گسترش و ماندگاری محبوبیت امام خمینی، چرا؟؛ سید ضیاء مرتضوی

«خرداد 1389»
چرا امام خمینی محبوب بود و محبوب ماند؟ محبوبیتی که در ژرفای جان و ایمان یک ملّت ریشه داشت. «گسترش» محبوبیت به موازات گسترش شناخت و آگاهی هر چند اجمالی مردم از این شخصیت محبوب، و «ماندگاری» آن در سطح سوگواری واقعی یک «ملت» در فقدان وی و «ماندگاری» آن تا اینک که در آستانه ورود به بیست و دومین سال رحلت ایشان هستیم. گسترش و ماندگاری به رغم آن همه سم‌پاشی‌های داخلی و خارجی، مستقیم و غیر مستقیم، حتی توسط کسانی و رسانه‌هایی که مسئولیتشان دفاع از حضرت امام و سیره و سخنان ایشان، باید «شاخص» عملکرد آنان باشد. راستی چرا؟ نگارنده نمی‌خواهد با گزافه‌گویی و برگویی رقم‌های خلاف واقع، امام خمینی را محبوب تمام ملت در گذشته و حال بنمایاند. نه؛ امام، در طیف‌هایی از جامعه، مخالف و حتی دشمن داشت، اما علاوه بر اینکه محبوب اکثریت قاطع مردم بود و میلیون‌ها نفر به او عشق ایمانی می‌ورزیدند، توده مردم و به رغم آن همه مشکلات و فراز و فرودهای دوران انقلاب و پس از آن، از عمق جان خود مشتاق امام بودند و هستند. در سطح نخبگان و کسانی که بسته به موقعیت خویش در جامعه برای خود شأن و مرکزیتی قائل هستند نیز نفوذ معنوی و محبوبیت ایشان بسی چشمگیر بوده است. نفوذ و محبوبیتی که از جنس محاسبات عقلی و بده و بستان‌های سیاسی و دنیایی نبود.
کما اینکه نگارنده نمی‌خواهد تأثیر منفی تبلیغات سوء و نیز عملکردها به ویژه در سال‌های اخیر را در ذهنیت لایه‌هایی از جامعه به ویژه نسلی که خود مستقیماً امام را ندیده و نشناخته و دچار پرسش شده نادیده بگیرد و اوضاع را همان گونه ببیند و معرّفی کند که خود دوست دارد آن‌گونه باشد. ولی به رغم آن همه «دشمنی» و «نادانی» و «تحریف» گفتاری و کرداری، بحمدالله امام همچنان چهره‌ای محبوب است و ملاکی برای سنجش عملکرد نظام اسلامی و مسئولان آن. پس این پرسش درست است که چرا امام محبوب «بود» و محبوب «مانده» است؟

پرسشی سهل و ممتنع
پرسش از محبوبیت امام و بازخوانی عوامل آن، هم راحت است و هم دشوار! راحت از این منظر که ابعاد مختلف این شخصیت الهی چنان گسترده و ملموس بوده است که هر علاقه‌مندی می‌تواند بسته به ملاک‌ها و ذوق خود یک یا چند ویژگی را به عنوان رمز علاقه‌مندی خود ذکر کند. اما دشوار از این بابت که وقتی سخن از محبوبیت شخصیتی در طراز حضرت امام خمینی در نگاه یک «ملت» می‌رود، پاسخ آسان نیست. چرا که نخست باید بتوان آن ملت را با همه ویژگی‌ها و شاخصه‌هایی که از نظر دینی، تاریخی، اجتماعی، تربیتی و فرهنگی دارد تعریف کرد و به «ذائقه» آن پی‌برد و نشان داد که در نگاه و در عمق جان آن ملت، کدام دسته عوامل مایه محبوبیت است و آن گاه بررسی کرد که چه نسبتی میان آن ذائقه و عوامل و این شخصیت وجود دارد؟ و این یعنی کاری بزرگ در حد تحلیل و گزارش شاخصه‌های شخصیتی ملّتی بزرگ و حتی پیچیده در طراز ملت مسلمان ایران و بازخوانی ابعاد و لایه‌های مختلف شخصیتی بزرگ و بلکه استثنایی با دستاوردی به نام انقلاب و نظام اسلامی ‌ایران. این است که در همین جا عذر قصور خویش در انجام چنین کاری را به پیشگاه خواننده فرهیخته و فرهمند باز می‌گوییم و تأکید داریم که در این مجال تنها مروری بر برخی جلوه‌های شخصیتی این بزرگ‌مرد خواهیم داشت که در مجموعه عواملی که مایه دلبستگی یک ملت تا سر حدّ فدا کردن خود و عزیزترین کسان خود می‌گردد می‌تواند مورد توجه قرار گیرد و به راحتی می‌توان با آن به عنوان عامل گسترش و ماندگاری محبوبیت امام پیوند برقرار کرد. فهرستی کوتاه که محور اصلی آن نیز بهره‌جویی از گفته‌ها و نوشته‌های خود ایشان است نه دیگران. و نیاز چندانی به شاهد گرفتن آیات و روایات شریف و عملکرد ایشان ندارد و همه نکاتی است که از یک سو برای کسانی که با سیره و حیات پر بار ایشان آشنا بودند ملموس است و از سوی دیگر ارزش آن چنان آشکار است که نه ‌تنها حسن آن را مردم می‌پذیرند بلکه آنها را لازمه شخصیتی در این جایگاه می‌شمرند.
