیگران آزادند نظرات خود را بگویند ولی نباید نظرات امام را با تفسیری نادرست به جامعه معرفی کنند و اسباب بدبینی جوانانی که کمتر با دیدگاههای آن بزرگوار آشنایی دارند، را فراهم نمایند.
حضرت استاد که در دو دهه اخیر پای ثابت جریان¬سازی سیاسی در جمهوری اسلامی ایران شده و البته از حمایت¬های گوناگون هم برخوردار بوده و می¬باشند، لطف کرده حمایت تمام قد و بی¬ قید و شرط خود را از دولت هشت سال گذشته و فجایعی که آن جریان به وجود آورد برای مردم توضیح دهند و بفرمایند چطور دولت برآمده از نذر و نیاز مردم، منحرف و بابی و بهائی از کار در آمد؟! توضیح دهند خسارت¬های مادی و معنوی آن جریان به اسلام، تشیع، روحانیت، جمهوری اسلامی و ملت سرفراز ایران را چه کسی باید پاسخگو باشد؟
بله آن جریان ـ چه تئوریسین¬ها و چه نیروهای عملیاتی ـ باید بخاطر عملکرد خسارت بار خود به مردم پاسخ دهد که چرا از دل صدها میلیارد درآمد نفتی، فقر فاحش عمومی پدید آمد و پس از هزاران میلیارد هزینه کردن، فرهنگ مورد نظر و مطلوب آقایان تامین نشده و صدای اعتراضشان همچنان بلند است. اینان باید خود را برای حسابرسی در فردای قیامت آماده سازند.
لطفا اگر ملت نمی¬تواند از شما حساب بکشد و یا از آن اغماض می¬کند، به جای بدهکار بودن، طلب¬کار نباشید و بگذارید ملت مسلمان و سرفراز ایران در «ایران جدید»، ایرانی که با افکار روشن و بلند اسلامی ـ مردمی خمینی عزیز و بزرگ پایه¬ریزی شده و هنر عملی و معنوی او نزاع سنت و مدرنیته را به همزیستی آندو و مکمل یکدیگر بودن رسانده، به عزت مادی و معنوی و دنیوی و اخروی برسد و این راه را با آگاهی، آزادی و حق خدادادی انتخاب خود انجام دهد.