تاریخ ولادت و وفات حضرت فاطمه معصومه(ع)!؟
«شرحی بر یک سندسازی بیپایه»
سید ضیاء مرتضوی
اشاره
پیشینه بحث درباره تاریخ ولادت و وفات حضرت فاطمه معصومه(ع) به بیش از نیم قرن پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران میرسد؛ امری که به جز ادعایی بیسند نتیجهای در پی نداشت و بیش از یک دهه پس از پیروزی نیز مسکوت مانده بود. اما از حدود پانزده سال پیش دوباره این ادعا مطرح شد و با گسترش آن، به هر دلیل، مبنای بزرگداشت این بانوی والاتبار و ارجمند قرار گرفت و به اصل ادعا نیز بسی پر و بال داده شد و در نوشتههای عمومی و نوعا ضعیف تکرار گشت. نگارنده از چند سال پیش در پی فرصتی برای نشان دادن واقع این ادعا بود؛ واقعی که نگارنده توجیه درستی برای گذشتن و مسکوت گذاشتن آن نمییافت. مقاله در نیمه سال 1392ش نگارش یافت اما با صوابدید برخی دوستان عزیز، از جمله به این دلیل که طرح موضوع خوشایند برخی نیست و یا حتی مزاحم برخی برنامهها که در این سالها گسترش یافته تلقی گردد و تن دادن به لوازم آن مایه دشواری به شمار رود و با «اما» و «اگر» روبهرو شود، منتشر نشد. جناب آیتالله استادی، دامت برکاته، نیز، در دو مرحله، همراستا با آنچه در این مقاله بررسی و تاکید شده پیشگام بودهاند و با دقت عالمانه خود بر بیاعتباری منبع اصلی این سندسازی تاکید کردهاند. یک دهه پیش، به مناسبت کنگرۀ بزرگداشت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) و دو دهه پیش، در ضمن مقالهای که در شرح حال و مصادر شرح حال حضرت عبدالعظیم(ع) نگاشتهاند. از این رو اینک نگارنده با افزودن نظر جناب ایشان به مقاله و اندکی تغییر، نشر آن را در این مجموعه متناسب یافت و آن را در ده محور پیش روی خوانندگان گرامی میگذارد.
***
1- افتخار ایرانیان
سرزمین پهناور ایران از دیرباز مهد تشیع و دوستداران اهل بیت(ع) بوده است. وجود مرقد مطهر هشتمین خورشید امامت، حضرت علی بن موسی الرضا(ع) مایه برکت و فخر ایرانیان مسلمان اعم از شیعه و سنی بوده و هست؛ چنان که حضرت امامخمینی به همین دلیل خراسان را مرکز ایران نامیدند. علاقهمندی ایرانیان به اهل بیت(ع) این سرزمین را طی قرنها منطقهای مناسب و به نسبت امنی برای فرزندان و نوادگان خاندان پیامبر(ص) ساخت و این گونه شد که به رغم دشواریهایی که کم و بیش برای آن والازادگان وجود داشت، این سرزمین، آن گونه که آثار آن بر جای مانده، ظاهراً مفتخر به میزبانی بیشترین تعداد امامزادگان بوده است. امامزادگان والاتباری که هر یک به نسبت جایگاه خود مایه افتخار و برکت بودهاند و بحمدالله مرقدهای پاک بسیاری از آنان اینک نیز برجا و روشنی بخش دلهای مومنان و مایه هدایت و الفت و برکت ایرانیان میباشد. اگر بسیاری از این مزارهای پاک شهرتی محلی و منطقهای دارند اما جاذبه معنوی برخی تا آن سوی مرزها و کشورهای اسلامی پیوند خورده و آوازه آن در گیتی پیچیده است. چنان که امروز کمتر کشوری است که در آن نام «قم» که یادآور نام مبارک حضرت فاطمه معصومه(ع) است، شنیده نشده باشد. قم خانه اهل بیت(ع) و از همان قرن دوم مورد توجه ائمه طاهرین(ع) بوده است اما همان گونه که برخی روایات نیز نشان میدهد، نقطه عطف این حقیقت، وجود قبر مطهر دختر والامقام و سراسر جلالت موسی بن جعفر(ع) است که بیش از هزار و دویست سال است خورشید بیهمتای این شهر است و هر روز هزاران دل مشتاق را از دور و نزدیک روانه آستانه بوسی خود میکند. سلام خدا و فرشتگان و همه اولیای خدا بر این بانو و بر دیگر بانوان اهل بیت(ع) که در کنار ایشان خفته و مایه برکت و رحمتاند. عاجزانه از خداوند تعالی میخواهیم همه ما را مشمول عنایت و شفاعت آنان قرار دهد.
2- کاستی منابع تاریخی
تعظیم اولیای الهی(ع) و تکریم بزرگان دین در زمان حیات یا پس از مرگ، هرچند در فرهنگ دینی شیعه، به درستی امری برجسته و محل اهتمام زیاد است و میدانیم این امر اختصاص به شیعه یا حتی مسلمین ندارد؛ چنان که محدود به دیدار و زیارت نیز نیست. ایجاد و تحکیم پیوند میان مومنان و اولیای الهی دین و نقش سازنده و بیبدیلی که این امر دارد هدفی بزرگ است که خاستگاه آن همه آداب و احکام شرعی و اخلاقی در بزرگداشت اولیای دین به ویژه حضرات معصومین(ع) بوده است. امری که بخش بزرگی از آن به برخی مقاطع زندگی آن بزرگواران مانند ولادت و شهادت و رحلت اختصاص یافته است. این است که همواره ثبت و ضبط تاریخ این مقاطع به رغم محدودیتهای موجود مورد توجه و اهتمام مسلمین به ویژه شیعیان و نسبشناسان بوده است. اما متاسفانه این اهتمام و تلاش حتی درباره معصومان(ع) همواره مقرون به موفقیت و سلامت از خطا نبوده است، چه رسد به سایر نوادگان اهل بیت(ع) که انگیزه و زمینه کمتر و محدودیتهای بیشتری در ثبت و ضبط آن وجود داشته است. این در حالی است که در موارد ثبت شده نیز میدانیم چقدر اختلاف وجود دارد و بسیاری از تاریخهایی که در تقویم رایج ما پذیرفته شده اقوال و روایتهای گاه چندگانه دیگری نیز دارد و یا گاه به رغم شهرتی که یافته حتی یک سند قابل استناد نمیتوان برای آن یافت.
وقتی تاریخنویسی در عرف سیاسی و اجتماعی، در بسیاری موارد در خدمت دیگران از جمله قدرتهای وقت بوده است و بسیاری به ویژه حاکمان وقت برای دور داشتن جامعه از نام و یاد و سخن اهل بیت(ع) اهتمام داشتهاند و درباره تعیین تاریخ ولادت و حتی شهادت و رحلت اولیای معصوم(ع) مواجه با آگاهیهای کافی نیستیم و گاه سال دقیق آن نیز ناپیدا میباشد و حتی نظر یکسانی درباره ولادت و رحلت پیامبر اکرم(ص) وجود ندارد، دیگر چه انتظار که تاریخ زندگی فرزندان و نوادگان آنان ثبت گردد حتی اگر به جلالت قدر فاطمه معصومه(ع) یا حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) باشد. ذکر سال احتمالی وفات آن بزرگوار (سال 201 یا حداکثر 202 هجری) را نیز باید مرهون سفر ایشان به ایران برای دیدار برادر خود، امام رضا(ع) و بیماری احتمالی و رحلت ایشان در قم دانست که نقطه عطف بزرگی در زندگی اجتماعی ایشان و توجه مردم به ویژه مردم قم پدید آورد و خبر آن سینه به سینه از طریق مشایخ قم حدود یکصد و هفتاد سال ماند تا به دستور صاحب بن عباد در کتاب تاریخ قم ثبت شد؛ و گرنه همانند قریب به اتفاق سایر فرزندان امامان(ع) سال احتمالی وفات ایشان نیز در تاریخ گم شده بود؛ چه رسد به ماه و روز آن و چه رسد به تاریخ ولادت؛ آن هم از یک بانوی مستوره که عوامل بیشتری برای عدم ثبت آن در آن روزگاران وجود داشته است! وقتی درباره تاریخ ولادت و حتی شهادت حضرت رضا(ع) با آن جایگاه و شهرت میان مسلمین، هر کدام تا پنج سال اختلاف است، درباره شخصیت و زندگی حضرت معصومه(ع) از جمله ولادت و رحلت ایشان جای شگفتی نیست که آگاهی اندکی داشته باشیم و یا در برخی موارد هیچ اطلاعی نداشته باشیم. و ای کاش این سستی و کاستی تنها درباره ذکر تاریخ مقاطعی چون ولادت و شهادت و رحلت آنان بود و محتوای زندگی آن بزرگواران به اندازه به نگارش آمده و بر جای مانده بود. علت عمده نیز این بوده است که به قول محقق گرامی جناب سیدجعفر مرتضی عاملی، مورخان در نگارش تاریخ آزاد نبودند بلکه از سر ترس یا طمع یا تعصب مذهبی یا غیر آن، به خواست آنچه زمامداران میخواستند و در خدمت آنان بود مینوشتند. و از همین رو جای شگفتی نیست که بنگریم یک مورخ به اموری پیش پا افتاده اهمیت دهد و به تفصیل و با ذکر جزئیات در وصف یک مجلس شراب و بزم بنویسد یا رویدادهایی را خلق کند که جز در عالم خیال وجود ندارد یا از کسانی بیاهمیت و یا حتی کسانی که وجود خارجی ندارند سخن بگوید و در همان حال شخصیتهای مهم و اثرگذار در تاریخ و رویدادهای سرنوشت ساز را نادیده میگیرد!