رمز کلی علاقه مردم
پیش از پرداختن به برخی عوامل محبوبیت و نفوذ کلمه حضرت امام، نکته کلی علاقه‌مندی مردم به ایشان را از زبان خودشان بازگو می‌کنیم. نکته‌ای که از آغاز نهضت مورد توجه بوده است و با ذکر آن خاستگاه رابطه دوستانه خود با مردم را نشان می‌دهد:
«مگر ما به این ملت یک پولی داده‌ایم که با ما دوستند؟ مگر ما به این ملت یک رشوه‌ای داده‌ایم که با ما رفیقند، ما را می‌خواهند؟ اینها فهمیده‌اند، اعتقاد به این معنا پیدا کرده‌اند، که آقایان، این مراجع بزرگ اسلام، این طلبه خمینی، اینها می‌خواهند مردم را؛ دوست دارند مردم را؛ صلاح حال ملت را می‌خواهند؛ صلاح حال مملکت را می‌خواهند؛ این اعتقاد در قلب مردم است؛ انسان هم تابع احساسات قلبش هست؛ همه تبعیت می‌کنند.» (1)
چنان که در پاریس در پاسخ سؤال رادیو بی بی سی که مردم اکثر دنیا قدرت شما را نمی‌فهمند و سؤال می‌کنند که این چه قدرتی است و از کجا ناشی می‌شود؟ می‌فرماید:
«مردم احساس کردند که ما خیرخواه آنها هستیم و همان مطلبی که در نهاد آنهاست ما اظهار می‌کنیم و دعوت به آن می‌نماییم. علاقه مذهبی هم به ما دارند و قدرت ما ناشی از همین رمز است.» (2)
پس از پیروزی انقلاب نیز در گفتگوی با خبرنگاران خارجی، نوکری برای مردم را علت علاقه آنان می‌شمارد. ایشان با اشاره به تبلیغات سوء دشمن می‌گوید: «در یکی از حرفهایشان هم نوشته بودند که خمینی پستان زنها را دارد می‌برد. شما الان نشستید می‌بینید خمینی یک طلبه ضعیفی است. اینجا نشسته با شما صحبت می‌کند و مردم هم به او علاقه دارند، چون نوکر خودشان هست. آدم به نوکرش، به خادمش علاقه دارد.» (3)
عوامل محبوبیت
یکم : کار برای خدا، رمز اصلی
خاستگاه اصلی و رمز واقعی و جان‌مایه محبوبیت و عزت امام خمینی را باید در اخلاص وی و کارکردن برای خدای تعالی جست. این اصلی است که آموزه‌های دینی به دست می‌دهد. خداست که انسان را محبوب دل‌های مؤمنان می‌کند. ابّهت ایمانی و خضوع و خشوع قلبی دیگران برای انسان مؤمن دست خداست. چنان که در سخن حضرت صادق(ع) آمده است: همه چیز برای مؤمن، خشوع می‌کند و همه چیز او را بزرگ می‌شمارد و حرمت می‌نهد. وقتی مؤمن اخلاص برای خدا داشته باشد، خداوند همه چیز را بیمناک او می‌سازد، حتی حشرات و درندگان زمین و پرندگان آسمان. (4) و چنین است که حضرت امام سجاد(ع) از خداوند می‌خواهد که ما را جزء کسانی قرار ده که با نور «اخلاص» به بلندی و والایی دست یافتند. (5) تواضع برای مردم و گردن نهادن به حقوق ریز و درشت آنان و پای بندی شدید به آن نیز از همین روی است که حضرت امام کار را برای خدا آغاز کرد و برای خدا پی‌گرفت. چنان که امیرالمؤمنین(ع) در بزرگداشت حرمت و حقوق مسلمانان آن را به اخلاص و توحید پیوند می‌زند و می‌فرماید: خداوند با اخلاص و توحید شیرازه حقوق مسلمانان را محکم ساخت. (6) و اگرخداوند امر دنیا و آخرت حضرت امام را بر عهده گرفت و این گونه او را محبوب قلب‌ها ساخت برخاسته از این اصل در سخن امام سجاد(ع) است که وقتی حق بزرگ خدا یعنی بندگی او و شرک نورزیدن به وی با اخلاص، صورت گرفت خداوند خود عهده دار کار دنیا و آخرت بنده می‌شود. (7) اگر کسی تن به حقوق روشن مردم نمی‌دهد و خود را برتر از آن می‌داند که خود را پاسخگوی حقوق آنان بداند پیداست «خود» در میان است و نه «خدا».
این است که حضرت امام سرلوحه مبارزات خود را نیز «قیام برای خدا» قرار داد و بارها نیز با ذکر این آیه شریفه: «قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنی و فرادی» (8) بر اصل بودن آن تأکید کرد؛ از جمله اینکه: «اگر قیام برای خدا باشد، یک طمأنینه‌ای در نفس پیدا می‌شود که دیگر شکست توی آن نیست؛ یک حالت نفسانی در انسان پیدا می‌شود برای اینکه به یک قدرت لایزال متصل شده است. آن کسی که برای تبعیت از ذات مقدس حق تعالی حرکت می‌کند، این مثل یک قطره‌ای که پشتوانه‌اش دریا، دریای غیرمتناهی… ماها چیزی نیستیم خودمان؛ قطره، از قطره هم کوچکتر هستیم، اما اگر چنانچه متصل بشویم به آن دریا، دریای غیر متناهی، حکم همان دریا پیدا می‌شود. و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی.» (9)
و این‌گونه می‌شود که محبوب دلها و مورد توجه بندگان صالح قرار می‌گیرد. ایشان با اشاره به گمان باطل دستگاه طاغوت که با فوت آیت الله بروجردی اسلام هم فوت می‌کند، می‌افزاید:
« خمینی هم می‌میرد. من عمرم به آخر رسیده، چند روزی بیش، از عمرم باقی نیست. شما ای طلاب و ای فضلا که جوان هستید، کوشش کنید -من می‌میرم، دیگری می‌آید، دیگری می‌رود، و دیگری می‌آید- اسلام محفوظ باشد. دست‌ بوسیدن و عکس و تقدم و تأخر اسم، معنی ندارد… من از بعضی تعصبات بیجا رنج می‌برم. گاهی بعضی مطالب را از طلبه‌های جوان می‌شنوم، سرم درد می‌گیرد. عکس یعنی چه؟ اینها موهومات است. خمینی هم اگر برای خدا کار نکند، مردم از بینش می‌برند، نابودش می‌کنند… [باید] برای رضای خدا، برای دین مردم کار کرد، نه برای دنیا. به خدا قسم، آنهایی که ساکت شدند ـ که دنیا را هم از آنها می‌گیرند ـ بیچاره می‌شوند، مردم دین می‌خواهند. علما و روحانیت خدمتگزار دین هستند، لذا آنها را دوست دارند؛ و الا اگر فهمیدند برای دنیاست و برای حب ریاست است و امثال آن، هیچ اعتنایی به آنها نمی‌کنند. من نمی‌توانم پول را بگیرم و به طلاب بدهم، ولی مردم گرسنه و بیچاره بمانند و دین از بین برود. اما اگر چنین کنم باید نابودم کنند، بیرونم کنند. مردم کاملاً حواسشان جمع است. مردم دین‌دار، آدم خدمتگزار به دین می‌خواهند، هرکس برجسته‌تر شد او را دوست می‌دارند. علاقه مردم به ما برای دین است. این ابراز علاقه، برای اظهار علاقه به دین است.» (10)
دوم: رفع تهمت و شبهه از خود
یکی از نکته‌های محوری و در عین حال جالب درباره حضرت امام این است که ایشان به رغم تواضع زیاد و پرهیز شدید از خودستایی و مقابله با ستایش‌گری دیگران و به رغم اینکه باکی نداشت در مسیر انجام وظیفه بدترین تهمت‌ها و اهانت‌ها را دشمنان متوجه ایشان کنند و این را بارها بر زبان می‌آورد، اما در جبهه داخلی و در میان علاقه‌مندان به خود، همین که متوجه می‌شد کسانی از سر ناآگاهی یا غرض ورزی امری خلاف واقع را متوجه ایشان کرده‌اند که ممکن است در ذهن عمومی‌جامعه یا بخشی از مؤمنان، مایع شبهه شود، به روشنی و با اهتمام زیاد به رفع آن می‌پرداخت. چنان‌که در اوایل ورود به نجف اشرف وقتی شنید که در ایران شایع شده ایشان اجازه ملاقات به نماینده دانشجویان مقیم اروپا نداده و جمعی نیز بدون ملاقات برگشته‌اند، با اشاره به این شایعه نوشت:
«با آنکه مطلب خلاف واقع بوده است و ممکن است این نحو شایعات از دستگاه باشد برای نگران نمودن جوانان دانشگاهی و ایجاد شکاف بین اینجانب و آنها، خوب است رفع این سوء تفاهم را خود آقایان دانشجویان مقیم اروپا بنمایند، چون دستگاه از این امور استفاده می‌کند.» (11)
چنان‌که پس از انقلاب نیز در همان اوایل که ایشان در قم بود، وقتی برخی مغرضان و یا نا‌آگاهان شایع کردند که امام «کانالیزه» شده و فقط برخی افراد می‌توانند با ایشان دیدار داشته باشند و حتی آیت‌الله مرعشی نجفی را نیز نگذاشته‌اند به دیدار امام برود، به شدت با این شایعه برخورد کرد و حتی در یک روز در دو سخنرانی به رد صریح و قاطع آن پرداخت و با گزارش وضع دیدارها و ارتباطات خود با سراسر کشور از مردمی‌ که هر روز به دیدار ایشان می‌رفتند حتی خواهش کرد که اینها را به مردم بگویند که «ما در خانه‌امان باز است. من از بس که ملاقات می‌کنم خسته می‌شوم. خب، من یک پیرمرد هشتاد ساله هستم. ضعف دارم، مع ذلک خوب، وقت دارم برای مردم، و مردم با من ملاقات می‌کنند، اخبار مردم به من می‌رسد. احتیاجات مردم به من می‌رسد.» چنان که با اشاره به سخنرانی یکی از آقایان در مسجد امام حسن عسکری(ع) قم فرمود: «حتی منتشر کردند که آقای نجفی هم حتی آمدند منزل، ایشان راهشان ندادند! آقای نجفی دیشب پیش من بودند. کی راهشان نداده است؟ مگر آقای نجفی را می‌شود کسی راه ندهد؟ دیشب آقای نجفی قریب سه ربع ساعت، یک ساعت اینجا من خدمتشان بودم.» (12)
در جماران نیز در پی اختلافات در مدیریت صدا وسیما و دخالت مستقیم حضرت امام وقتی شنید کسی گفته است در بیت امام کار خودسرانه صورت می‌گیرد، در پایان حکم سرپرستی برای آقای محمد هاشمی‌رفسنجانی، در صدا و سیما نوشت:
«لازم به تذکراست که شنیده شده است، بعضی در بیت اینجانب برخلاف میل من یا بدون اطلاع من کاری انجام می‌دهند، چون این مطلب برخلاف واقع است گوینده این نحو مطالب به درگاه خداوند متعال توبه نماید.» (13)
و چند ماه بعد با تشریح موضوع توسط حضرت امام معلوم شد که در اختلافات یاد شده از سوی فردی و سپس افرادی، مرحوم حاج سید خمینی متهم شده بود كه از قول حضرت امام به آنان دروغ گفته است:
«از قراری كه شنیدم بعد آن آقاها رفتند بیرون، در حزب و در جاهایی حتی- به من اینجور گفتند، من صحت و سقم نمی‌دانم- تلفن به اطراف كه «احمد» دروغ گفته به ما، از قول فلانی! شما ببینید منزل ما را اینطور معرفی كردند كه احمد از قول من دروغ می‌گوید، آن هم یك همچین دروغی، دروغی كه شما مطلع می‌شوید از واقعش، آقای خامنه‌ای مطلع می‌شود،- عرض می‌كنم- مردم همه مطلع می‌شوند، خب این روی چه اساسی بوده؟ روی این اساس بوده است كه احمد را بكوبند، احمد كه كاره‌ای نیست، روی این اساس بوده است كه اینجا را سبك كنند با یك چنین مسائلی.» (14)
این رهنمود امیرالمؤمنین(ع) به مالك اشتر است كه پس از تأكید بر اجرای حق درباره‌ی كسان دور و نزدیك، با این همه خاطر نشان می‌كند:
«اگر شهروندانت بر تو گمان ستمی ‌بردند عذر خود را شفاف با آنان در میان گذار و با این شفاف‌سازی گمان‌های نادرستشان را از خود دور كن. كه این كار ریاضتی است از تو در خودسازی و نرمشی است از تو با شهروندان و پوزش‌آوری‌ای باشد كه با آن به خواسته‌ات كه بر پا داشتن آنان بر حق باشد می‌رسی.» (15)
مگر می‌شود رشته‌های محبت و علاقه‌مندی همواره و حتی بیش از پیش نسبت به مسئولان باقی بماند اما آنان حاضر نباشند احتمال‌ها و گمان‌های موجود درباره‌ی خود را كه همچون «خوره» ایمان و دوستی مردم را می‌خورد با شفاف‌سازی مسائل و پاسخگویی به شبهات از میان ببرند؟
سوم: پذیرش صریح و سریع اشتباه
همان گونه که حضرت امام از توضیح دادن برای رفع گمان‌ها و شبهات نسبت به خود ابا نداشتند، هر جا نیز در مسائل انقلاب و نظام فهمیدند اشتباه کرده‌اند به صراحت و به سرعت آن را اصلاح کرده و هر جا جنبه عمومی‌داشت آن را آشکارا بیان کردند. و این امر نه تنها از محبوبیت و جایگاه ایشان در چشم مردم نکاست بلکه عمق بیشتری به آن بخشید و این به این دلیل است که اوّلاً انسان به غیر از حضرات معصومین(ع) از اشتباه مصون نیست و ثانیاً اقرار به اشتباه و اصلاح مسیر نادرست نشانه قدرت روحی است و کمال به شمار می‌رود. چنان که ایشان در پیام به خبرگان رهبری به عنوان «تذکری برادرانه و مخلصانه» خطاب به «رهبر محترم آتیه یا شورای رهبری» می‌نویسند:
«باید بدانید و می‌دانید که انسان از اشتباه و خطا مصون نیست . به مجرد احراز اشتباه و خطا از آن برگردید و اقرار به خطا کنید که آن کمال انسانی است و توجیه و پافشاری در امر خطا نقص و از شیطان است. » (16)
چنان که در دیدار با دست اندرکاران یکی از روزنامه‌های وقت، با تأکید بر لزوم پای بندی به عدل و حق و اصلاح اشتباه فرمودند:
«اگر دیدید در یک مقاله‌ای، در یک سر مقاله‌ای، در یک جایش اشتباهی شده است که انسان مصون از اشتباه نیست و بر خلاف آن چیزی که میزان اقتضا می‌کند شده است، قدرت روحی انسان صحیح آن است که بتواند همان اول بنویسد که من اشتباه کردم. مسئله این است که هر که این قدرت را پیدا کند این مالک خودش است. و اگر این قدرت در انسان نباشد، مالک خودش نیست ؛ شیطان مالک آدم است. » (17)
و این چنین است که امام چند بار به صراحت اعلام کردند که سیاست اول انقلاب ایشان در رفتن روحانیون سراغ کار خود و سپردن کارها به دست دیگران اشتباه بوده است. چنان که با اشاره به همین مسأله یک بار فرمودند: «ما هر روز که فهمیدیم که این کلمه‌ای که امروز گفتیم اشتباه بوده و ما قاعده‌اش این است که یک جور دیگر عمل بکنیم ، اعلام می‌کنیم که آقا این را ما اشتباه کردیم؛ باید اینجوری بکنیم. ما دنبال مصالح اسلام هستیم، نه دنبال پیشرفت خودمان.»