3- تلاشهای بینتیجه برای تعیین تاریخ
جایگاه حضرت فاطمه معصومه(ع) و محدود بودن آگاهیها درباره زندگی آن بزرگوار در منابع رایج، از دیرباز این پرسش را فراهم ساخت که آیا با بررسی بیشتر میتوان تاریخی برای ولادت و رحلت ایشان یافت؟ از حدود نود سال پیش تلاشهایی صورت گرفت و حتی حاج سیدمحمد باقرمتولیباشی (سالارالتولیه) که عالمی با نفوذ و مقتدر در قم بوده و از دوره قاجاریه تا سال 1320ش، بیش از چهل سال تولیت آستانه مقدسه را بر عهده داشته، برای کسی که در این باره سندی پیدا کند، جایزه کلانی قرار داد و پیداست این امر میتوانست انگیزه جستجو را دوچندان کند و این در حالی بود که در هیچ یک از منابع در دسترس، ذکری از روز و ماه و حتی سال ولادت و رحلت حضرت نیامده بود. بعدها به مرور در برخی نوشتهها درباره زندگی حضرت همین ادعا که در آن دوره رد شده بود دوباره مطرح شد و رونق گرفت که تاریخ ولادت و رحلت حضرت به دست آمده است؛ به استناد اینکه آقای «شیخ جواد مجتهد» در مسافرت حج در كتابخانه مدینه با زحمت زياد در دو كتاب «نزهة الأبرار في نسب اولاد الائمة الأطهار» و «لواقح الأنوار في طبقات الأخيار» آن را یافته است: وفات در اول ذیالقعده سال 173ق و وفات در 10 ربیعالثانی سال 201ق.
برخی نیز فقط یکی از این دو را نقل کردهاند. چنان که میرزا ابوطالب مشهور به بیوکآقا واعظ تبریزی در کتاب «وسیلة المعصومیه» خود که جزء نخستین کتابهایی است که درباره زندگی حضرت نوشته شده از «نزهة الابرار» نقل کرده است و «ریاحین الشریعه» در مقام نقد ذکر تاریخ گفته است که برخی به «لواقح الانوار» نسبت دادهاند و این گونه این دو نسبت منشا تکرار در نوشتههای بعدی شد. البته در نقل آقای علیاصغر فقیهی که فردی فرهنگی و از قمشناسان در سالهای اخیر بود و چند سال پیش درگذشت، آمده است که پس از تعیین جایزه به رغم تفحص زیاد نتیجهای به دست نیامد؛ جز اینکه آقای شیخ جواد مجتهد جزوهای در این زمینه چاپ کرد مبنی بر اینکه در سفر حج پس از انجام مناسک و تشرف به مدینه در کتابخانهای کتابی دید که ورقههای اول آن کنده شده بوده و در نتیجه، نه نام کتاب معلوم بوده و نه نام نویسنده! در آن کتاب نوشته شده بوده است که تاریخ وفات حضرت معصومه در «غّره ذیالقعدة الحرام سنة ثلاث و ثمانین و مأة بعد الهجرة النبویة» (یعنی سال 183ق) بوده است. آقای فقیهی اشاره میکند که چون این ادعا مستند و قابل قبول نبود، جایزهای نصیب نویسنده آن نشد. ایشان تصریح میکند که خود وی ذکر تاریخ را در هیچ یک از منابع مورد بحث ندیده است. در ادامه در تکمیل گزارش ماجرا روایت دقیقتری را پیش رو خواهیم گذاشت.
به هر حال این داستان در ادامه پر و بال داده شد و در نوع کتابها و مقالات فارسی و غیر فارسی بسیاری که درباره حضرت نوشته شده تکرار شد. ادعای سال 183 طبعا با نقد دیگران مواجه شد و برخی رحلت را دوازدهم ربیع الثانی ذکر کردند و حتی پارهای هشتم شعبان را نیز مطرح ساختهاند با این ادعا که در رسالهای از شیخ حر عاملی به نام رساله «العربیة العلویة» چنین آمده است. برخی احتیاط کرده و نسبت را تا حد رساله «منسوب» به عاملی کاهش دادهاند! حتی گفته شد که ولادت حضرت روز جمعه بوده است! برخی نیز تصریح به «دوشنبه» کردهاند! و بعضی تلاش کردند نسخههای خطی یاد شده را در مدینه بیابند و نیافتند! و برخی نیز احتمال دادند به دست وهابیان نابود شده باشد و یا در متن آن هنگام چاپ دست برده شده باشد! در حالی که جاعل اصلی نیز ادعا نکرده که در کتاب خطی دیده است. پارهای نیز که به گفته خود از آغاز طلبگی در پی یافتن این تاریخها بودهاند، با تاویل و توجیه، خواب دیدن یکی از دوستان خود را شاهد درستی دهم ربیع شمردهاند! چنان که بعضی در جمع میان قول دهم و دوازدهم پیشنهاد کردند هر سه روز بزرگ داشته شود. نیز بر پایه همین تاریخ و با توجه به اینکه در کتاب «تاریخ قم» آمده است که فاطمه معصومه(ع) پس از 17 روز توقف در قم رحلت کرد، 23 ربیع الاول سالروز ورود آن حضرت به قم اعلام شد و چند سالی است به همین مناسبت مراسمی برپا میشود و نیز به مناسبت سالروز ولادت و ورود ایشان تمبرهای یادبودی منتشر گشت! چنان که بر همین اساس و با توجه به اینکه 11 ذیقعده سالروز ولادت حضرت رضا(ع) است، دههای با عنوان «دهه کرامت» نیز تعیین و معرفی شد و چند سال پیش به انگیزه تعیین یک روز در بزرگداشت حضرت احمد بن موسی (شاه چراغ)، ششم ذیقعده برگزیده شد؛ به این دلیل که میانه اول تا یازده ذیقعده میباشد و گاه نیز برخی مراکز آموزشی و یا غیر آن به همین مناسبت تعطیل اعلام شده است و از چند سال پیش این دو روز وارد تقویم رسمی کشور گردید و حتی شورای انقلاب فرهنگی به همین مناسبت اول ذیقعده را روز دختر اعلام کرد! بسیاری از مردم علاقهمند به اهل بیت(ع) نیز این روزها را با گفتن تبریک یا تسلیت و شرکت در مجالسی که برپا میشود گرامی میدارند و سال گذشته نیز خبر از ضرب و نشر سکه به مناسبت سالروز ولادت داده شد.
میدانیم اینها نوعا برخاسته از علاقه و محبتی است که جامعه ما به درستی به خاندان پیامبر(ع) و آنچه که به گونهای به آن بزرگواران پیوند میخورد دارد و از این رو بسی درخور ستایش و سپاسگزاری است. اما همه حقیقت در انگیزههای پسندیده و به تعبیری «حُسن فاعلی» افراد محدود نمیگردد. باید دید این ادعا واقعیت نیز دارد و اگر کسی به هر انگیزهای، به عمد یا خطا، ادعایی کرده که واقعیت ندارد، با چه توجیهی میتوان با گفته یا عمل خود بر آن صحه گذاشت؟ اگر به فرض برخی در این میان منفعتی شخصی داشته باشند یا حتی به رغم آگاهی از واقعیت، گمان ببرند روا یا حتی شایسته است بر پایه اموری غیر واقعی به تکریم مقام شامخ خاندان بزرگوار پیامبر اکرم(ص) پرداخت، اما این امر نمیتواند توجیهی بر صحه گذاشتن بر آن باشد.