مبنای امام در این مسأله نیز این بود که «اگر در یک میلیون احتمال، یک احتمال ما بدهیم که حیثیت اسلام با بودن فلان آدم یا فلان قشر در خطر است، ما مأموریم که جلویش را بگیریم تا آن قدری که می‌توانیم. » (18)
همین نکته را ایشان در دیدار اعضای شورای نگهبان به عنوان یک قاعده خاطر نشان کرده اند و مثال آن را نیز همین مسأله ذکر کرده‌اند:
«اگر قبلاً اشتباه کرده باشیم صریحاً بگوییم اشتباه نموده‌ایم و عدول در بین فقها از فتوایی به فتوای دیگر درست همین معنا را دارد . وقتی فقیهی از فتوای خود بر می‌گردد یعنی من در این مسأله اشتباه نموده‌ام و به اشتباهم اقرار می‌کنم و فقهای شورای نگهبان و اعضای شورای قضایی هم باید این طور باشند که اگر در مسئله‌ای اشتباه کردند صریحاً بگویند اشتباه کردیم و حرف خود را پس بگیرند؛ ما که معصوم نیستیم. پیش از انقلاب من خیال می‌کردم وقتی انقلاب پیروز شد افراد صالحی هستند که کارها را طبق اسلام عمل کنند، لذا بارها گفتم روحانیون می‌روند کارهای خودشان را انجام می‌دهند. بعد دیدم خیر، اکثر آنها افراد ناصالحی بودند و دیدم حرفی که زده‌ام درست نبوده است، آمدم صریحاً اعلام کردم من اشتباه کرده‌ام. این برای این است که ما می‌خواهیم اسلام را پیاده کنیم. » (19)
حضرت امام اساساً یکی از ویژگی‌ها و بلکه یکی از مصادیق دیکتاتوری را همین می‌شمارند که قدرت برگشتن از حرف یا عمل اشتباه خود ندارند. چنان که در دیدار با فارغ التحصیلان دانشکده افسری به این نکته تربیتی توجه می‌دهند که آیا به رغم قدرت گرفتن به عنوان یک افسر و فرمانده، در جایی که خطا کردند حاضرند اقرار به آن کنند؟ عدم اقرار به خطا و پایبندی به اشتباه و دنبال به کرسی نشاندن آن، دیکتاتوری است هر چند در ظاهر چنین نباشد:
«یک مطلبی را که می‌گویید چنانچه خطایش را فهمیدید، حاضرید به اینکه بگویید من خطا کردم، اشتباه کردم، یا همان خطا را می‌خواهید تا آخر به پیش ببرید؟ از مفاسدی که دیکتاتوری دارد و دیکتاتور مبتلا به آن هست این است که یک مطلبی را که القا می‌کند، بعدش نمی‌تواند، قدرت ندارد بر خودش که این مطلبی که القا کرده است، اگر خلاف مصلحت است، اگر خلاف مصالح ـ فرض کنید ـ کشور خودش هم هست، خلاف مصلحت ارتش هم هست، نمی‌تواند که از قولش برگردد؛ می‌گوید: گفتم و باید بشود. این بزرگ‌ترین دیکتاتوری‌هاست که انسان به آن مبتلا هست که «چیزی که گفتم باید بشود» و لو اینکه یک کشور به تباهی کشیده بشود.»
و باز تأکید می‌کنند:
«از الآن توجه به این معنا داشته باشید که مبادا مبتلا به این خودخواهی عظیم باشید که منشأ دیکتاتوری و منشأ همه‌ی مفاسد است. اگر یک چیزی را دیدید که واقعاً خلاف کردید، اعتراف کنید. این اعتراف شما را در نظر ملت‌ها بزرگ می‌کند، نه اینکه اعتراف به خطا شما را کوچک می‌کند. پای بند بودن به خطا، انسان را خیلی منحطّ می‌کند. این همان دیکتاتوری بسیار فاسد است و لو در صورت غیر دیکتاتوری باشد، لکن دیکتاتوری است. و این می‌رسد به آنجایی که انسان را هیتلر از کار در می‌آورد، رضاخان از کار در می‌آورد. » (20)
و این برخاسته از آن آموزه علوی خطاب به مالک اشتر است که «مباد که با خود بگویی: مرا فرمانروایی داده‌اند، فرمان می‌دهم و باید بی‌درنگ اجرا شود! که این سیاه کننده دل، ویران‌گر دین و زمینه ساز دگرگونی‌ها و انفجارهاست. » (21)
وقتی ملّتی، انسانی با آن عظمت و صلابت و دانش را می‌بیند که به راحتی و بدون هیچ دغدغه‌ای شخصی، تنها به به خاطر مصلحت اسلام، اقرار به اشتباه می‌کند و دیگران را نیز همواره به آن فرا می‌خواند، چرا به وی به عنوان محبوب ماندگار خویش دل نبندد؟ پیداست که دل می‌بندد.
چهارم: گذشت از خود و تحریم مقابله
یکی دیگر از جلوه‌های مدیریت رحمانی که بی‌شک در محبوبیت حضرت امام نقش داشته، این است که مردم به درستی احساس می‌کردند و بسیاری افراد با عمق جانشان می‌یافتند که ایشان فدایی اسلام و انقلاب و مصالح آن است و از همین خاستگاه است که از یک سو مردم را تشویق به انتقاد و جلوگیری از انحراف و کج روی مسئولان می‌کند و از سوی دیگر، حتی در برابر کسانی که مرتکب اهانت به ایشان شده بودند اجازه نمی‌دهد واکنش نشان داده شود. ایشان بارها بر این امر به صورت عمومی ‌و خصوصی تأکید ورزید، چنان که با تواضع کامل، در بیان ضرورت نظارت بر کار مسئولان در هر رده‌ای که باشند فرمود:
«آقایان توجه کنند همه و همه ملت موظفند که نظارت کنند بر این امور، نظارت کنند اگر من یک پایم را کج گذاشتم، ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتی، خودت را حفظ کن! مسئله مهم است. همه ملت موظفند به اینکه نظارت داشته باشند. در همه ی کارهایی که الآن مربوط به اسلام است.» (22)
چنان که در توجه دادن به جایگاه نهی از منکر و عمومی ‌بودن آن، با استناد به روایت شریف «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» فرمودند: «باید هجوم کنید و نهی کنید که چرا؟» (23)
ایشان در سخنرانی معروف خود در سال 43 که پس از آزادی و برگشت به قم ایراد کردند، در راستای جلوگیری از تفرقه و دو دستگی فرمودند:
«اگر کسی به من اهانت کرد، سیلی به صورت من زد، سیلی به صورت اولاد من زد، و‌الله تعالی راضی نیستم در مقابل او کسی بایستد دفاع کند؛ راضی نیستم. من می‌دانم، من می‌دانم که بعضی از افراد یا به جهالت یا به عمد می‌خواهند تفرقه ما بین این مجتمع بیندازند.» (24)
و در اردیبهشت 58 نیز، به رغم نفوذ حکم و جایگاه رهبری خویش فرمود:
«من به شما ملت ایران سفارش می‌کنم که اگر در روزنامه‌ای ، در مطبوعاتی در جای دیگری، به من سبّ بکنند، فحش بدهند، کسی حق ندارد که یک کلمه بگوید. من تحریم کردم بر شما جوابگویی را. برای اینکه توطئه است. توطئه‌ها را با سکوت خنثی کنید.» و البته افزودند: «و اگر چنانچه توطئه زیاد شد، با مشت خنثی می‌کنیم.» (25)
چندی بعد دوباره که احساس کردند برخی در صدد ایجاد اختلاف هستند به صراحت تأکید کردند:
«من این را اعلام می‌کنم که اگر کسی به من سبّ بکند، فحش بدهد، عکس مرا پاره کند، احدی حق ندارد که به او تعرّض بکند، حرام است تعرض کردن به کسی که به من سب کند، به من فحش بدهد، عکس مرا پاره کند، مرا بزند، احدی حق ندارد در این وقتی که ما گرفتار هستیم، در این مصیبت بزرگ، با او مقابله کند تا اینکه به زد و خورد برسد و غائله ایجاد بشود.» (26)
چنان که هنوز چند روزی از پیروزی انقلاب نگذشته بود (7 اسفند 57) که ایشان در پیامی‌چهارده ماده‌ای، یک بند را به لزوم احترام به علمای اعلام و امامان جماعت و خطبا اختصاص داده و ضمن اشاره به خدمات این قشر محترم، اهانت کنندگان به خود را نیز مورد لطف قرار می‌دهد:
«من توصیه می‌کنم حتی نسبت به کسانی که به من اهانت نموده‌اند نباید تعرّض شود. من از روحانیت می‌خواهم با برادران خود در جهت گسترش مبانی مبارزاتی همکاری کنند و با آنان با مهربانی رفتار نمایند. من همه افرادی را که از من غیبت کرده یا به من اهانت نموده‌اند، عفو نمودم و از خدای تعالی برای همه طلب عفو می‌کنم و تقاضا دارم که آقایان ائمه جماعت را که از قرار مسموع تشریف نیاورده‌اند به مسجد دعوت نمایند و احترام آنان را حفظ کنند. البته حساب کسانی که معلوم است در خدمت دستگاه ظلم بوده‌اند جداست.» (27)
پنجم: دفاع از شخصیت‌های مظلوم
به باور نگارنده یکی از جلوه‌های رهبری حضرت امام‌خمینی که مایه دلبستگی و حتی شیفتگی فزون‌تر مردم و به ویژه قشر خواص به ایشان می‌شد و مایه ماندگاری آن نیز بوده این است که بارها و هر جا احساس کرد کسی از دوستان و خدمتگزاران اسلام یا انقلاب و نظام در معرض داوری نادرست، تهمت و اهانت قرار گرفته، از هر گروه و جناحی که بود، به دفاع کلی ‌یا مصداقی و موردی از آن فرد ایستاد و آشکار و پنهان در حفظ وجهه و حقوق اجتماعی و اسلامی وی مایه گذاشت و این سیره حسنه‌ای بوده است که خاطره‌های بر جای مانده از آن به دوران پیش از مرجعیت ایشان و پس از آن و آغاز دوران مبارزه و طول مبارزه و سپس در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی بر می‌گردد، چنان که در دوره اخیر خود نیز شاهد آن بوده‌ایم. تبیین این سیره خود نیازمند نوشته‌ای مبسوط است و اینک تنها می‌توانیم اشاراتی به آن داشته باشیم. خاستگاه اصلی این جلوه در شخصیت ایشان، همان احساس وظیفه دینی و انسانی است که باید از «مظلوم» به هر شکل به دفاع کرد. چرا که «مظلوم» فقط و به عنوان مثال، فلسطینیان بی‌دفاع نیستند که به انواع تعرضات و ستم‌های غاصبان فلسطین گرفتارند. آن شخصیت و خدمتگزار و فرد موجّهی که به تیر اتهامات و اهانت‌ها و تضییع حقوق فردی و اجتماعی توسط غرض‌ورزان یا نادانان گرفتار می‌آید و چهره او، کم یا زیاد، مغشوش و خلاف واقع نشان داده می‌شود، یا داوری ناروایی هر چند ناخواسته در حق او صورت می‌گیرد، او نیز «مظلوم» است؛ حتی اگر قصور یا تقصیری نیز متوجه او باشد اما تخریب چهره وی بیش از آنچه خود کرده پیداست که ستمی‌آشکار است و حضرت امام که ده‌ها سال خود و اطرافیان را به روشنی بر این امر تربیت کرده که نباید در بیت و دفتر او و در حضور او از کسی غیبت شود، طبیعی است اجازه ندهد چهره اینان به ویژه آن گاه که به مسأله‌ای مرتبط با خود ایشان بر می‌گردد تخریب شود.
دفاع از شخصیت‌هایی چون شهید مظلوم بهشتی که جای خود دارد، ایشان در برابر جریان نفاق و گروه‌های کمونیستی وابسته حتی از کسانی دفاع کردند که بعدها خود آنان در برابر امام ایستادند و به مخالف عملی و مبارزه با ایشان پرداختند.
حضرت امام نه تنها نسبت به افرادی که در زمان حیات ایشان در معرض تهمت و تخریب بودند، احساس مسئولیت می‌کرد که از آنان دفاع کند، آن هم به صورت نوشتاری که در تاریخ بماند، بلکه نسبت به افرادی نیز که احتمال می‌داد در آینده مورد هتک و تهمت و تخریب قرار گیرند نیز پیشاپیش دفاع کرد؛ افراد صالحی که به خاطر مواضع و عملکردشان چه بسا در معرض اتهام مخالفت با امام قرار داشتند و افرادی که به خاطر جایگاه و نسبتی که با امام داشتند، مورد بغض و حسد بودند و یا در آینده مورد خشم و دشمنی قرار می‌گرفتند.
از این رو به رغم پرهیز از سخن گفتن درباره نزدیکان خود، چند بار به صراحت و تأکید از صداقت و امانت داری و همراهی فرزند فداکارشان مرحوم حاج سید احمد خمینی دفاع کرد و در یک مورد به صراحت آورد که چون احتمال قوی می‌دهد برخی به انگیزه انتقام‌جویی از خود ایشان، متعرّض نزدیکان و دوستان ایشان شوند، لذا شرعاً خود را موظف به دفاع از آنان از جهات مختلف می‌داند که به تفصیل به آن پرداخته است. ایشان در آغاز نوشته است:
«اینجانب هیچ گاه میل نداشته و ندارم که درباره نزدیکان خود سخنی بگویم یا دفاعی کنم. لکن علاوه بر آنکه در پیشگاه مقدس حق ـ جل و علا ـ مقصّر و مجرمم … در پیش گروه‌هایی و اشخاصی گناهانی نا بخشودنی دارم و احتمال قوی می‌دهم که پس از من برای انتقام‌جویی از من به بعض نزدیکان و دوستانم تهمت‌ها که من آنها را ناروا می‌دانم بزنند و به آتشی که باید مرا بسوزانند آنان را بسوزانند و احیاناً به صورت دفاع از من انتقام مرا از آنها بگیرند و اکنون در حیات من گفتگوها و زمزمه‌هایی به گوش می‌خورد که احتمال فوق را قوی‌تر می‌کند. لذا من احساس وظیفه شرعیه نمودم برای رفع ظلم و تهمت، نظر خود را نزد ملت عزیز اظهار کنم که از قِبَل من در این خصوص تقصیری نباشد. یکی از آنان که بیش از همه احتمال انتقام‌جویی از من درباره او می‌رود احمد خمینی فرزند اینجانب است. اینجانب در پیشگاه مقدس حق شهادت می‌دهم که …» (28)
ملاحظه می‌شود که ایشان پیشاپیش حتی با احتمال اینکه یک خدمتگزار مورد تهمت و هتک قرار گیرد واکنش نشان داده‌اند. نمونه دیگر آن را درباره جناب حاج شیخ حسن صانعی می‌توان دید که علاوه بر پیشگیری از تهمت‌های احتمالی آینده در نامه سال 61، دوباره کمی ‌پیش از رحلت خود به تمجید از خدمات ایشان می‌پردازد. (29)
نیازی به مرور خاطرات کسانی که با حضرت امام حشر و نشر داشته و در این باره می‌توانند شهادت دهند نیست؛ تنها نگاهی به «صحیفه امام» فهرست قابل توجهی از این افراد را پیش رو می‌گذارد؛ افرادی که محدود به جناح و گروه خاصی نیست و نیاز چندانی به نام بردن آنان نمی‌باشد، ولی گمان نرود محدود به بزرگانی چون آیات مکرم شهید مظلوم بهشتی، خامنه‌ای ، هاشمی ‌رفسنجانی، موسوی اردبیلی و مهدوی کنی است و یا نزدیکان دیگری چون مرحوم حجة الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی که سخت در معرض تهمت و دشمنی بود.