4- ادعای بیپایه با انگیزهای غیر علمی
ادعاهای یاد شده درباره تاریخ ولادت و وفات حضرت فاطمه معصومه(ع) حتی سال آن و مستنداتی که برای آن ذکر شده، هیچ یک واقعیت ندارد جز آنکه فاطمه معصومه(ع) چنان که آوردیم در سال 201 از مدینه حرکت کرده و 17 روز پایانی عمر شریف را در قم بوده و مردم این شهر را مشرّف به حضور خود ساخته و در همین سال یا پس از آن و ظاهراً پیش از شهادت حضرت رضا(ع) رحلت کرده است و سایر تاریخهایی که در تعیین ماه و روز ولادت و رحلت آن بانوی بزرگ گفته یا حدس زده شده از این نظر با سایر ماهها و روزهای سال فرقی ندارد و همه به یک اندازه احتمال دارد. سال ولادت نیز حتی به صورت احتمالی معلوم نیست و ذکر 183 یا حتی 173 بیپایه است. نکته اصلی در بیپایگی این تاریخها نیز این است که در هیچ کدام از دو منبع یاد شده که این تاریخها، به ادعای ناشیانه جاعل، آمده چنین چیزی وجود ندارد! و جالب است که به هر دو کتاب یک عبارت نسبت داده شده است! توضیح اینکه:
الف- «لواقح الانوار فی طبقات الاخیار» نوشته شيخ عبدالوهاب بن احمد شعراني شافعي مدني، متوفاي سال 937ق و موضوع آن شرح حال مشایخ و بزرگان صوفیه است و همان گونه که این بنده نگارنده بررسی کرده، نه تنها در آن حتی نامی از فاطمه دختر موسی بن جعفر(ع) نیست بلکه نامی از خود آن امام(ع) نیز نیامده است! و اساسا آیا عرفا پذیرفته است که در هیچ یک از منابع روایی و تاریخی شیعی ذکری از تاریخ ولادت و وفات حضرت نشود، آن وقت در قرن دهم در یک کتاب مربوط به بزرگان صوفیه ذکر شود! به نظر میرسد جاعل، هر انگیزهای که داشته، در میان منابع موجود سراغ عناوینی رفته که در دسترس نیست یا کمتر در دسترس است و با این چاشنی که وی آن را در کتابخانه مدینه به صورت نسخه خطی دیده، تلاش کرده دور از دسترس معرفی کند تا چه بسا دروغ خود را بیشتر باورپذیر کند و به هدف خود برسد؛ بیآنکه لازم باشد سندی جز ادعای خود پیش رو گذارد و اینک که نسخه چاپ شده آن در اختیار است و هیچ اثری از نام آن بزرگوار در آن نیست، برخی مقالهنویسان را وا داشته که احتمال بدهند وهابیان در کنار مظالم دیگر خود این قسمت را حذف کردهاند! و یا آنها را از میان بردهاند زیرا هرچه در مدینه دنبال آن گشتهاند نیافتهاند!
مرحوم شیخ ذبیحالله محلاتی در کتاب «ریاحین الشریعه» که درباره شرح حال بانوان نامدار شیعه نگاشته و آن را در سال 1335ش به پایان برده، در شرح حال حضرت معصومه(ع) به موضوع جعل اشاره کرده و پس از تصریح به اینکه مقاطع ولادت و وفات و سن ایشان معلوم نیست، نوشته است:
«و اما آنچه را که بعضی از جهت بعضی از اغراض نسبت می دهند که فلانه مجتهد در مدینه طیبه تعیین یوم وفات و تولد آن مخدّره را استخراج از کتاب لواقح الانوار کرده، بی اصل است، برای اینکه کتاب لواقح الانوار در نظر این قاصر موجود است و اصلا چنین مطلبی در او نیست. حقیر احتمال دادم شاید کتاب دیگری باشد تا اینکه خدمت علامه نسّابه دانشمند آقانجفی، شهاب الدین تبریزی شرفیاب شدم. این مطلب را عنوان کردم، فرمودند: کسی که چنین جعلی کرده، من او را ملاقات کردم، معلوم شد غرضی داشته که ذکر آن مصلحت نیست. تجاوز الله عن زَلَلِهِ.»
بنابر این مرحوم آیتالله سیدشهابالدین مرعشی نجفی با شخص جاعل دیدار کرده و به غرض شخصی او در این ادعای خلاف واقع پی میبرد. اما اینکه آیا انگیزه او دستیابی به همان جایزه متولیباشی بوده است یا چیز دیگر، معلوم نیست.
ب) ادعای یافتن در کتاب «نزهة الابرار فی نسب الائمة الاطهار» نوشته «سيدموسي موسوی برزنجي شافعي مدني» موجب شگفتی بیشتر و ناشیگری در آن آشکارتر میباشد، زیرا اگر «لواقح الانوار» مربوط به قرن دهم است اما این کتاب –اگر وجود خارجی داشته باشد!!- همان گونه که گفته آقابزرگ تهرانی نشان میدهد، کتابی چاپی است و نیازی به نسخه خطی نداشته است و جاعل نیز ادعای نسخه خطی نکرده است. برخی نوشتهاند که هر چه در کتابخانههای مدینه گشتهاند اثری از آن نیافتهاند. چنان که ملاحظه فهرست صدها کتابخانه کنونی کشور نیز نشان میدهد که اثری از نسخه چاپ این کتاب نیز در دسترس نیست و آقابزرگ تهرانی نیز آن را ندیده است! علاوه که پر واضح است اگر به فرض نیز در این کتاب چنین مطلبی آمده بود، چگونه میتوانستیم از یک نویسنده ظاهراً معاصر مطلبی تاریخی را بپذیریم که در هیچ یک از منابع ما نیامده است؟! علامه مجلسی نیز به رغم آن همه اشرافی که بر روایات و زندگی اهل بیت(ع) دارد، در تمام موارد به ویژه در بحارالانوار به استناد منابع موجود سخن میگوید و به رغم اهتمامی که به روایات و منابع آن دارد، مطلب بیسندی را نقل نکرده و هر جا از منبعی غیر قابل اعتماد مانند برخی نسخههای قدیمی نقل میکند، تصریح به عدم اعتماد خود میکند.
پس نکته اصلی این است که در یکی از این دو کتاب که در دسترس است، اساسا سخنی در این باره وجود ندارد؛ نه اینکه هست اما منبع ضعیف و سست است و اعتبار ندارد! و کتاب مورد ادعای دیگر کتابی است که هیچ کس تا کنون آن را ندیده و تنها منبع وجود خارجی آن ادعای کتابچهای بیاعتبار است که پر است از مطالب نادرست و نسبتهای غیر واقعی که در ادامه درباره آن سخن خواهیم گفت. از این رو نسبت دادن اولیه تاریخ ولادت و رحلت حضرت فاطمه معصومه(ع) به این دو کتاب جز یک جعل و نسبت ناشیانه به انگیزهای غیر علمی چیز دیگری نیست و نتیجه گیریهای دیگر مانند اندازه عمر شریف حضرت یا زمان ورود ایشان بر پایه یک نسبت بیپایه است و پیداست دیگر بناهایی که بر این مبنی استوار شود بیپایه خواهد بود، جز اصل تکریم و تجلیل آن بانوی والا تبار و پاک و ارجمند که همواره امری پسندیده و مایه رضایت خداوند تعالی و اولیای دین(ع) است و نگارنده بر آن تاکید دارد و مایه افتخار و شرف میداند به ویژه زیارت آن حضرت و توسل به ذیل دامن پاک ایشان، سلام الله علیها و علی آبائها.
5- سستی منبع جعل در نگاه آیتالله استادی
چنان که گفتیم نخستین مدعی تاریخ ولادت و رحلت حضرت فاطمه معصومه(ع) کتابچه «نور الآفاق و شبهات لاهل النفاق» نوشته حاج شیخجواد شاهعبدالعظیمی فرزند حاج شیخ مهدی و سبط حاج ملاعلی کنی است. وی که به شیخجواد مجتهد و شیخجواد کنی نیز معروف است، در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) به کارهای دینی مانند امامت جماعت و منبر رفتن اشتغال داشته است. او که در سال 1355ق وفات کرده، این کتاب جیبی را در 120 صفحه در سال 1334ق منتشر کرده است. تنها مروری کوتاه بر چند صفحه کتاب نشاندهنده سستی و بیاعتباری آن است. وی در نقل ادعایی خود از دو کتاب «نزهة الابرار» و «لواقح الانوار» مینویسد:
«ولدت فاطمة بنت موسی بن جعفر فی مدینة المنورة غرة ذوالقعدة الحرام سنة 173 ثلاث و سبعین و مائة بعد الهجرة النبویة(ص) و توفیت فی العاشر من ربیع الثانی فی سنة 201 احدی و مأتین. در روز جمعه غرۀ ذوالقعدة الحرام در سنه یکصد و هفتاد و سه در مدینۀ طیبه متولد شد و در دهم ربیع الثانی در سنه 201 دویست و یک از هجرت در بلدۀ قم وفات فرمود.»