حضرت امام، هم بارها از تهمت زدن به افراد صالح و خدمتگزار منع کردند و هم به صورت آشکار در مقابل بدخواهان یا نادانان به دفاع صریح از خدمتگزاران به انقلاب و نظام ‌پرداختند . ایشان در یک مورد پس از اعتراض به فضای تهمت و تخریب به صورت مشخص به دفاع از شخصیت آیت الله بهشتی می‌پردازند:
«امروز هم همین طور که ملاحظه می‌کنید روز تهمت است! من نمی‌دانم چه جور شده است که هر که به هر کس دلش می‌خواهد هر چه می‌گوید! نمی‌داند که تهمت زدن به مؤمن جزایش چه هست پیش خدا. نمی‌داند غیبت کردن از مؤمن چی هست. نمی‌داند که هتک حرمت مؤمن، هتک حرمت الله است، اینها را نمی‌دانند. هر که هر چه دلش می‌خواهد، حالا به هر کس، نه به یک نفر، نه به دو نفر، به اشخاص متقی تهمت می‌زنند! خوب، البته یک دسته هم هستند که می‌خواهند تهمت بزنند. اینها از یک اشخاصی ترس دارند، خوف دارند.»
و سپس افزوده است :
«یک نفر آدمی ‌را که من بیست و چند سال است از نزدیک می‌شناسم، او پیش من درس خوانده، با من معاشر بوده، من همه چیزش را می‌دانم، حالا افتادند به جان مثل آقای دکتر بهشتی. آقای دکتر بهشتی را از او می‌ترسند اینها، برای اینکه یک فرد لایقی است و اینها نمی‌خواهند اینطور افراد باشند، می‌خواهند یکی یکی [هتک کنند] نوبت همه‌تان شاید برسد! یکی یکی، هر کسی را یک جایی ببینند، یک کاری انجام می‌دهند می‌خواهند هتک حرمتش بکنند. یا ساقطش بکنند، امروز آمدند به من گفتند که نسبت به ایشان خیلی [حرف زده] می‌شود. من بیست و چند سال است، بیست و چند سال است که من ایشان را از نزدیک می‌شناسم …»
و سپس با ابراز تأسف از وجود جوان‌های زود باوری که تحت تأثیر این تهمت‌ها قرار می‌گیرند و «به مجرد اینکه می‌گویند فلانی، بله آمریکایی است، می‌بینیم که یک عده از جوان‌ها باورشان می‌آید که آمریکایی است! فلانی انگلیسی است» اشاره می‌کند که اصلاً این برنامه خود آمریکایی‌ها و انگلیسی‌هاست که «اشخاص صحیح را به اسم انگلیسی و به اسم آمریکایی ضایعش کنند، چون می‌دانند خودشان ضایع هستند!»
آن گاه دلیل نام بردن در دفاع از اشخاص را این گونه بیان می‌فرماید:
«من میل نداشتم اسم اشخاص را ببرم، لکن وظیفه می‌بینم که یک کسی را که می‌خواهند هتکش کنند، یک کسی را می‌خواهند ضایعش کنند، برای اینکه نتواند خدمت بکند به اسلام، من وظیفه شرعی می‌دانم که یک وقتی دفاع بکنم از یک مسلمانی که به درد ما می‌خورد، به درد اسلام می‌خورد، و خدمت کرده است؛ بیست سال پیش هم خدمت کرده، حالا به آنها هم می‌گویند، تا کی نوبت ما هم برسد! مسئله این طوری است. می‌خواهند اینها اصلا خلع سلاح کنند ما را. یکی یکی کنار بروند، کنار بروند، کنار بروند، چه بماند؟ آنها بمانند که مفسدند و فاسد هستند.» (30)
مرور فهرست کسانی که حضرت امام یک یا چند بار در مقام دفاع از آنان برآمده نشان می‌دهد بخشی از دفاع در برابر افراد و جریان‌هایی بود که حتی به نام حمایت از امام و اندیشه‌های ایشان به هتک و تخریب افراد خدمتگزار رو می‌آوردند! اینکه اینک کسی به نام دفاع از حضرت امام و رهبری و ولایت فقیه، یکی از نزدیک‌ترین و مورد اعتمادترین یاران و دوستان امام را تلویحاً شریک خائن بیست ساله معرّفی کند، آیا خواسته و ناخواسته مصداقی از پیش‌بینی حضرت امام نیست؟
ششم: پرهیز از خودستایی، پرهیز از ستایشگری
انسانی در طراز حضرت امام در معرفت خدای تعالی و اولیاء عظیم‌الشأن الهی و در شناخت خود و ارزش‌های دینی و در اخلاص و تواضع و ریاست گریزی و ده‌ها سال ریاضت نفسانی و مبارزه با هواهای شیطانی و دنیا طلبی، جای شگفتی نیست که در پی خودستایی و رونق دادن به بازار ستایشگران نباشد. آنچه مایه شگفتی و طبعاً فزونی گرفتن محبت و علاقه مندی یک ملت به ویژه آنان که به چنین ریزه‌کاری‌هایی عنایت و اهتمام دارند است، این است که به رغم اینکه فرد در چنین جایگاهی درگیر توجیهات ظاهر پسند و مقبولی می‌شود که وی را به سوی ستایشگری از خود و دست کم ستایشگری دیگران از وی، به «عذر» دفاع از موقعیت دینی و شکوه و جلال دین و انقلاب و رهبری می‌کشاند، فریب توجیهات و اطرافیان توجیه‌گر را نخورد و مهم‌تر اینکه پس از آن همه «جهاد نفس» و گذراندن آن همه آزمون خودسازی نگران باشد که این ستایش‌ها در او «اثر» کند و مایه انحراف وی شود!