در این عبارت مورد ادعا کلمه «مدینة» باید «المدینة» و «ذوالقعدة» باید «ذیالقعدة» باشد. کلمه «جمعه» و «بلده قم» نیز در ترجمه افزوده شده است! وی چند خط بعد مینویسد: «روز تولد آن حضرت با ولادت باسعادت حضرت رضا(ع) به موجب خبری که تولد امام رضا(ع) هم در غرۀ ذوالقعده میباشد، مطابق میشود.» در حالی که هیچ کسی نگفته است که ولادت امام رضا(ع) در اول ماه بوده است، بلکه تمام ماههای ذیالقعده، ذیالحجه و ربیعالاول که مرحوم علامه مجلسی به عنوان گفتهها در تاریخ ولادت حضرت ذکر کرده در این مشترک است که ولادت روز یازدهم ماه بوده است.
جناب آیتالله استادی در مقاله و به تعبیری در رسالهای مبسوط که در سال 1372ش در شرح زندگی حضرت عبدالعظیم(ع) و منابع آن منتشر کردهاند، پس از نقل اشاره مرحوم شریف رازی به ضعف نوشتههای شیخجواد کنی از جمله «نور الآفاق» مینویسند: «در کتاب نور الآفاق مطالب تازهای دیده میشود که هر کدام دلیلی بر بیاعتباری این کتاب میتواند باشد.» ایشان سپس پنج نمونه از مطالب تازه کتاب که دو مورد آن تاریخ ولادت و وفات حضرت معصومه(ع) و حضرت عبدالعظیم(ع) از منابعی که اشاره کردیم میباشد را نقل میکنند و آن گاه مینویسند:
«نگارنده این رساله پس از نگاه کردن کتاب نور الآفاق و آگاهی بر محتوای آن، به این نتیجه رسیده که مطالب تازه این کتاب بیاساس و غیر معتبر است و حمل بر صحت آن این است که این حاج شیخجواد در نقل مطالب به کسانی اعتماد میکرده است که قابل اعتماد نبودهاند و احیاناً از کتابهای جعلی و مخترع و مختلق مطالبی را یاد میکردهاند. و مطالبی که از آن کتاب نقل شد برای اهل فضل و اطلاع میتواند بهترین گواه بر بیاعتباری آن کتاب باشد. و تاریخ تولد و وفاتی که برای حضرت عبدالعظیم و حضرت معصومه در این کتاب یاد شده بیاساس است و نباید به آن توجه شود.»
ایشان سپس با ابراز تاسف اشاره میکنند که این تاریخها از این کتاب به کتابهای دیگر که برخی را نام بردهاند نفوذ کرده است.
آیتالله استادی به مناست کنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظیم(ع) نیز که در سال 1382 برگزار شد، در پاسخ به پرسش از میزان اعتبار مطالبی که در کتاب «نورالآفاق» آمده، نوشتهاند: «از کتابهایی است که به هیچ وجه نمیتوان به مطالب نقل شده در آن اعتماد و استناد کرد.» و سپس به عنوان شاهد سخن خود چند نمونه را ذکر کرده و نشان دادهاند که نویسنده کتاب چگونه با بیپروایی –تعبیر از نگارنده است و نه جناب ایشان- از پیش خود مطالبی را به روایات افزوده است و نیز مطالب نادرست و مخالف واقع را به تاریخ و برخی منابع نسبت داده است و چگونه مطالب دیگران را با تحریف نقل کرده است!
آیتالله استادی همچنین درباره روزهایی که به عنوان روز ولادت و وفات حضرت عبدالعظیم ذکر میشود، نوشتهاند: تنها مدرک این دو تاریخ همان کتاب نورالآفاق است که از دو کتاب ناشناخته دیگر نقل کرده است و به نظر یک محقق یا مورخ و یا محدث، این قبیل نقلها نمیتواند مورد استناد قرار گیرد. ذکر خصوص حضرت عبدالعظیم(ع) به مناسبت موضوع کنگره بوده است و طبیعی است که سخن ایشان، چنان که در مقاله ایشان دیدیم، شامل تاریخ ساختگی ولادت و وفات حضرت فاطمه معصومه(ع) نیز میشود.
افزون بر آنچه ما آوردیم ملاحظه سخن و تاکید این استاد محترم نیز به خوبی نشان میدهد که منبع سندسازی درباره تاریخ ولادت و رحلت حضرت فاطمه معصومه(ع) و نیز حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) هیچ اعتباری ندارد و به هیچ رو نباید به آن اعتناء کرد و دیگران نیز همه به پیروی از این منبع بیاعتبار و به تعبیر ما «منبع مجعول» این تاریخها را تکرار کرده و گرد آن سخن گفته یا برنامهریزی کردهاند.
6- تکرار ادعا از زبان منابع دیگر مانند مستدرک سفینة البحار
اصل استنادها به دو منبع بیپایه یاد شده است؛ آن هم به ادعای کتابچهای بیاعتبار و نویسندهای که با حمل بر صحت میتوان گفت دچار «اختلاط» و مسامحۀ آشکار بوده است. اما برخی نویسندگان با بر شمردن منابع دست دوم دیگر تلاش کردهاند این ادعای غیر مستند را استوار سازند، در حالی که منبع این دست نوشتهها نیز همان نسبت نادرست اولیه است که آن را با حسن ظن پذیرفته و نشر دادهاند و بعضی توهم کردهاند که ذکر تاریخ منابع متعددی دارد و گویا احتمال نیز نمیدادهاند کسی در آغاز این گونه دست به تاریخسازی بزند. و جالب آنکه برخی نویسندگان که راه را برای اثبات این ادعا از طریق این دو کتاب بسته دیدهاند، اعلام کردهاند که هرچند از این راه نمیتوان به نتیجه رسید و به تاریخ ولادت و وفات حضرت دست یافت، اما منابع کاملا معتبر دیگری در اختیار است و آن کتاب «مستدرک سفینة البحار» و دهها(!) کتاب دیگر است!
مقصود از دهها کتاب که از برخی از آنها نام برده شده کتابهای دست دوم و سومی است که در سالهای بعد بر اساس همان ادعای بیپایه به ذکر تاریخ پرداختهاند و گاه جعلیات دیگری را نیز افزودهاند. ارجاع به «عوالم العلوم» مرحوم بحرانی که در پارهای نوشتهها آمده نیز چنان که واضح است، ربطی به خود کتاب ندارد بلکه محقق کتاب با عنوان «استدراکات» بخشی را در اینجا افزوده و در پاورقی آن با تصریح به اینکه در هیچ کتابی تاریخ ولادت و وفات فاطمه معصومه(ع) نیامده، اشاره به این میکند که کسی ادعا کرده در دو کتاب «نزهة الابرار» و «لواقح الانوار» که در یکی از کتابخانههای مدینه یافته دیده است و میافزاید که به رغم تلاشهای رسمی و غیر رسمی بعدی، کسی اثری از این دو کتاب به دست نیاورده است؛ یعنی همان ادعایی که از نظر محقق کتاب نیز امری ثابت شده نیست اما در برخی نوشتهها که گویا اهتمام و مسئولیت اصلی خود را سندسازی برای امری بیپایه میدانند، به گونهای به کتاب «عوالم العلوم» ارجاع میشود که خواننده گمان میبرد این تاریخ را شیخ عبدالله بن نورالدین بحرانی که شاگرد جناب مجلسی بوده نیز آورده است!
استناد به رساله «العربیة العلویة» شیخ حرّ عاملی نیز که برخی گفتهاند هشتم شعبان را روز ولادت دانسته، سخنی بیپایه است که حتی به تناسب عنوان رساله با این جعل نیز رعایت نشده است! موضوع این رساله کوتاه که نام کامل آن «العربیة العلویة و اللغة المرویة» میباشد، مسائلی از صرف و نحو و معانی و بیان و واژهشناسی قرآن و غیر قرآن است که جناب عاملی از روایات استفاده کرده است و اساسا ربطی به تاریخ زندگی اهل بیت ندارد! و پیداست جاعل دیگر، آن را ندیده و احتمالا با این گمان که کسی به آن دسترسی ندارد، ادعای غیر واقعی خود را به آن نسبت داده است!
با این حال درباره استناد به «مستدرک سفینة البحار»، که پس از دو منبع یاد شده بیشتر مورد توجه و استناد قرار گرفته و ممکن است کسانی مانند برخی کسانی که به شرح زندگی حضرت معصومه(ع) پرداختهاند، گمان برند این کتاب میتواند سند تاریخهای یاد شده باشد، توضیح بیشتری میدهیم.