در سخنی که مرحوم کلینی از حضرت سجاد(ع) در وصف مؤمن آورده آمده است «اگر مؤمن را ستایش کنند از گفته آنان می‌ترسد و نسبت به آنچه آنان نمی‌دانند استغفار می‌کند. گفته (ستایش آمیز) دیگران که او را نمی‌شناسند او را فریب نمی‌دهد و نگران به شمار آمدن اعمال خود در قیامت است‌.» (31)
در کدام جامعه بازار فروش القاب مبالغه آمیز یا دروغین رونق دارد و شاعران حرفه‌ای و مادحان و فروشندگان سخن و مبادله کنندگان «اوصاف» و «القاب» کامروایی می‌کنند؟ در جامعه ای که افرادی کم مایه و اصلاح ناشده و برده ریاست و فزون طلبی که همه برخاسته از احساس حقارت درونی است، در پی شهرت و نفوذ و ریاست و گسترش آنند و عادت و بلکه فرهنگ تملق‌گویی و ستایش‌خواهی را رواج می‌دهند و گاه کار به جایی می‌رسد که کم گذاشتن از اندازه متوقع، اهانت به شمار می‌رود و حتی به تعبیر قرآن کریم «دوست دارند به خاطر کارهایی که نکرده‌اند ستایش شوند.» (32)
این است که در چنین جامعه‌ای وضع «مادحان» و «ناقدان» بسی متفاوت خواهد بود! پیداست در جامعه‌ای که به ‌دستور منقول از پیامبر اکرم(ص) به دهان ستایشگران و چاپلوسان خاک می‌پاشند و آنان را از خود می‌رانند جایی برای عرض اندام ستایشگران ضعیف‌النفس و نان به نرخ روز خور باقی نمی‌ماند. وقتی مردی مقابل عثمان به ستایش او پرداخت جناب مقداد که حاضر بود مشتی خاک برداشت و به چهره آن مداح پاشید و گفت: رسول خدا(ص) فرمود: وقتی با ستایشگران برخوردید به چهره‌شان خاک بپاشید.» (33)
پیداست ستایشگران همه در یک ردیف و با یک انگیزه نیستند. به واقع برخی با انگیزه دینی و درست و حتی با احساس وظیفه و با باور به آنچه می‌گویند به ستایش می‌پردازند، اما مهم آن است که اوّلاً نباید فرهنگ ستایشگری رواج یابد و دیگر وظیفه‌ای است که شخص «ممدوح» در مبارزه نفسانی و مخالفت آشکار با این پدیده‌ی فریبنده دارد. این همه را گفتیم تا نشان دهیم که چرا حضرت امام‌خمینی در برابر ستایش ایشان توسط شخصیتی مانند مرحوم آیت‌الله مشکینی که همه اذعان به طهارت روح و دنیاگریزی‌اش داریم، آن گونه واکنش نشان داد؟ پیداست امام، ستایش آن استاد وارسته را از سنخ بسیاری از ستایش‌گری‌های دنیا طلبانه نمی‌دانست اما نکته این است که تا آنجا که به جامعه و عموم بر می‌گردد نباید این فرهنگ رواج یابد و تا آنجا که به شخص امام بر می‌گردد، این است که نکند این ستایش، آن هم از سوی شخصیتی مانند آیت‌الله‌ مشکینی، در نفس ایشان اثر بگذارد و به تعبیر خودشان «فاجعه به بار بیاورد». و نکته سوم اینکه همواره باید مرزهای میان اولیای معصوم الهی(ع) و دیگران مصون و محفوظ از تعرّض بماند و مفاهیم اعتقادی و دینی نباید درهم آمیزد. و این از خودگشتگی و ایثار می‌خواهد و پیداست مردم به انسان از خود گذشته، آن هم از خود واقعی و نه خودی که ظهور و بروز آن فقط در سطح رفاه طلبی و شکم پرستی و خشمناکی است، علاقه مند خواهند شد.
در 11 اسفند 57، در فضای ابراز احساساتی که پس از ورود حضرت امام و پیروزی انقلاب شکل گرفته بود، در دیدار جمعی از علما و طلاب و دیگر اقشار مردم، نماینده طلاب در سخنان خود به ستایش ایشان نیز پرداخت. حضرت امام در آغاز سخن گفت:
«این مبالغات را که راجع به من فرموده اند من نمی‌پذیرم. من یک خادمی‌از شماها هستم و قضیه رهبری و غیر رهبری در کار نیست؛ قضیه نهضت است و صف واحد، همه با هم. ایشان خوب بیان می‌کنند لکن راجع به من یک قدری ـ باید عرض کنم ـ تندروی فرمودند؛ و خصوصاً در حضور کسی از او این طور تمجید کنند، ممکن است که باور کند، غفلت کند و فاجعه به بار بیاورد.» (34)
چنان که وقتی در خرداد 59، به مناسبت افتتاح اولین دوره مجلس شورای اسلامی ‌نمایندگان به دیدار ایشان رفتند و مرحوم فخرالدین حجازی به عنوان نماینده اول تهران، با آن بیان رسای خود به سخنرانی پرداخت و سخن خود را خطاب به حضرت امام با این جمله آغاز کرد که «بابی انت امّی»! و در ادامه به تجلیل زیاد از ایشان پرداخت، حضرت امام، پیش از هر سخن دیگری پس از «بسم الله» از ایشان گله کرد:
«من خوف این را دارم که مطالبی که آقای حجازی فرمودند درباره من، باورم بیاید، من خوف این را دارم که با این فرمایشات ایشان و امثال ایشان برای من یک غرور و انحطاطی پیش بیاید. من به خدای تبارک و تعالی پناه می‌برم از غرور. من اگر خودم را برای خودم نسبت به سایر انسان‌ها یک مرتبتی قائل باشم، این انحطاط فکری است و انحطاط روحی. من در عین حال که از آقای حجازی تقدیر می‌کنم که ناطق برومندی است و متعهد، لکن گله می‌کنم که در حضور من مسائلی که ممکن است من باورم بیاید فرمودند.» (35)
همین واکنش را در دیدار امامان جمعه سراسر کشور که آیت‌الله مشکینی در سخنان خود به ستایش ایشان پرداخت بروز داد:
«من قبلاً از آقای مشکینی گله کنم. ما آن قدری که گرفتار به نفس خودمان هستیم کافی است، دیگر مسائلی نفرمایید که انباشته بشود در نفوس ما و ما را به عقب برگرداند. شما دعا کنید که آدم بشویم. دعا کنید که حتی به همین ظواهر اسلام عمل بکنیم؛ ما که دستمان به آن بواطن نمی‌رسد، لااقل به این ظواهر عمل بکنیم.» (36)
و این گونه بود که در دیدار با مسئولان صدا و سیما و سپس مسئولان چند روزنامه ـ از جمله روزنامه محترم جمهوری اسلامی ـ از وضع موجود این رسانه‌ها گله کرد چرا که اینها مال مردم است و بیش از هر چیز و هر کسی آنها باید در آن حضور داشته باشند و نباید همواره چهره و خبر ایشان مطرح باشد:
« از این وضع رادیو ـ تلویزیون خوشم نمی‌آید. واقع آن است که آن قدر که پابرهنه‌ها به رادیو ـ تلویزیون حق دارند، ما نداریم. این یک واقعیت است و تعارف نیست… من مدت‌هاست که وقتی می‌بینم رادیو ـ تلویزیون را که هر وقتی بازش می‌کنم از من اسم می‌برد، خوشم نمی‌آید. ما باید به مردم ارزش بدهیم، استقلال دهیم و خودمان کنار بایستیم و روی خیر و شرّ کارها نظارت کنیم. ولی اینکه تمام کارها دست ما باشد، رادیو ـ تلویزیون دست ماها باشد، اما آن بیچاره‌ها که کار می‌کنند هیچ چیز دستشان نباشد، ولی ما که هیچ‌کاره هستیم دست ما باشد، به نظر من این صحیح نیست. من گفته‌ام که آن چیزهایی که مربوط به من است گفته نشود، من با آقایان کاری ندارم. مثلاً اول خبر که می‌خواهد شروع کند عکس مرا می‌گذارند، آن را بردارید و اگر کسی از شما سؤال کرد بگویید فلانی گفته است.»