جناب حاج شیخ عباس محدث قمی، حدیثشناسی بزرگ است که به رغم مشرب وسیع خود در نقل احادیث، در نقل و ترجمه روایات در چارچوب موازین «نقل حدیث» عالمی دقیق و سختگیر است و حتی به نسخه بدلهای کلمات نیز اهتمام داشته است. وی که آوازهاش در میان عموم مردم، بیشتر به خاطر کتاب ارزشمند «مفاتیح الجنان» ایشان است و خود در همین کتاب نیز از دست جاعلان شکوه کرده و بر آنان تاخته، به انگیزه دسترسی راحت به موسوعه بزرگ حدیثی «بحار الانوار» و گزیدهنویسی آن، کتاب ارزشمند «سفینة البحار» را به صورت موضوعی و همراه پارهای مطالب دیگر نگاشته است. در این میان مرحوم آیـتالله شیخ علی نمازی شاهرودی متولد 1294ش برابر 1333ق که از شاگردان میرزامهدی اصفهانی بوده و به پیروی استاد خود رویکردی مخالف فلسفه و عرفان داشته و کتابی نیز در نقد و رد آن نوشته است، به گزینشهای محدث قمی بسنده نکرده و با افزودن موارد دیگری از کتاب بحار و غیر آن به ویژه منابع رجالی، به تکمیل و استدراک کار محدث قمی پرداخته است. وی که در سال 1364ش برابر 1405ق وفات یافته در مقدمه کتاب خاطرنشان میکند که هر جا از غیر «بحار الانوار» مطلبی را بیفزاید با تعبیر «اَقول» مشخص میکند. ایشان اشاره میکند که امام کاظم (ع) سه دختر به نام فاطمه داشته است؛ یکی فاطمه معصومه(ع) و با اینکه در بحارالانوار یا سفینة البحار سخنی از تاریخ ولادت و وفات آن حضرت نیامده، وی بدون افزودن «اقول» و بدون ذکر هیچ سندی ولادت حضرت را به صورت جزمی اول ذیالقعده 173میشمارد:
«فاطمة المعصومة المولودة في غرّة ذي القعدة سنة 173».
و در ادامه باز بدون ذکر تعبیر «اقول» میافزاید که نقل شده وفات حضرت در 12 ربیع الثانی سال 201 بوده است:
«و نُقل أنّ فاطمة بنت مولانا الكاظم (عليه السلام) توفّیت في 12 من ربيع الثاني سنة 201».
و این باعث شده است بسیاری از کسانی که درباره تاریخ ولادت و وفات فاطمه معصومه(ع) کتاب یا مقاله نوشتهاند، این نوشته را تلقی به قبول کرده و حتی برخی به استناد اینکه ایشان تاریخ ولادت را به صورت جزمی بیان کرده به آن دلگرمی بیشتری نشان دادهاند! البته بعضی نویسندگان توجه به این نکته داشتهاند که مرحوم نمازی سندی برای سخن خود ذکر نکرده است و از این رو نمیتوان به صرف آن استناد کرد.
اما پیداست به هیچ روی نمیتوان به استناد افزوده آقای نمازی حتی به عنوان گفتهای ضعیف نیز درباره تاریخ ولادت و وفات حضرت سخن گفت. واضح است مستند ایشان چیزی جز همان ادعای بیپایهای که برخی درباره دو کتاب «لواقح الانوار» و «نزهة الابرار» مطرح کردهاند نیست. ایشان نه منبع و سندی ویژه داشته که به دست دیگران در قرنهای گذشته نرسیده است و نه ادعای پیوند با عوالم غیبی دارد. تنها ملاحظه چند صفحه از کتاب ایشان نشان میدهد که چگونه علاوه بر ارجاعات به بحارالانوار چاپ قدیم و جدید، منابع سایر مطالب خود را نیز ذکر میکند و جای شگفتی است که اینجا بدون هیچ سندی به ذکر تاریخ میپردازد. و جالب آنکه ولادت را به صورت جزمی و وفات را به صورت غیر جزمی و به جای دهم، «دوازدهم» آورده است؛ با اینکه منبع همه، همان منبع بیپایه است! نیز پیداست بر خلاف گفته برخی که به غیر مستند بودن این دو تاریخ اذعان دارند اما به شهرت آن بسنده کردهاند، شهرت برخاسته از این نقلهای بیپایه مایه اعتبار نمیگردد و به واقع ذکر چنین تاریخی از مصادیق واضح «ربّ شهرةٍ لا اصلَ لها» میباشد.
آقای نمازی که اهتمام ویژهای به نشر و گسترش احادیث اهل بیت(ع) داشته، ادعای یاد شده را تلقی به قبول کرده و گویا گمان نمیبرده یک مؤمن به انگیزههای غیر علمی دست به جعل تاریخ بزند! ایشان به جز وطن خود شاهرود، بقیه دوران تحصیلات و تالیفات خود را در مشهد و نجف اشرف گذرانده است و در آن دوران در قم حضور نداشته تا از نزدیک شاهد انگیزه جعل باشد و به نقلی بیپایه اعتماد نکند و ظاهرا گفته «ریاحین الشریعه» را ندیده است که جاعل نیز به جعل خود اذعان کرده است و از آیتالله نجفی مرعشی نیز ظاهراً جریان جعل را استفسار نکرده است. اما فقیه برجسته و استاد عالی مقام ما حضرت آیتالله آقای حاج سید موسی شبیری زنجانی، دام ظله، که مراتب عالیه فقاهت و ورع و دقت نظر ایشان مورد اذعان قاطع حوزویان است و کمتر کسی را میتوان در احاطه و دقت فوقالعاده در نقل مطالب و قضایا و احوال اشخاص و کتب، مانند ایشان یافت، بلکه تا آنجا که آگاهی داریم، معظّم له در این جهت بیمانند میباشند و سید محمدباقر متولیباشی (سالار التولیه) در اوائل طلبگی ایشان از دنیا رفته ماجرای جعل را بازگو کردهاند:
«تاریخ ولادت و وفات حضرت معصومه(ع) مجعول است. شخص جاعلی تاریخ ولادت آن حضرت را سال 183 ذکر کرده است. آقای حاج شیخ علی نمازی حساب کرده بود که چون سال شهادت امام موسی بن جعفر(ع) 183 است و تا آن موقع حضرت در زندان بود، چگونه ممکن است که حضرت معصومه در این سال به دنیا آمده باشد؟ لذا گفته است که تصحیف شده و تاریخ درست 173 است! دیگران هم این تاریخ را از آنجا نقل کردهاند. هر دو تاریخ نادرست است، و تاریخ ولادت به دست ما نرسیده است. این تاریخ را یکی از جعّالین که ویژگیهایش هم نقل شده، جعل کرده است.»
استاد معظم افزودهاند:
«داستان جعل از این قرار است که مرحوم متولیباشی اعلام میکند که اگر کسی تاریخ ولادت یا وفات حضرت معصومه(ع) را پیدا کند، دستور میدهم که در آن روزها بازار قم را تعطیل کنند. آدم کلاشی ادعا میکند که در فلان کتاب از کتابخانه مدینه این تاریخ ذکر شده است. متولیباشی آدم زرنگی بود. گفته بود که متولی کتابخانه مدینه با من آشناست. من آن کتاب را از کتابخانه میخواهم و چاپ میکنم و به این شکل مشت آن شخص باز میشود. متولیباشی مسافرتی تاریخی به حجاز کرده بود و رجال آنجا را میشناخت.»
و این خود شاهدی دیگر بر سند سازی بیپایه است که استاد معظّم از آن با تعبیر «کلاشی» نام بردهاند.
به هر حال اگر بنا بر پذیرش ادعای بیپایه یاد شده باشد، همان گفته مدعی دیدن در «لواقح الانوار» و «نزهة الابرار» نزدیکتر است تا پذیرش مطلب این کتاب که هیچ سندی برای آن نیاورده است! و واضح است که این ادعای بیدلیل و بدون استناد در یک امر حسی و تاریخی، در یک کتاب معاصر، اگر آن پیشینه را نداشت، حتی در حد احتمال نیز قابل اعتنا و پذیرش نبود؛ چه رسد به اینکه کتاب آقای نمازی، کتابچه بیاعتبار «نور الآفاق» را نیز در پرونده پیشینه مستقیم یا غیر مستقیم خود دارد و اطمینان داریم مستندی جز آن ندارد و گنجاندن در یک مجموعه حدیثی نیز اگر مایه ضعف خود کتاب نگردد، بیشک مایه اعتبار بخشی به مطلب نمیشود!
7- استناد به قاعده تسامح
برخی که مواجه با ضعف یا بیپایگی اصل ادعا شدهاند، بیتوجه به قلمرو و معنای «تسامح در ادله سنن»، خواستهاند به کمک این قاعده ادعای ولادت و وفات در تاریخهای یاد شده را قابل قبول سازند! در حالی که قاعده تسامح به هر یک از چند معنایی که گفته شده باشد در جایی جاری است که روایتی هر چند ضعیف و یا دست کم فتوایی وجود داشته باشد، نه جایی که میدانیم ادعا بیپایه است یا نظری بر پایه ادعایی بیپایه شکل گرفته است؛ چنان که در قاعده تسامح به این نکته توجه داده شده است. علاوه بر اینکه قلمرو قاعده «تسامح» چنان که از عنوان آن نیز پیداست جریان یافتن احکام است و نه اثبات موضوعات خارجی. جناب شیخ اعظم انصاری نیز تصریح و تاکید فرموده است که آنچه با قاعده اثبات میشود مطلوبیت و استحباب عمل یا ترک یک عمل است اما لوازم خارجی آن عمل اثبات نمیشود. ایشان مثال میزند که اگر روایتی ضعیف یا فتوایی در تشخیص یک مصداق خارجی وارد شده باشد و جایی را به عنوان قبر یک پیامبر معرفی میکند، مانند آنچه درباره قبر هود(ع) و صالح(ع) در قبرستان وادیالسلام نجف گفته میشود، بر اساس این قاعده به عنوان مثال میتوان گفت زیارت کردن این مکان مستحب است اما نمیتوان صحت نسبت آن مکان به آن پیامبر و مدفن بودن آن را نتیجه گرفت. یعنی اگر به فرض روایتی هرچند ضعیف درباره تاریخ ولادت یا وفات حضرت معصومه(ع) وارد شده بود و برای روز ولادت نیز به فرض عملی مانند غسل یا زیارت کردن مستحب بود، بر اساس این قاعده میشد به مطلوب بودن این عمل در آن روز نظر داد، اما لازمه آن اثبات صحت ولادت یا وفات در آن روز نبود، چه رسد به اینکه نه روایتی در این باره داریم و نه در منابع محدثان یا مورخان ما مطلبی هر چند ضعیف در این باره وارد شده است.
8- حدیثسازی برای رضای خدا
اگر غرض جاعل، به فرض نادرست، دستیابی به جایزه «سالار التولیه» که فردی بسیار ثروتمند بوده و منطقه سالاریه قم از املاک او نام گرفته نیز نبوده و انگیزه معنوی در جعل داشته است، داستان او تازه مانند آن جاهلانی میماند که به اقرار خودشان به قصد قربت و به انگیزه اشتغال مردم به تلاوت قرآن و دوری از سرگرم شدن به غیبت کردن و بیهوده گویی و نیز برای ترویج دین و دعوت مردم به کارهای نیک، روایات بسیاری را در فضیلت خواندن قرآن و سورههای مختلف آن و فضایل برخی اعمال جعل کردند؛ کسانی که برخی از آنان در ظاهر افراد صالح و زاهد بودند! شرحی مبسوط از این افراد و انگیزههای آنان در منابعی مانند «الموضوعات» ابن جوزی و «اللئالی المصنوعه» سیوطی آمده است. چنان که شیخ عبدالحسین امینی، رحمة الله علیه، در شمار صدها نفری که در سلسله «کذّابان» و «وضّاعان» حدیث قرار دارند و از منابع اهل سنت نقل کرده، برخی از آنان را آورده است. کسانی که «قربةً الی الله» جعل حدیث میکردهاند! چنان که «میسرة بن عبد ربّه فارسی» که چهل حدیث درباره قزوین جعل کرده بود، میگفت: به خاطر خدا این کار را کردم، و وقتی به او گفته شد: از کجا این احادیث را آوردهای که هر کسی فلان مقدار قرآن بخواند فلان مقدار ثواب دارد؟ گفت: آن را جعل کردم تا مردم را به قرآن علاقهمند کنم. نیز وقتی به «نوح بن ابیمریم مروزی» گفته شد: تو از کجا درباره فضایل سوره به سوره قرآن به نقل از ابنعباس روایت میکنی، گفت: من دیدم مردم از قرآن رویگردان گشته به فقه ابیحنیفه و (کتاب) مغازی محمد بن اسحاق سرگرم شدهاند؛ از این رو این حدیث را به قصد قربت جعل کردم!
به یکی دیگر از کسانی که فردی زاهد به شمار میرفت و احادیثی در فضیلت قرائت قرآن و سورههای آن جعل کرده بود و همان عذر تشویق مردم به تلاوت قرآن را میآورد، گفتند که پیامبر(ص) فرموده است: هر کسی عمدا بر من دروغ بندد نشیمنگاه او پر از آتش باد! پاسخ داد: من که «بر» ایشان دروغ نبستم؛ «برای» ایشان دروغ گفتم. توجیه وی این بود که به سود حضرت دروغ گفته نه بر زیان؛ از این رو مشمول هشدار ایشان نیست!
کار حدیثسازی به دنیا طلبان و کاسبان «نام» و «نان» و حتی رقاص و شرابخوار محدود نبود و افراد به ظاهر صالح و زاهد و عابد نیز سراغ آن میرفتند و حتی در حدیث دروغگوتر از دسته اول به شمار رفتهاند! چنان که اختصاص به فضایل قرآن نیز نداشت. به عنوان نمونه «محمد بن عکاشه کرمانی» فردی بود که فراوان گریه میکرد و از جمله در وقت خواندن قرآن میگریست. قرطبی وی را در شمار گروه فراوانی شمرده است که برای رضای خدا هزاران حدیث ساختند تا مردم را به اعمال نیک فرا خوانند . «احمد بن محمد باهلی» معروف به «غلام خلیل» نیز که از مشهوران به زهد قرن سوم در بغداد بود، انگیزه خود از حدیثسازی و نشر آن را نرم شدن دل مردم عوام شمرده است. در عین حال در مرگ همین جاعل بازارهای بغداد را بستند و جنازهاش را به بصره برده و گنبدی بر قبرش بنا کردند!
از این رو اگر در میان جاعلان حدیث در منابع غیر شیعی، عناوین و اوصافی مانند فقیه، فقیه بزرگ، فقیه عراق، مفتی، مفتی مدینه، قاضی، عابد، ناسک، صالح، شب زندهدار، روزهدار، دارنده کرسی درس، استاد حدیث، سخنور توانا، امام جماعت، و پیشوا دیده میشود نباید دچار شگفتی شد! نکته کلی درباره این دسته را میتوان همان دانست که «ابنجوزی» درریشهیابی کار زشت حدیثسازی باهلی گفته است:
«کان یتزهد و یهجر شهوات الدنیا فحسّن له الشیطان هذا الفعل القبیح؛ باهلی زهد میورزید و خواستههای دنیایی را ترک میکرد و شیطان این کار زشت (حدیثسازی) را برای او نیک جلوه داد.»
در حالی که به تعبیر علامه امینی «گویا دروغ و سخن باطل جزء زشتیها نیست و هیچ کاستی و افتی ندارد و ناسازگار با هیچ یک از ارزشهای درونی نیست و هیچ ربطی به کرامت و شخصیت افراد با شخصیت ندارد»!
و این همه را به درازا گفتیم تا تاکیدی باشد بر اینکه آنچه در این دست امور ملاک سنجش و اعتبار است درستی و راستی خود عمل است و نه انگیزه و هدف و جایگاه شخص و هیچ یک از این عناوین نه تنها مانع جعل نبوده بلکه چه بسا زمینه آن را بیشتر فراهم میساخته و پیداست اثرگذاری آن بسی بیشتر بوده است. البته باید خاطرنشان کنیم که عالمان اسلامی بر پایه مبانی خود برای زدودن منابع حدیثی از این دست احادیث تلاش کردهاند؛ به ویژه محدثان بزرگ شیعه مانند شیخ کلینی و شیخ صدوق و شیخ طوسی که تلاش بسیاری برای پالایش منابع و مصادر حدیثی ما کردهاند؛ علاوه که منابع اولیه شیعی در مقایسه با دیگران گرفتار چنین حجمی از احادیث جعلی نبوده است.