در اینجا وقتی جناب آقای محمد هاشمی ‌که مدیر عامل صدا و سیما بود گفت: «شما در قلب مردم جا دارید» امام پاسخ داد:
«قلب مردم در غیر از اینهاست. مسلئه اینها نیست. ما سابقاً با مردم تماس داشتیم و به آنها ارادت داشتیم و مردم به ما لطف داشتند ولی این طور نبود که ما رادیو ـ تلویزیون داشته باشیم، آن باب دیگری است.» (37)
ایشان در دیدار با مسئولان چند روزنامه یاد شده در اولین نکته به همین موضوع پرداختند که «رادیو ـ تلویزیون و مطبوعات مال عموم است» و «عموم بر آنها حق دارند. لذا آنچه خوب است در رادیو تلویزیون و مطبوعات باشد، آن است که برای کشور اثری داشته باشد.»
و بعد مثال به کشاورز و پزشک و کارمند و مخترع و مأمور امنیت جامعه می‌زنند که وقتی کاری مفید کردند با عکس در صفحه اول روزنامه مطرح شوند تا تشویق گردند. و افزودند:
« من میل ندارم رادیو هر وقت باز می‌شود اسم من باشد، مدت‌هاست که از این جهت متنفرم، این کار غلطی است. به اندازه متعارف نسبت به همه خوب است، زیادی‌اش مضرّ است. این به ضرر مطبوعات است و مطبوعات را سبک می‌کند. اشخاص، شخصیت‌هایشان با خودشان است، این طور نیست که اگر اسمشان زیاد یا کم مطرح گردد، شخصیتشان زیاد و کم شود. در ایران هر کسی معلوم است چه جوری است. بنابراین، آنچه راجع به خودم می‌گویم این است که اگر قرار است عکس مرا بگذارید، به جای آن، عکس یک رعیت را بگذارید و زیرش بنویسید این رعیت چه کار مهمی‌کرده است.» (38)
و یکی از فرازهای جالب و درس آموز و مایه دلبستگی فزون‌تر مردم به امام به ویژه در سطح نخبگان واکنشی است که در برابر نطق‌های پیش از دستور برخی نمایندگان مجلس شورای اسلامی‌ بروز دادند. حضرت امام یکی از کسانی بود که مذاکرات مجلس را از طریق رادیو پی می‌گرفت. گویا در یکی از نطق‌ها شنیدند که یکی از نمایندگان محترم تعبیر «اولی الامر» در آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» را بر ایشان تطبیق کرده است. ایشان در نامه‌ای به نمایندگان مجلس ضمن اشاره به جایگاه ویژه حضرات معصومین علیهم السلام بر لزوم رعایت مرزها تأکید جسته و غیر مستقیم نیز ارشاد کرده‌اند که آیه شریفه مربوط به «ولایت کبری» است که مخصوص امام معصوم (ع) است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. با تشکر و‌افر از نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی ‌چون گفته آقایان پخش می‌شود و ممکن است سوء تفاهمی ‌بین مردم حاصل شود، لازم است عرض کنم آیات و روایاتی وارد شده است که مخصوص به معصومین علیهم السلام است، و فقها و علمای بزرگ اسلام هم در آنها شرکت ندارند، تا چه رسد به مثل اینجانب. هر چند فقهای جامع الشرایط از طرف معصومین نیابت در تمام امور شرعی و سیاسی و اجتماعی دارند و تولّی امر در غیبت کبرا موکول به آنان است، لکن این امر غیر ولایت کبرا است که مخصوص به معصوم است. تقاضای اینجانب آن است که در صحبت‌هایی که می‌شود و پخش می‌گردد ابهام نباشد و مرزها از هم جدا باشد و السلام علیکم. 1/8/64. روح الله الموسوی الخمینی.» (39)
و این است رمز و راز شیفتگی انسان‌های صالح در سطوح مختلف جامعه به این انسان وارسته و ماندگاری آن!
نگارنده عوامل دیگری را در پاسخ به پرسش مورد بحث در نظر گرفته بود که اینک مجالی برای آنها نیست و نوعاً نیز برای کسانی که با سیره و سخن حضرت امام آشنایند اموری آشکار است؛ محورهایی چون کرنش در برابر مردم، رویه فرا جناحی، عدم دخالت در جزئیات، منع دخالت نزدیکان در امور، شجاعت و قاطعیت در برابر دشمنان اسلام و ایران، همراهی با مردم، و صداقت. سلام خدا بر او و بر همه عالمان وارسته و شهیدان به حق پیوسته. و السلام.
1- صحیفه امام، جلد 1، ص 297.
2- صحیفه امام، جلد5، ص 171.
3- صحیفه امام، جلد 11، ص 300.
4- بحارالانوار، جلد 70، ص 248.
5- بحار الانوار، جلد 94، ص 126.
6- نهج البلاغه، خطبه 167.
7- بحارالانوار، جلد 74، ص 3.
8- سباء، آیه 46.
9- صحیفه امام، جلد 5، ص 167.
10- صحیفه امام، جلد 1، ص 275-274.
11- صحیفه امام، جلد 2، ص 72.
12- صحیفه امام، جلد 10، ص 305-302 و نیز نک: ص 313-312.
13- صحیفه امام، جلد 17، ص 505.
14 – همان، ج 18، ص 289- 288.
15- نهج‌البلاغه، نامه 53.
16 – صحیفه امام، ج 18، ص 7.
17 – صحیفه امام، ج 14، ص 173.
18 – صحیفه امام، ج 16، ص 151، 350.
19- صحیفه امام، ج 18، ص 241.
20- صحیفه امام، ج 14، ص 93، 92.
21- نهج البلاغه، نامه 53.
22- صحیفه امام، ج 8، ص 5.
23- صحیفه امام، ج 8، ص 487.
24- صحیفه امام، ج 1، ص 306.
25- صحیفه امام، ج 7، ص 157.
26- صحیفه امام، ج 11، ص 178.
27- صحیفه امام، ج 6، ص 264.
28- صحیفه امام، ج 17، ص 90 و نیز نک: ج 19، ص 107و ج 18ص 28830.
29- صحیفه امام، ج 17، ص 171و ج 21، ص 271.
30- صحیفه امام، ج 10، ص 278 ، 275.
31- کافی، ج 2، ص 231، و نیز ص 111.
32- آل عمران، آیه 188.
33- سنن ابی داود، ج 4، ص 254.
34- صحیفه امام، ج6، ص 281.
35- صحیفه امام ، ج12، ص 343.
36- صحیفه امام، ج 20، ص 394.
37- صحیفه امام ، ج 19، ص 246، 247.
38- صحیفه امام، ج 19، ص 361، 362.
39- صحیفه امام، ج 19، ص 403.