9- بیپروایی در جعل
به همین مناسبت نگارنده خاطرنشان میکند که برخی دامنه جعل و افسانهسرایی را به همراه ساختن چهار نفر از برادران تنی حضرت معصومه(ع) به نامهای فضل علی، جعفر، قاسم و هادی و برخی از برادرزادهها و چند نفر خدمه گسترش داده و همه آنان را نیز که 23 نفر بودند و در درگیری با «ملحدان» ساوه شهید ساختهاند! و افزودهاند: زمانی مردم قم رسیدند که همه مردان شهید شده بودند و برخی جاعلان بعدی افزودهاند: بانوی بزرگوار نیز از این غصه بیمار شد!! برخی گویا برای باور پذیری بیشتر سه نفر اول را از یک مادر نیز شمردهاند! در حالی که در هیچ نقلی فرزندی به نام «فضل علی» و «هادی» برای امام کاظم(ع) ذکر نشده است. جناب قاسم(ع) نیز که سخت مورد علاقه امام کاظم(ع) بود، در زمان حیات امام رحلت کرده بود و قبر وی نزدیک منطقه حله است نه ساوه یا قم! و سید بن طاووس در ردیف عباس بن علی(ع) و علی اکبر(ع) زیارت وی را مستحب شمرده است. در همین نقل آمده که پس از این حادثه وقتی حضرت وارد قم شد تمام شهر و مردم را سیاهپوش دید؛ کنیز خود را در پی علت فرستاد و او خبر آورد که سه روز است که حضرت رضا(ع) به دست مامون مسموم شده و مردم عزادار ایشان میباشند و حضرت نیز که این خبر را شنید بیهوش گردید و سپس بیمار شد!
ناگفته نماند کسی که داستان حمله به کاروان حضرت و شهادت همراهیان را در زمانی که سکه به نام حضرت رضا(ع) زده شده بود و در منابر خطبه به نام ایشان خوانده میشد و هنوز پرده از سیاست تزویر مامون کنار نرفته بود را جعل میکند، نیاز دارد که امام رضا(ع) را نیز در افسانه خود پیش از خواهرش به شهادت برساند! دیگر اینکه اگر کسی تنها بخشی از کتاب تاریخ قم را که قدیمیترین کتاب در معرفی قم است بخواند میبیند که حسن بن محمد قمی چگونه با وسواس جزئیات مسائل را در موضوعات مختلف از جمله ساداتی که به قم مهاجرت کردهاند یا پس از آن از این شهر رفتهاند، گزارش میکند؛ آن وقت چگونه میشود حتی اشارهای نیز به همراهی سایر برادران و برادرزادگان حضرت و کشته شدن آنان نکند! آیا میشود پذیرفت که وی بیرون رفتن بزرگان قم برای استقبال از حضرت و اینکه موسی بن خزرج افسار شتر آن بانو را خود گرفت تا به خانه خود برد و اختلاف بر سر اینکه چه کسی داخل قبر شود و حضرت را در لحد بگذارد را ذکر کند اما به شهادت بیش از بیست نفر از همراهیان و نزدیکان ایشان حتی اشارهای هم نکند؟!
البته از برخی تاریخسازان کنونی به انگیزه سیاسی و غیر آن ممکن است مشابه این جعل سر زند اما حسن بن محمد قمی چنین نبوده و صاحب بن عباد نیز چنین امری را نمیپذیرفته است و ظاهراً هیچ یک از مردان محرم آن بیبی مکرمه همراه ایشان نبوده که پس از اختلاف قمیها، بر وارد شدن پیر مردی صالح به داخل قبر توافق کردهاند. این افسانهسراییها مانند نوشته آن ناآگاهی است که نوشته است سفر فاطمه معصومه(ع) در پاسخ به خواستگاری مامون بوده است که از حضرت رضا(ع) درخواست کرد خواهر خود را به این منظور فرا بخواند و ایشان به این هدف از مدینه راهی مرو بوده است!! و نیازی به شرح و رد آن نیست.
اصل این قصهسرایی بر پایه کتابی فارسی و سراسر بیپایه به نام «بحرالانساب» نوشته میرزا محمد ملکالکتّاب شیرازی است که در اواخر قرن سیزدهم ساخته و به تاریخ 1335ق در بمبئی چاپ شده و حتی مبدأ سفر حضرت را بغداد شمرده است! کتابی که تنها با مروری کوتاه بر آن میتوان به ساختگی بودن مطالب آن در تراشیدن درگیریها و جنگها و شهادتهای بیشمار برای دهها هزار نفر امامزادگان پی برد و دیگران نیز بر این واقعیت تاکید کردهاند و از این بابت در ردیف «بحر الانساب» دیگری است که یکی از محققان بنام، آن را کاملا ساخته این اواخر دانسته و افزوده که گویا به همین دلیل مرجع تقلید وقت آن را تحریم کرد و ناشر نسخههای آن را از کتابخانه بیرون نیاورد!
ذکر این همه بدان دلیل است که خاطرنشان کنیم برخی چگونه دست به جعل تاریخ میزنند و مسائل روشن را نیز نادیده میگیرند و در جامعه نشر میدهند و نباید نویسندگانی که قصد آشنا ساختن جامعه با تاریخ زندگی بزرگان دین را دارند یا کسانی و مراکزی که در صدد ترویج دین و تعظیم شعائر اسلامی هستند، با استناد به ادعای بیدلیل چنین افرادی بر مطالب بیپایه صحه بگذارند.
10- توجیه در مسکوت گذاشتن برخی مجعولات
نگارنده احتمال میدهد این نقد مواجه با این خردهگیری خواهد شد که تاریخهای یاد شده در ولادت و وفات حضرت(ع)، اگر هم سندی ندارد و جعل شده است، اما پذیرش آن چه زیانی دارد، به ویژه که در چند سال اخیر تلقی به قبول شده است و بر اساس آن، این همه آثار و لوازم بار گشته و در نوشتههای فراوانی که در این سالها نشر یافته و در برنامههای مختلفی که در رسانهها بارها تکرار شده و فرصتی برای ترویج دین و تبلیغ معارف اسلامی و اهل بیت(ع) است؟ بالاخره آن بزرگوار در یکی از روزهای یکی از سالها ولادت و وفات یافته است و ممکن است در متن واقع هر چند دلیل بر آن نداریم، همین تاریخها باشد. حال که هر چند بر پایه گفتهای نادرست، تاریخی خاص در این سطح گسترده مطرح شده و جامعه آن را باور کرده و باعث تجلیل و تکریم بیشتر این حرم شریف و صاحب والا مقام آن میگردد، آیا بهتر نیست آن را بپذیرند و بیپایگی آن مسکوت گذاشته شود و این فرصت در بزرگداشت آن بانوی بزرگ(ع) از میان نرود؟ مگر سایر تاریخها همه درست و مطابق با واقع است؟ و نکات و عذرهایی از این دست. بنا بر این باید پرونده این بحث را دست کم حال که این تاریخ تثبیت شده بست و به بیپایگی آن دامن نزد و به مسائل مهمتری پرداخت.
به نظر میرسد این توجیه پذیرفته نیست و حتی اگر به هر دلیل ترتیب اثر دادن به بیپایگی این تاریخ مقبول نباشد اما طرح آن لازم است، زیرا نخستین اشکال این است که این تاریخها بر پایه نسبتی نادرست شکل گرفته و در استنادات دائما این خلاف تکرار میگردد و در حالی که نسبت این روزها با سایر روزها از نظر اسناد موجود یکسان است بدون هیچ ضرورتی خلاف آن مطرح شده و میشود و پیداست امری که اینک معلوم است واقعیت ندارد، پس از گذشت –به عنوان مثال- یکی دو قرن جزء امور کاملا پذیرفته تاریخ میشود و گفته میشود لابد سخن معتبری بوده که همه پذیرفتهاند و لابد اسناد اولیه آن از میان رفته است! به ویژه وقتی مرکزی مانند شورای انقلاب فرهنگی کشور که باید مصوبات آن دارای پایه علمی و پذیرفته در نظر نخبگان و متخصصان ذیربط باشد آن را تصویب و به صورت رسمی اعلام کرده است!
دیگر اینکه گشودن و تایید این باب که به انگیزههای فرهنگی و معنوی میتوان بر امری خلاف واقع صحه گذاشت، پیامدهای غیر قابل کنترلی دارد که در طول تاریخ میتواند به پدید آمدن انبوهی از مسائل غیر واقعی به نام دین و شرع مقدس بیانجامد. یک علت منع شدید از بدعت گذاری و ترتیب اثر دادن به استحسانهای شخصی در امور دینی و شرعی، هر چند در امور جزئی، همین است که گشایش چنین بابی مرز ندارد و ممکن است حتی با انگیزههای دینی و تنها بر پایه برداشتهای ناقص وصلههای نامحدودی بر پیکره دین چسبانده شود. چنان که دسیسههای غرضورزان را نیز در آمیخته ساختن دین و شریعت به امور دیگر نباید نادیده گرفت و «کَم لَه مِن نظیرٍ»!
سوم اینکه عدم نقد چنین اموری ممکن است در نگاه برخی این احتمال را مطرح کند یا قوت بخشد که چه بسا نقل برخی دیگر از مسائل تاریخی به ویژه درباره اولیای عظیمالشأن دین(ع) و حتی برخی مسائل شرعی برخاسته از چنین سستیها و سهلانگاریها و حتی انگیزههای غیر علمی بوده و واقعیت بیرونی ندارد و پیداست این شبهه علاوه بر زیانی که به برخی باورهای درست میزند، ناخواسته روا داشتن ستم درباره آن همه تلاش و دقت و اهتمامی است که فقهاء و علما و مورخان و محدثان شیعه در طول تاریخ داشتهاند و با مجاهدات طاقتفرسا و فداکاریهای بسیار منابع اسلامی و سرمایههای علمی را به ما رساندهاند. چنان که اینک نیز مراجع و فقهاء و عالمان اسلامی ما اهتمام فراوان دارند که معارف اسلامی و مطالب دینی که در هر زمینه مطرح میشود مستند باشد و شیوه سلف صالح در بیاعتنایی به مطالب بیپایه حفظ گردد. بیشک قدر و جایگاه والای حضرت معصومه(ع) بیش از همه، مورد توجه عالمان ما و بزرگان حوزهها میباشد و به باور نگارنده، همراهی بخشی از این بزرگواران با تاریخهای یاد شده با باور و حسن ظن به شهرتی است که در سالهای اخیر در این خصوص پدید آمده است و تنها با انگیزه تجلیل از خاندان مکرم و پاک پیامبر اکرم(ص) صورت گرفته و میگیرد و اگر حقیقت موضوع از آغاز روشن بود، طبعا این انگیزه نیز نمیتوانست موجب همراهی این بزرگواران شود.
چهارم اینکه مبانی و منابع دینی و فرهنگ اسلامی و معارف اهل بیت(ع) بسیار غنیتر از آن است که در تحکیم و ترویج خود نیازمند صحه گذاشتن بر اموری بیپایه باشد و ما مسلمین نیز چنان که اشاره شد، نه تنها چنین وظیفهای نداریم که در گسترش ارزشهای دینی و مذهبی، امور غیر واقعی را نیز به خدمت بگیریم و بلکه نباید گرد آن برویم.
استاد شهید آیتالله مطهری، رحمة الله علیه، در بحثی که در موضوع چگونگی به کارگیری «وسیله» مطرح کرده، از جمله درباره پرهیز دادن از وسیله نامشروع در تبلیغ دین و دوری از استفاده از ناآگاهی مردم به سود دین و نادرستی تهمت زدن به «اهل بدعت» سخن گفته و نمونههای تاریخی چندی را از سیره پیامبر اکرم(ص) و امیرالمومنین(ع) شاهد گرفته است و بر این حقیقت پای فشرده است که هدف وسیله را توجیه نمیکند و اسلام نه تنها نیازی به وسیله نادرست و دروغ برای تبلیغ خود ندارد بلکه این امر به زیان آن است. ایشان یک نمونه از وسایل نامشروع را نیز جعل حدیث به نفع دین میشمارد و اشاره به برخی از روایات جعلی در تشویق مردم به قرآن و دوری از سرگرم شدن به مطالب باطل و بیهوده میکند که آوردیم. منطق استاد شهید این است:
«برای حق باید از حق استفاده کرد. معنی این حرف این است: اگر من بدانم چنانچه یک حرف ناحق و نادرست، یک دروغ بگویم یا یک حدیث ضعیف، حدیثی که خودم میدانم دروغ است برای شما بخوانم همین امشب همه گنهکاران ِ شما توبه میکنند و همه شما نماز شبخوان میشوید، اسلام به من چنین کاری را اجازه نمیدهد…اسلام نیازی به این دروغها ندارد. حق را با باطل آمیختن، حق را از میان میبرد. وقتی انسان حق را ضمیمه باطل کرد، حق دیگر نمیایستد، خودش میرود. حق تاب اینکه همراه باطل باقی بماند ندارد.»
ما تاکید داریم که یکی از وظایف روشن ما که قرآن و سنت و عمل مسلمین در طول تاریخ بر آن گواهی میدهد و اشاره شد، لزوم تکریم و تجلیل از اولیای بزرگوار دین، صلوات الله علیهم، و یک مصداق روشن آن برپایی جشن و عزا برای آنان است اما پیداست به جا آوردن این وظیفه لزوما مبتنی بر پذیرش تاریخی بیپایه نیست و عظمت و شخصیت خاندان اهل بیت(ع) برتر از آن است که معرفی آن نیازمند استمداد از اموری بیپایه باشد و محدودیتها در این زمینه نیز معلول عدم اهتمام تاریخ و به ویژه ستم ستمکاران بوده است و نشان دهنده مظلومیت دوچندان آن خاندان.
ذکر این نکته به انگیزه تاکید بر این امر کلی است که راه بقا و گسترش دین را باید تنها در چارچوب ارزشهای دینی پی گرفت و نه بیرون از آن و مراکز علمی و دینی به ویژه مراکزی که رسالت اصلی آنان تجلیل از اولیای دین(ع) و خدمت به زائران است، باید همواره تلاش کنند بر پایه حقایق و آگاهیهای درست و قابل دفاع به ترویج و تکریم و شناساندن آنان بپردازند و نه تنها خود به برخی مطالب خلاف واقع دامن نزنند بلکه دیگران را نیز به درستی و با شجاعت راهنمایی کنند.
البته پیداست نقد نگارنده در چنین مواردی تاریخی تنها و تنها متوجه ادعاهایی است که میدانیم بیپایه است و ناظر به دیگر مواردی که در منابع تاریخی یا حدیثی ما آمده و اطمینان به خلاف آن نداریم و با قواعد و اصول پذیرفته شده نیز ناسازگار نیست، نمیشود، زیرا روش و سیره عالمان و بزرگان ما از گذشته این بوده که در بزرگداشت اولیای دین، صلوات الله علیهم، تلاش برای دستیابی به دقیقترین و مورد اعتمادترین نقلها را منافی با اعتنای به نقلهای موجود ندیدهاند و به احتمالها نیز توجه کردهاند که امری درست و منطقی میباشد. بنابر این نباید کسی گمان کند که این نقد به معنای بیاعتنایی به آن همه نقلهای تاریخی احتمالی است که در منابع ما آمده و مبنای عمل ما میباشد. پیداست مسئله منابع و ادله استنباط احکام شرعی وضع متمایز و ملاکهای دیگری دارد و از قلمرو این بحث و تذکر بیرون است.
***
این بنده نگارنده چنان که تاکید کرد، تکریم و بزرگداشت بزرگان دین و شخصیتهای مذهب به ویژه خاندان اهل بیت(ع) و امامزادگان والاتبار را امری دینی و لازم میداند و بر گسترش آن به شیوههای عرفی و منطقی، تاکید دارد و پیداست در این میان آن گونه که از روایات نیز پیداست، حضرت فاطمه معصومه، سلام الله علیها، جایگاه ویژهای دارد و اموری چون نشر تمبر و سکه یادبود و نشر کتاب و مقاله و نامگذاری به نام مبارک ایشان و اطعام و قربانی و نذر و هدیه و تبرک جستن و مدح منظوم و منثور و برپایی مجالس بزرگداشت در کنار زیارت آن بانوی مکرم که در برخی روایات سفارش شده، از مصادیق روشن عرفی و شرعی تکریم و تجلیل به شمار میرود. چنان که آرزو میکنیم گروه یا مرکزی علمی با حمایت مراکز مربوط مانند آستانه مقدسه، اثری کاملا علمی و پژوهشی و جامع را بر پایه همکاری گروهی چند نفر از محققان خبره، درباره زندگی و شخصیت فاطمه معصومه(ع) فراهم سازد و برای آشنایی علاقهمندان آن حضرت در داخل و خارج کشور منتشر گردد. همه سخن در این است که پیوند زدن این امور پسندیده به امری غیر واقعی توجیه درستی ندارد.
یک راه این بوده و هست که بر اساس برخی مناسبتهای واقعی موجود، روزی به عنوان روز بزرگداشت آن حضرت معرفی گردد؛ مانند اصل آنچه درباره حضرت احمد بن موسی(ع) صورت گرفت. این روز به عنوان مثال میتواند روز دهم اسفند باشد که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی، قدس سره، پس از گذشت مدتی کوتاه از پیروزی انقلاب اسلامی و در پی سالها تبعید با استقبال با شکوه مردم فداکار و وفادار قم در سال 1357 به این شهر که خانه اهل بیت(ع) است برگشت و به زیارت مرقد مطهر مشرف گردید. حتی انضمام بزرگداشت آن بانوی بزرگ به روزهای ولادت و شهادت امام رضا(ع) نیز امری متناسب خواهد بود. سلام و صلوات خداوند بر فاطمه معصومه(ع) و دیگر بانوان همجوار ایشان و بر پیامبر و خاندان پاک او. و سلام بر همه دوستداران اهل بیت(ع).